آقا گیر دادن به این دختره #نقش لیلا در سریال پدر (دقت کنید نقش لیلا)
که چرا عکسهای بیحجابی انداخته. اصلا کاری با ایشون ندارم که کارش اشتباه بوده یا خودش رو گم کرده یا جوگیر شده و این حرفا.
یه چیزی رو نمیفهمم، اینایی که انتقاد میکنن دقیقا چی میخوان بگن؟ میخوان بگن حجاب و اخلاق و رفتارش در دنیای واقعیش هم مثل نقشش تو فیلم باید باشه؟ خیلی از مذهبیا وحتی روحانیون فعال مجازی، تو پیجشون انواع عکس های فشن و آرایش کرده این خانومو گذاشتن و نوشتن حرمت چادر خاکی مادرمان را نگه نداشتی و.... چه ربطی داره خب، تو فیلم نقشش چادری بود تو غیر فیلم چادری نیست، تو چرا عکسهای اون مدلیشو داری پخش میکنی؟ این که علاوه بر نشر عکس ها، اهانت بیشتری به حضرت زهراست
یعنی از نقش شمر تو سریال مختار باید انتظار داشته باشیم که تو زندگیاش مثل شمر باشه؟
یا مثلا مصطفی زمانی که نقش یوسف پیامبر رو داشته باید مثل یک پیامبر زندگی کنه؟
خب این که انتظار خیلی بیجایی هست، مگه میشه؟ اصلا صدا وسیما و تهیه کنندگان فیلمها معیارشون این نیست که بازیگرهای نقش خوب و مثبت فیلمها تو زندگیشون هم همینطوری باشن، حتی اگه بگردن بازیگر هایی پیدا کنن که خیلی آدمای پاک و سالمی باشن باز هم تضمینی نیست که بعد پخش سریالها همونطوری بمونن، چون خود شهرت و مشهور شدن باعث تغییر افراد میشه.
سه چیز باعث فساده
شهرت، ثروت و قدرت
۹۰ درصد ماهایی که گیر دادیم به این بازیگر، اگر خودمون مشهور بشیم، یا به قدرت و مال منالی برسیم خیلی بدتر از این یارو خودمونو خراب میکنیم
چه بسیار انسانهایی بودن در طول تاریخ که آدمهای خوب و شریفی بودن ولی آخرش خراب شدن بهخاطر همین مسائل. چه بسیار روحانیون و رزمنده ها و جانبازانی که خیلی آدمای خوبی بودن ولی بعدا یه پست و مقامی گرفتن گند زده شد بهشون
فیلمها و سریالها رو باید دید و با نقشهای افراد در سریال ارتباط گرفت نه خود افراد. مثلا در سریال مختار بهجای اینکه با فریبرز عربنیا ارتباط بگیریم با شخصیت مختار ارتباط و تاثیر بگیریم، یا در سریال پدر با نقش لیلا و حامد ارتباط بگیریم و بعدش تمام، چیکار داریم حالا خرابکاری میکنن یا نه. درکل این آدمارو نباید انقدر بزرگشون کنیم که بعدا اینطوری بشن، همین توجهات الکی اینارو بزرگ میکنه
بنده خدا اون بازیگری که تو سریال مختار نقش شمر رو بازی میکرد تا چند ماه تو کوچه خیابون فحشش میدادن، یعنی همچین مردمی داریم، اعتقاد داریم این امام حسین رو کشته، یا مثلا یه بار تو تعزیه دم خونهمون شمر زد امام حسین رو کشت ملت ریختن سر شمر تا میتونست کتکش زدن😃
@HoseinDarabi
۱۲ شهریور ۱۳۹۷
۱۶ شهریور ۱۳۹۷
آقا یه نفر اومده میگه من حجت خدا، فرزند و فرستاده امام زمان هستم، اسمش هم احمدالحسن هستش. خب تو برخورد اول که آدم یکدفعه ایمان نمیاره بپره پاهاشو بوس کنه، میپرسیم آقا ادعای خیلی بزرگی کردید، از کجا مطمئن بشیم، چندتا حدیث از پیامبر(ص) میارن که در آخرالزمان این اتفاق میفته، میگیم خب اصلا حدیثهاتون درست، از کجا معلوم که منظور ایشونه؟ یه نشانهای، معجزه ای، چیزی به ما نشون بدید،
