❓ #چرا_امام_حسین_تنها_ماند ؟!
💠 والوتر الموتور
🔸در زیارت عاشورا امام حسین (علیه السلام) را این گونه خطاب می کنیم :
«والوتر الموتور»
علامه طباطبائی (ره) فرمود: همه کتاب وسایل الشیعه را از اول تا آخر مطالعه کردم تا ببنیم چند روایت فقهی از سیدالشهدا (ع) نقل شده سه روایت بیشتر پیدا نکردم»! معنای این حرف این است که سبط پیامبر (ص) به قدری تنها شده که مردم اباعبدالله را در حد یک مسئله گو هم قبول نداشتند در حالی که ابوهریره ها به اسم صحابی صاحب فتوا شده بودند. تاریخ گواهی می دهد که ولی خدا به یکباره تنها نشده است برنامه ریزی و نقشه ای سازمان دهی شده سیدجوانان اهل بهشت را در این دنیای خاکی تنها کرده بوده است. کربلا به ما یاد می دهد بشناسیم نقشه های شیاطین، منافقین و کفار را که ولی خدا را تنها می کند.
✅ @hosenih_maghtal
4_5925030860846793131.mp3
14.77M
🔷اللهم الرزقنا حرم حرم حرم...
#شب_جمعه
✅ @hosenih_maghtal
✅فاطمه تو اولین نفر از عترتم هستی که به من ملحق می شوی!
🔹پس از اینکه بیماری پیغمبر شدت پیدا كرد و وفات او نزدیك شد، در آخرین لحظات حیات به على بن ابى طالب علیه السّلام فرمود:
🔸اینك سرم را روى دامن خود بگذار زیرا امر خداوند نزدیك شده و آخرین دقائق زندگى من در این جهان در رسیده است.
🔹هر گاه جان از كالبدم بیرون شد او را در دست بگیر و به صورت خود بكش پس از این مرا بطرف قبله برگردان و غسل و تكفین مرا خود انجام ده، و بر من نماز بگذار، و تا آنگاه كه بدن مرا در زیر خاك پنهان نساختهاى از من مفارقت نكن، و در همه این امور از خداوند استعانت بجوى.
🔸در این هنگام امیر المؤمنین علیه السّلام سر مبارك حضرت رسول صلّى اللَّه علیه و آله را در دامن خود گذاشت، و آن جناب از فشار مرض از حال رفت، حضرت زهرا سلام اللَّه علیها در چهره پدرش مینگریست و گریه میكرد و این شعر را قرائت می نمود:
▪️«و أبیض یستسقى الغمام بوجهه
▪️ثمال الیتامى عصمة للأرامل»
🔹حضرت رسول دیدگان مباركش را باز كرد و با صوت ضعیف گفت: اى دخترك من این بیت گفته عمویت ابو طالب است، شما به جاى او این آیه را از قرآن قرائت كنید: وَ ما مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِكُمْ.
🔸در این هنگام حضرت زهراء سلام اللَّه علیها مدتى گریه كرد پدر بزرگوارش او را نزدیك خود طلبید و مطالبى را در نهانى با او در میان گذاشت كه در اثر آن چهرهاش از هم باز شد و آثار خوشحالى در وى ظاهر گردید.
🔹بعد از این مذاكرات كه با حضرت زهراء سلام اللَّه علیها انجام پذیرفت جان پاكش از كالبد شریفش بیرون شد و در این حال دست امیر المؤمنین علیه السّلام در زیر گلوى آن جناب قرار داشت و جان شریف او در دست علی علیه السّلام قرار گرفت و آن حضرت او را بالاى سر خود بردند و پس از آن بصورت خود كشیدند پس از اینكه حضرت رسول صلّى اللَّه علیه و آله از دنیا رفتند امیر المؤمنین علیه السّلام طبق وصیت آن جناب بدن مبارك او را بطرف قبله كشیدند و تشریفات تغسیل و تكفین او را فراهم كردند.
