#قسمت_دوم
رشید گفت: «شما حديث معتبر صریح سراغ دارید؟!» گفتم: «پیامبر فرمودهان که هر کس دوست داره مثل من زندگی کنه و مثل من بمیره و داخل بهشتی که خداوند به من وعده داده بشه، علی و ذریه اون رو پس از من ولی خودش بدونه. چون اونا هرگز شما رو از در هدایت خارج نمیکنن و شما رو هیچ وقت به ضلالت وارد نمی کنن. این هم یکی از اون احادیث!» رشید به سرعت گفت: البته به قول شما باید دید این حدیث رو چه کسی نقل کرده و کجا نقل شده» گفتم: «این حدیث به نقل از منابع اهل سنت بود و توی خیلی از منابع اهل تسنن هم اومده من از منابع اهل تسنن یه مورد رو گفتم موارد دیگه ای هم هست. جدا از اینا، مطمئنا ما هم منابع ویژه خودمون داریم. اما من از اونا نقل نمی کنم.»
شما ماجرای غدیر خم رو شنیدهاید؟»
- نه! تا به حال اسم غدیر خم رو نشنیدهاید؟ - نه! - نه!
- ماجرای حجة الوداع پیامبر و انتخاب امام علی(ع) به عنوان ولی بعد از رسول الله ..... اون روز اولین کسی که به مناسبت این انتخاب به امام علی تبریک گفت ابوبکر بود. این روایت رو، که هم مورد تأیید علمای اهل تسننه و هم اهل تشیع، نشنیدهاید؟
چیزی نگفتن.
ادامه دادم: «من دوباره تأکید میکنم که علاقه ای به بیان اختلافات ندارم. چون فکر میکنم به اندازه کافی کتاب برای مراجعه هست
اما ظاهرا شما به این منظور اینجا اومدید. اگه به دنیای بی دین فعلی نگاه کنید، می بینید که مشتركات مسلمونا اونقدر زیاده که حرف برای زدن و مشکل برای مطرح کردن و راه حل برای پیدا کردن و غصه برای خوردن کم نیست.» ریاض گفت: «اینی که گفتید . مگه میشه ابوبکر صدیق هم بره تبریک بگه و هم اون فرد رو قبول نداشته باشه؟»
گفتم: «این رو شما باید جواب بدید. چطور ایشون به خودش اجازه میده که بعد از پیامبر بشه خلیفه؛ در حالی که میدونست پیامبر چه کسی رو تعیین کردهان و خودش برای تبریک گفتن به اون فرد پیش قدم شده بوده.» رشید گفت: «واقعا ریاست اون قدرا ارزش نداره که این همه سرش دعوا شده.» گفتم: «بحث سر ریاست نیست .... صحبت از هدایت کردن یا گمراه کردن امتیه که پیامبر به سختی به اون سطح رسونده بودن. ببینید بعد از پیامبر حکومت به کجا رسید .... چه کسایی روی کار اومدن .. حکومت دست چه کسی بود که به دست یزید و معاویه افتاد ... این اون چیزی بود که پیامبر میخواستن؟
چیزی که شما اسمش رو میذارید ریاست، اگه این قدر بی ارزشه، چرا خلفا جانشینای خودشون رو هم تعیین می کردن؟ چطور تعجب نمی کنید که خلفا جانشین خودشون رو تعیین کردهان تا یه نفر قابل اعتماد دستاورداشون رو حفظ کنه، اما به شما گفته شده پیامبر چنین کاری نکرده ان؛ در حالی که بعد از پیامبر این کار خیلی ضروری تر بوده.
ادامه دارد...
