eitaa logo
حسینیه هنر سبزوار
633 دنبال‌کننده
900 عکس
249 ویدیو
8 فایل
صفحه رسمی «حسینیه هنر سبزوار»؛ دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی 📬 سبزوار، میدان 22 بهمن، خ بیهق 18، حسینیه هنر سبزوار ارتباط با ما: 09156539436 @esmail_hashemabadi
مشاهده در ایتا
دانلود
حسینیه هنر سبزوار
وقت معلمی بود! دل مان غم داشت. توی شوک شهادت رئیس جمهور و همراهانش بودیم. آرام و قرار نداشتیم. مدارس تعطیل بود ولی باید کاری می‌کردیم. معلم بودم و حالا بهترین زمانی بود که باید معلمی می‌کردم! تک تک این شهدا، به گردن ما حق داشتند و باید برایشان معرفتی به خرج می‌دادم. زمان کم بود و حتی یک ثانیه هم زیاد بود که هدر برود. ظهر بود که گوشی را برداشتم و تقریبا آخر شب آن را گذاشتم. تمام این مدت مشغول دعوت دانش‌آموزان مدرسه و خانواده‌هایشان بودم. با این که روز تعطیل بود اما به لطف خدا و همکاری خانواده‌های عزیز، خیلی زود بساط یک قرار دانش‌آموزی فراهم شد. موعد قرارمان رسید و دانش آموزان یکی یکی رسیدند. معلوم بود آن‌ها هم حس و حال همیشگی را ندارند و دل‌شان خیلی زود برای رئیس جمهورشان تنگ شده! وقتی همه رسیدند، گرد هم نشستیم و بسم الله گفتیم. یک کلیپ از خدمات رییس جمهور شهیدمان نمایش دادم، کلیپی که آخرش ختم می‌شد به تصاویر تشییع شهدا؛ اما این کافی نبود و باید برایشان به زبان خودشان حرف می‌زدم و از خدمت می‌گفتم و از کار برای خدا. از عزیز شدن پیش خدا و در نهایت از قهرمان شدن‌. حالا وقتش بود بچه‌ها یک کار گروهی انجام دهند. پوسترهای انتخاباتی که از زمان ریاست جمهوری مانده بود را بین بچه‌ها پخش کردیم و بچه‌ها به کمک هم و با دستان کوچک‌شان مهر شهادت را زدند پای همۀ پوسترها. بعد از آماده شدن پوسترها، هر کدام از دانش آموزان یک سفیر شدند توی محله خودشان و قرار شد بروند و پوسترها را توی محلۀ خودشان نصب کنند تا هر خواننده‌ای بفهمد می‌شود رئیس جمهور بود و شهید شد. دغدغه و تلاش و کارآمدی است که می‌تواند رضایت خدا را به دنبال داشته باشد. افسانه جانفزا، دبستان پسرانه امام حسین علیه السلام، سبزوار 💌 شما هم راوی این لحظه‌ها باشید و روایت‌هایتان را در پیام‌رسان‌های ایتا و بله، با ما به اشتراک بگذارید. 🆔 @ati95157 🚩 به کانال بپیوندید: ➕ @hoseinieh_honar_sabzevar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 امسال عمرا رای بدم! معرفی کتابی که می‌گوید چرا رای بدهیم 🔻چه فایده‌ای دارد این انتخابات؟! رای بدهم که چه بشود؟! مگر نمی‌بینی قیمت خانه و گوشت و ماشین چه‌قدر زیاد شده. تو بگو چرا رای بدهم؟ 📚 کتاب «مادران میدان جمهوری»، جواب این سئوالات است. 🏷️ تهیه کتاب «مادران میدان جمهوری» از غرفه‌‌ «باسلام»🔻 http://basalam.com/hoseinieh_honar_sabzevar 🚩 همراه «حسینیه هنر سبزوار» باشید ➕ @hoseinieh_honar_sabzevar
