ابن زیاد به زیبر گفت: بگو ببینم از عبدالله و بنی کلب چه خبر داری؟
زبیر گفت: در بنیکلب همه آماده میشوند تا به کاروان حسین بپیوندند. عبدالله هر روز به جوانان و مردان تعلیم رزم میدهد.
ابن زیاد به #عمروبنحجاج گفت:
من دیگر نمی توانم عبدالله را تحمل کنم. فردا با تمام یارانت به سوی کاروان قوم بنیکلب برو و #عبدالله_بن_عمیر را به اینجا بیاور، یا خودش را یا سرش را
عمرو دوست نداشت این مأموریت به او واگذار شود. گفت: من با عبدالله دوستی دیرینه دارم. مرا از جنگ با او معاف کنید
ابن زیاد به عمرو نزدیک شد. گفت:
فردا همه در نخیله خیمه می زنند و عمرو بن حجاج با یارانش به سوی عبدالله می روند. من جز سر عبدالله چیز دیگری از عمرو نمی پذیرم.» "
عمرو به سراغ عبدالله رفت و در نخیله به کاروان او رسید.
عمرو به عبدالله گفت: «عبدالله که هر روز به دیدار پسر زیاد می رفت و همواره ما را به خاطر همراهی مسلم سرزنش می کرد، اکنون چه شده که پشت به جماعت مسلمانان کرده و بر امير شوریده است؟!»
عبدالله گفت: «به خدا راست گفتی، اما من هرگز به حسین نامهای ننوشتم و وعدهی یاری اش ندادم، ولی وقتی عطر كلام حسین را در سخنان قيسبنمسهر دریافتم و اخبار پیامبر را از زبان انسبنحارث شنیدم و با کردار پسر زیاد سنجیدم، يقين کردم که هیچ کس جز حسین سزاوار هدایت این امت نیست؛ و هیچ کس جز حسین سزاوارتر نیست که عبدالله جانش را فدای او کند. تو هم از روزی بترس که هر کس با امام خویش به دیدار خدایش میرود و تا فرصت باقی است، با ما همراه شو و به یاری کسی بیا که خود، او را فرا خواندهای!»
عمرو گفت: «من فرمان دارم که سرت را برای امیر ببرم، گرچه دوست ندارم با بهترین دوستم به جنگ برخیزم، پس مرا وادار به کاری نکن که از آن پرهیز می کنم.»
و شمشیرش را از نیام بیرون کشید.
ربیع داماد عمرو به مقابله با عمرو برخاست، جنگ بالا گرفت. سرانجام عمرو ضربهای به او زد و نقش زمین شد، عبدالله بالای سر ربیع رفت، ربیع پیراهن عبدالله را در مشت گرفت و گفت:
اگر حسین بن علی را دیدی، شهادت بده که شوق دیدار او مرا به اینجا کشاند. و جان باخت. عبدالله آرام سر او را بر خاک نهاد و برخاست. خونسرد و خشم آگین شمشیر از نیام بیرون کشید و با گام های نرم و استوار به سوی عمرو رفت.
عمرو يكباره به اسب هی زد و تاخت. به عبدالله که رسید. شمشیر چرخاند و ضربهای فرود آورد. ام وهب فریاد کشید. عبدالله ضربه عمرو را دفع کرد و به سرعت با بن شمشیر ضربه ای به شکم اسب کوفت که اسب رم کرد و عمرو را بر زمین کوفت. حالا هر دو نفر پیاده با یکدیگر درگیر شدند. لحظاتی جنگ میان آنها ادامه داشت. تلاش عمرو برای غلبه بر عبدالله به جایی نرسید. عبدالله چنان عرصه را بر او تنگ کرده بود، که عمرو به وحشت افتاد و در یورش آخر، دیوانه وار به عبدالله هجوم برد و عبدالله ضربه ای به شانه عمرو وارد کرد با دست دیگر، شمشیر را برداشت و باز هجوم آورد. با ضربهی
کوبندهی عبدالله، شمشير عمرو بر زمین افتاد و همزمان عبد الله با زانو ضربه دردناکی به پهلوی عمرو کوفت و او را نقش زمین کرد.
ام وهب شمشیر ربیع را برداشت و وارد پیکار شد، عبدالله پیشاپیش سواران انس بن حارث کاهلی را دید که فریاد الله اكبر سر میداد. عمرو که جنگ را مغلوبه دید، گریخت. انس از اسب پایین آمد و آرام به سوی عبدالله رفت و او را در آغوش گرفت. گفت:
می دانستم که تو را نیز در کربلا خواهم دید
انس گفت: «خدا را شکر کن که رسیدی و امام یاری تو و همسرت ام وهب را به ما بشارت داد.»