📚خاطرات سفیر
خاطرات دکتر نیلوفر شادمهری از دوران تحصیلش در فرانسه
@HoseinDarabi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جانم بوعلی سینا عجب شعری گفته
البته این قسمتی از شعرشه
و
جونم نفس سید مجید بنی فاطمه
حق مطلبو ادا کرد
@HoseinDarabi
کانال حسین دارابی
جانم بوعلی سینا عجب شعری گفته البته این قسمتی از شعرشه و جونم نفس سید مجید بنی فاطمه حق مطلبو ادا
شعر کامل بوعلی سینا در مدح امیرالمومنین
به گردون ابرش از رحمت برآمد از دل دریا
که دریا شد از آن صحرا که صحرا شد از آن دریا
بخـار از دشت پیدا شد چو ترکان بخارایی
ز تیر ترکشش سـوزد سر خـارا ز بُن خـارا
زبان بگشود سوسن چون بشیر از مژدهی یوسف
زحسرت چشم نرگس همچنان یعقوب شد نابینا
پی معجز ز شاخ گل برآمد بلبل از شادی
تجلی کرد بر هر شاخ گل صد معجز موسی
علیِّ عالیِ اعلا، ولیِ والی والا
وصی سیدِ بطحا به حکمش جمله مـا فیها
قوام جسم را جوهر، زمانی روح را رهبر
کلام نیک پیغمبر، ولیّ ایزد دانا
حدیثی خاطرم آمد که میفرمود پیغمبر
به اصحابش شب معراج سرّ لیله الاسرا
بطاق آسمان چهارمین دیدم من از رحمت
هزاران مسجدی اندر درون مسجد اقصی
بهر مسجد هزاران طاق، بر هر طاق محرابی
بهر محراب صد منبر، به هر منبر علی پیدا
ز پیغمبر چو بشنیدند اصحاب این سخن گفتند
که دیشب با علی بودیم جمله جمع در یک جا
تبسم کرد سلمان، این سخن گفتا به پیغمبر
بغیر از خود ندیدم هیچکس در نزد آن مولا
اباذر گفت با سلمان به روح پاک پیغمبر
نشسته بودم اندر خدمتش در گوشه ای تنها
بگوش فاطمه خورد این سخن گفتا علی دیشب
که تا صبح از درون خانه پا ننهد برون اصلا
که ناگه جبر ئیل از حق سلام آورد بر احمد
که ای مسند نشین بارگاه قرب او ادنی
اگر چه بر همه ظاهر شده بر صورتی اما
ولیّت از همه بگذشت، با ما بود در بالا
جنابش خالقی باشد که بر خلقش دو صد عالم
به هر عالم دو صد آدم به هر آدم دو صد حوا
به حکمش صد هزاران طور بر هر طور صد موسی
به هر موسی هزاران بیضه اندر بیضه صد عیسا
نه وصفش این چنین باشد که میگویند در عالم
زخندق جست و مرحب کشت اندر بیشهی هیجا
علی سریست در وحدت که باشد سِر بی همتا
علی خلقی است در خلقت که باشد خلقتش یکتا
چو این اوصاف را بشنید از وصف کمال او
گرفت انگشت حیرت بر دهانش بوعلی سینا
ابو علی سینا
@HoseinDarabi
#قسمت_سوم
به نظر شما درایت خلفا بیشتر از پیامبر نبوده؟!» رشید گفت: «سبحان الله . ما جرئت نمی کنیم همچین ادعایی بکنیم. ما معاویه رو قبول نداریم. این متاسفانه اشتباهی بوده که اتفاق افتاده. اما خود خلفا افراد بسیار قابل اعتمادی برای پیامبر بودهان. پیامبر درباره عمر گفتهان که اگه خدا میخواست بعد از من پیامبری انتخاب کنه اون تو میبودی (!) .... حتما درباره عدل عمر ابن خطاب شنیدهاید» ریاض، انگار یهو مطلب مهمی برای گفتن یادش اومده باشه، با خوشحالی گفت: «میگن عمر ابن خطاب داشته توی یه کوچه راه می رفته که الاغی از اون کوچه رد میشه و پاش میره توی به چاله و میلنگه. عمر زار زار گریه میکنه و میگه خدا توی اون دنیا از من سؤال میکنه که چرا در زمان تو حیوونی پاش توی یه چاله رفته و چرا اون راه چاله داشته و ...»