میگه دوتا دلیل و نشانه به شما معرفی میکنم:
۱_ استخاره😒
۲_خواب😐
🔻تصور کنید، یکی اومده میگه من حجت خدا، فرستاده امام مهدی هستم، امام سیزدهم هستم، اومدم زمینه ظهور امام دوازدهم رو فراهم کنم🙄
شما میگی یهلحظه وایسا یدیقه یه استخاره کنم، بعد بالهجه نقی میگی "اون تسبیح منِ بده داداش"، بعد استخاره میکنی، باصدای بلند میگی
تبریک میگم تبریک، استخاره خوب دراومد شما اصلا خود امام زمانی، چون تو استخاره اشتباهی نیت کردم که شما خود امام زمانی یا نه، خوب دراومد، خیلی مخلصیم، خیلی منتظرتون بودیم
❓خنده دار نیست؟
آقا اصلا استخاره اصول و شرایطی داره، هرجایی استخاره جواب نمیده، استخاره وقتی معنی داره که شما میخوای یه کاری بکنی اول میری تحقیق میکنی، بالا پایین میکنی، عقلت رو به کار میگیری، بعد یه جایی تو دو راهی گیر میکنی نمیتونی تشخیص بدی، اونوقت استخاره (طلب خیر ازخدا) میکنی، نه اینکه زرتی اول کار استخاره کنی، اونم برای تشخیص یه همچین مساله مهمی، تشخیص حجت خدا
🔻یا میگن توسل کن، تو خواب بهت میگن که این حجت خداست، خیلیا این کارو کردن و تو خواب بهشون گفتن که ایشون فرستاده امام زمانه. این دلیل هم مثل دلیل استخاره سبک و غیرعقلی هست، اصلا بین علمای دین، خواب خودش حجت نیست چه برسه به اینکه حجت خدا رو بخوای با خواب بشناسی.
⬅️اصلا شما یک شبانه روز به دستهبیل فکر کن، شب خوابش رو میبینی، اینایی هم که خواب دیدن همین بوده احتمالا، یکی دو روز با حال خوش و اشک و زاری به ایشون فکر کردن بعد یه خوابی در این زمینه دیدن. این که نشد دلیل، هر کی میتونه بیاد ادعای مهدویت بکنه، دلیلشم استخاره و خواب باشه.
🔻اصلا حالا که اینطوریه من میخوام برم ادعای مهدویت بکنم ، چند تا از شماها هم بیاید بگید خواب دیدید و استخاره کردید یقین پیدا کردید که من فرستاده امام زمانم، خدایی ضایعمون نکنیدا، تو شادیهاتون جبران میکنم.
میگن یکی ادعای پیامبری کرد گفتن کتابت کو؟ گفت کتاب ندارم، جزوه میگم بنویسید
مگه شهر هرته این مسائل؟
🔻یکی از علما، فکر کنم سیدبن طاووس بود یا محقق حلی، یه شب پیامبر(ص) اومد تو خوابش نکته ای به این عالم گفت، صبح که بلند شد با خودش گفت خواب که حجت نیست، به اون خواب اعتنایی نکرد، چند شب پشت سر هم پیامبر(ص) به خواب اون عالم اومد و نکتهای بهش گفت و باز هم اون عالم به خواب اعتنایی نکرد، روز آخر پیامبر در خواب جهت تایید حجت ندانستن خواب، بهش گفت الحق که بی دلیل به این مقام علمی نرسیدی
البته همین خواب آخر هم نباید بهش اعتنا کرد😊.
#احمدالحسن (قسمت دوم)
✍حسین دارابی
@HoseinDarabi
۱۶ شهریور ۱۳۹۷
ام سليمه وارد شد و به دنبالش عمروبن حجاج به اتاق آمد و گفت: خداوند شما را دوست دارد که از دست این حرامیان جان به دربردید.
ربیع خود را جمع و جور کرد و عمرو کنار او نشست. ام ربيع گفت: و بزرگی چون #عمروبنحجاج به ما پناه داد.
عمرو گفت: همه ی اینها از بی کفایتی یزید است که در شام به خوشگذرانی مشغول است و مسلمین در کوفه و جاهای دیگر، این چنین گرفتار هستند.
