eitaa logo
مهندسی ذهن استاد نیلچی زاده
11.7هزار دنبال‌کننده
26هزار عکس
24.3هزار ویدیو
431 فایل
وارث عاشورا
مشاهده در ایتا
دانلود
✨﷽✨ ___________ 💯خیالتان از جهت حفظ این انقلاب از جانب خدای متعال و ریزشها و رویشهای آن در آینده، که اراده خدای متعال و خواست قلبی امام زمان (عج) و ثمره خون پاک شهیدان و دعای خانواده معزز شهیدان و رهبری های حکیمانه رهبر معظم انقلاب می باشد، راحت باشد، که منجر به پیدایش نسلی جدید و انقلابی تر از انقلابیون صدر انقلاب خواهد شد و به زباله دان رفتن نکبت بار فتنه گران و عوامفریبان، و لذا ایام الله هایی چون ایام صدر انقلاب و بلکه با نشاط تر از آن در پیش است، پس خیلی نگران انقلاب اسلامی و الهی نباشید که انقلاب با عنایات خدای متعال و رهبری های حکیمانه رهبر فرزانه انقلاب هر روز به اهداف بزرگی نائل میشود و سنگر به سنگر در حال پیشروی است و ویران کردن دنیای مستکبران عالم از جمله آمریکای جنایتکار و هم پیمانانش، اللهم اشغل الظالمین بالظالمین. ___________ ___________ ✅بشارتهای امام خامنه ای از روز اول فروردین سال 1398 تاکنون: 1️⃣درآینده نه چندان دور سلاح های سعودی به دست مجاهدین اسلام خواهد افتاد. 2️⃣ما به دنبال این هستیم که بر همه دنیا سلطه پیدا کنیم وآن را معنوی بکنیم. 3️⃣اگر صدتا مسول ناکارآمد و فاسد هم دیدید ناامید نشوید، همه شما عزیزان نابودی تمدن آمریکا و زوال اسرائیل را خواهید دید. 4️⃣اینکه سیدحسن نصرالله گفت بزودی در قدس نماز میخوانم این قابل تحقق هست و یک امید واقعی هست. 5️⃣دولت یمنی بر یمن قطعا تشکیل خواهد شد و عربستان وامارات به نتیجه ای نمیرسند. و....... ⁉️به راستی چرا امام خامنه ای در سال 1398 این همه بشارت واضح و سریع میدهد🤔 🔘درصورتی که در گذشته هر چند سال یک بار اون هم بشارت غیر مستقیم میداد؟؟؟ 💠خبر آمد خبری در راه است...😍 🎆☀️🎆☀️🎆☀️🎆☀️🎆☀️🎆
⚫️🏴⚫️🏴 هرگاه خواستید کلمه ای ناخوشایند به زبان آورید، به کسانی فکر کنید که قادر به تکلّم نیستند. قبل از اینکه بخواهید از مزّه ی غذای تان شکایت کنید، به کسی فکر کنید که اصلاً چیزی برای خوردن ندارد. پیش از آنکه از زندگی تان شکایت کنید، به کسی فکر کنید که خیلی زود هنگام، از دنیا رفته. قبل از آنکه از فرزندان تان شکایت کنی، به کسی فکر کنید که آرزوی بچّه دار شدن دارد. پیش از نالیدن از مسافتی که مجبورید رانندگی کنید، به کسی فکر کنید که مجبور است همان مسیر را پیاده طی کند. و پیش از آنکه از شغل تان خسته شوید و از آن شکایت کنید، به افراد بیکار و ناتوان و کسانی که در آرزوی داشتن شغل شما هستند فکر کنید... زندگی، یک نعمت است. با غر زدن و نالیدن به کام خودتان و اطرافیان تلخش نکنید. خدا عشق نخستین
(ویژه بانوان) ▪️مراسم عزاداری امام حسن علیه السلام 🎙سخنران خانم دکتر نیلچی زاده 🌷مهمانان ویژه 🌷 مادر خواهر _____ ☀️با حضور مادران شهدای فومن و... ☀️با حضور همسران شهدای مدافع حرم گیلان زمان :یکشنبه 14 مهر (ساعت15 عصر) مکان:فومن_مسجد بالا محله ___ 🔺مهد قرآنی در همان ساعت پذیرای فرزندان شماست🔺
سلام علیکم برنامه روز سه شنبه 26 شهریورماه عباسیه به شرح زیر اعلام میگردد ساعت 3شروع جلسه با زیارت عاشورا تا ساعت 3:15 ساعت 3:15 تا4:15 کلاس تغذیه ساعت 4:30 تا 5:30 کلاس معراج السعاده توسط سرکار خانم نیلچی زاده ودر ادامه ساعت 6تا7:30 سخنرانی جناب اقای دکتر هاشمی وادامه مباحث ایشون برگزار می شود نکته اول: کتاب. تهیه شده عزیزانی مایلند کتاب تهیه کنند مبلغ 16هزار تومان نقد همراهشون باشه نکته دوم برای شرکت در کلاس خانم نیلچی زاده از در عباسبه بن بست شبنم تشریف بیاورید وکسانی که جلسه اقای دکتر هاشمی قصد حضور دارند از دراصلی ساختمان توحید یکم.پلاک 56 تشریف فرما شوند
