#انسجام_ملی
در
#آخرین_سنگر
آقای دکتر محسن رضایی دبیر محترم مجمع تشخیص مصلحت نظام در تعبیر جالبی مجمع را آخرین سنگر دفاع از منافع و مصالح نظام خواند و نکات مهمی را در توضیح جلسه مجمع در خصوص بررسی "پالرمو" بیان کرد:
در خصوص fatf وcft و پالرمو اکثر صاحب نظران معتقدند آنها دارای نکات مبهم و حفره هایی هستند که برای منافع و امنیت ملی ما خطرات بالقوه ای دارند، اما از آنطرف هستند مسولانی که بر این باورند که عدم تصویب پالرمو و cft تنگناهای بیشتری برای اقتصاد کشور ایجاد می کند.
در عین حال، معتقدم نباید اجازه داد اختلافات موافقان و مخالفان موارد فوق، به ایجاد فضای دو قطبی در این خصوص بیانجامد و تصمیم عالی ترین مرجع تصمیم گیری کشور را (اعم از تصویب یا رد کرن آن) در اذهان جامعه با تردید مواجه کند.
مجمع فوق جمعی از مسولان عالی نظام هستند که فارغ از احساسات و هیجانات موجود با در نظر گرفتن سه اصل عزت، حکمت و مصلحت تصمیم گیری کرده و قطعا منافع و امنیت ملی کشور را لحاظ خواهند کرد. ممکن است حتی تصمیم آنها با دیدگاه ما تطابق نداشته باشد، اما اگر قرار باشد انسجام ملی کشور را در تصمیماتی از این نوع حفظ کنیم، باید در یک جا همه با هم اشتراک نظر پیدا کنیم و آن یک جا مجمع تشخیص مصلحت نظام و تصمیمات آن است که اعضای آن ترکیبی از منصوبان رهبر معظم انقلاب و مسولان مختلف از قوای سه گانه هستند و نمایندگان جریانات اصلی سیاسی نیز در آنجا حضوردارند.
🇮🇷
در ارتفاعات انار بودیم.
هوا کاملا روشن شده بود.
امدادگر زخم گردن ابراهیم را بست.
مشغول تقسیم نیروها و جواب دادن به بیسیم بودم.
یکدفعه یکی از بچه ها دوید و باعجله آمد پیش من و گفت: حاجی، حاجی یه سری عراقی دستاشونو بالا گرفتن و دارن به این طرف میان!
با تعجب گفتم: کجا هستن؟! باهم به یکی از سنگرهای مشرف به تپه رفتیم. حدود بیست نفر از طرف تپه مقابل، پارچه سفید به دست گرفته و به سمت ما می آمدند. فوری گفتم: بچه ها مسلح بایستید، شاید این حقه باشه!
لحظاتی بعد هجده عراقی که یکی از آنها افسر فرمانده بود خودشان را تسلیم کردند.
من هم ازاینکه در این محور از عراقی ها اسیر گرفتیم خوشحال بودم.
با خود فکر کردم حتما حمله خوب بچه ها و اجرای آتش باعث ترس عراقی ها و اسارت آنها شده. درجه دار عراقی را آوردم داخل سنگر. یکی از بچه را که عربی بلد بود را آوردم.
مثل بازجوها پرسیدم: اسمت چیه، درجه و مسئولیت خودت را هم بگو!
خودش را معرفی کرد وگفت: درجه ام سرگرد و فرمانده نیروهایی هستم که روی تپه و اطراف آن مستقر بودند.
ما از لشگر احتیاط بصره هستیم که به ایم منطقه اعزام شدیم.
پرسیدم چقدر نیرو روی تپه هستند. گفت: الآن هیچی!!
چشمانم گرد شد. گفتم: هیچی؟!
جواب داد: ما آمدیم و خودمان را اسیر کردیم. بقیه نیروها را هم فرستادم عقب، الان تپه خالیه!
با تعجب نگاهش کردم و گفتم: چرا؟!
گفت: چون نمیخواستند تسلیم شوند. تعجب من بیشتر شد و گفتم: یعنی چی؟!
فرمانده عراقی به جای اینکه جواب من را بدهد پرسید: این الموذن؟!
این جمله احتیاج به ترجمه نداشت. با تعجب گفتم : موذن؟!
اشک در چشمانش حلقه زد.
با گلویی بغض گرفته شروع به صحبت کرد و مترجم سریع ترجمه میکرد:
به ما گفته بودن شما مجوس و آتش پرستید.
به ما گفته بودند برای اسلام به ایران حمله میکنیم و با ایرانی ها می جنگیم. باور کنید همه ما شیعه هستیم.
ما وقتی می دیدیم فرماندهان عراقی مشروب میخورند و اهل نماز نیستند خیلی در جنگیدن با شما تردید کردیم.