ربيع و مادر از شنیدن این حرف خوشحال شدند. ربيع گفت: و همین، شامیان را جسور کرده که بی گناهان را میکشند و چنان هراسی در دلها میاندازند که هیچ کس جرأت نکند به خونخواهی کشته اش برخیزد
عمرو گفت: «تو از چه سخن می گویی؟!»
ربیع گفت: من نمی توانم خاموش و خوابزده در قبیلهام بمانم در حالی که پدرم به ظلم کشته شده.
عمرو گفت: «کشته شده؟!»
-شامیان او را کشتند؛ به جرم این که علی را لعن نکرد. ام ربيع بغض خود را فرو خورد. عمرو به فکر فرو رفت. بعد گفت:
پس تو برای خونخواهی به شام میروی، نه تجارت
ام ربيع بغض آلود رو به ربیع گفت:
اما تو یکه و تنها در شام سرنوشتی غیر از آنچه بر پدرت گذشت، نخواهی داشت، و بعد به زخم دستش اشاره کرد و گفت:
این تازه شروع راه است و اگر ابن حجاج در آن بیابان نرسیده بود، الان خوراک مرغان آسمان بودیم؛ و اگر عبدالله به داد کاروان سلیمان نرسیده بود، همه ی اموالمان نیز به باد رفته بود.»
عمرو از ربیع پرسید: تو چگونه #عبدالله_بن_عمیر را دیدی و از او جدا شدی؟!» بعد رو به ام ربيع و بقیه گفت:
اگر بنی کلب فقط عبدالله را داشت، هیچ چیز از شرف و عزت کم نداشت. به قبیلهات باز گرد و آنچه به من گفتی به عبدالله بگوا من در جنگ های بسیاری در کنار عبدالله بودم. او وقتی بر اسب می نشست و بر مشرکان می تاخت، چون رعد آسمان صفوف آنان را در هم می ریخت و چون گردباد همه را پراکنده می کرد. دور نیست که با یاری او و دیگر جنگاوران کوفه، انتقام خویش را از شامیان بگیریم.»
ام ربیع گفت: «جنگ؟! با یزید؟!
عمرو گفت: ما در انتظار هستیم. به زودی خبرهایی از مکه می رسد که همه از آن آگاه می شوند(نامه به حسین بن علی).
ربیع گفت: «به خدا سوگند! اکنون من خود را به عمروبن حجاج که بزرگ مَذحِج است، نزدیک تر می دانم تا مردان بنی کلب
عمرو به او لبخند زد. گفت:
با هم به دیدار عبدالله میرویم. تو نیز خشم خود را از شامیان در سینه نگه دار! که روز انتقام نزدیک است.»
در میان راه به سراغ شَبَثبنرِبعی رفتند تا اورا با خود همراه کنند، شبث آنها را به داخل منزل دعوت کرد: عمر به شبث گفت که عبدالله وارد بنی کلب شده است. شبث با تعجب پرسید؟
"عبداللهبنعمیر کلبی؟"
عمرو گفت "به تازگی از فارس آمده باید اورا به همراهی بزرگان کوفه دعوت کنیم"
شبث گفت: "عبدالله مرد دلیر و با ایمانیست. ما به همراهی او و بنی کلب احتیاج داریم. من هم با شما میآیم". ادامه دارد....
📚 کتاب #نامیرا (قسمت اول)
@Hoseindarabi
۱۷ شهریور ۱۳۹۷
👆 آقا چند قسمت از این کتابو میخوام بگذارم و هدف خاصی دارم، ولی باید از همین قسمت اول رو باید بخونید
قول میدم آخرش مختون سوت بکشه. هر کس کتابو کامل خونده، میدونه چی میگم، من چند ساله منتظرم جلد دوم این کتاب بیاد بیرون، ولی نمیاد. با ما همراه باشید
۱۷ شهریور ۱۳۹۷
۱۸ شهریور ۱۳۹۷
این کتاب نامیرا شخصیت خیلی زیاد داره، من دو سه تا شخصیت رو میخوام معرفی کنم و برم جلو، که در پیام اول دیدید
۱_عمروبن حجاج مذحجی، بزرگ و رئیس قبیله شجاع مذحج هست، از محبین اهل بیت و بزرگان کوفه که به امام حسین نامه نوشتن بیاد علیه یزید قیام کنن
۲_شبث بن ربعی هم از بزرگان کوفه و از دوستداران اهل بیت مثل عمروبن حجاج
۳_عبدالله بن عمیر کلبی از بزرگان قبیله بنی کلب که به اهل بیت ارادت داره ولی حکومت معاویه و یزید هم قبول داره و اونارو امیرالمومنین میدونه، از لحاظ شجاعت و جنگآوری خیلی خفنه، بخاطر همین عمروبن حجاج سفر کرده به بنی کلب راضیش کنه به جمع اونا بپیونده تا علیه یزید قیام کنن،
و ادامه داستان.....