اولین حلوا تازه خبر را شنیده بودم. ساعت دو ظهر شروع کردم به حلوا پختن. یکی از دوستان توی گروه گفتند دور میدان فاطمی مراسم هست. با خودم گفتم پس حلوا را می‌برم آنجا و بین مردم پخش می‌کنم. اما آن‌قدر کارهایم طول کشید که مراسم پارک فاطمی تمام شد. مانده بودم چه کار کنم. حلوا را پخته بودم و باید به مراسمی می‌رساندم. ساعت نزدیک شش عصر بود که چشمم به بنر ایستگاه صلواتی گروه مادرانه افتاد. از مادرها خواسته بودند هر کس می‌تواند حلوا یا خرما تزیین کند و بیاورد جلوی خیابان شریعتمداری. تند تند لباس مشکی بچه‌هایم را تنشان کردم و راهی مراسم شدم. وقتی رسیدم هنوز حلواهای دیگر از راه نرسیده بودند. نفس عمیقی کشیدم. حلوایی که به نیت شهید جمهور پخته بودم شد اولین حلوای مراسم شهیدِجمهور! زهرا بدری، سبزوار، ۱۴۰۳/۰۲/۳۱ 💌 شما هم راوی این لحظه‌ها باشید و روایت‌هایتان را در پیام‌رسان‌های ایتا و بله، با ما به اشتراک بگذارید. 🆔 @ati95157 🚩 به کانال بپیوندید: ➕ @hoseinieh_honar_sabzevar
مسافرِ راهِ دور می‌گفت: «آقای رئیسی خوزستان رو مدیون خودش کرد! خوزستانی که یک ایران بدهکارش بود، حالا مدیون شهید جمهور شد.» خواستم چرایی‌اش را بپرسم، یاد چهار هزار کیلومتر مسیرش افتادم. چون و چرایی باقی نماند! سیدمجتبی طبسی، موکب شهدای خدمت سبزوار، ۱۴۰۳/۰۳/۰۴ 💌 شما هم راوی این لحظه‌ها باشید و روایت‌هایتان را در پیام‌رسان‌های ایتا و بله، با ما به اشتراک بگذارید. 🆔 @ati95157 🚩 به کانال بپیوندید: ➕ @hoseinieh_honar_sabzevar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 احیاگر! 🔸روزها می‌گذشت؛ هواگرم‌تر، سفره‌مان خالی‌تر، پدرم غمگین‌تر و زندگی‌مان سخت‌تر می‌شد... تا اینکه روزی، بابا بعد از مدت‌ها با لبخند به خانه آمد و باامید از حضور مردی در کارخانه‌شان سخن می‌گفت... 🔻روایتی از احیای «کارخانه کشت و صنعت نیشکر هفت تپه» توسط شهید سید ابراهیم رئیسی 💌 شما هم راوی این لحظه‌ها باشید و روایت‌هایتان را در پیام‌رسان‌های ایتا و بله، با ما به اشتراک بگذارید. 🆔 @ati95157 🚩 همراه «حسینیه هنر سبزوار» باشید ➕ @hoseinieh_honar_sabzevar
کلاسِ درس در ترکیه ایرانی بود اما دانشجوی یکی از دانشگاه‌های ترکیه. می‌گفت: «خبر نداشتم از شهادت آقای رئیسی. صبح که رفتم سر کلاس، دیدم استادمون با لباس مشکی اومده. وقتی دانشجوها دلیلش رو پرسیدن، استاد گفت ما به احترام چند دانشجوی ایرانیِ توی کلاس مشکی‌ پوشیدیم! بعد هم به همه‌ ایرانی‌های توی کلاس تسلیت گفت و درس شروع شد.» 💌 شما هم راوی این لحظه‌ها باشید و روایت‌هایتان را در پیام‌رسان‌های ایتا و بله، با ما به اشتراک بگذارید. 🆔 @ati95157 🚩 همراه «حسینیه هنر سبزوار» باشید ➕ @hoseinieh_honar_sabzevar