🌹.....شهرک غرب بلوار خوردین توحید یک پلاک 56 عباسیه چهارده معصوم علیهم السلام.......🌹
💢 بنیاد شهید چه میکند؟ ✍ محمد عبدالهی 🔹 تهران و بعضی دیگر از شهرها، عامدانه و آگاهانه شروع به حذف واژه "شهید" از خیابانها کرده اند.. در این میان برخی جوانان انقلابی به راه افتاده و اقدام به برچسب گذاری نام کرده اند. و به جای تقدیر و تشکر از این جوانان، شروع به علیه این جوانان کرده است. 🔸 سوال من این است که کجاست؟ بیش از 230 هزار برای و و جان داده اند، دریغ از یک کتاب یا یک نرم افزار یا پژوهش کامل از های این شهدا. پراکنده و جسته و گریخته، دیگرانی با غیرت و عشق، کتب و نرم افزارهایی تهیه کرده اند ولی بنیاد شهید کجاست؟ 🔹 بودجه بنیاد شهید نزدیک به 14 هزار میلیارد تومان است، ولی سازمان تحت ریاست ، باجناق و چه فعالیتی بجز فعالیت های عادی و اداری، برای حفظ نام و یاد شهدا داشته؟ 🔸 حتی اکنون که به مبارزه با "کلمه شهید" برخاسته اند، بنیاد شهید و ، غایب است. ساکت است. چرا؟ 🔹 اگر زنده بودند، اکنون نه تنها نام شهید از کوچه خیابانها حذف نمیشد، که در سردر هر کوچه عکس و جمله ای از وصیت نامه نصب میشد تا صرفا حرکتی نمادین بر کوچه هامان نباشد. تا راه شهدا در کوچه خیابان هایمان گم نمیشد.. 🔸 به قول مرحوم آقاسی.. گفت فحشا در کجا آید پدید.. گفتمش در کوچه های بی شهید.. 🔻
سوره مبارکه آل عمران آیه 103. واعتصموا بحبل الله جمیعا ولا تفرقوا واذکروا نعمت الله علیکم اذ کنتم اعداء فالف بین قلوبکم فاصبحتم بنعمته اخوانا وکنتم علی شفا حفرة من النار فانقذکم منها کذلک یبین الله لکم آیاته لعلکم تهتدون و همگی به ریسمان خدا [= قرآن و اسلام، و هرگونه وسیله وحدت‌]، چنگ زنید، و پراکنده نشوید! و نعمت (بزرگِ) خدا را بر خود، به یاد آرید که چگونه دشمن یکدیگر بودید، و او میان دلهای شما، الفت ایجاد کرد، و به برکتِ نعمتِ او، برادر شدید! و شما بر لبِ حفره‌ای از آتش بودید، خدا شما را از آن نجات داد؛ این چنین، خداوند آیات خود را برای شما آشکار می‌سازد؛ شاید پذیرای هدایت شوید.
🔸 اشاره پوتین به آیاتی از قرآن در نشست ترکیه و کنایه‌اش به برخی کشورهای منطقه و واکنش هیت ایرانی! پ ن: شما از رجال سیاسی و دولتی خودمون، چند بار آیه قرآن شنیدید؟! میشه آخرین آیه ای که ازشون شنیدید را بگید؟
دانایی دانایی: تکلیف خیس خاطره هامان چه می شود؟ چهار سالم بود . محرم ها با مادرم می رفتیم روضه خانه خوشروها ؛ یک خانه با معماری قاجاری. منبر وسط قسمت زنانه بود . دور تا دور منبر زن ها می نشستند و همه طبیعتا با چادرهای مشکی . سید می‌رفت روی پله دوم منبر می‌نشست و تمام مدت با چشم بسته حرف می‌زد. من از حرف‌های سید هیچ نمی‌فهمیدم و مدام چشم می گرداندم تا ببینم پیرمرد چای‌گردان کی به ما می‌رسد . به من که می‌رسید می‌نشستم. خم می‌شد یک سینی مربعی برنجی کهنه با یک قندان کوچک که فقط سه حبه قند تویش جا می‌شد و یک غنچه گل محمدی تزئینش بود می‌گذاشت جلویم . قندها را می‌انداختم توی چای و داغی چای حلشان می‌کرد . بعد هم می‌زدم و نوبت مادرم بود که چای را در نعلبکی بریزد و جرعه جرعه به کامم بنشاند . آقا که می‌رفت توی روضه ، همه زن ها چادرهاشان را می‌کشیدند روی صورتشان و پرهیجان‌ترین صحنه چهارسالگی‌ام گر می‌گرفت. یک همهمه غریبی از خیمه خانه خوشروها شروع می‌شد و می‌رفت توی عرش ؛ همان جایی که سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است . این صحنه سوررئال ترین صحنه عمرم بود . چهارسالگی من می‌ایستاد و همه زن‌ها نشسته بودند و من زل می‌زدم به این رشته کوه‌های کوچولوی سیاه که گویی متراکم و فشرده از زمین روییده بودند و با زلزله کلمه‌های روضه سید ، تکان می‌خوردند و جلو و عقب می‌رفتند . یک وقت‌هایی هم در خانه خوشروها خوابم می‌برد و چادرم می‌شد خیمه‌ای که سایه‌اش روی شیطنت به خواب رفته‌ام می‌افتاد . یک وقت‌هایی پلک وا می‌کردم و می‌دیدم روی شانه مادرم در تاریکی زیر چادر ، انگار عقب عقب راه می‌‌رفتم و همه چیز از پشت سرم در می‌آمد و در پرسپکتیو مقابلم کوچک می شد . کاشوب در تمامی ذرات عالم است ... هشت سالم بود . هر صبح اول بوی نفت می خزید زیر پره بینی ام و مغزم هشیار می شد که نیم ساعت دیگر باید بیدار شوی . بعد صدای سوت و جوش سماور نفتی سوراسرافیل بود برای من و برادر و خواهرهایم برای شروع یک روز دیگر مدرسه . من معمولا با همان بوی نفت بیدار می‌شدم ؛ ولی دوست داشتم مادرم دست روی صورتم بکشد و یک حامدجان بگوید و دلم ضعف برود و بعد بگویم چشم بیدارم. یک لقمه نان و پنیر یا نیمروی خشک و برشته شده جلویم بخزاند و بعد راهی مدرسه ام کند . آن روزها بم ما جولانگاه کاروان های قاچاق مواد مخدر بود . ماشین لخت می‌کردند ، بچه می‌دزدیدند ، آدم گروگان می بردند و هزار ذنب لایغفر دیگر ... یک وقت‌هایی که سوز هوا زیاد بود یا خبر نا امنی‌ای چیزی در بم می‌پیچید ، صبح‌ها می‌آمد مرا برساند مدرسه . تا مدرسه‌مان راهی نبود که تاکسی و سرویس بخواهد . پیاده می‌رفتیم . بال چادرش را وا می کرد من می‌رفتم زیر چادرش و راه می‌افتادیم سمت مدرسه و وای که چه تجربه مهیبی بود . یک لایه چادر مشکی می شد امن‌ترین اتاق ضد گلوله جهان و آرامشی نجیب می خزید زیر پوست هشت سالگی ام. گاهی چادرش ضخیم بود و هیچ نمی دیدم و با کلماتش هدایت می شدم ؛ فقط می گفت جوی آب است یا سنگ است یا جدول است، تا مدرسه صدا می شنیدم و بوی مادرم که توی مشامم هوریز می‌کرد . گاهی هم چادر نازک تری انتخاب می کرد و می‌شد سایه‌هایی گنگ و مواج را دید و فکر را به هزار سمت و سو برد . زن حواسش به غرورم بود . صد دویست متری مدرسه که می‌رسیدیم، به مردانگی‌ام احترام می‌گذاشت، بال چادرش را وا می‌کرد و من دوباره پلک می‌گشودم به دنیای ترسناک و کیف می کردم از این که این قدر من را بلد است. من آزادی نمی‌خواهم که با یوسف به زندانم... . 37 ساله‌ام . سی‌و هفت سالگی‌ام توی روزنامه کار می‌کند . عینک می زند . کتاب می خواند . قسط دارد و شلوغی مترو رنجش می‌دهد . سی و هفت سالگی‌ام از شما چه پنهان یک چادر مادر از سالهای هشت سالگی‌ام را آورده تهران یک وقت‌هایی که خیلی دلش بگیرد، شمد می‌کند رویش و می‌خزد زیر گل‌های حالا بور شده اش و آرام اشک می ریزد . برای منی که چادر مادرش دژ محکم و استواری بوده که پناه همه دلشوره‌هایش بوده، حالا سختش است در همین روزهای سی و هفت سالگی ببیند زنی(تو بخوان دختر یک وزیر که 30 سال است وزیر است) که تا پیش از این به دوربین (بی چادر و البته با حجاب)لبخندهالیوودی می‌زده، به دلیل چنگ زدن به بیت المال و فساد مالی و ربا و ... به چنگ قانون افتاده و حالا که در جلوی دوربین ها و دادگاه و قاضی باید راجع به این 185 میلیارد تومان به مردم توضیح بدهد ، چادر مشکی سر کرده و رویش را گرفته مثل همان زن های نجیب و عاشق خانه خوشروها ... شما که همه چیز دارید! شما که در ناز و شده اید ! ما دلمان به همین خاطرات خوش است. خاطرات ما را مسخره نکنید خانم.