حسینیه هنر سبزوار
خوش خُلق
✍ مریم لاهوتی راد
▪️به دیدار دفعه پیش نرسیده بودم. برای دیدن مادر شهید ابراهیمی عارفی شوق داشتم. جلوی در خانه ایستادیم تا سر جمع شویم. کتاب "به خون کشیده شد خیابان" در دستم بود؛ قرار شد به همراه کتاب "خیرالنسا" و "شهید آوردند" تقدیم خانواده شهید شود. از شدت ذوق به کل یادم رفت که باید از لحظه ورودمان برای کلیپ فیلم بگیرم.
▫️وارد خانه شدیم؛ چند نفر زودتر رسیده بودند.کتاب را روی دو کتاب دیگر گذاشتم و به سمت مادر شهید رفتم. دستان نرم و پر مهرش را که در دستم گرفتم تازه متوجه شدم؛ داخل خانه و رو به روی مادر، روی یک زانو نشسته ام و به چشمان گیرایش نگاه میکنم. بعد از سلام و احوال پرسی دور تا دور حال نشستیم و بساط پذیرایی را آوردند.
▪️خانم فرهادی کمی به سمت مادر شهید مایل شد و سکوت را شکست: «خب مادر، بچه ها میگن قبل از اینکه ما بیایم یه چیزایی از پسرتون تعریف کردید.» مادر شهید گفت: «اول شیرینی تون رو بخورید تا من شروع کنم» یکی از حاضرین گفت: «میترسید قندمون بیافته؟» و صدای خنده بلند شد.
چند دقیقه گذشت و آخرین نفر به جمعمان اضافه شد؛ سلام کرد و نشست.
▫️مادر، دختر بزرگترش را صدا زد؛ به خانمی که تازه رسیده بود اشاره کرد و آرام گفت :«تازه اومده؛ پذیرایی نشده» یکی از خانم ها گفت: «حاج خانم حواستون خوب جَمعه » ما که چشم از مادر شهید برنمیداشتیم؛ کل ماجرا را دیده بودیم و زدیم زیر خنده. همین که میدید سکوت کرده ایم شعری که به خاطرش میآمد؛ میخواند:
▪️«رفتوم رفتوم به رضای هَمَتا، چادر سروم به زیر پای هَمَتا، هر وقت که موره یاد کنید باگایه خُلق خوشِش بِه از وفای هَمَتا» از پسر شهیدش که پرسیدیم؛ گفت:«شب ها درس میخوند و صبح ها قالی میبافت تا خرجی خونه رو در بیاره. یک روز اومد گفت: «مادر اگر من شهید شدم؛ منو میارن جلوی در حَولی. تو برام کفن آماده کنی.» گفتم: «ننه جان، پسر جان، تو باید مارو توجه کنی؛ برای من کفن بیاری.» گفت: «من برای تو نیستم؛ میرم که برم. اومدنم با خداست»
📍پ ن: شهید حجی محمد ابراهیمی عارفی در سن ۱۸ سالگی در عملیات کربلای ۲ در منطقه حاج عمران به شهادت رسید.
#در_جوار_شمع
#دیدار_با_مادران_شهدا
#مادر_شهید_ابراهیمی_عارفی
🚩 به کانال #حسینیه_هنر_سبزوار بپیوندید:
➕ @hoseinieh_honar_sabzevar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ببینید | گاهگذر نصب دیوار نگاره مدال غیرت، همراه با صدای زنده یاد حسن نقیبزاده
🔷️ دیوار نگاره مدال غیرت مجموعه تصاویر بزرگان و مفاخر سبزوار است که در چهارراه دادگستری به نصب رسیده است.
🚩 به کانال #حسینیه_هنر_سبزوار بپیوندید:
➕ @hoseinieh_honar_sabzevar
🔰حسینیه هنر سبزوار برگزار میکند
🔷️شروع ثبتنام کلاسهای تابستانی طرح اوقات فراغت🔷️
✅️ در چهار بخش: برنامههای آموزشی، تربیتی، فرهنگی و اردویی.
1️⃣ مهلت ثبت نام تا ۹ تیرماه
2️⃣ شروع کلاسها از ۱۰ تیرماه
3️⃣ ویژه پسران ۱۲ سال به بالا
🔴جهت ثبت نام همه روزه صبحها از ساعت ۹ تا ۱۳ به حسینیه هنر واقع در خیابان بیهق ،بیهق ۱۸ مراجعه یا با شماره تلفن ۰۹۱۰۵۱۰۷۶۷۸ تماس حاصل فرمایید.
🚩 به کانال #حسینیه_هنر_سبزوار بپیوندید:
➕ @hoseinieh_honar_sabzevar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥#ببینید: تیزر کتاب #مقام_محمود
🔻کتاب مقام محمود با تحقیق حامد اشرفینسب و به قلم سیدسعید آریانژاد نوشته شده و توسط انتشارات راهیار به چاپ رسیده است.
🔻سفارش با تخفیف 15درصد و ارسال رایگان (بالای 150هزار تومان):
raheyarpub.ir
🚩 به کانال #حسینیه_هنر_سبزوار بپیوندید:
➕ @hoseinieh_honar_sabzevar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥#ببینید: ماجرای جالب ساخت یکی از محبوبترین سرودهای معاصر.
🔶️سرود این پیروزی خجسته باد، سرودهی حمید سبزواری:
🎵از صلابت ملت و ارتش و سپاه ما
جاودانه شد از فروغ سحر پگاه ما
صبح آرزو دمیده از کرانه ها
شاخه های زندگی زده جوانه ها
این پیروزی خجسته باد این پیروزی...