گفتم: «خدا از عمر ابن خطاب میپرسه که چرا در زمان تو پای یه حیوون توی چاله رفته، اما نمیپرسه چرا به دستور تو خونه دختر پیامبر رو آتیش زدن و چرا دختر پیامبر رو کتک زدی؟ این چه جور عدالتیه؟» رشید، که به وضوح عصبانی شده بود، گفت: «سبحان الله! شما چیزایی به بزرگان نسبت می دید که معلوم نیست از کجا می آرید.»
گفتم:
چرا معلوم نیست؟ تا حالا که هر چی گفتم از منابع شما بود. این ماجرای بیعت گرفتن به زور از امام علی و آتیش زدن خونه دختر پیامبر رو هم که هم شیعه نقل کرده هم سنی. خیلی از علمای اهل سنت بعدها سعی کردن این ماجرا رو از کتاباشون حذف کنن، اما هنوز هم میتونید اون رو توی بعضی از کتابا پیدا کنید.».ادامه دارد...
📚خاطرات سفیر
خاطرات دکتر نیلوفر شادمهری از دوران تحصیلش در فرانسه
@HoseinDarabi
آقا یه سریا فکر میکنن فقط باید امربه معروف و نهیازمنکر بکنن، مخصوصا نهیازمنکر. اصلا نمیدونن نهیازمنکر چی هست.
طرف رفته تو جنگل کنار رودخونه بساط پهن کرده، بعد از چند ساعت دستشوییاش میگیره، یه ظرف آب برمیداره و بصورت یواشکی میره پشت مُشتا، هی دور میشه، هی عقب رو نگاه میکنه ببینه کسی میبینهاش یا نه، هی میره دورتر دوباره عقب رو نگاه میکنه، میشینه رو زمین بازهم پشت سرشو نگاه میکنه، خط مستقیمی از خودش به افراد دوردست رسم میکنه میبینه بازم معلومه، دلش آروم نمیگیره دوباره میره عقب و عقبتر، کیلومترها در دل جنگل راه رو طی میکنه تا خیالش راحت بشه کسی نمیبینش، انقدر دیگه میره جلو که حتی میرسه به حیوانات وحشی. مثلا میبینه میمونها دارن از این درخت به اون درخت میپرن یا صدای خرس و این چیزها میاد، ببخشید موضوع اصلا بحثمون چی بود؟ آهان امربهمعروف ونهیازمنکر، آخه بیشتر شبیه داستان تارزان در سرزمین عجایب بود.
خلاصه منظورم این بود خیلی طرف دور میشه از جمعیت، یدفعه میبینه یه خانواده کنار رودخونه تک وتنها و دور از جمعیت نشستن، حالا خانم خانواده روسری سرش نیست و شلوارشم زده بالا و یکم راحته و رفته تو آب با بچههاش
طرف که این صحنه رو میبینه اصلا فشار دستشویی رو فراموش میکنه و باخودش میگه الان اگر من نرم تذکر بدم و برم کارمو بکنم شاید برگردم چیزی از اسلام باقی نمونده باشه، احساس وظیفه شدید میکنه و میره که تذکر بده خانم حجابت رو درست کن، آخه لامصب این بدبختها انقدر اومدن جلو که کسی نباشه راحت باشن، تو وارد حریمشون شدی باید سرتو بندازی پایین و برگردی، طرف تو خیابون یا توجمعیت که اینطوری نمیگرده که شاید نهیازمنکر بخواد واجب بشه.
امربهمعروف شرایط داره، اینطوری نیست که راه بری به اینواون گیر بدی. تازه اگه واجب هم بشه روش داره
گاهی اوقات بی توجهی خودش امربهمعروفه،
گاهی نگاه کردن با تعجب به طرف نهیازمنکره
گاهی یه تذکر یک کلمهای و رد شدن کافیه،
گاهی اوقات سکوت بهترین نهیازمنکره،
گاهی باید ماهها زمان بگذاری و به فامیلت خدمت کنی، محبت کنی، پول خرج کنی، مشکل حل کنی، بری بیای، با اخلاقت و رفتارت بتونی تاثیر بگذاری و نهی ازمنکر عملی انجام بدی
ما نشستیم فقط یاد گرفتیم گیر بدیم بحث کنیم، دعوا کنیم، اعصاب داغونمونو تخلیه کنیم، ماشالا اخلاق هم که نداریم، بعد وضعیت بدتر و بدتر میشه، وحتی تاثیر معکوس میگذاره. آبروی اسلام و مسلمونی رو هم میبریم.