🔸از حضرت زهرا سؤال شد پدرت در نهانى چه موضوعاتى با شما در میان نهاد؟
🔹فرمود: پدرم بمن اطلاع داد كه من اول كس از اهل بیت او خواهم بود كه بوى ملحق میگردم، و این قضیه در همین نزدیكیها انجام خواهد گرفت، و بهمین جهت من خوشحال شدم.
🔸متن عربی:
▪️ثمّ ثقل رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله و سلّم و حضره الموت، فلمّا قرب خروج نفسه قال له: «ضع رأسی یا علیّ فی حجرك فقد جاء أمر اللّه عزّ و جل، فإذا فاضت نفسی فتناولها بیدك و امسح بها وجهك، ثمّ وجّهنی إلى القبلة، و تولّ أمری، و صلّ علیّ أوّل الناس، و لا تفارقنی حتّى توارینی فی رمسی، و استعن باللّه عزّ و جل».
▪️و أخذ علیّ رأسه فوضعه فی حجره فاغمی علیه، و أكبّت فاطمة علیها السلام تنظر فی وجهه و تندبه و تبكی و تقول:
▪️«و أبیض یستسقى الغمام بوجهه
▪️ثمال الیتامى عصمة للأرامل»
▪️ففتح رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله و سلّم عینیه و قال بصوت ضئیل:
▪️«یا بنیّة هذا قول عمّك أبی طالب لا تقولیه، و لكن قولی: وَ ما مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِكُمْ »- آل عمران 3: 144- فبكت طویلا، فأومأ إلیها بالدنوّ منه، فدنت إلیه، فأسرّ إلیها شیئا هلل له وجهها.
▪️[فصل فی وفاة رسول الله (ص) و دفنه]
▪️ثمّ قضى [صلّى اللّه علیه و آله و سلّم] و ید أمیر المؤمنین الیمنى تحت حنكه، ففاضت نفسه علیه السلام فیها، فرفعها إلى وجهه فمسحه بها، ثمّ وجّهه و غمّضه و مدّ علیه إزاره و اشتغل بالنظر فی أمره.
▪️فسئلت فاطمة علیها السلام: ما الذی أسر إلیك رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله و سلّم فسرى عنك؟ قالت: «أخبرنی أنّی أوّل أهل بیته لحوقا به، و أنّه لن تطول المدّة بی بعده حتّى أدركه، فسرى ذلك عنّی».
📚منابع:
▪️ارشاد المفید 1: 181
▪️إعلام الورى، الطبرسی،ج1،267
▪️بحار الأنوار 12: 465/ 19
✅ @hosenih_maghtal
✅روز پایانی حیات رسول اکرم(ص)
🔹روز بعد مرض حضرت رسول شدت پیدا كرد و مردم را از ورود به منزل منع كردند و به كسى اجازه ندادند تا از آن جناب عیادت كند، امیر المؤمنین علیه السّلام همواره در خدمت پیغمبر بودند و از وى مفارقت نمیكردند مگر براى انجام كارهاى لازم و ضرورى.
🔸امیر المؤمنین علیه السّلام براى انجام كارى از منزل بیرون شدند، و در این هنگام حضرت رسول صلّى اللَّه علیه و آله كه از شدت تب بیحال شده بودند به خود آمدند و علی علیه السّلام را در كنار خود ندیدند، فرمودند برادر و یارم را بگوئید نزد من حاضر شود، پس از این بار دیگر ضعف بر او مستولى شد.
🔹عائشه گفت: ابو بكر را طلب كنید او را در خدمت پیغمبر حاضر كردند، هنگامى كه دیدگان مباركش بر ابو بكر افتاد چهرهاش را از وى برگردانید ابو بكر نیز فورا از منزل بیرون شد، بار دیگر پیغمبر فرمود: برادر و یار مرا نزدم طلب كنید.
