eitaa logo
کانال حسین دارابی
838.3هزار دنبال‌کننده
9.5هزار عکس
5.4هزار ویدیو
68 فایل
مؤسس استارتاپ تربیپ Tarbiapp.com تو زمینه‌های مختلف تحقیق میکنم تا به مطلب درست برسم تحصیلاتم مهم نیست، ارشد عمران، روانشناسی، تاریخ تشیع همه آدرسامون👇 takl.ink/hossein_darabi آیدیم @darabi_hosein . . #ترک_کانال . . . . . .
مشاهده در ایتا
دانلود
⬆️نکات مطرح شده در صوت بالا 🔻گریه بر امام حسین ملاک ایمان مومنین 🔻اهمیت حب اهل‌بیت و بغض دشمنانشان 🔻فضیلت زیارت سیدالشهدا و امام رضا وتفاوت آن با زیارت دیگر ائمه 🔻چرا فقط امام علی، امیرالمؤمنین است ودیگر ائمه این لقب را ندارند 🔻هدف خلقت فقط با اهل بیت صورت می‌گیرد 🔻برهان لطف چیست؟ 🔻پایه های اسلام چیست؟ 🔻نکات مهمی درباره ولایت و امام‌شناسی (استاد فیاض بخش)
بریم سراغ یه کتاب توپ درباره دفاع مقدس؟
پنجه بوکس را دور انداختم. عکس خواننده های دوران طاغوت را، که همیشه مایه رنجش مادرم بود، از در و دیوار اتاق کندم و دلخوشی و سرگرمی ام شد مدرسه و مسجد. با پیروزی انقلاب در ۲۲ بهمن ماه سال ۱۳۵۷ نوجوانانی مثل من زیر چتر معنویت اسلام و پایگاهی به نام مسجد محل، مسیر تازه ای را در زندگی خود آغاز کردند. کلاس اول راهنمایی را در سال ۱۳۵۸ با سه تجدیدی به پایان رساندم . البته با جان کندن و چند نمره ناپلئونی و به کلاس دوم رفتم. در این سال به کلاس عکاسی بیشتر از درس علاقه‌مند شدم. سرم به کارم بود و مسیر زندگی ام در مثلث خانه و مدرسه و مسجد می چرخید، که روزی بعد از کلاس عکاسی، گنده لات محل، که رضا سیاه صدایش می کردند، با سه تن از رفقایش جلویم سبز شد. با اینکه انقلاب به شکل زیربنایی و اساسی در سطح نوجوانان و جوانان تحولی شگرف ایجاد کرده بود، اما باز در گوشه و کنار شهر امثال رضا سیاه پیدا می شدند که رنگی از تفکرات زمان طاغوت داشتند. او شاید پنج شش سال از من بزرگ تر بود.سر راهم ایستاد. در حالی که نوچه هایش چپ و راستش بودند با لحنی مسخره خطاب به آن ها گفت: بچه ها، تا آنجایی که من می دانم توی این محله بچه سوسول نداشتیم. داشتیم؟! منتظر بود که جوابش را بدهم. اطرافیانش آن طور که او می‌خواست جواب دادند: نه آقا رضا، نداشتیم! در دستش یک کمربند چرمی با قلاب آهنی بود که در هوا می چرخاند. مطمئن شدم که مفری برای گریز نیست و در هر صورت جدال فیزیکی اتفاق خواهد افتاد. معطل نکردم و با مشت وسط پیشانی اش کوبیدم. انگار کور شده باشد، سر خم کرد و مشت دوم و سوم را برق آسا خورد. همین که نوچه هایش نزدیک شدند، مثل تیر از معرکه گریختم. رضا سیاه عربده می کشید و فحش می داد و چهار نفری دنبالم می کردند. نزدیک مسجد رسیدم. احساس خوبی داشتم. شاید فکر می‌کردم بچه های مسجد به کمکم خواهند آمد که رضا سیاه رسید و مثل فیلم فارسی های زمان طاغوت، نوچه هایش را عقب زد و تنهایی جلو آمد. مردم نگاه می کردند. برای یک لحظه مثل گردباد به هم پیچیدیم. آن قدر زد و زدم که یکباره، درد جانکاهی در دستم احساس کردم. از ضرب مشتی که زده بودم، دستم شکست کوچکی برداشته بود. فرداش مثل توپ توی منطقه کمال آباد و شترگلو پیچید که یکی پیدا شده و گنده لات محل را