#امر_به_معروف
✍حسین دارابی
@HoseinDarabi
برخی از مردم نسبت به دین و اسلام بدبین شدهاند، چرا؟ چون مسلمونا و مذهبیا بد عمل میکنن. دراول کار یکمی حق میدیم مردم بدبین بشن. ولی اگه بخوایم دقیقتر نگاه کنیم حق نداریم بخاطر عملکرد بد برخی مذهبیها به اصل دین بدبین بشیم. چرا؟
⬅️ اشتباهی که صورت میگیره اینجاست که ما اول باید اسلام رو بشناسیم بعد خودبهخود مسلمونا شناخته میشن، ولی ما برعکس عمل میکنیم، اول مسلمونارو نگاه میکنیم چهجوری عمل میکنن بعد درباره اسلام قضاوت میکنیم. اون مسلمونی که از اسلام فقط ظاهرش رو گرفته و بد عمل میکنه، مشکل از خودشه نه از اسلام، اتفاقا اسلام هم اونو قبول نداره.
🔻ما حق نداریم وقتی از اسلام چیزی نمیدونیم دربارش نظر بدیم، وقتی میتونیم چیزی رو مورد نقد و بررسی قرار بدیم که احاطه کامل دربارهاش داشته باشیم. مثلا در یک جلسه نقد و بررسی کتاب یا فیلم، اگر کارشناسی اصلا کتاب رو نخونده باشه میتونه بیاد بگه این کتاب اصلا بهدرد نمیخوره و پرت و پلا بگه؟
🔻اگه یه مسلمون بظاهر مذهبی امانتدار نیست، اگه دزده اگه اختلاس میکنه، مگه اسلام بهش اجازه داده؟ احادیث و آیات شدیداللحن درباره مال مردم خوردن و مال حرام خوردن رو ببینید. کجا اسلام اجازه داده؟
👌 بعد از فتح مکه و جمع کردن بتها از دور کعبه، طبیعتا کلید درب خونه خدا رو باید از کلیددار قبلی کعبه میگرفتن، عثمان ابن طلحه که یک فرد مشرک بود، کلیددار کعبه بود، کلید رو ازش گرفتن که یک مسلمون جاش کلیدداری کنه، آیه ۵۸ سوره نساء نازل میشه که 《إِنَّ اللّهَ يَأْمُرُكُمْ أَن تُؤدُّواْ الأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا》، همانا خداوند شمارا امر میکند که امانات رو به صاحبش واگذار کنید.
میگه کلیددار رو عوض کردید درست، ولی اون کلیدها برای شما نیست برای کلیددار قبلی بود، کلیدهاشو بهش برگردونید، مال خودشه، وقتی به عثمان بن طلحه اینو گفتن این سطح از شعور رو که دید مسلمون شد.
🔻آقا اسلام اینه، انقدر حساسه رو مال و اموال دیگرانه، حالا یه حروملقمه ای دزدی میکنه به اسم اسلام نذاریمش، اگه یه مذهبی اخلاقش گنده به اسم خدا پیغمبر نگذاریم، اگه یه چادری دوبههم زن و خاله زنکه حجاب رو زیر سوال نبریم. اگر یک روحانی بد عمل میکنه بهپای دین نگذاریم.