🚩 به کانال #حسینیه_هنر_سبزوار بپیوندید:
➕ @hoseinieh_honar_sabzevar
📺#دیدنی: مجموعهنشستهای انتشارات «راهیار» در سیوچهارمین نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران
🔸آیین رونمایی کتاب «عملیات احیا»:
aparat.com/v/KtepN
📍فیلم کامل نشستها را از طریق آپارات انتشارات میتوانید مشاهده یا دریافت کنید.
aparat.com/raheyarpub
🚩 به کانال #حسینیه_هنر_سبزوار بپیوندید:
➕ @hoseinieh_honar_sabzevar
📺#دیدنی: مجموعهنشستهای انتشارات «راهیار» در سیوچهارمین نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران
🔹آیین رونمایی کتابهای زنان انقلاب و پشتیبانی جنگ (دایکهکان ایستادهاند، خیرالنسا و گردان نانواها):
aparat.com/v/Vvw3b
📍فیلم کامل نشستها را از طریق آپارات انتشارات میتوانید مشاهده یا دریافت کنید.
aparat.com/raheyarpub
🚩 به کانال #حسینیه_هنر_سبزوار بپیوندید:
➕ @hoseinieh_honar_sabzevar
📣 پاسخ رهبر انقلاب به نامه تولیدکنندگان نوشتافزار ایرانی
🔷️این راه مبارک را با قوت ادامه دهید🔷️
🔹 حضرت آیتالله خامنهای در پاسخ به نامه تولیدکنندگان نوشتافزار ایرانی، تلاش و همت آنان را مبارک دانسته و خواستار ادامه این مسیر شدند. جمعی از تولیدکنندگان نوشتافزار ایرانی در نامه خود، گزارشی از دستاوردهای جدید و موفقیتهای کسب شده سال گذشته در این عرصه را به رهبر انقلاب ارائه کرده بودند.
📝 متن پاسخ رهبر انقلاب (پنجشنبه) اول تیرماه ۱۴۰۲ همزمان با نخستین گردهمایی فعالان صنعت نوشتافزار ایران (همنوشت) در محل برگزاری این همایش منتشر شد، به شرح زیر است:
✏️ بسمه تعالی
ـ با سلام رهآورد تلاش و همت شما در تهیهی نوشت افزار ایرانی، بار دیگر موجب خرسندی و سپاس از دستاندرکاران شد. راه مبارکی است، با قوت ادامه دهید، با توفیق الهی
سیّدعلی خامنهای
۴۰۱/۸/۱۲
🔹 حضرت آیتالله خامنهای پیش از این هم در ۸ بهمن ۱۴۰۰ در پیام دیگری به آیین پاسداشت نوشتافزار ایرانی، تولید با کیفیت نوشتافزار را برای هر کشوری مایه افتخار توصیف کرده بودند.
🚩 به کانال #حسینیه_هنر_سبزوار بپیوندید:
➕ @hoseinieh_honar_sabzevar
حسینیه هنر سبزوار
🔴«خیرالنساء» واقعیت جامعی از ایثار زنانه در جنگ است
💢سمانه آتیهدوست، نویسنده کتاب «خیرالنساء» در گفتگو با روزنامه جوان:
بخش اصلی مصاحبههای کتاب «بانو خیرالنساء صدخرویی» را آقای محمد اصغرزاده انجام دادند. تعدادی از این مصاحبهها گرفته شده بود و من برای مصاحبه تکمیلی وارد کار شدم. لازم میدانم این را هم بگویم که بچههای تاریخ شفاهی سبزوار سال ۱۳۹۴ این سوژه را رصد کرده بودند. آنها به دنبال بانوانی که در ستادهای پشتیبانی سبزوار در زمان جنگ کار پخت نان و کلوچه را انجام میدادند، میگشتند که تا آن زمان موفق به شناساییشان نشده بودند، اما در یکی از مصاحبهها با یک رزمنده از او سؤال میکنند، شما بانوانی را که در این امر مشارکت داشتند، میشناسید؟! که ایشان میگوید بله مادر خودم خانم خیرالنساء.»
بعد از آن دوستان به صدخرو رفتند و با زنان روستایی که در پخت نان و کلوچه در دوران جنگ همکاری داشتند گفتگوهایی را ضبط کردند. این گفتگوها در کتابی به نام «نان سالهای جنگ» به تحقیق آقای محمد اصغرزاده و قلم آقای محمود شمآبادی به رشته تحریر درآمد. آقای شمآبادی در این کتاب به نقش زنان روستای صدخرو در پشتیبانی جنگ میپردازد. زنان صدخرو از انتشار این کتاب به عنوان اولین کتابی که در کشور به نقش زنان یک روستا در پشتیبانی جنگ میپردازد، خیلی خوشحال بودند...
کتاب «خیرالنساء» کار اولم بود برای همین کمی نگران بودم که نکند از عهدهاش برنیایم. دوست داشتم شخصیت ایشان به شکل واقعی و درست بیان و روایت شود. نمیخواستم خدایی ناکرده در معرفی ایشان کوتاهی کنم. کار کتاب خیرالنساء را با توکل به خدا شروع کردم. روند نگارش این کتاب ۵/۱ سال طول کشید تا با اصلاحات آن نهایتاً در دی ماه۱۴۰۱ توسط انتشارات راهیار منتشر شد. تولید این کتاب حاصل یک کار تیمی است. از تحقیق آن گرفته تا مشاوران کتاب و تیم ویراستاری و تولید که هر کدام به سهم خود در به ثمر رسیدن این کتاب نقش داشتند.