زیر مشت و لگد سیاه کرده است. خیلی ها خوشحال شدند. بیشتر از همه آن کسانی که زهر تحقیر و توهین رضا سیاه را چشیده بودند. من هم به جای دکتر و دوا، دستم را با دستمال یزدی بستم و تا مدتی با درد کنار آمدم. عباس حیدری از جوانان اهل مسجد یادم داد که با صدای اذان به مسجد بیا. اگر نماز را اول وقت بخوانی دور دعوا خط خواهی کشید و همین هم شد. یک شب شام منزل آقای خضریان - از اقوام - مهمان بودیم که رادیو خبر ناگواری را داد. سخن از سر بریدن پاسداران شهر پاوه توسط نیروهای ضد انقلاب و گروهک های کمونیستی بود. همان زمان حضرت امام از مردم خواست برای کمک به پاسداران محاصره شده در پاوه خودشان را به آنجا برسانند. خبرهای نگران کننده ای از مرزها به ویژه مناطق کردنشین می رسید. دلم می خواست شرایط رفتن من هم فراهم شود، اما سن و سالم برای اعزام به کردستان کم بود. سال ۱۳۵۹ فرا رسید و حالا در کنار مدرسه و مسجد در رشته هایی مثل فوتبال، دوچرخه سواری، بوکس، و کونگ فو فعالیت می کردم. یک روز با بچه های محل در زمین خاکی کنار انبار گندم فوتبال بازی می کردیم که صدای مهیب انفجاری تمام شهر را لرزاند. بازی نیمه تمام ماند. هر کس به گوشه ای دوید. دقایقی بعد صدای عبور گوش خراش هواپیما، دیوار صوتی را شکست و همه چشم ها را رو به آسمان و در بهت و حیرت فرو برد. صدای هواپیما مرا به توهم مانور هواپیماها در آستانه انقلاب برد و نمی دانستم که یک جنگ تمام عیار از زمین و هوا و دریا آغاز شده است. آن روز ساعت دوی بعد از ظهر ۳۱ شهریور ماه سال ۱۳۵۹ بود. 📚وقتی مهتاب گم شد @Hoseindarabi
👆آقا اینو مث نامیرا نمیگذارما، دو سه قسمت از کتاب میگذارم جهت بزرگداشت هفته دفاع مقدس و هم روند معرفی کتابمون. کتاب خیلی قطوری هست ۶۵۰ صفحه اس ولی خیلی باحاله
آقا اهل بیت مظلوم بودن، ولی ضعیف و بدبخت و بیچاره نبودن. بین اینا فرق هست. گاهی اوقات واقعه عاشورا و کربلا جوری گفته میشه همه فکر میکنن چقدر امام‌حسین و یارانش ضعیف بودن. 🔻مثلا درباره حضرت عباس، فقط شنیدیم رفت آب بیاره و کشتنش، در صورتی که حضرت عباس چندین بار روزهای قبل رفته بود و آب آورده بود. تاجایی که عبیدالله بن زیاد به عمرسعد نامه نوشت چه وضعشه، شنیدم عباس براحتی میره آب میاره.... درسته حضرت عباس از امام‌حسین اذن میدان جنگ نگرفت. ولی چندین بار برای نجات برخی از اصحاب که تو محاصره دشمن گیر می‌کردن می‌رفت و نجاتشون می‌داد. یک‌بارعبدالله بن عمیر کلبی که تو دلیری و جنگ‌آوری همه میشناختنش همراه چند نفر دیگه در محاصره دشمن گیر افتادن که حضرت عباس رفت و نجاتشون داد. عباس این بوده تو رشادت. ولی اینارو نمی‌شنویم در روضه‌ها و هیات‌ها 🔻اصلا اصحاب حضرت رو تو جنگ تن به تن نمی‌تونستن بکشن، یا از راه دور تیراندازی می‌کردن یا چندنفری حمله می‌کردن، یا با نیزه از راه دور میزدن. خود امام حسین هم تو جنگ‌ تن به تن نتونستن شهید کنن کتابهای تاریخی رو مطالعه کنید، اعداد عجیب غریبی درباره تعداد کشته شدگان توسط امام‌حسین نقل می‌کنن. اصلا هیچکس توان رویارویی با حضرت رو نداشت میگن حضرت یه تنه به سپاه دشمن حمله میکرد و سپاه مثل موروملخ فرار می‌کردن و تعداد بسیاری رو کشت تاجایی که عمر سعد فریاد زد می‌دونید با کی دارید می‌جنگید؟ او پسر قتّال عربه، از همه طرف محاصره‌اش کنید، که ۴ هزار تیرانداز دور حضرت جمع شدند، لحظات آخر سنگی به پیشانی مبارکشان زدن، حضرت لباسشو برد بالا خون رو پاک کنن، حرمله یک تیر به سینه امام زد و... 😔 مظلومیت امام حسین میدونید تو چیه؟ تو اینه که تو هزاران حدیث فقهی همش ۴_۵ تا حدیث از امام حسینه، یعنی اصلا هیچکس نمیومده از حضرت سوال بپرسه، چند تا حکم فقهی هم که از امام هست مربوط به احکام حجه که تو راه حج از حضرت سوال کردن. اینطوری امام حسین رو مهجور کرده بودن، میگن ابن‌عباس و امام‌حسین نشسته بودند، شخصی اومد یک سوال علمی پرسید، امام حسین جواب داد، اون شخص گفت کی از تو پرسید، من از ابن‌عباس که عالم دینی هست پرسیدم. بعد ابن‌عباس شروع کرد به معرفی امام حسین. مظلومیت یعنی این‌... ✍حسین دارابی @HoseinDarabi
آقا بعضی وقتا برای نوشتن یه مطلب چند تا سخنرانی و کتاب میخونم و گوش میدم. خدایی بخونید مطالبو
منبع مطلب بالا سخنرانی های آیت الله جوادی آملی سخنرانیهای استاد فیاض بخش برنامه پرسمان تاریخی رادیومعارف استادپیشوایی چند کتاب تاریخی
18.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کار بسیار زیبا از عادل فردوسی‌پور درباره جنگ و دفاع مقدس پخش شده در برنامه نود @HoseinDarabi
4_473160900434461946.mp3
11.31M
👈 ما همه "فهمیده ایم" (ویژه نوجوانان) ابتدای مداحی درباره عبدالله‌بن‌حسن انتهای مداحی درباره دفاع مقدس 🔹بانوای: حاج میثم مطیعی 🔗متن: http://meysammotiee.ir/post/1203 انصافا سطح مداحی رو ببینید
4_5922715078905299248.mp3
15.89M
سخنرانی استاد در محرم سال ۹۶ 2⃣ شب دوم @Hosein_Darabi
👆موضوعات مطرح شده در صوت بالا 🔻معنی زیارت و ادب زیارت 🔻زیارت امام رضا و امام حسین هزارهزار برابر حج خانه خداست، به چه شرطی؟ 🔻ثواب دیدار برادر مومن 🔻خطر خشک مقدس های خوارج 🔻 چگونگی پیدایش داعش 🔻 نکاتی درباره مسلم و بیت المال و نماز 🔻اهمیت تبرّی👈 اکثر سپاهیان عمرسعد از محبان و موالیان امام حسین بودند ولی تبرّی ضعیفی داشتند @HoseinDarabi
آيا زمستان سختی در پيش است سرخ پوستان از رييس جديد پرسیدند: آيا زمستان سختی در پيش است؟ رييس جوان قبيله که نمی دانست چه جوابی بدهد گفت: برای احتياط برويد هيزم تهيه کنيد. سپس به سازمان هواشناسی زنگ زد: آقا امسال زمستان سردی در پيش است؟ و پاسخ شنید: اينطور به نظر می آید. پس رييس دستور داد که بيشتر هيزم جمع کنند، و بعد يک بار ديگر به سازمان هواشناسی زنگ زد: شما نظر قبلی تان را تأييد می کنيد؟ و پاسخ شنید: صد در صد. رييس دستور داد که همه سرخپوستان، تمام توانشان را برای جمع آوری هيزم بيشتر بکار ببرند. سپس دوباره به سازمان هواشناسی زنگ زد: آقا شما مطمئنيد که امسال زمستان سردی در پيش است؟ و پاسخ شنید: بگذار اينطور بگویم؛ سردترين زمستان در تاريخ معاصر. رييس پرسید: از کجا می دانيد؟ و پاسخ شنید: چون سرخ پوست‌ها دارند دیوانه وار هيزم جمع می‌کنند! حکایت امروز کشور ما شده ... بیایید کمتر هیزم جمع کنیم! @HoseinDarabi