صبح امروز وقتی صدای اذان رزمنده شمارا شنیدم که باصدای رسا و بلند اذان میگفت، تمام بدنم لرزید.
وقتی نام امیرالمومنین (ع) را آورد با خودم گفتم: تو با برادران خودت میجنگی. نکند مثل ماجرای کربلا...
دیگر گریه امان صحبت کردن به او نمی داد. دقایقی بعد ادامه داد:
برای همین تصمیم گرفتم تسلیم شوم و بار گناهم را سنگین تر نکنم. لذا دستور دادم کسی شلیک نکند. هوا هم که روشن شد نیروهایم را جمع کردم و گفتم: من میخواهم تسلیم ایرانی ها شوم. هرکس میخواهد، با من بیاید. این افرادی هم که با من آمده ند دوستان و هم عقیده من هستند. البته آن سربازی را که به سمت موذن شلیک کرد را هم آوردم. اگر دستور بدهید اورا میکشم.
حالا خواهش میکنم بگو موذن زنده است یا نه؟!
هیچ حرفی نمی توانستم بزنم، بعد از مدتی سکوت گفتم: آره زنده است. باهم از سنگر خارج شدیم. رفتیم پیش ابراهیم که داخل یکی از سنگرها خوابیده بود. تمام هجده اسیر عراقی آمدند و دست ابراهیم را بوسیدند و رفتند.
نفر آخر به پای ابراهیم افتاده بود و گریه میکرد. میگفت: من را ببخش، من شلیک کردم. بغض گلوی من را هم گرفته بود. حال عجیبی داشتم. دیگر حواسم به عملیات و نیروها نبود. میخواستم اسرای عراقی را به عقب بفرستم.
فرمانده عراقی من را صدا زد و گفت: آن طرف را نگاه کن، یک گردان کماندویی و چند تانک قصد پیشروی از آنجا را دارند. بعد ادامه داد سریعتر بروید و تپه را بگیرید. من هم سریع چند نفر از بچه های اندرز گو رو فرستادم سمت تپه. با آزاد شدن آن ارتفاع، پاکسازی منطقه انار کامل شد.
گردان کماندویی هم حمله کرد.
اما چون ما آمادگی لازم را داشتیم بیشتر نیروهای آن از بین رفت و حمله آنها ناموفق بود.
روزهای بعد با انجام عملیات محمد رسول الله(ص) در مریوان، فشار ارتش عراق بر گیلانغرب کم شد.
حاج حسین الله کرم
کتاب سلام بر ابراهیم – ص 135
(زندگینامه و خاطرات پهلوان بیمزار شهید ابراهیم هادی)
🌹🌹🌹
💢آیا میدانید وسعت #اختیارات_رئیس_جمهور در ایران به چه میزان است؟؟
▪️رئیس جمهور ،علاوه بر ریاست قوه مجریه و هیئت وزیران (۱۸ وزارتخانه)
-مسئول اجرای قانون اساسی
-رئیس شورای عالی انقلاب فرهنگی
-رئیس شورای عالی امنیت ملی
-رئیس ستاد مبارزه با قاچاق کالا و ارز
-رئیس ستاد مبارزه با مواد مخدر
-عضو مجمع تشخیص مصلحت
- وعضویت در ده ها شورا و ستاد و... می باشد
▪️دامنه گستردگی قوه مجریه، تنها به وزارتخانههای عریض و طویل منتهی نمیشود
دهها سازمان و نهاد و ستاد را شامل میشود، برای نمونه ؛👇
✔️ سازمانهای :
انرژی اتمی/ تامین اجتماعی / میراث فرهنگی / محیط زیست / بهزیستی / ثبت احوال / خصوصی سازی / امور مالیاتی / بازنشستگی / استخدامی / سنجش / مدیریت بحران / هواپیمایی / تربیت بدنی / ملیجوانان / انتقال خون / حج وزیارت / برنامه و بودجه / مدیریت وبرنامه ریزی و...
شورای عالی مبارزه با پولشویی / مرکز آمار ایران ، بنیاد شهید و ایثارگران و...
و ده ها سازمان و نهاد دیگر
▪️با وجوداین همه اختیارات رئیس جمهور و گستردگی دولت ،چرا عده ای تلاش میکنند که مشکلات کشور را گردن نهادهای دیگربیاندازند؟!
12.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سورپرایز مسافران در فرودگاه مهرآباد تهران با اجرای مردمیِ آهنگ "سلام به آینده" .
برادر ارجمند جناب حاج علی آقای قرائتی؛
با عرض سلام و تحیت، درگذشت مرحوم مغفور شادروان #حاج_محمد_قرائتی را به حضور جنابعالی، حاج آقا محسن قرائتی و دیگر متعلقین تسلیت عرض نموده،
از خداوند بزرگ، بقاء عمر با عزت و با برکت برای شما خانواده معظم و معزز خواستارم.
مؤید باشید.