سعی کردم در کتاب خاطرات #خیرالنساء خاطرات زن روستایی ایرانی را در برهههای مختلف زمانی بیاورم و تا جایی که امکانش وجود دارد به جزئیات آن هم بپردازم. خانم خیرالنساء روایتش را از حدود سال ۱۳۰۴ شروع کرد و ما در این کتاب از فضای اعتقادی، از سبک زندگی روستایی، از مشکلات روستا، از ۱۱ فرزند بانوخیرالنساء، از انقلاب، از جنگ، از فوت امام، از همه و همه گفتیم. ما از نانهایی که باز هم به همت زنان صدخرویی پخته شد و به مراسم ارتحال امام رسید صحبت کردیم تا رسیدیم به روز فوت ایشان. کتاب خاطرات خیرالنساء فقط بحث پشتیبانی جنگ این بانو نیست و سعی کردم به تمام ابعاد زندگی این بانو، فردی، خانوادگی و اجتماعی بپردازم و بستر خانوادهای که بانو خیرالنساء درآن رشد کرد و ویژگیهای شخصیتی مثل بیتفاوت نبودن این بانو را در تمام زندگیاش نشان بدهم. در کتاب، در دل خاطراتی که بانو خیرالنساء تعریف میکند ما بخشی از تاریخ کشورمان را از زبان و نگاه یک زن روستایی میبینیم، مثلاً زمان کشف حجاب اجباری رضاخانی، ممنوعیت روضهها زمان پهلوی اول و بحث قحطی سال ۱۳۲۰، همه اینها در لابهلای خاطرات خیرالنساء دیده میشود و کنشی را که آنها در آن زمان نسبت به این اتفاقات داشتند، میبینیم....
♦️بیشتر:
Javann.ir/004tLt
🔻سفارش با تخفیف 15درصد و ارسال رایگان (بالای 150هزار تومان):
raheyarpub.ir
🚩 به کانال #حسینیه_هنر_سبزوار بپیوندید:
➕ @hoseinieh_honar_sabzevar
حسینیه هنر سبزوار
🔴چادرهای بیپناه
✍️نیلوفر نصیری| مروری بر کتاب «به خون کشیده شد خیابان»- روزنامه وطن امروز:
🔺هیچ کجا در امان نبودی! هر کجا میرفتی یک آژان جلویت سبز میشد. دست میانداخت و چادرت را بر میداشت. بعضیهایشان به چادر هم اکتفا نمیکردند. باید چارقد و چارشو را هم برمیداشتند تا دلشان خنک میشد. غریبه و آشنا هم حالیشان نبود. چادرها را یا پاره میکردند یا آتش میزدند که دیگر قابل استفاده نباشد.
🔺اگر کسی مقاومت میکرد مشت و لگد و باتوم نصیبش میشد. بیچاره زنهایی که بیپناه میماندند و به ناچار دستهایشان را روی سر سپر میکردند. خیلی ها خودشان را توی پستوهای خانه حبس کرده بودند که مبادا توی کوچه و خیابان، حجابشان را بردارند. خیلیها هم قید حمام رفتن را زدند و توی خانه آب گرم کردند و بچههای قد و نیمقدشان را شستند.
🔺بیحجابی هوای سرد و گرم برنمیداشت. وسط چلهی زمستان هم که بود، باید بدون روسری بیرون میآمدی. آژانها هم که انگار حیا را خورده بودند و آبرو را قی کرده بودند. به زنهایی که توی بیابان برای کار رفته بودند هم رحم نمیکردند. بعضی زنها کلاه شاپو را تا به امروز نگه داشتهاند تا هر وقت چشمشان به آن میافتد، باعث و بانیاش را لعنت کنند و قدر آزادی امروزشان را بیشتر بدانند.
🔺حین خواندن کتاب با خودم میگفتم: خوش به حالشان که نمیخواستند عروسک خیمه شببازی مردهایی باشند که ارزش زن را در برهنه بودنش میدانستند و نه انسان بودنش. راویهای کتاب از قول رضاشاه میگفتند: زنها اگر شبیه زنهای فرنگی شوند پیشرفت میکنند. اما کجاست که ببیند زنان امروز ما در عرصههای مختلف سیاسی، اجتماعی، علمی و پژوهشی پیشتاز هستند و با تدبیر و هوشمندیشان کشور را به جلو میبرند؟!
🔺زنان عفیفهای که نه تنها در بستر خانواده بلکه در بستر اجتماع برای یک ملت مادری میکنند. مصداق این زنان، مهر باطلی بر یاوه گویی و توهم آنهایی است که کورکورانه عاشق غرب و فرهنگ پوچ آن هستند.
🔺اینها برداشتی از کتاب «به خون کشیده شد خیابان» اثر مهناز کوشکی بود. کتابی که در آن خاطرات زنان خراسان از مقاومت در برابر کشف حجاب رضاخانی جمع آوری شده است...
🔷️بیشتر:
jaaar.com/kiosk/archives/vatanemrooz
🔻سفارش با تخفیف 15درصد و ارسال رایگان (بالای 150هزار تومان):
raheyarpub.ir
🚩 به کانال #حسینیه_هنر_سبزوار بپیوندید:
➕ @hoseinieh_honar_sabzevar
32.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📺 خیرالنساء در سید خندان
🔖بخش اول
😊 قصهٔ آشنایی و رفاقت بچههای تاریخ شفاهی سبزوار با بانو خیرالنساء صدخروی.
🚩 به کانال #حسینیه_هنر_سبزوار بپیوندید:
➕ @hoseinieh_honar_sabzevar
28.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 رهبر انقلاب در دیدار خانوادههای معظم شهدا: خاطرههای شهدا باید با زبان هنر زنده نگه داشته شود.
🔹 من یک خطابی بکنم به کسانی که اهل هنرند، اهل رسانهاند، اهل نگارشند، قلم به دستند، شاعرند، نقاشند، هنرمندند. این خاطرهها را با زبان هنر بایستی نگه دارند. البته کارهای خوبی در این سالهای آخر اتفاق افتاده است، انجام گرفته است، خوب است این کتابها و بعضی از فیلمها، بعضی از کارهای هنری که انجام گرفته با ارزش است باید سپاسگزاری کنیم اما نسبت به آنچه که باید اتفاق بیفتد کم است ما تعداد شهدایمان زیادند هر کدام از اینها یک دنیایی هستند، هر کدام از اینها موضوع یک کار هنری با ارزشند، یا موضوع کار چند کار هنری؛ میشود فیلم ساخت، میشود کتاب نوشت، میشود نقاشی کرد دربارهی اینها، اینها را معرفی کرد به نسل جوان. این وظیفهی ماست. شما همسران شهید، پدر شهید، مادر شهید، اگر مراجعه کردند و خواستند که شما مصاحبه کنید امتناع نکنید.