🔸حفصه گفت: عمر را طلب كنید هنگامى كه عمر در پیش آن جناب حاضر شدند حضرت از دیدن عمر ناراحت شد و صورت خود را از او برگردانید، مرتبه سوم فرمود: برادر و یارم را نزد من بخوانید، ام سلمه گفت: على بن ابى طالب را طلب كنید تا در نزد وى حاضر شود زیرا اكنون پیغمبر جز على دیگرى را اراده نكرده است هنگامى كه امیر المؤمنین در نزد حضرت حاضر شد، او را در نزد خود مكان داد و با او در نهانى به گفتگو پرداخت، بعد از مذاكرات چندى امیر المؤمنین از خدمت پیغمبر برخاست و در گوشهاى نشست، در این هنگام حضرت رسول به خواب رفتند و علی علیه السّلام از منزل بیرون شدند.
🔹مسلمانان كه در بیرون اجتماع كرده بودند گفتند: یا ابا الحسن پیغمبر در نهانى با شما چه مطالبى را در میان گذاشت فرمود: حضرت رسول صلّى اللَّه علیه و آله هزار باب از علم را بروى من گشود، كه از هر درى هزار درب دیگر گشوده میگردد، و در ضمن وصایا موضوعاتى را به من تذكر داد كه من همه آنها را ان شاء اللَّه انجام خواهم داد.
🔸سپس مرض پیغمبر شدت پیدا كرد و وفات او نزدیك شد، در آخرین لحظات حیات به على بن ابى طالب علیه السّلام فرمود: اینك سرم را روى دامن خود بگذار زیرا امر خداوند نزدیك شده و آخرین دقائق زندگى من در این جهان در رسیده است.
🔹هر گاه جان از كالبدم بیرون شد او را در دست بگیر و به صورت خود بكش پس از این مرا بطرف قبله برگردان و غسل و تكفین مرا خود انجام ده، و بر من نماز بگذار، و تا آنگاه كه بدن مرا در زیر خاك پنهان نساختهاى از من مفارقت نكن، و در همه این امور از خداوند استعانت بجوى.
🔸در این هنگام امیر المؤمنین علیه السّلام سر مبارك حضرت رسول صلّى اللَّه علیه و آله را در دامن خود گذاشت، و آن جناب از فشار مرض از حال رفت، حضرت زهرا سلام اللَّه علیها در چهره پدرش مینگریست و گریه میكرد و این شعر را قرائت می نمود:
▪️و أبیض یستسقى الغمام بوجهه
▪️ثمال الیتامى عصمة للأرامل
🔹حضرت رسول دیدگان مباركش را باز كرد و با صوت ضعیف گفت: اى دخترك من این بیت گفته عمویت ابو طالب است، شما به جاى او این آیه را از قرآن قرائت كنید: وَ ما مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِكُمْ.
🔸در این هنگام حضرت زهراء سلام اللَّه علیها مدتى گریه كرد پدر بزرگوارش او را نزدیك خود طلبید و مطالبى را در نهانى با او در میان گذاشت كه در اثر آن چهرهاش از هم باز شد و آثار خوشحالى در وى ظاهر گردید.
🔸بعد از این مذاكرات كه با حضرت زهراء سلام اللَّه علیها انجام پذیرفت جان پاكش از كالبد شریفش بیرون شد و در این حال دست امیر المؤمنین علیه السّلام در زیر گلوى آن جناب قرار داشت و جان شریف او در دست علی علیه السّلام قرار گرفت و آن حضرت او را بالاى سر خود بردند و پس از آن بصورت خود كشیدند پس از اینكه حضرت رسول صلّى اللَّه علیه و آله از دنیا رفتند امیر المؤمنین علیه السّلام طبق وصیت آن جناب بدن مبارك او را بطرف قبله كشیدند و تشریفات تغسیل و تكفین او را فراهم كردند.
🔹از حضرت زهرا سؤال شد پدرت در نهانى چه موضوعاتى با شما در میان نهاد؟
🔸فرمود: پدرم بمن اطلاع داد كه من اول كس از اهل بیت او خواهم بود كه بوى ملحق میگردم، و این قضیه در همین نزدیكىها انجام خواهد گرفت، و بهمین جهت من خوشحال شدم.
🔹 از ام سلمه روایت شده كه وى گفت: در روزى كه حضرت رسول وفات كردند من دست خود را در سینه او قرار دادم و اكنون كه مدتى از آن زمان می گذرد و با اینكه من همواره طعام میخورم و وضوء میگریم هنوز بوى مشك از دست استشمام میشود.