من با زحمت دارم قسمت هایی که این سه شخصیت هستن رو جدا میکنم براتون میگذارما، خدایی بخونید
۱۸ شهریور ۱۳۹۷
مهمانان #عبدالله_بن_عمیر در اتاق گرداگرد نشسته بودند. #عمروبنحجاج پارچهپیچی را باز کرد و شمشیر هدیهی عبدالله را بیرون آورد و آن را به همه نشان داد و بعد رو به عبدالله گرفت و گفت: این شمشیر را می شناسی؟»
عبدالله فکر کرد. گفت:
غنیمت دیلمان بود؟ عمرو گفت: «قسطنطنیه!»
عبدالله گفت: «ها! از آن سردار دلیری که ابو ایوب انصاری به دست او به شهادت رسید و تو او را از پای درآوردی.
عمرو گفت: «خوب به یاد آوردی!»
عبدالله گفت: «در آن جنگ یزیدبن معاویه فرماندهی سپاه را بر عهده داشت.»
#شبثبنربعی گفت: «یزید؟! او در تمام روزهای جنگ در خیمهی خویش با ام كلثوم (همسرش) مشغول بود و کباب بره به دندان می کشید
عبدالله دلگیر به شبث نگاه کرد. عمرو که نمی خواست احساسات عبدالله با حرف شبث تحریک شود، سریع شمشیر را به عبدالله داد. عمرو گفت:
و حالا این شمشیر را برای سر سلامتی بهترین دوست و همراهم در جنگ های جهادی، هدیه می کنم.
عبدالله گفت: «تو در نیکی و دوستی بر من سبقت گرفتی!» بعد با تردید به شبث و بعد به عمرو نگاه کرد و گفت: اما من در مقابل، هدیهی درخوری ندارم که جبران کنم.»
شبث گفت: «جبران تو تصمیم توست در امر مهمی که همهی بزرگان كوفه در آن اتفاق کرده اند.»
عمرو گفت: تو بهتر از همه می دانی که معاویه در سالهای خلافتش پیوسته کوفیان را تحقیر کرد و خزانه را به شام برد و مخالفانش را از میان برداشت تا پس از مرگش سلطنت خویش را به یزید واگذارد.»
شبث گفت: او حق نداشت به رسم پادشاهان، بعد از خود جانشین و ولیعهد تعیین کند و همه را به اطاعت از او وادارد
عبدالله شمشیر را زمین گذاشت و تلخ خندی زد. گفت: پیش از این هم حسن بن علی جانشین پدر شد. اگر این کار خلاف سنت رسول خدا بود، هرگز علی بن ابی طالب چنین نمی کرد
شبث گفت: على فرزندش را جانشین خود نکرد، مردم خود گرد حسن جمع شدند و با او بیعت کردند.
عبدالله گفت: «الان هم مردم، خود با یزید بیعت کرده اند.»
عمرو گفت: «مردم شام آری! اما بزرگان کوفه و مکه و مدینه بیعت نکردند.»
شبث گفت: «و حسین بن علی با همه ی خاندانش از مدینه به مکه پناه برده تا با یزید بیعت نکند.»
عمرو گفت: «عبدالله بن زبیر و ابن عباس و عبدالله بن عمر نیز بیعت نکردند. ما چگونه بیعت کنیم، در حالی که معاویه و یزید بیشترین ستم را بر کوفیان روا داشته اند؟!»
عبدالله با تأسف گفت: از این سخنان بوی شقاق و فتنه بلند است.»