🚩 به کانال #حسینیه_هنر_سبزوار بپیوندید:
➕ @hoseinieh_honar_sabzevar
36.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📺 خیرالنساء در سید خندان
🔖بخش دوم
🎙️قصۀ محصولات تولیدی برای خیرالنساء
☺️ به همراه بخشی از آهنگ خاطره انگیزِ خونۀ «مادربزرگه»
🚩 به کانال #حسینیه_هنر_سبزوار بپیوندید:
➕ @hoseinieh_honar_sabzevar
*🔺خیرالنساء، واقعیت جامعی از ایثار زنانه در جنگ*
👤 سمانه آتیه دوست، نویسنده کتاب خیرالنساء:
🔹۹ خرداد امسال، رهبر انقلاب دیدار اعضای ستاد مرکزی کنگره ملی شهدای سبزوار، به بانوی «ده صدخرو» اشاره کردند و فرمودند: «زنده نگه داشتن یاد آن بانویی که در ده صدخرو یا هر جای دیگر در خانهاش ۱۰ تا تنور میزند که برای رزمندگان نان بپزد، جهاد است.»
🔹«نان سالهای جنگ» و کتاب «خیرالنساء» و دو کتاب قصه کودکانه به نامهای «خیرالنساء و گندمک» و «یک دونه نون صد دونه نون»، در رابطه با این بانو خیرالنسا و همت زنان روستای صدخرو داورزن، به چاپ رسیده است.
🔹خیرالنساء به عنوان یک زن روستایی در روستای خود فرماندهی گردانی از زنان را در پشتیبانی از جبههها به عهده میگیرد. به همت این زنان تا پایان جنگ، هر ماه یک خاور پر از نان راهی جبههها میشد.
🔹پخت کلوچه و مربا، درست کردن رشته آش، بافتنی و خیاطی هم بخش دیگری از فعالیتهای این بانوان صدخرویی بود. تشکیلات آنها طوری بود که میتوانستند این مجاهدت زنانه را طوری مدیریت کنند که به زندگی خانوادگیشان لطمهای وارد نشود و حتی فرزندان، همسران و برادرانشان را نیز راهی جبههها میکردند.
🔹من سمانه آتیه دوست، کارم را با دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی (تاریخ شفاهی سبزوار) از سال ۱۳۹۷ آغاز کردم. ابتدا کار تحقیق انجام میدادیم و آموزش میدیدیم که چطور با سوژههایمان مصاحبه بگیریم و خاطراتشان را ثبت کنیم.
🔹بعد از آن دورههای مربوط به تدوین را گذراندم و روی برخی از پروژهها کار کردم، «پروژه اطلس انقلاب سبزوار» یکی از این طرحها بود که هنوز به چاپ نرسیده است. بعد از ادامه همکاریام با تاریخ شفاهی سبزوار، اولین کاری که در فروردین ماه سال ۱۳۹۹ به من پیشنهاد شد، کتاب خیرالنساء بود.
🔹بخش اصلی مصاحبههای پروژه «بانو خیرالنساء صدخرویی» را آقای محمد اصغرزاده انجام داد. تعدادی از این مصاحبهها گرفته شده بود و من برای مصاحبه تکمیلی وارد کار شدم. لازم میدانم این را هم بگویم که بچههای تاریخ شفاهی سبزوار سال ۱۳۹۴ این سوژه را رصد کرده بودند.
🔹آنها به دنبال بانوانی که در ستادهای پشتیبانی سبزوار در زمان جنگ کار پخت نان و کلوچه را انجام میدادند، میگشتند که تا آن زمان موفق به شناساییشان نشده بودند. اما در یکی از مصاحبهها با یک رزمنده از او سؤال میکنند، شما بانوانی را که در این امر مشارکت داشتند، میشناسید؟! که ایشان میگوید بله مادر خودم خانم خیرالنساء.
🔹بعد از آشنایی بچههای تیم به روستای صدخرو میروند و با خیرالنساء صحبت میکنند. همان جا هم کلی عکس و تصویر از ایشان میگیرند. اهمیت این سوژه و استقبال خوب و صمیمی بانو خیرالنساء باعث شد مستند ایشان به کارگردانی علیرضا باغشنی تهیه شود و در سال ۱۳۹۵ در هفتمین جشنواره عمار فانوس بخش «ملت قهرمان» را کسب کند.
🔹یکی از اقدامات بانو خیرالنساء در زمان اکران مستندش در جشنواره پخت ۲ هزار کلوچه توسط زنان روستای صدخرو بود که به جشنواره عمار ارسال و در آنجا توزیع شد. این اقدام خیرالنساء تأثیر و مفهوم زیادی را درپی داشت، کلوچههایی که سالها پیش به همت زنان روستا برای رزمندگان پخته و ارسال میشد، امروز به دست رزمندگان جبهه فرهنگی میرسید.
🔹این به آن معنا بود که در هر جبههای که باشید زنان صدخرو پشت شما هستند و شما را در اشاعه فرهنگ ایثار و شهادت حمایت میکنند. بعد از آن دوستان به صدخرو رفتند و با زنان روستایی که در پخت نان و کلوچه در دوران جنگ همکاری داشتند گفتگوهایی را ضبط کردند.
🔹این گفتگوها در کتابی به نام «نان سالهای جنگ» به تحقیق آقای محمد اصغرزاده و قلم آقای محمود شمآبادی به رشته تحریر درآمد. آقای شمآبادی در این کتاب به نقش زنان روستای صدخرو در پشتیبانی جنگ میپردازد. زنان صدخرو از انتشار این کتاب به عنوان اولین کتابی که در کشور به نقش زنان یک روستا در پشتیبانی جنگ میپردازد، خیلی خوشحال بودند.