🔸حضرت زهرا سلام اللَّه علیها در آن هنگام كه مرض پدر بزرگوارش شدت كرده بود فریاد میزد، اى پدرى كه همواره با جبرئیل سخن میگفتى و از پروردگارت دورى نگزیدى، و اكنون در بهشت خداوند جاى گزیدهاى و دعوت پروردگارت را اجابت كردى.
🔹حضرت باقر علیه السّلام فرمود: هنگامى كه وفات حضرت نزدیك شد جبرئی
ل در خدمت آن جناب حاضر شد و عرض كرد یا رسول اللَّه میل دارى به دنیا رجوع كنى؟ فرمود میل دارم بطرف پروردگارم بروم و بدنیا نیازى ندارم.
📚منبع:
▪️ترجمه إعلام الورى،204،وفات حضرت رسول صلى الله علیه و آله
✅ @hosenih_maghtal
✅غسل و تدفین پیامبر(ص) توسط امیرالمومنین(ع)
🔹هنگامى كه امیر المؤمنین علیه السّلام اراده كردند آن جناب را غسل دهند فضل بن عباس را طلبیدند و از وى كمك خواستند تا پیغمبر را غسل دهند على علیه السّلام در موقع تغسیل چشمهاى خود را بستند و پیراهن خود را از جلو پاره كردند و بشستن بدن مبارك حضرت رسول پرداختند پس از این كه از تغسیل و تكفین فارغ شدند پیش آمدند و بر آن جناب نماز خواندند.
🔸ابان گوید: حضرت باقر علیه السّلام فرمود: مردم گفتند، باید چگونه بر پیغمبر نماز خوانده شود على علیه السّلام فرمود پیغمبر در حیات و ممات امام و پیشواى ما هستند مردم پس از این دسته دسته آمدند و بر آن حضرت نماز خواندند بدن مبارك پیغمبر روز دو شنبه و سه شنبه در زمین بود و مسلمانان از مدینه و نواحى آن مىآمدند و بر جنازه حضرت نماز میخواندند.
🔹بعد از این كه اراده كردند پیغمبر را دفن كنند در محل دفن اختلاف كردند، امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود خداوند در مكانى كه از پیغمبر خود قبض روح كرد همان محل را براى دفن وى اختیار میكند من اكنون بدن مبارك او را در حجره خودش دفن خواهم كرد مسلمین هم باین نظر راى موافق دادند.
🔸عباس بن عبد المطلب دنبال ابو عبیده جراح كه گوركن مخصوص اهل مكه بود فرستادند و هم چنین زید بن سهل را كه براى اهل مدینه گور میكند احضار كردند این دو نفر هر كدام بطریقى حفر قبور مىكردند عباس گفت خداوندا هر چه را كه براى پیغمبرت شایسته است پیش آور در این هنگام زید بن سهل را امر كردند تا بطریق مدنیان قبرى براى حضرت رسول مهیا سازد بعد از اینكه قبر كنده شد امیر المؤمنین و عباس و فضل بن عباس و اسامة بن زید جلو آمدند تا در دفن پیغمبر شركت كنند.
🔹انصار فریاد زدند: یا على براى خداوند و حقى كه ما داریم یكى از انصار را هم در دفن پیغمبر شركت دهید تا ما هم در این موضوع بهره و نصیبى داشته باشیم، علی علیه السّلام فرمود: اوس بن خولى كه مردى از بنى عوف بود و در جنگ بدر نیز شركت داشت پیش آید و در تشریفات دفن شركت كند.
🔸امیر المؤمنین به اوس بن خولى فرمود: اكنون داخل قبر شوید، این مرد پس از اینكه داخل در قبر شد امیر المؤمنین بدن پیغمبر را بطرف قبر سرازیر كرد و بدن مبارك در قبر جایگیر شد، و بعد از این به اوس فرمود: شما اكنون از قبر بیرون شوید، و خود حضرت داخل در قبر شد.