عمرو گفت: «سال ها از فتنه های معاویه رنج بردیم و سکوت کردیم. غنائم فتح ارمنستان چه شد؟ خراج کوفیان کجاست؟ مردان بزرگی چون حجربن عدی را چه کسی کشت؟
«ما می گوییم وقتی حسین بن علی در میان ماست، فرزند معاویه را چه به حکومت؟!»
ادامه دارد....
#نامیرا (قسمت دوم)
@HoseinDarabi
۱۸ شهریور ۱۳۹۷
اصلا قسمت اول رو نمیخواد بخونید، همین قسمت دوم بعلاوه پیام قبلش که ۳ شخصیت اصلی داستان رو بخونید
۱۸ شهریور ۱۳۹۷
داشتم آمار طلاق رو میدیدم یه نکته جالب به ذهنم رسید. آمار طلاق در جنوب تهران حدودا ۲۵ درصده و در مناطق بالای تهران که وضعیت مالی بهتری دارن حدودا ۵۰ درصده.
به دختر پسرهای بالا شهری میخواستم بگم:
آقا ۵۰ درصد احتمال داره طلاق بگیری
یعنی اگر دو تا جشن عروسی تو بالاشهر رو در نظر بگیری، یکیش چند ماه بعد طلاق میگیرن به امید خدا😐
حالا نیاید بگید من و داداشم یا خواهرم ازدواج کردیم هیچکدوممونم طلاق نگرفتیم، این احتماله، شما طلاق نگرفتید ، دو تا طلاق تو محله بغلی اتفاق افتاده. یعنی شما هزار تا ازدواج رو در نظر بگیری ۵۰۰ تاش به طلاق منجر میشه.
🔻خب حالا که اینطوریه، اصلا بهصرفه نیست که سالن چندمیلیونی بگیری پونصد نفرو شام بدی، بعد طلاق بگیری، تازه بعد طلاقتون هم کلی حرف میزنن پشتتون. پیشنهاد ما اینه که فقط کارت عروسی بدید به اقوام و توش آمار طلاق رو مرقوم فرمایید، و بگید چون احتمالش زیاده طلاق بگیرید در همین حد بسنده میکنیم. ولی اگر هدیهای دارید به فرستنده کارت دعوت بدید به ما برسونن، البته اونا هم احتمالا با همین استدلال که احتمالا طلاق میگیرید تُف هم کف دست حامل کارت نمیندازن.
🔻یا چه دلیلی داره بری آتلیه؟ وقتی قراره چند وقت دیگه همه عکسهای خاکبرسری ضایعتون رو پاره کنید و حالتون از هم بههم بخوره؟ خب چرا دهها میلیون پول آتلیه و باغ و کوفت و زهرمار میدید؟ آیا نمیدانید که به زودی مجرد خواهید شد؟
🔻آقا پسر بالا شهری، تو به احتمال ۵۰درصد زندگیات میپوکه، چرا جوگیر میشی چندصد سکه مهریه رو قبول میکنی؟ چرا نمیفهمی؟ بِفهم نَفهم
🔻دختر خانم بالاشهری، تو به احتمال یکدوم (۱/۲) زندگی مشترکت دیری نمیپاید، چرا جهیزیه خفن و کامل میگیری؟ یه زیرانداز با یه پیکنیک بذار تو خونه با چهارتا ظرف و قابلمه همین کافیه، تلوزیونم نمیخواد ببینی چون یا داره جومونگ نشون میده یا یوزارسیف یا اخبار داره میگه همه جا بحران و آشوبه و فقط ایران خوبه😃، اگرم خواستی ببینی، از موبایل پخش زنده ببینید، اگه طلاق نگرفتید آروم آروم جهیزیه بگیرید و کاملش کنید
بهمین ترتیب از خرجهای اضافی دیگر جلوگیری کنید. همچنین از رسمهای غلط. این طرح پیشنهادی رو میخوام تقدیم به دولت کنم، فکر کنم در مهار تورم، نقدینگی و بالارفتن سکه و ارز کمکش کنه.😁
⬅️ ولی واقعا آمار طلاق خیلی نگران کنندس، دلیلش اینه که عروس دامادا بدون آگاهی میرن سر زندگی، هیچی بلد نیستن، نه خودشون رفتن دنبالش نه والدین یادشون دادن، چون والدین خودشونم بلد نیستن، مدرسه و دانشگاه هم که هیچی، دانش آموز و دانشجو ۱۵ سال درس میخونه، تو صدتا کتابی که میخونه دوتا کتاب آموزشهای مهارتهای زندگی پیدا نمیشه کرد، ولی تا دلتون بخواد کتاب های شرّو وِر به خورد بچهها میدن که به هیچ دردشون نمیخوره
#رسم_های_غلط (قسمت۷ _ عدم آگاهی)
✍حسین دارابی
@HoseinDarabi
۱۸ شهریور ۱۳۹۷
#عبدالله_بن_عمیر گفت: از نویسندگان نامه به حسینبنعلی، دیگر چه کسانی هستند؟
#عمروبنحجاج گفت: رفاعة بن شداد، حبیببنمظاهر، مسیب بن نجبه، مختار و دیگران.