عبدالله گفت: «مگر امام مرا می شناسد؟
انس گفت: «امام، امروز، از صبح هر بار که مرا میدید، سراغ تو و ام وهب را می گرفت و می فرمود؛ امروز روز دیدار با بهترین مردمان نخيله است.»
اشک در چشمان عبدالله و ام وهب جمع شد. حالا عبدالله از دور خیمه های یاران امام را می دید. عبدالله با دیدن خیمه ها به یاد خواب خود افتاد. گفت:
به خدا سوگند این خیمهها را رؤیای خویش دیده ام!
عبدالله در حالی که اشک در چشمانش جاری بود، گفت:
آیا بعد از حسین کسی هست که من جانم را فدایش کنم؟!» #پایان_کتاب_نامیرا
#نامیرا (قسمت آخر)
@Hoseindarabi
🔴دوستان دقت کنید
کتاب نامیرا ۳۴۰ صفحه است که ما کمتر از صد صفحهاش رو اینجا گذاشتیم، خیلی از شخصیت ها و عاقبتشون رو فاکتور گرفتیم، مثلا قیس، قوم بنی کلب، سلیمه دختر عمروبنحجاج و...
خیلی از مکالمات و اتفاقات که بسیار آموزنده است رو نیاوردیم، مثلا ۳۰ صفحه آخرو رو کلا در یک پیام آوردیم
حتما حتما کتاب رو بخرید و کامل مطالعه کنید👇
🔻لینک خرید کتاب نامیرا (۱۰%تخفیف)
https://bookroom.ir/fb/2060
🔻کتاب نامیرا + علیاززبانعلی (۱۵%تخفیف)
https://bookroom.ir/track/1900
روش دوم خرید: نام و تعداد کتابهای مورد نظر خود را به شماره ۱۰۰۰۳۰۲۲ ارسال کنید
🔴سفارش تعدادبالا، ۲۰درصد تخفیف تعلق خواهد گرفت
🔴روش کوتاه امام هادی در خواندن زیارت عاشورا با صدلعن و صدسلام
آیت الله سید علی آقای قاضی یک چله زیارت عاشورا می گرفتند و آغاز آن را از روز عاشورا تا اربعین قرار می دادند
بسیار پرفضیلت و سراسر نور است. و حاجت های بزرگ برآورده میکند
اگر خواستید این چله رو انجام بدید با #روش_امام_هادی صد لعن و صد سلام بسیار کوتاه تر خواهد بود حدود ۲۰ دقیقه
👈زیارت عاشورا را بخوانید، به صدلعن و صد سلام رسیدید اینگونه عمل کنید:
يك بار لعن را -اللهم العن اول ظالم...- مي خوانيد و جمله ي پاياني آن؛ "اللهم العنهم جميعا" را صد مرتبه تكرار مي كنيد و سلام را كه يك بار عرض مي كنيد، فقط "السلام علَي الْحسين و عليٰ عليِّ بنِ الحسين و علی اولاد الحسین و عليٰ اصحاب الحسين" را صد مرتبه تكرار كنيد
سند روایت: شفاء الصدور فی شرح زیارة العاشورا
@Hoseindarabi
🔴عبدالله بن عمیر و اموهب در روز عاشورا
در روز عاشورا چون یسار (غلام زیاد بن ابیه) و سالم (غلام عبیدالله بن زیاد) به میدان آمدند و مبارز طلبیدند، ابتدا حبیب بن مظاهر و بریر بن خضیر عزم میدان کردند ولى امام حسین مانع شد، آنگاه عبدالله بن عمیر برخاست و از امام اذن طلبید، امام اجازه داد و فرمود:
«گمان دارم که حریفان خود را از پاى درآورى، اگر مى خواهى به جانب آنها برو».
وى به میدان شتافت و با آن دو جنگید و آنها را از پاى درآورد و در حالى که انگشتان دست چپش قطع شده بود به سوى امام برگشت و این رجز را خواند:
《اگر مرا نمى شناسيد پس من فرزند قبيله كلب هستم، اين افتخار مرا كافى است كه من از قبيله بنى عُلَيم هستم، من مردى نيرومند و قوى پنجه ام و در ميدان جنگ ناتوان نيستم، اى ام وهب (همسرم) من تعهد مى كنم كه با نيزه و شمشير زدن رو به سوى دشمن كنم》
امّ وهب که شاهد ماجرا بود، عمود خیمه را گرفت و به سوى همسرش رفت و گفت: پدر و مادرم به فدایت، در برابر این ذریه رسولخدامبارزه کن.