🔻یکی وسط جنگ جمل، اومد به امیرالمؤمنین گفت آیا ممکنه که طلحه و زبیر با اون شخصیت و سابقه درخشان در اسلام و عایشه همسر پیامبر بر باطل گرد هم بیان؟
امیرالمؤمنین فرمود:
《اِنَّ الْحَقَّ وَ الْباطِلَ لا یُعْرَفانِ بِاَقْدارِ الرِّجالِ، اِعْرِفِ الْحَقَّ تَعْرِفْ اَهْلَهُ وَ اعْرِفِ الْباطِلَ تَعْرِفْ اَهْلَهُ》
حق و باطل را با شخصیتها نمیتوان شناخت، اول حق و باطل را بشناس، اهل حق و اهل باطل را خواهی شناخت
✍حسین دارابی
@HoseinDarabi
آقا گیر دادن به این دختره #نقش لیلا در سریال پدر (دقت کنید نقش لیلا)
که چرا عکسهای بیحجابی انداخته. اصلا کاری با ایشون ندارم که کارش اشتباه بوده یا خودش رو گم کرده یا جوگیر شده و این حرفا.
یه چیزی رو نمیفهمم، اینایی که انتقاد میکنن دقیقا چی میخوان بگن؟ میخوان بگن حجاب و اخلاق و رفتارش در دنیای واقعیش هم مثل نقشش تو فیلم باید باشه؟ خیلی از مذهبیا وحتی روحانیون فعال مجازی، تو پیجشون انواع عکس های فشن و آرایش کرده این خانومو گذاشتن و نوشتن حرمت چادر خاکی مادرمان را نگه نداشتی و.... چه ربطی داره خب، تو فیلم نقشش چادری بود تو غیر فیلم چادری نیست، تو چرا عکسهای اون مدلیشو داری پخش میکنی؟ این که علاوه بر نشر عکس ها، اهانت بیشتری به حضرت زهراست
یعنی از نقش شمر تو سریال مختار باید انتظار داشته باشیم که تو زندگیاش مثل شمر باشه؟
یا مثلا مصطفی زمانی که نقش یوسف پیامبر رو داشته باید مثل یک پیامبر زندگی کنه؟
خب این که انتظار خیلی بیجایی هست، مگه میشه؟ اصلا صدا وسیما و تهیه کنندگان فیلمها معیارشون این نیست که بازیگرهای نقش خوب و مثبت فیلمها تو زندگیشون هم همینطوری باشن، حتی اگه بگردن بازیگر هایی پیدا کنن که خیلی آدمای پاک و سالمی باشن باز هم تضمینی نیست که بعد پخش سریالها همونطوری بمونن، چون خود شهرت و مشهور شدن باعث تغییر افراد میشه.
سه چیز باعث فساده
شهرت، ثروت و قدرت
۹۰ درصد ماهایی که گیر دادیم به این بازیگر، اگر خودمون مشهور بشیم، یا به قدرت و مال منالی برسیم خیلی بدتر از این یارو خودمونو خراب میکنیم
چه بسیار انسانهایی بودن در طول تاریخ که آدمهای خوب و شریفی بودن ولی آخرش خراب شدن بهخاطر همین مسائل. چه بسیار روحانیون و رزمنده ها و جانبازانی که خیلی آدمای خوبی بودن ولی بعدا یه پست و مقامی گرفتن گند زده شد بهشون
فیلمها و سریالها رو باید دید و با نقشهای افراد در سریال ارتباط گرفت نه خود افراد. مثلا در سریال مختار بهجای اینکه با فریبرز عربنیا ارتباط بگیریم با شخصیت مختار ارتباط و تاثیر بگیریم، یا در سریال پدر با نقش لیلا و حامد ارتباط بگیریم و بعدش تمام، چیکار داریم حالا خرابکاری میکنن یا نه. درکل این آدمارو نباید انقدر بزرگشون کنیم که بعدا اینطوری بشن، همین توجهات الکی اینارو بزرگ میکنه
بنده خدا اون بازیگری که تو سریال مختار نقش شمر رو بازی میکرد تا چند ماه تو کوچه خیابون فحشش میدادن، یعنی همچین مردمی داریم، اعتقاد داریم این امام حسین رو کشته، یا مثلا یه بار تو تعزیه دم خونهمون شمر زد امام حسین رو کشت ملت ریختن سر شمر تا میتونست کتکش زدن😃
