eitaa logo
حسینیه هنر سبزوار
641 دنبال‌کننده
945 عکس
276 ویدیو
8 فایل
صفحه رسمی «حسینیه هنر سبزوار»؛ دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی 📬 سبزوار، میدان 22 بهمن، خ بیهق 18، حسینیه هنر سبزوار ارتباط با ما: 09156539436 @esmail_hashemabadi
مشاهده در ایتا
دانلود
نوشته بود: «اینو اتفاقی روی میز اتاقش پیدا کردم. هدی، دخترم رو میگم. کلاس سومه!» 💌 شما هم راوی این لحظه‌ها باشید و روایت‌هایتان را در پیام‌رسان‌های ایتا و بله، با ما به اشتراک بگذارید. 🆔 @ati95157 🚩 به کانال بپیوندید: ➕ @hoseinieh_honar_sabzevar
♨️ «عملیات احیا»، جزو پرفروش‌های «راه‌یار» در نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران پرفروش‌های انتشارات «راه‌یار» در بخش مجازی سی‌وپنجمین نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران: 🔺بزرگ شدن در سپیدان 🔻عملیات احیا 🔺به توان هایتک3 🔻 بادبان‌ها را بکشید 🔺آبی نفتی 🔻سرباز روز نهم 🔺خانه ای برای همه 🔻قهرمان به شکل خودم 🔺آرزوهای دست ساز|خانم مربی| رسم جهاد1 🔻داستان رویان| سلحشور ▪️سفارش کتاب با تخفیف ۱۵درصد و ارسال رایگان(بالای ۴۰۰هزار تومان): raheyarpub.ir @raheyar97 🏷️ تهیه محصولات «حسینیه هنر سبزوار» از غرفه‌‌ «باسلام»🔻 http://basalam.com/hoseinieh_honar_sabzevar 🚩 همراه «حسینیه هنر سبزوار» باشید ➕ @hoseinieh_honar_sabzevar
کفش‌های عاقبت‌بخیر دل توی دلش نبود. برای تشییع راهی مشهد شد. وقتی برگشت، کفش‌های تکه‌پاره‌اش را جلوی در دیدم و تعجب کردم. گفت: «جمعیت انقد زیاد بود که کم مونده بود خودمون هم تکه پاره بشیم!» توی دلم تحسینش کردم و گفتم: «پس خوش‌به‌حال این کفش‌ها! عاقبت بخیر شدن!» فائزه دهنبی، سبزوار، ۱۴۰۳/۰۳/۰۴ 💌 شما هم راوی این لحظه‌ها باشید و روایت‌هایتان را در پیام‌رسان‌های ایتا و بله، با ما به اشتراک بگذارید. 🆔 @ati95157 🚩 به کانال بپیوندید: ➕ @hoseinieh_honar_sabzevar
خادمِ کوچکِ اصفهانی خستگی از چهره‌شان می‌بارید. کنار مزار شهدا نشسته بودند و به موکب شهدای خدمت نگاه می‌کردند. کنار خانومی که می‌خورد مادربزرگ خانواده باشد، نشستم: _سلام حاج خانوم.شربت می‌خورین بیارم براتون؟ _سلام دخترم! الان خوردیم! دلم نمی‌آمد بدون چهار کلمه حرف و درد دل بگذارم و بروم. نزدیک تر شدم و خوش آمد گفتم. اهل اصفهان بودند. خبر شهادت را که شنیده بودند بالافاصله راه افتاده بودند سمت مشهد. فردای تشییع هم دوباره برمی‌‌گردند سمت اصفهان. در حال گپ‌و‌گفت با حاج‌خانوم بودم که پسرش رسید و رو به من گفت: «خانوم منم مث شهید رئیسی خادم افتخاری آقام و هر ۴۰ روز میام پابوس آقا!» گفتم: «خوش به سعادتتون.» اشاره کردم به پسر هشت، نه ساله‌ای که کنارش بود: «الهی پسرتونم مثل خودتون خادم آقا شه!» گفت: «پسرمم خادم افتخاری امام رضاست! دیشب توی حرم بلندگو دست گرفته و شعر خونده!» گفتم: «چه خوب کاش موکب ما رو هم مثل حرم امام رضا بدونید و اجازه بدین کمی هم اینجا بخونه.» دوید سمت ماشینش تا لباس خادمی پسرک را بیاورد. چند دقیقه بعد خادمِ کوچکِ اصفهانی روبرویم ایستاد و منتظر بود میکروفون را بدهم دستش! فائزه دهنبی، آستان شهدای سبزوار، ۱۴۰۳/۰۳/۰۴ 💌 شما هم راوی این لحظه‌ها باشید و روایت‌هایتان را در پیام‌رسان‌های ایتا و بله، با ما به اشتراک بگذارید. 🆔 @ati95157 🚩 به کانال بپیوندید: ➕ @hoseinieh_honar_sabzevar
عکس‌ها را فرستاد و نوشت: «این کمترین کاری بود که از منِ امام جماعت برمی‌اومد!» واحدفرهنگی مسجد چهارده علیه السلام، شهر‌ باغین کرمان، ۱۴۰۳/۰۳/۰۵ 💌 شما هم راوی این لحظه‌ها باشید و روایت‌هایتان را در پیام‌رسان‌های ایتا و بله، با ما به اشتراک بگذارید. 🆔 @ati95157 🚩 به کانال بپیوندید: ➕ @hoseinieh_honar_sabzevar