حوِّل حالِنا! همسرم دل خوشی از انقلاب و نظام نداشت.‌ من هم خیلی پاپیچش نمی‌شدم. می‌دانستم تحت تاثیر رفقا و همکارانش است. روزی که خبر تشییع شهدای خدمت را شنیدم، گفتم: «بیا با کاروان بریم مشهد!» کمی اصراری کردم و در کمال ناباوری قبول کرد. قبل‌ترها هر وقت می‌رفتم راهپیمایی همیشه می‌گفت: «کجا میری خانم تو این گرما؟ بشین در خونه‌ت اینا همه مچل‌ت می‌کنن! کجا اصلا جمعیت میاد؟ اینا همه‌ش فیلمه!» هر چقدر هم می‌گفتم بیا و خودت ببین قبول نمی‌کرد. تشییع شهدای خدمت اولین مراسم این تیپی بود که توی عمرش شرکت می‌کرد. وقتی رسیدیم و رفت توی جمعیت تعجب کرده بود. سیل جمعیت و مردمی که به سر و صورت‌شان می‌زدند را که دید ماتش برده بود. یکهو دیدم شروع کرد به گریه کردن. حال عجیبی پیدا کرده بود. وقتی برگشتیم سبزوار و می‌خواستم برای کاروان رحلت امام ثبت نام کنم گفت: «خانم چرا اصلا کاروان؟ بیا شخصی خودمون بریم!» 💌 شما هم راوی این لحظه‌ها باشید و روایت‌هایتان را در پیام‌رسان‌های ایتا و بله، با ما به اشتراک بگذارید. 🆔 @ati95157 🚩 همراه «حسینیه هنر سبزوار» باشید ➕ @hoseinieh_honar_sabzevar
حسینیه هنر سبزوار
من یک نوجوانم! آن‌ روزها نفس کم آورده بودیم. نه اینکه نا‌امید شویم. نه اینکه خسته شده باشیم. نه! کوهنوردها می‌دانند.‌ به قله که نزدیک می‌شوی، نفس کم می‌آوری. حالا ماهم در روزهای به قله نزدیک شدن بودیم. میدانی، کنکوری بودیم و روزهای سخت پاییزِ هزار و چهارصد و یک سپری می‌شد. همان‌ روزها که یک‌ شبه رفیق و بغل دستی‌مان دیگر جواب سلام‌مان را نمی‌داد و راه کج می‌کرد که چشم توی چشم نشویم.‌ همان روزها که دلمان گرفته بود از آدم بزرگ‌ها که در نگاهشان انگار ما دهه هشتادی‌ها از مریخ آمده‌ایم و آدم فضایی هستیم و کسی نمی‌تواند با ما صحبت کند و زبان ما را بفهمد. درست وسط آن روزها بود که خبر آمد باید راهی تهران شویم. که سفر خبر می‌داد از دیدن کسی که با بقیه آدم بزرگ‌ها فرق می‌کند و قرار است برخلاف آدم‌ بزرگ‌ها، زبان ما را بفهمد و رویمان حساب باز کند و وسط آن روزهای سخت، ماموریت دهد که بروید و جایگاه ایران را در نظم جدید جهانی پیدا کنید که آینده برای شماست و فتح قله به دست شما! دیدار با مردی بود که از فراسوی باور ما می‌آمد. دیدار شیرین و دلپسند بود. که یک نفر ما را آدم حساب کرده و برچسب آدم فضایی رویمان نزده! اما از دیدار که برگشتیم باز خبر آمد. خبر آمد که قرار است برویم پیش شخص دوم مملکت و او هم ما را آدم حساب کند و برایش حرف بزنیم و برای‌مان حرف بزند. بهانه دیدارمان راهیان پیشرفت بود. سفارش کرده بود که داشته‌هایمان را از نزدیک ببینیم و لمس کنیم. که دیگر فقط توی تیتر خبرها داشته‌هایمان را نبینیم. بلکه با دست‌هایمان حسشان کنیم و آدم‌های سهیم در این داشته‌ها را از نزدیک ببینیم. اما