امام حسین جلو آمد و فرمود: (خدا به شما در برابر دفاع از اهل بیتم خیر دهد، به سوى زنان برگرد، خداتو را رحمت کند،جهاداز تو برداشته شد).
سپاه دشمن به راست و چپ حمله برد و جنگ سختى درگرفت و عبدالله بن عمیر همانند شیر مى جنگید تا آنکه به شرف شهادت نایل آمد.
هنگامیکه عبدالله بن عمیر کلبی به شهادت رسید، همسرش ام وهب به قتلگاه آمده و در میان کشتگان به جستجوی جسد شوهرش پرداخت و در کنار بدن مطهر همسر نشست و شهادتش را به وی تبریک گفت و سپس اظهار داشت ((بهشت برتو گوارا باد، از خدا میخواهم که مرا در بهشت همنشین و مصاحب تو گرداند)). در این هنگام شمر ملعون متوجه این بانو شد و به غلامش رستم دستور داد تا او را به شوهرش ملحق سازد، غلام آن خبیث هم از پشت سر درآمد و نا گهان با عمود آهنین بر سرش کوفت و او را به شهادت رسانید، او تنها زنی است که از لشکر امام حسین(ع) به شهادت رسید
@HoseinDarabi
کانال حسین دارابی
مهمانان #عبدالله_بن_عمیر در اتاق گرداگرد نشسته بودند. #عمروبنحجاج پارچهپیچی را باز کرد و شمشیر هدی
👆قسمت اول نامیرا
نیم ساعت وقت بگذارید از اینجا شروع کنید بخونید بیاید تا آخر. و دو شخصیت عمروبنحجاج و عبدالله رو تا آخر دقت کنید
آقا کربلا مگه فقط جنایت بوده؟ فقط سر بریده شدن و قطعه قطعه شدن بوده؟ مگه فقط عطش و این مسائل بوده؟ یعنی اگر این مسائل نبود کربلا و عاشورا اینطوری مهمنمیشد؟
در طول تاریخ کشت و کشتارهایی بوده که خیلی جنایتبارتر از حادثه کربلا بوده، ولی نه اسمی ازش هست، نه یادی. اگر فقط به این مسایل بپردازیم، و به روح و فلسفه قیام امام حسین نپردازیم بعد از یه مدت چندتا اتفاق میافته:
اول اینکه مساله کربلا و عاشورا خسته کننده میشه، کسل کننده میشه. همش غم و غصه برای اتفاقی که نمیدونیم دلیلش چی بوده.
دوم اینکه یه سری میان میگن آقا اصلا واقعه عاشورا تو مهرماه بوده نه وسط تابستون، هی نگید اوج گرما بوده. تو یکی از کانالای ضددین دیدم اینو نوشته بود، خب یعنی تو پاییز و زمستون میشه آدمارو کشت و سر برید؟ چون هوا خنکه. یا مثلا گفته بود کربلا صحرا نیست، دشته، رودخانه فرات هم اونجاست، هی نگید صحرای سوزان کربلا، خب اصلا تو سواحل هاوایی بوده، خب که چی؟ والا ما زمستون هم کربلا بودیم روزهاش داغ بود شبهاش یخ، مهرماه که فرقی با شهریور نداره از لحاظ گرما.
شبهه هم شبهههای قدیم. این چه شبهه مسخرهایه. البته درباره قیام امام حسین شبهه های قوی هم هستا. که از ندونستنهای ما سوءاستفاده میکنن، اگه یکم بلد باشیم برای همش جواب وجود داره.
اصلا شما تو خونه زیر کولر سه روز آب و غذا نخور، بدون فعالیت، بدون جنگ. روز سوم اگه از حال نرفتی بیا من کانالمو به نامت میکنم، کانالِ نوردیدهام رو
اصلا فرضا آب هم نبستن به امام حسین و یارانش، چیزی از عظمت عاشورا کم میکنه؟ تقصیر خودمونه که قیام امام حسین رو آوردیم پایین و محدود کردیم به بخش های جنایی و احساسی. دقت کنید من از گریه حرف نمیزنما، اتفاقا اگر شناخت پا بیشتر بشه، اشکمون هم بیشتر میشه.
بقول شهید مطهری ما هم یکی از جنایتکاران هستیم در مقابل امام حسین که یک صفحه از قیام حضرت رو میخونیم و صفحه دیگرش که خیلی مهمتره رو نمیخونیم. یکی از دلایلی که کتاب نامیرا رو گذاشتم همین بود، هرکی خونده دیدگاهش به قیام عاشورا عوض شده. چون سوالات تو متن کتاب پاسخ داده میشه.