🔹پس از اینكه علی علیه السّلام داخل قبر شد كفن را از صورت پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله دور كرد و چهره مباركش را بر زمین گذاشت و بطرف قبله گردانید، بعد از این لحد گذاشت و خاك بر آن ریخت- و بدین وسیله تشریفات دفن پیغمبر نیز پایان یافت و عدل و تقوا و علم و دانش و فضیلت در دل خاك پنهان شد.
📚منبع:
▪️ترجمه إعلام الورى،207،وفات حضرت رسول صلى الله علیه و آله
✅ @hosenih_maghtal
✅رفتن پیامبر به بقیع-حادثه قلم و دوات-منع ابوبکر و عمر از امامت جماعت-وصیت نمودن به امیرالمومنین(ع)
🔹در روز شنبه و یا یك شنبه چند روز به آخر ماه صفر مانده مرض حضرت رسول شدت پیدا كرد، در این هنگام دست علی بن ابى طالب را گرفت و در حالى كه گروهى از اصحابش پیرامون وى بودند بطرف قبرستان بقیع حركت كردند پس از ورود به محوطه بقیع روی خود را بطرف قبرها كرده و فرمودند: سلام و رحمت بر شما باد اى اهل قبول، گوارا باد بر شما آنچه را كه اكنون داده شدهاید از خیر و بركت، اینك مردم در ابتلاء بسر میبرند و فتنهها مانند شب تاریك از هر طرف روى مىآورند و آخرین این ملت مانند اولین گرفتار خواهند شد.
🔸پس از این جمله فرمود: جبرئیل هر سال یك بار قرآن را بر من عرضه میداشت و لیكن در این سال دو بار قرآن را بر من عرضه داشته است، و من این مطلب را علامت مرگم میدانم و بهمین زودى از میان شما رخت برخواهم بست.
🔹بعد فرمود اى علی من مخیر شدم بین خزائن دنیا و زندگى جاودانی در این جهان و بهشت پروردگار، لیكن من بهشت و لقاء خداوند را اختیار كردم و از این جهان چشم پوشیدم، هر گاه مرگم در رسید مرا غسل ده و عورتم را بپوشان زیرا هر كس چشم بر عورتم بیفكند كور خواهد شد.
🔸حضرت رسول پس از این فرمایشات از بقیع به منزل تشریف آوردند، و مدت سه روز گرفتار تب شدیدى بودند، بعد از سه روز در حالى كه سر مباركش را بسته بودند به اتفاق امیر المؤمنین و فضل بن عباس به مسجد آمدند، و از فرط ضعف و ناراحتى با كمك این دو نفر راه میرفتند.
🔹پیغمبر بالاى منبر قرار گرفت و حمد و ثناى خداوند را بجاى آورد و فرمود: اى گروه مردمان من اندكى بیش در نزد شما نخواهم ماند و بهمین زودى از میان شما خواهم رفت اكنون هر كس از من دینى طلب دارد اظهار كند، و یا به كسى وعده دادهام مطلب خود را بازگو نماید تا بوعده خود وفا كنم. در این میان مردى برخاست و عرض كرد: یا رسول اللَّه شما بمن وعده دادید هر گاه ازدواج كردم به من سه وقیه عطا كنید حضرت رسول فرمود: اى فضل حاجت این را رفع كنید.
🔸پیغمبر روز چهارشنبه و پنجشنبه مكث فرمودند، روز جمعه بار دیگر مسجد تشریف بردند و براى مردم خطبه خواندند و فرمودند: اى مردم در پیشگاه خداوند جز عمل صالح چیز دیگرى جلب منفعت و دفع ضرر نمیكند، اى مردم ادعاى بىجا نكنید و آرزوى دور و دراز را به خود راه ندهید، فقط كارهاى شایسته انسانى را نجات میدهد و بس، و من كه پیغمبر شما هستم اگر نافرمانى خداوند را بكنم از مقام رسالت سقوط خواهم كرد.
🔹پس از این گفتار سه مرتبه فرمود: «اللهم بلّغت» بارخدایا مطلب را به این مردم رسانیدم و تبلیغ رسالت كردم، بعد از منبر فرود آمد و براى مردم اقامه نماز فرمود، و سپس به منزل ام سلمه تشریف فرما شد، و یكى دو روز هم در منزل ام سلمه اقامت كردند.