آخرین برنامه دیدن خودش بود. حرف زدن با خودش بود. نماز بود. ما منتظر امام جماعت بودیم. امام جماعت آمد. آشنا بود. من از ۱۰۰۰ کیلومتر آن طرف‌تر فقط توی قاب اخبار شبکه یک و دو دیده بودم او را. اما حالا من چند قدمی او بودم. سلام کرد و سلام کردیم. پشت سرش نماز خواندیم. ثانیه به ثانیه آن روز را یادم است. من یک نوجوانم. یک نوجوان که شما آمده بودید در چند قدمی او و هم قد شده بودید با او که بشنویدش؛ که گوش شوید برای درددل‌ش؛ که بگویید پدر، حواسش به دخترش است؛ که حرف بزنید و حرف بزنیم؛ که از آینده بگویید و از امید؛ که ماموریت دهید و بگویید دیگر باید آستین‌ها را بالا بزنید و خودتان در این پیشرفت‌ها سهیم شوید. من یک نوجوانم که شما در روزهای بحران زده من، در روزهای درک نشدن، در روزهای برچسب آدم فضایی بودن زدن آدم بزرگ‌ها، آمدید که ببینیم پدر، ما را هم در تصمیمات خانه سهیم کرده و دیگر روی ما حساب باز کرده و نظرمان را می‌پرسد. شما آمدید که راه‌مان را محکم‌تر کنیم برای فتح قله! و حالا من همان نوجوانم که عکس‌های آن روز جمعه را ورق می‌زند و نشان بقیه می‌دهد که بگوید من هم او را دیدم! که به همه بگوید او مردِ مرد بود. که بگوید او پدر بود برای دختر نوجوانش! که بگوید او رئیس جمهور بود. او برای همه بود! برای همه ... زهرا منصوری، اردوی راهیان پیشرفت تهران، ۱۴۰۱/۰۸/۱۳ 💌 شما هم راوی این لحظه‌ها باشید و روایت‌هایتان را در پیام‌رسان‌های ایتا و بله، با ما به اشتراک بگذارید. 🆔 @ati95157 🚩 به کانال بپیوندید: ➕ @hoseinieh_honar_sabzevar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️ معرفی «مادران میدان جمهوری» در برنامه تلویزیونی «خط سوم» 🔻کتاب «مادران میدان جمهوری»، تلاش جمعی از زنان و مادران سبزواری برای نمایش الگوی سوم زن در انقلاب اسلامی است. این کتاب در برگیرنده فعالیت‌های انتخاباتی گروه «مادرانه سبزوار» است که در انتخابات سال ۱۴۰۰ با حضور در کوچه‌ها، بوستان ها، مساجد و سایر مکان‌های عمومی مردم را برای حضور در پای صندوق‌های رای دعوت می‌کردند. این دعوت در قالب‌های مختلفی از جمله گفت‌و‌گوهای چهره به چهره، تلفنی، فعالیت‌های مجازی، تولید بروشور و... انجام می‌شد. 🖌️ محقق و نویسنده: خانم مریم برزویی 208 صفحه 85 هزار تومان نشر: راه‌یار 🔰 سفارش با تخفیف 15درصد و ارسال رایگان (بالای 200هزار تومان) raheyarpub.ir @raheyar97 🚩 همراه حسینیه هنر سبزوار باشید ➕ @hoseinieh_honar_sabzevar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📣 پیش‌خرید یک دوره آموزشی نایاب و دست‌نیافتنی در عماریار شروع شد ۵۰٪ تخفیف تکرارنشدنی 💢 ؛ تکنیک‌های اقتباس از روایت و داستان با تدریس استاد 💡 در این دوره قرار است از سوالات بنیادی‌ برای نوشتن یک فیلمنامه خوب آغاز کنیم: 🔸 نحوه مواجهه با یک اثر ادبی و تکنیک‌های اقتباس از روایت و داستان چگونه است؟ 🔹 چگونه یک متن برای تبدیل به فیلمنامه تقویت شود؟ 🔸 بنا کردن فیلمنامه بر اساس یک روایت و داستان چگونه است؟ توضیحات بیشتر... ⬅️ پیش‌خرید با ۵۰٪ تخفیف تکرارنشدنی🔻 🌐 B2n.ir/eghds 🚩 همراه «حسینیه هنر سبزوار» باشید ➕ @hoseinieh_honar_sabzevar