✍حسین دارابی
@HoseinDarabi
14.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#تحلیل_نهضت_سیدالشهدا (دهم)
آیتالله جوادی آملی
@Hoseindarabi
4_5839445429791491022.mp3
14.95M
مشروح سخنرانی استاد محمدتقی فیاض بخش در #مراسم_محرم
🚩 قسمت پنجم
@Hoseindarabi
کانال حسین دارابی
🔴روش کوتاه امام هادی در خواندن زیارت عاشورا با صدلعن و صدسلام آیت الله سید علی آقای قاضی یک چله زیا
👆این چله رو میتونید از امروز شروع کنید تا فردای اربعین
آقا اصلا صحنه کربلا رو میشه تو هیاتها وقت شام و غذا دید، یه سری آمار غذاهای هیاتها رو اول میگیرن بعد هیات مورد نظرشونو انتخاب میکنن. یعنی شما هیاتهایی که عدسپلو میدن بدون گوشتچرخکرده، خیلی خلوت، مظلوم و سوت و کور میبینید، عزادارهاش هم خیلی مخلصاند، احتمالا اگه تو کربلا هم بودن امام حسین رو یاری میکردن.
چند روزی تو یکی از شهرستانها بودیم، چهره شهر خیلی حسینی بود، همه جا سیاهپوش، پر از دستههای عزاداری، خیلی باصفاست کمتر جایی مثل اینجا انقدر بوی محرم رو میده. فقط یکم شام براشون مهم بود. خیلی حرف غذا بین مردم ردوبدل میشد. تا جایی که یه نفر یه کانال تو تلگرام زده بود آمار شام و ناهار هیاتهای مختلف رو اعلام میکرد. اسم کانالش هم چتربازها بود. یعنی تو چند دقیقه کانالش چندهزار تا عضو گرفت. خیلی دقیق غذاهارو اعلام میکرد، یعنی بانی هیات خودش نمیدونست غذا چی داده، این تو کانال اعلام میکرد. نمیدونم با وزارت اطلاعات در ارتباط بود، چی بود.
اعضای کانال هم دائما چک میکردن کجا مرغ و کباب و ازاین چیزا میدن. بعضی از هیاتها مثلا جمعیتشون خیلی کم بود، گفتن خب یه شب جوجهکباب بدیم، آقا این تو کانال اعلام کرد، یکدفعه مسئولان هیات دیدن یک سپاه از راه دور داره حمله میکنه، گرد و خاک به پا شده، یکی دو نفرم زیر دستوپا گیر کرده بودن.
یکی دوبارم اشتباهی گفته بود غذا رو، مثلا گفته بود کباب میدن ملت ریخته بودن تو هیات، عدس پلو داده بودن. کلی بدوبیراه بهش گفته بودن.
یه بار زده بود هیات کوچه فلانی، ساعت ۱۲ ناهار میده، فعلا نوع غذا معلوم نیست، تحقیقات ادامه دارد...
انقدر باعث اختلال در هیاتها شده بود که پلیس فتا ادمین کانال رو دستگیر کرده بود که آقا دیگه مطلب نزن بابا. یا به هیشکی غذا نمیرسه، یا غذاها رو دست هیاتها باد میکنه
یا مثلا تو هیات سخنران داره صحبت میکنه دو نفر نشستن، بعد سینهزنی شروع میشه برقا خاموش میشه، بعد که روشن میشه پونصد نفر نشستن و خیلی منتظرن و عجله دارن.
آقا ماهم چند روز پیش رفتیم یه هیات، من حتما باید سخنرانی رو باشم. مهمترین قسمتهای هیات سخنرانی و روضهاش هست، هر کدوم نباشه هیات یه چیزیاش کمه. خلاصه هیات خیلی طولانی شد، صد نفر مداحی کردن، منم خیلی کششِ هیات طولانی رو ندارم. اومدم بیرون و با یک حال معنوی خاصی گفتم بیخیال غذا. بعدش فهمیدم زرشکپلو بامرغ دادن. خیلی داغ سنگینی بود برام😭
امام حسین و خانوادهاش و یاران رفتن شهید شدن که ما فقط فکر شام و ناهار باشیم؟ یاچیز دیگه میخواست یادمون بده؟ خلاصه ماها هم معلوم نیست که اگه کربلا بودیم و پیشنهادهای چرب و چیلی بهمون میدادن، همراه امام حسین میموندیم یا مقابلش؟
✍ حسین دارابی
@Hoseindarabi