@HoseinDarabi
آقا یه نفر اومده میگه من حجت خدا، فرزند و فرستاده امام زمان هستم، اسمش هم احمدالحسن هستش. خب تو برخورد اول که آدم یکدفعه ایمان نمیاره بپره پاهاشو بوس کنه، میپرسیم آقا ادعای خیلی بزرگی کردید، از کجا مطمئن بشیم، چندتا حدیث از پیامبر(ص) میارن که در آخرالزمان این اتفاق میفته، میگیم خب اصلا حدیثهاتون درست، از کجا معلوم که منظور ایشونه؟ یه نشانهای، معجزه ای، چیزی به ما نشون بدید،
میگه دوتا دلیل و نشانه به شما معرفی میکنم:
۱_ استخاره😒
۲_خواب😐
🔻تصور کنید، یکی اومده میگه من حجت خدا، فرستاده امام مهدی هستم، امام سیزدهم هستم، اومدم زمینه ظهور امام دوازدهم رو فراهم کنم🙄
شما میگی یهلحظه وایسا یدیقه یه استخاره کنم، بعد بالهجه نقی میگی "اون تسبیح منِ بده داداش"، بعد استخاره میکنی، باصدای بلند میگی
تبریک میگم تبریک، استخاره خوب دراومد شما اصلا خود امام زمانی، چون تو استخاره اشتباهی نیت کردم که شما خود امام زمانی یا نه، خوب دراومد، خیلی مخلصیم، خیلی منتظرتون بودیم
❓خنده دار نیست؟
آقا اصلا استخاره اصول و شرایطی داره، هرجایی استخاره جواب نمیده، استخاره وقتی معنی داره که شما میخوای یه کاری بکنی اول میری تحقیق میکنی، بالا پایین میکنی، عقلت رو به کار میگیری، بعد یه جایی تو دو راهی گیر میکنی نمیتونی تشخیص بدی، اونوقت استخاره (طلب خیر ازخدا) میکنی، نه اینکه زرتی اول کار استخاره کنی، اونم برای تشخیص یه همچین مساله مهمی، تشخیص حجت خدا
🔻یا میگن توسل کن، تو خواب بهت میگن که این حجت خداست، خیلیا این کارو کردن و تو خواب بهشون گفتن که ایشون فرستاده امام زمانه. این دلیل هم مثل دلیل استخاره سبک و غیرعقلی هست، اصلا بین علمای دین، خواب خودش حجت نیست چه برسه به اینکه حجت خدا رو بخوای با خواب بشناسی.
⬅️اصلا شما یک شبانه روز به دستهبیل فکر کن، شب خوابش رو میبینی، اینایی هم که خواب دیدن همین بوده احتمالا، یکی دو روز با حال خوش و اشک و زاری به ایشون فکر کردن بعد یه خوابی در این زمینه دیدن. این که نشد دلیل، هر کی میتونه بیاد ادعای مهدویت بکنه، دلیلشم استخاره و خواب باشه.
🔻اصلا حالا که اینطوریه من میخوام برم ادعای مهدویت بکنم ، چند تا از شماها هم بیاید بگید خواب دیدید و استخاره کردید یقین پیدا کردید که من فرستاده امام زمانم، خدایی ضایعمون نکنیدا، تو شادیهاتون جبران میکنم.
میگن یکی ادعای پیامبری کرد گفتن کتابت کو؟ گفت کتاب ندارم، جزوه میگم بنویسید
مگه شهر هرته این مسائل؟
🔻یکی از علما، فکر کنم سیدبن طاووس بود یا محقق حلی، یه شب پیامبر(ص) اومد تو خوابش نکته ای به این عالم گفت، صبح که بلند شد با خودش گفت خواب که حجت نیست، به اون خواب اعتنایی نکرد، چند شب پشت سر هم پیامبر(ص) به خواب اون عالم اومد و نکتهای بهش گفت و باز هم اون عالم به خواب اعتنایی نکرد، روز آخر پیامبر در خواب جهت تایید حجت ندانستن خواب، بهش گفت الحق که بی دلیل به این مقام علمی نرسیدی
البته همین خواب آخر هم نباید بهش اعتنا کرد😊.