34.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 | قسمت اول: رای شرطی 🔷️خوانش کتاب «مادران میدان جمهوری» در شبکه‌ یک سیما، برنامه‌ سیمای خانواده‌، بخش کتابخوان. 🏷️ تهیه محصولات «حسینیه هنر سبزوار» از غرفه‌‌ «باسلام»🔻 http://basalam.com/hoseinieh_honar_sabzevar 🚩 همراه «حسینیه هنر سبزوار» باشید ➕ @hoseinieh_honar_sabzevar
تولید شد: ♨️کیف مدرسه با طرح «خیرالنساء صدخَرْوی» 🎒 حسینیه هنر سبزوار در راستای تقویت هویت بومی و زنده نگه‌داشتن یاد خیرالنساء صدخَروی، یکی از زنان سبزواری پشتیبان جبهه، اقدام به تولید کیف مدرسه کرده است. این کیف‌ها در رنگ‌های متنوع عرضه شده که مناسب دختران و پسران است. 🔹 رهبر انقلاب درباره خیرالنساء گفته‌اند: زنده نگه داشتن یاد آن بانویی که در دِه «صدخَرْو» یا هر جای دیگر در خانه‌اش، ده تا تنور می‌زند که برای رزمندگان نان بپزد، جهاد است. ١۴۰۲/۳/۹ 📬 «کیف خیرالنساء» را از این‌جا تهیه کنید: سبزوار، خ بیهق، بیهق 18، انتهای بن بست فقاهتی، حسینیه هنر. 🏷️ تهیه «کیف خیرالنساء» از غرفه‌‌ «باسلام»🔻 http://basalam.com/hoseinieh_honar_sabzevar 📞 برای اطلاعات بیشتر: تماس: 09154523620 (شریفان) پیامک: @sadeqsharif 🚩 همراه «حسینیه هنر سبزوار» باشید ➕ @hoseinieh_honar_sabzevar
حسینیه هنر سبزوار
🌸 زندگی در وقت اضافه ✍️ مهناز کوشکی مدام از خودمان می‌پرسیم: «کدام کار اولویت‌ دارد؟» باری از دوش کشور برداریم یا به بچه‌ و زندگی‌مان برسیم. مطمئنا در این کلنجار رفتن‌ها، تربیت بچه و زندگی پیروز خواهد شد. با خودمان زمزمه می‌کنیم: «تربیت بچه‌ام از همه چیز واجب‌تر است. اگر بچه‌ام را درست تربیت کنم، فردا روز می‌تواند به درد مملکتش بخورد. باید به زندگی‌ام برسم، خانه‌ام به آرامش احتیاج دارد. قرمه‌سبزی را بار بگذارم و منتظر همسرم باشم. کارهای دیگر را می‌شود بعداً هم انجام داد. بعداً هم می‌توانم برای اصلاح جامعه‌ام، قدم‌ها بردارم.» اما غافل از این‌که، این بعداًها هم مثل شنبه‌ها می‌آیند و می‌روند و ما هیچ کاری را شروع نمی‌کنیم. اما وقتی نگاه به زندگی صدیقه کردم، فهمیدم جنس زندگی‌‌اش با ما فرق می‌کند. زندگی‌اش را طور دیگری می‌گذراند. هیچ‌وقت نمی‌گوید: «الان زندگی‌ام واجب‌تر است. الان گندم درو دارم. الان بچه‌ام کوچک است و نمی‌توانم. الان چیدن انارهای روی درخت، واجب‌تر است. الان شیر را ماست کردن و ماست را کره کردن واجب‌تر است.» همه‌ کارها