مختار؟! عمرو گفت: «بله، مختاربن ابی عبیده. داماد نعمان امیر کوفه » عبدالله گفت: «اینان چگونه در یک جا جمع شده اند
عمرو گفت: همه یکدل شده اند و اختلافات خویش را کنار گذاشته اند.»
شبث گفت: «تو نیز مایه ی شرف و عزت بنی کلب هستی و اگر با بزرگان کوفه همراه شوی و به حسین نامه بنویسی، مردان بنی کلب به تو اقتدا می کنند و از پیمان خویش با بنی امیه چشم می پوشند.
عمرو گفت: «دیر نیست که فرزند رسول خدا با سپاهی از مردان کوفه بر یزید غلبه کند و عزت و شرف را به ما باز گرداند.
شبث گفت: تصمیم های بزرگ، برازنده ی مردان بزرگ است که اگر در آن تأخیر کنند، شاید هرگز فرصت جبران نیابند
همه بیصبرانه منتظر پاسخ عبدالله بودند، عبدالله گفت:
هنوز زخم های گذشته التیام نیافته، می خواهید زخمهای تازه بر پیکر مسلمین وارد کنید. بعد رو به عمرو کرد و گفت: در جنگ مازندران به خاطر داری که مردم آن سرزمین برای دیدن یک نفر از صحابهی رسول خدا، چگونه بی تابی می کردند و از یکدیگر سبقت می گرفتند؟! در فارس نیز مردم تازه مسلمان شده به یک سلمان فارسی که صحابهی رسول خدا بود، چنان خشنودند و به خود میبالند که عرب از رسول خدا آن قدر خشنود نیست.»
شبث گفت: «ما نیز فرزند رسول خدا را به کوفه خواندیم تا هدایتمان کند و ما را از ستم بنی امیه برهاند.»
عبدالله گفت: «از کدام ستم میگویی، از یزید؟ او که تازه خلیفه است و هنوز کاری نکرده، از معاویه می گویید که او را نزدیکترین صحابی رسول خدا به حکومت شام گماشت و در دوران خلافت خویش نیز چنان مشرکان را ذلیل کرد که هنوز هم رومیان از شنیدن نام سپاه شام برخویش میلرزند! یقین داشته باشید که چه شام ضعیف شود، چه کوفه، آنکه بهره اش را می برد رومیان هستند، نه مسلمانان.
در همین حال، صدای اذان بلند شد.
در میان راه مسجد بنی کلب عبدالله گفت: «یقین بدانید که حسین پاسخی به شما نخواهد داد و هرگز بر یزیدبن معاویه خروج نخواهد کرد.»......
عمرو بن حجاج و شبث بن ربعی پیشاپیش یارانشان سوار بر اسب آهسته درحال برگشت به کوفه بودند. انگار هر دو در سکوتی سرد به سخنان عبدالله میاندیشیدند. شبث گفت:
عبدالله سالهاست که از خزانه ی شام ارتزاق می کند. حق دارد از حکومت یزید دفاع کند. ما نباید از او چنین درخواستی می کردیم
عمرو گفت: بعد از جنگ قسطنطنیه من به کوفه بازگشتم، اما عبدالله به فارس رفت و من نمیدانستم که در این چند سال این قدر تغییر کرده است او عبدالله آن سال ها نیست.» ادامه دارد...
#نامیرا (قسمت سوم)
@HoseinDarabi
۱۹ شهریور ۱۳۹۷
۱۹ شهریور ۱۳۹۷