🔹فروردین سال ۹۹ به من پیشنهاد نگارش کتاب خیرالنساء داده شد. من هم از این پیشنهاد بسیار خوشحال شدم و استقبال کردم. این کار اولم بود برای همین کمی نگران بودم که نکند از عهدهاش برنیایم. دوست داشتم شخصیت ایشان به شکل واقعی و درست بیان و روایت شود.
🔹نمیخواستم خدایی ناکرده در معرفی ایشان، کوتاهی کنم. کار کتاب خیرالنساء را با توکل به خدا شروع کردم. روند نگارش این کتاب، یک سال و نیم سال طول کشید تا با اصلاحات آن، نهایتاً در دی ماه ۱۴۰۱ توسط انتشارات راهیار، منتشر شد.
🔺️بخشی از گفتگوی روزنامهی جوان با خانم سمانه آتیهدوست.
🚩 به کانال #حسینیه_هنر_سبزوار بپیوندید:
➕ @hoseinieh_honar_sabzevar
حسینیه هنر سبزوار
مادران میدان جمهوریت
✍مریم برزویی
🏷بخش اول
چراغ اول
🔹️۱۰_۱۵ روز مانده بود به انتخابات دست به زانو گرفتیم و یک یا علی گفتیم و از جایمان بلند شدیم. باری روی دوشمان احساس می کردیم و باید با هم به مقصد می رساندیم.
خانم عباسی می گفت:«امسال شرایط انتخاب با سال های قبل فرق می کنه. پس شیوه دعوت ما هم باید فرق کنه. این دفعه باید یک جور دیگه بریم برای دعوت مردم.»
می دانستیم باید مدل ورودمان فرق کند. اما اولش خیلی نمی دانستیم باید چه کار کنیم.
خانم معراجی می گفت:«بهتره دست دست نکنیم و یک کانال راه بندازیم برای شروع و از شیوه ی دعوت مردم به انتخابات حرف بزنیم. تا خدا بقیه راه رو نشونمون بده.» حق با خانم معراجی بود. کانال مادران میدان که متولد شد و کار پاگرفت، کم کم مسیر برایمان روشن شد.
هر روز تلاش می کردیم با مطالعه منابع مختلف، از جمله کتاب، سایت، مراجعه به سخنرانی های اساتید، مطالبی را گردآوری و با هشتک های مرتبط توی کانال بارگزاری کنیم. هشتک هایی مثل: من رای می دهم، شبهه، دستاورد، چرا رای بدهیم، انتخاب درست و... . هرکدام ازین مطالب هم در قالب های متنوعی مثل عکس نوشته، پادکست، روایت، فایل کوتاه متنی و...در اختیار مخاطبان قرار می گرفت.
🔹️یک شب یکی از خانم ها برای نماز توی یک روستا توقف کرده بود و این توقف شده بود بهانهٔ گفت و گویش با مردم سر انتخابات. وقتی از تجربه ی ارتباط و گفت و گویش با مردم حرف می زد و میم گفت:« بچه ها من امشب برای اولین بار چشم تو چشم با مردم در مورد اهمیت انتخابات حرف زدم. حرف هامو شنیدن. شک و شبهه های دلشونو ریختن بیرون و دلم روشن شد به ادامه این کار.» راستش کار او دل ما را هم روشن کرده بود. کم کم داشت مسیر تازه ای برای دعوت مردم توی ذهن مان جان می گرفت.
🔹️فردای آن روز دست به کار شدیم و یک گروه دست و پا کردیم. اسمش شد گروه هماهنگی انتخابات.
روزهای اول از اهمیت حضور در انتخابات و دعوت مردم به شرکت در انتخابات می گفتیم. کم کم بچه ها وارد گود شدند. هر روز عده ای به نقاط مختلف شهر می رفتند و پای صحبت مردم می نشستند. بعد هم نقل خاطراتشان را توی گروه می آوردند و بقیه را تشویق به میدان رفتن می کردند.
طاهره می گفت:« دیشب رفته بودیم محله امامزاده اولش مردم تحویل مون نمی گرفتند. می گفتن از طرف فلان کاندیدا اومدین. پول گرفتین. چند دقیقه ای که حرف می زدیم و از خودمون و دغدغه هامون می گفتیم دلشون نرم می شد و می نشستن به درد و دل.»
فاطمه می گفت:« وقتی پای درد و دل نشستیم، فهمیدیم مردم چه قدر دلشون می تپه برای انقلاب، ولی از شرایط اقتصادی گله دارن و این شده بهانه نیومدن پای صندوق.»
دوست دیگرمان از هیاهوی رسانه های بیگانه وسط فکر و ذهن مردم می گفت. وقتی به چشم دیده بود که چه جوری سمپاشی دشمن ذهن مردم را نسبت به نظام خراب کرده بود. او هم به همراه دوستانش تلاش کرده بود تا قدری این سم ها را بشوید.
🔹️حالا گروه مادران میدان انتخابات شده بود محفل این گپ و گفت ها و گذاشتن قرار و مدارهای دوستان.
صبح اول هر روز، قول و قرارها ردیف می شد و هرکس گروهش را برمی داشت و می زدند به دل کوچه، خیابان، مسجد، امامزاده و پارک های شهر.
آخر شب هم روایت دیدار ها و گفت و ها را جمع می کردیم و می گذاشتیم توی کانال مادران میدان انتخابات و از کانال به هرجا که دستمان می رسید.
رفتن روایت ها روی گروه های مختلف داشت کار خودش را می کرد.
حالا دیگر جمع کوچک شهرمان روز به روز داشت بزرگ تر می شد.
یک روز صبح که پیام های ارسالی به کانال را نگاه می کردیم، خانمی از قزوین پیام داده بود و نوشته بود:« من دیروز به همراه خانومای محله مون رفتیم برای روشنگری و با مردم در مورد انتخابات صحبت کردیم.» بعد هم مو به مو روایتش را نوشته بود و همراه عکس برایمان فرستاده بود.
هر روز که می گذشت، طول و عرض مادران میدان داشت بیشتر کش می آمد.