را در زمان خودش انجام می‌دهد و به محض این‌که با خبر می‌شود کشور به کمک او نیاز دارد، در میان این همه کار، وقت خالی می‌کند. همین که احساس می‌کند کاری روی زمین هست و تنور خانه‌اش می‌تواند به غیر از سیر کردن شکم ده نفر، آدم‌های بیشتری را سیر کند، دست به زانو می‌گیرد و حرکت می‌کند. خدا هم برایش جبران می‌کند. جبرانش هم همان برکت است. برکت، فقط در مال خلاصه نمی‌شود. برکت گاهی می‌شود همان خرید زمان بیشتر. کارهای خانه تغییر نمی‌کند و سرجای خودش باقی‌است. اما آن‌قدر زمان برایش پربرکت می‌شود که در کنار کارهای خانه، کارهای پشتیبانی جنگ را هم انجام می‌دهد. خانه‌اش می‌شود پایگاه پشتیبانی جنگ. پر رفت و آمدترین خانه در روستای گوداسیا!‌وقتی از او می‌پرسم در زمان کار، بچه‌هایت را چه کردی؟ آن‌ها را چه‌طور بزرگ کردی؟ لبخند مادرانه‌ای می‌زند و می‌گوید: «نمی‌دانم کار خدا بود. اصلاً بچه‌ها سر و صدا نداشتند. خودشان درس می‌خواندند و با هم بازی می‌کردند. بزرگترها هوای کوچکترها را داشتند. حتی گاهی کارهای خانه را هم انجام می‌دادند.» در حالی که زن روستایی، کلی کار دارد. خورشید نزده بیدار می‌شود و تا شب مدام توی باغ و خانه‌اش وول می‌خورد. اما صدیقه می‌گوید: «وقت اضافی زیاد داشتم. شب‌ها وقتی اهالی به خانه‌شان می‌رفتند تا خستگی در کنند، پارچه‌ها را می‌آوردم و برش می‌زدم. یا آردها را الک می‌کردم تا برای خمیر فردا آماده باشد.» 📚 کتاب خاطرات صدیقه گودآسیایی، فعال پشتیبان جبهه در روستای گودآسیا سبزوار، به قلم مهناز کوشکی به زودی منتشر خواهد شد. 🚩 همراه حسینیه هنر سبزوار باشید ➕ @hoseinieh_honar_sabzevar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«مادران میدان جمهوری» در «سیمای خانواده» 🎥 قسمت دوم: سبزی سیاسی 📚 خوانش کتاب «مادران میدان جمهوری» در شبکه‌ یک سیما 🇮🇷 کتابی درباره انتخابات و نقش مادران. 🏷️ تهیه محصولات «حسینیه هنر سبزوار» از غرفه‌‌ «باسلام»🔻 http://basalam.com/hoseinieh_honar_sabzevar 🚩 همراه حسینیه هنر سبزوار باشید ➕ @hoseinieh_honar_sabzevar
هدایت شده از حسینیه هنر قم
🔶 بیچاره افرادی که زن و بچه دارند! 🔹سه ماه میشد که از سوریه برگشته بودم. پیامک واریز ۸۰۰هزار تومانی برایم آمد. دو تا ۱ میلیون تومان دیگر هم دو ماه بعد واریز کردند. برای ۵۲ روز حضور توی منطقه، ۲میلیون و ۸۰۰هزار تومان ریختند. با خودم گفتم بیچاره افرادی مثل ابوالفضل تهرانی که زن و بچه دارند با خانه مستأجری و مرتب سوریه هستند، زندگیشان چطور می‌چرخد؟ بابت آموزش هم یک قران نمی‌دهند. 📚کتاب ممنوع‌الخروج/روایت پر فراز و فرود اعزام یک مدافع حرم/تحقیق اسماعیل هاشم‌آبادی/تدوین محمد حکم‌آبادی. 🔗 لینک خرید کتاب ممنوع‌الخروج انتشارات 💠 حسینیه هنر قم؛ محفل هنر، اندیشه و رسانه 🔘@hhonar_qom