#احمدالحسن (قسمت دوم)
✍حسین دارابی
@HoseinDarabi
ام سليمه وارد شد و به دنبالش عمروبن حجاج به اتاق آمد و گفت: خداوند شما را دوست دارد که از دست این حرامیان جان به دربردید.
ربیع خود را جمع و جور کرد و عمرو کنار او نشست. ام ربيع گفت: و بزرگی چون #عمروبنحجاج به ما پناه داد.
عمرو گفت: همه ی اینها از بی کفایتی یزید است که در شام به خوشگذرانی مشغول است و مسلمین در کوفه و جاهای دیگر، این چنین گرفتار هستند.
ربيع و مادر از شنیدن این حرف خوشحال شدند. ربيع گفت: و همین، شامیان را جسور کرده که بی گناهان را میکشند و چنان هراسی در دلها میاندازند که هیچ کس جرأت نکند به خونخواهی کشته اش برخیزد
عمرو گفت: «تو از چه سخن می گویی؟!»
ربیع گفت: من نمی توانم خاموش و خوابزده در قبیلهام بمانم در حالی که پدرم به ظلم کشته شده.
عمرو گفت: «کشته شده؟!»
-شامیان او را کشتند؛ به جرم این که علی را لعن نکرد. ام ربيع بغض خود را فرو خورد. عمرو به فکر فرو رفت. بعد گفت:
پس تو برای خونخواهی به شام میروی، نه تجارت
ام ربيع بغض آلود رو به ربیع گفت:
اما تو یکه و تنها در شام سرنوشتی غیر از آنچه بر پدرت گذشت، نخواهی داشت، و بعد به زخم دستش اشاره کرد و گفت:
این تازه شروع راه است و اگر ابن حجاج در آن بیابان نرسیده بود، الان خوراک مرغان آسمان بودیم؛ و اگر عبدالله به داد کاروان سلیمان نرسیده بود، همه ی اموالمان نیز به باد رفته بود.»
عمرو از ربیع پرسید: تو چگونه #عبدالله_بن_عمیر را دیدی و از او جدا شدی؟!» بعد رو به ام ربيع و بقیه گفت:
اگر بنی کلب فقط عبدالله را داشت، هیچ چیز از شرف و عزت کم نداشت. به قبیلهات باز گرد و آنچه به من گفتی به عبدالله بگوا من در جنگ های بسیاری در کنار عبدالله بودم. او وقتی بر اسب می نشست و بر مشرکان می تاخت، چون رعد آسمان صفوف آنان را در هم می ریخت و چون گردباد همه را پراکنده می کرد. دور نیست که با یاری او و دیگر جنگاوران کوفه، انتقام خویش را از شامیان بگیریم.»
ام ربیع گفت: «جنگ؟! با یزید؟!
عمرو گفت: ما در انتظار هستیم. به زودی خبرهایی از مکه می رسد که همه از آن آگاه می شوند(نامه به حسین بن علی).
ربیع گفت: «به خدا سوگند! اکنون من خود را به عمروبن حجاج که بزرگ مَذحِج است، نزدیک تر می دانم تا مردان بنی کلب
عمرو به او لبخند زد. گفت:
با هم به دیدار عبدالله میرویم. تو نیز خشم خود را از شامیان در سینه نگه دار! که روز انتقام نزدیک است.»
در میان راه به سراغ شَبَثبنرِبعی رفتند تا اورا با خود همراه کنند، شبث آنها را به داخل منزل دعوت کرد: عمر به شبث گفت که عبدالله وارد بنی کلب شده است. شبث با تعجب پرسید؟
"عبداللهبنعمیر کلبی؟"
عمرو گفت "به تازگی از فارس آمده باید اورا به همراهی بزرگان کوفه دعوت کنیم"
شبث گفت: "عبدالله مرد دلیر و با ایمانیست. ما به همراهی او و بنی کلب احتیاج داریم. من هم با شما میآیم". ادامه دارد....
📚 کتاب #نامیرا (قسمت اول)
@Hoseindarabi