افرادی از شهرهای مختلف ایران به جمع مان اضافه می شدند و برای حضور در جمع مادران روشنگر توی شهر و روستا و محله خودشان اعلام آمادگی می کردند.
🔹️وقتش رسیده بود که این کار گسترده را سر و سامان بدهیم و دستی به سر و رویش بکشیم.
اولین آجرهای گروه مادران میدان کشوری را دانه دانه گذاشتیم. افرادی از سراسر کشور عضو گروه شدند. مناطق مختلف تهران، اصفهان، قم، بوشهر، کرمان، مشهد و...
حالا هر روز توی این گروه کوچک جمع می شدیم و طرح ها را می گذاشتیم روی میز. محور اصلی، گفت و گوی چهره به چهره با مردم بود. هر شهر بنا بر شرایط منطقه و بوم خودش یک شکل و شمایلی برایش اجرا می کرد.
📝 *منتشر شده در شماره دوازدهم مجله دانشمند اولین مجله تخصصی پیشرفت کشور*
🚩 به کانال #حسینیه_هنر_سبزوار بپیوندید:
➕ @hoseinieh_honar_sabzevar
حسینیه هنر سبزوار
مادران میدان جمهوریت ✍مریم برزویی 🏷بخش اول چراغ اول 🔹️۱۰_۱۵ روز مانده بود به انتخابات دست به زان
مادران میدان جمهوریت
🏷بخش دوم
🔹️یکی برنامه را توی پارک می گرفت. یکی سر صحبت را با مغازه داران محله باز می کرد. یک شهر توی کوچه ها راه می افتاد. یکی پرسش نامه طراحی می کرد و با صحبت در مورد سوال ها و جواب ها سعی در انتقال حرف هایش داشت.
هر شب هم گزارش ها از شهرهای مختلف به گروه مادران میدان سرازیر می شد. بعد هم دستی به سر و رویش می کشیدیم و روانه کانال مادران میدان می کردیم.
کانالی که دیگر فقط متعلق به سبزوار نبود و سفره اش را آن قدر باز کرده بود که آدم هایی از کل کشور دورش نشسته بودند و هر شب جمهوریت را برای خودشان و مردم مرور می کردند و از چشیدن طعم و مزه اش سر کیف می آمدند.
جایی برای همه!
🔹️فعالیت های روشنگرانه مادران میدان اما به همین راحتی ها هم نبود. در پس شیرینی ها، سختی ها و فراز و نشیب های بسیاری هم داشت.
اغلب افراد حاضر در برنامه های روشنگری، مادر بودند. مادری با دو، سه، چهار و حتی پنج فرزند. مادری که وظیفه مادری، همسری و خانه روی دوشش بود. این جا هم مادرها به فکر چاره افتاده اند. مراقبت شیفتی از فرزندان یکدیگر، اعلام آمادگی گروه هایی از مادران برای نگهداری از فرزندان مادران روشنگر، پخت غذا، کمک به انجام امور منزل و... جلوه هایی از تسهیل مسیر حرکت برای مادران بود.
قرار دادن این دست روایت های همدلانه نیز خودش سبب شده بود افرادی که به خاطر فرزند و امور خانه، توان حضور در میدان را به چشم نمی دیدند، الگو بگیرند و وارد عرصه روشنگری شوند.
قالب های کمک به مسیر روشنگری هم البته محدود به صرف حضور بیرونی نبود. آن هابی که به هر دلیلی امکان حضور میدانی نداشتند. برگزاری حلقه های دعا و مناجات برای حضور حداکثری مردم در انتخابات و همچنین فعالیت های مجازی را عهده دار شدند.
🔹️روزها می گذشت و داشتیم به روز موعد نزدیک می شدیم. درست یک روز مانده به انتخابات که سکوت و عدم تبلیغ کاندیدا اعلام شد، دست به کار تازه ای زدیم. نذری سیاسی! اطلاعیه اش را با مشورت اعضای میدان آماده کردیم و روی کانال گذاشتیم. حالا مادران با ظرف های نذری، حامل پیام دعوت برای شرکت مردم در انتخابات شده بودند.
شله زرد، آش، سوپ، کیک، حلوا و... هرکدام از در خانه مادری توی یک نقطه از کشور، با شعار «من رای می دهم» و «در انتخابات شرکت می کنم»، روانه خانه در و همسایه می شد.
انگار مادران میدان با این کار یک فصل جدید توی نذری دادن باز کرده بود. نذری از جنس سیاسی!
روز انتخابات هم بیکار ننشستیم و همزمان با اعلام هشتک کار درست از طرف کانال های مجازی سایت رهبری، تصاویر مادران و فرزندان شان به همراه مهر توی شناسنامه را در کانال مادران میدان منتشر می کردیم. این کار سبب ایجاد شور و نشاط و انگیزه در روز انتخابات شده بود.
با اتمام انتخابات پرونده کانال مادران میدان انتخابات بسته شد. اما این به معنای پایان راه نبود. حالا یک ظرفیت اجتماعی و یک مسیر تازه برای حضور در میان مردم در کشاکش حوادث مهم کشور پیدا کرده بودیم.
چراغ دوم؛ زباله های تمیز!
🔹️«مدتی قبل، از طریق رسانهها از موضوع کمبود غذای دام در کشور باخبر شدیم. همین کافی بود برای اینکه پویش جمعآوری «خشکاله» را در گروه مادران میدان راهاندازی کنیم. بهاینترتیب که قرار گذاشتیم دیگر پوست میوههای مصرفی در خانه را دور نریزیم.
با تفکیک زبالههای خشک و تر، این پوست میوهها را خشک میکردیم و از طریق میوهفروشان محلههایمان یا طرق دیگر، دست دامداران میرساندیم تا بهعنوان غذای دام استفاده کنند. حرکت کوچکی که ما در سبزوار شروع کردیم، به تدریج در شهرهای دیگر هم شروع شد و خوشبختانه اتفاقات خوبی رقم زد. در برخی شهرها با توجه به محدودیت خانههای آپارتمانی، مساجد محلهها پای کار آمدند و فضایی را برای خشک کردن پوست میوهها اختصاص دادند. بعد از مدتی، این کار را به یک گروه تخصصی در حوزه محیط زیست واگذار کردیم. آنها هنوز هم این طرح را ادامه میدهند. حرکتی که در دل اهداف کوتاه مدت و بلند مدت خود سبب شد هم مردم و به ویژه زنان به عنوان مدیران خانه، به تفکیک زباله مبدا روی بیاورند و هم سبب تامین غذای دام های محلی اطراف مناطق مختلف شد و فضای همدلی و دغدغه مندی در سراسر کشور نسبت به این مسئله بوجود آمد.
📝منتشر شده در شماره دوزادهم مجله دانشمند؛ اولین مجله تخصصی پیشرفت کشور
🚩 به کانال #حسینیه_هنر_سبزوار بپیوندید:
➕ @hoseinieh_honar_sabzevar
حسینیه هنر سبزوار
🏷بخش سوم(آخر)
چراغ سوم؛ فصل همدلی
🔹️درست چند ماه بعد از پویش خشکاله ها و در بحبوبه بیماری کرونا، سخنرانی رهبری مبنی بر راه اندازی نهضت های احسان مومنانه برای کمک به حل بحران کرونا، دوباره ما را به میدان کشاند. میدانی که این بار جنسش همدلی با مادران و خانواده های درگیر کرونا بود. موضوع را با شورای مادران میدان مطرح کردیم و کار شروع شد.
بیماران در نقاط مختلف کشور از طریق تیم های مادران میدان، شناسایی می شدند. سپس متناسب با شرایط خانواده توسط مادران هر محله غذا طبخ و دراختیار بیماران قرار می گرفت.
اما کار مادران میدان فقط پخت و رساندن غذا نبود. چون رسالتی شبیه خیریه در این موضوع برای خودش تعریف نکرده بود.
علاوه بر تهیه غذا، ارتباط با مادران بیمار در هر خانه، گفت و گو و همدلی، قرار دادن بسته های دعا و کتاب کنار غذا، تهیه غذا ویژه کودکانی که خانواده هایشان در خانه درگیر بیماری بودند نیز از دیگر برنامه های مادران میدان بود.
ابتدا کار را بدون هیچ بودجه و صرفا بر پایه کمک های مادران هر محلهشروع کردیم. اما وقتی روزانه روایت های این همدلی روی کانال می رفت، خیرینی از شهرهای مختلف کشور دست به جیب برای شرکت توی این کار می شدند. از سیب های یک باغدار دماوندی، تا کیسه های برنج کشاورز شمالی و اهدای چندین کیلو گندم و جو خیر خراسانی. علاوه بر مواد خوراکی مقادیر زیادی کمک نقدی و فرهنگی از جمله کتاب و هدایا برای بیماران نیز به دستمان می رسید.
در کنار این کمک ها افراد بیمار نیز که بعد از طی دوره بیماری بهبود پیدا می کردند برای امتداد این نهضت خودشان نیز وارد گود می شدند.
بیماری کم کم داشت فروکش می کرد. تعداد بیمارها کم می شد و کار سبک تر. تصمیم گرفتیم به جای پایان این نهضت همدلانه و مومنانه شکل دیگری برایش تعریف کنیم. تبلیغ نهضت به شکل محلی و فامیلی، شد امتداد نهضت بزرگ احسان مادرانه.
در این شیوه طی یک اطلاعیه از همه اعضای کانال خواستیم هر کدام خودشان یک عضو نهضت شوند و با شناسایی بیماران در میان قوم و خویش و در و همسایه، نهضت را ادامه دهند. حالا دیگر گزارش های توی کانال رنگ و بوی جدیدی گرفته بود. هر مادر یک عضو فعال نهضت شده بود و روایت همدلی اش با اعضای فامیل و اهل محل را برایمان می فرستاد.
این ها گوشه ای از فعالیت های گروه مادران میدان بود. گروهی که تلاش می کند تا به قدر توان خود نقشی از الگوی سوم زن مسلمان ایرانی را در میانه میدان به تصویر بکشد.
📝 منتشر شده در شماره دوازدهم مجله دانشمند اولین نشریه تخصصی روایت پیشرفت کشور
🚩 به کانال #حسینیه_هنر_سبزوار بپیوندید:
➕ @hoseinieh_honar_sabzevar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📚 "نان سالهای جنگ" به چاپ سوم رسید
🔹️کتاب #نان_سالهای_جنگ، مجموعه خاطراتی از نقش زنان روستای صدخرو سبزوار در پشتیبانی دفاع مقدس است که به همت واحد تاریخ شفاهی دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی سبزوار گردآوری و تدوین شده است.
🔹️ تحقیق و پژوهش این کتاب در اسفند ۱۳۹۴ توسط محمد اصغرزاده انجام شده و در سال ۱۳۹۸ به قلم محمود شم آبادی به نگارش در آمده و توسط انتشارات #راه_یار منتشر شده است.
🔻سفارش با تخفیف 15درصد و ارسال رایگان (بالای 150هزار تومان):
raheyarpub.ir
🚩 به کانال #حسینیه_هنر_سبزوار بپیوندید
➕ @hoseinieh_honar_sabzevar
حسینیه هنر سبزوار
✅️ احیای کارخانۀ در حال احتضار
روایتی از زنده ماندن، دویدن و رسیدن
✍️ سمانه آتیهدوست
🔹قصه از کارخانهای شروع میشود که به قول یکی از کارگرانش باید زد و با موشک نقطهزن با خاک یکسانش کرد. کارخانهای زیانده با پروژههای تحویل داده نشده، چکهای بانکی پاس نشده و ازهمه مهمتر کلی حقوق عقب افتاده.حالا این کارخانۀ صنعتی در شهرستان جوین بعد از عوض کردن چندمدیر، افتاده دست مدیری کم سنوسالتر از مدیرهای قبلی و به زعم بعضی کارگران بیتجربهتر؛ مدیری به نام محمد رستمی.
وضعیت این کارخانه در لحظهای که مدیر جوان برای اولین بار میرود بالای سرش، اگر تصویر باشد، برای من شبیه مردی است جوان با چند تاری موی سفید میان موهایش. پشت میزش نشسته و دو دستش را روی سرش گذاشته و کلی برگههای سفید و سیاه، شلخته و درهم و برهم دور و بر میزش ریخته. مردی بدون تکلم که مستاصل و وامانده حالا فقط به نقطهای روی میز خیره شده است و در جواب در زدن آبدارچی و منشی با صدای خشدار میگوید: «کسی نیاد تو! نمیخوام کسی رو ببینم!»
🔹️اما کتاب عملیات احیا که روایتیست خواندنی از ماجراهایی که بر این مدیر و کارخانه ورشکسته میگذرد، قصد دارد این تصویر را کامل کند. سطر به سطر جلو میروم و تصاویر ساخته شده توی ذهنم شبیه سکانسهای مختلف فیلمی پیش میرود. لحظه به لحظه فیلم هیجان انگیزتر میشود. چون مدیر جوان برخلاف تصویر ذهنی من بعد از چند دقیقه بلند میشود، چایاش را یک نفس هورت میکشد، منشی را صدا میزند و سراغ مهندسها و کارگرهای مختلف را میگیرد و میخواندِشان. وضعیت کارخانه را بررسی میکند و تصميم میگیرد این کارخانه یا بهتر است بگویم بیمار درحال احتضار را رها نکند.
تجربههای مدیریتی قبلیاش را با چاشنی توکل میریزد روی میز و هرکسی را که میتواند کاری بکند به خط میکند. عمل سنگین است. اطرافیان هر لحظه منتظرند دکتر یا اینجا همان مهندس رستمی بیاید بیرون و بگوید: «متاسفم! ما تمام تلاشمون رو کردیم» آنهایی هم که از وضعیت کارخانۀ بیمار اطلاع دارند گاهی با ریشخند یا ژست «چه دل خوشی داره بابا!» از تلاش رستمی و امیدواریاش برای احیا تعجب میکنند و انگار کمکم دارند لباسسیاههایشان را از توی کمد در میآورند برای رفتن به مراسم ختم کارخانه.
🔹️اما تیم عملیات مشغول میشوند.هرلحظه متوجه بسته بودن رگی از رگهای اصلی کارخانه میشوند. رگهایی که اگر باز نشوند و خون به کارخانه نرسد واقعا هم باید حلوای کارخانه را بخورند و فاتحه اخلاصی روانهاش کنند. مهندس رستمی آدمها را رصد میکند و هرکس را بسته به تواناییاش مسئول باز کردن رگی از این کارخانه میکند. خطهای روی مانیتور گاهی تا سر حد صاف شدن پیش میروند و صدای آلارماش توی مغز تیم عملیات سوت میکشداما کسی اجازه ناامید شدن ندارد. عرق میریزند اما صحنه را خالی نمیکنند. کارشکنی میبینند اما جا نمیزنند.اولین رگ حیاتی کارخانه که باز میشود کارخانه نفسی میکشد. امید توی دل تیم عملیات جوانه میزند. بعد از آن یکییکی رگهای کارخانه باز میشود و قلب کارخانه دوباره به کار میافتد و کارخانه احیا میشود. اما قصه همینجا تمام نمیشود.
چون قصه فقط نجات دادن یک کارخانۀ رو به مرگ نیست.قصه آنجایی جذابتر میشود که تیم عملیات، این کارخانه را زنده اما کم جان روی تخت بیمارستان رها نمیکنند.کتاب عملیات احیا به قلم محمد حکمآبادی، دقیق و ظریف و هنرمندانه روایت میکند که تیم عملیات کارخانه جمکو به مدیریت محمدرستمی چطور پا به پای این کارخانه احیاشده پیش میآیند تا کمکم حرف بزند، چند قدم راه برود، و بالاخره آمادهاش میکنند برای دویدن؛ دویدن تا رسیدن به ۵ کشور تولید کننده موتور سنکرون در دنیا.
🔹️جمکو همان بیمار درحال احتضار که افرادی از راه نرسیده لگدی هم نثارش میکردند تا زودتر جان دهد توانست با یک کارتیمی دقیق و به همت تکتک مهندسها و کارگرانش امروز به لبه دانش و فنآوری جهان برسد. تا جایی که حالا آوازۀ الکتروموتورهای ضدانفجارش به عنوان ششمین کشور سازندۀ دنیا، گوش آنهایی که اصلا خوش ندارند ایران را ایستاده و روی پا ببینند کر کرده است.
جمکو نه تنها جان نداد بلکه وقتی تیم عملیاتش فهمیدند حل بحران آبِ مردم خطۀ خوزستان و همدان گره خورده به دستان آنها، شبها نخوابیدند و سه شیفته به پای ساخت موتورهای آبرسانی عرق ریختند تا خنکای آب، به جگر تفتیده کودکان جان تازه دهد. وقتی کسی باور نمیکرد الکتروموتورهای نیروگاه رومیله عراق کار دست و فکر آنهاست روی دست اروپا زدند و «توکل» و «توانستن» را چاشنی تخصصشان کردند و به حق توانستند توی بیابانهای جوین غیرممکنها را ممکن کنند.تا تصویری باشند زیبا از تمام کسانی که به «خودِ» خودشان که «میتواند» رسیدند.
📝منتشر شده در شماره دوازدهم مجله دانشمند اولین مجله تخصصی پیشرفت کشور
➕ @hoseinieh_honar_sabzevar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*📺خیرالنسا در سید خندان*
📍بخش سوم
🌹خاطرات خیرالنسا از خمبک بازی توی کودکی تا نان درست کردن با یه خاور آرد!
🚩 به کانال #حسینیه_هنر_سبزوار بپیوندید:
➕ @hoseinieh_honar_sabzevar