🔸عایشه خدمت آن جناب آمد و عرض كرد: به منزل من منتقل شوید تا از شما پرستارى كنم، پیغمبر به منزل عایشه آمدند و چندى با حالت مرض در اینجا بسر بردند، در یكى از روزها كه مرض آن حضرت شدت پیدا كرده بود بلال مؤذن آمد و پیغمبر را بسیار سنگین مشاهده كرد و گفت هنگام نماز است خداوند شما را رحمت كند حضرت رسول صلّى اللَّه علیه و آله فرمود: یكى از شما برود مسجد و براى مردم اقامه نماز كند، عایشه گفت: دستور دهید ابو بكر نماز بخواند، حفصه اظهار داشت امر كنید عمر اقامه نماز كند، پیغمبر از این گفتهها ناراحت شد و فرمود: دست از این گفته بردارید شما مانند آن زنهائى هستید كه حضرت یوسف را اذیت میكردند و او را به كارهاى خلاف وا می داشتند.
🔹به پیغمبر اطلاع داده بودند كه ابوبكر و عمر اكنون در جیش اسامة هستند، هنگامى كه مشاهده كردند تصمیم دارند ابو بكر و یا عمر را به مسجد بفرستند با شدت تب و ناراحتى اراده كردند به مسجد بروند، در این هنگام از بستر مرض حركت كرده و با كمك امیرالمؤمنین و فضل بن عباس در حالى كه پاهاى مباركش از زمین كشیده میشد به سوى مسجد روان شدند.
🔸چون به مسجد رسیدند مشاهده كردند ابو بكر در محراب نماز میخواند و مردم هم در دنبال وى قرار گرفتهاند، به ابو بكر اشاره فرمودند و او خود را عقب كشید حضرت رسول خود در محراب قرار گرفت و بار دیگر اقامه و تكبیر گفت و نماز را به پایان رسانید.
🔹پس از اقامه نماز به منزل مراجعت فرمود، و ابوبكر و عمر و گروهى از مردم را كه در مسجد بودند به منزل خواندند و به آنان فرمودند: آیا من شما را امر نكردم كه در لشكر اسامه حاضر شوید، ابوبكر عرض كرد، من در جیش اسامه بودم و لیكن برگشتم تا با شما وداع كنم، عمر گفت: من در لشكر اسامه شركت نكردم زیرا دوست نداشتم كه از جریان این لشكر از شما سؤال كنم.
🔸حضرت رسول صلّى اللَّه علیه و آله فرمود: اكنون در لشكر اسامه شركت كنید و این موضوع را سه مرتبه تكرار فرمود، بعد از این مطلب از شدت تب از حال رفتند و مدتى در بیهوشى بسر بردند، مسل
مین در این هنگام به گریه افتادند و زنان و اهل بیت او نیز شیون نمودند.
🔹پس از اینكه بهوش آمدند فرمودند دوات و كاغذى بیاورید تا براى شما نامهاى بنویسم كه هرگز گمراه نگردید، پس از این مطلب بار دیگر از حال رفتند یكى از حاضران برخاست تا دوات و كتف گوسفندى براى نوشتن نامه بیاورد، در این هنگام عمر گفت برگرد و او را به حال خود واگذار زیرا وى اكنون بىهوش است و هذیان می گوید.
🔸هنگامى كه پیغمبر بهوش آمد یكى از اهل مجلس عرض كرد: آیا براى شما دوات و كتف گوسفند بیاوریم؟ فرمود: بعد از گفتن آن جمله دیگر لازم نیست در این موضوع گفتگو شود، ولیكن به شما تاكید میكنم اهل بیت مرا نگهدارى كنید و از آنان حمایت نمائید، و از اهل ذمه دستگیرى كنید، و از فقراء و مساكین و بردگان دلجوئى نمائید.
🔹پیغمبر همواره از این وصیتها میفرمود تا آنگاه كه از قوم اعراض كرد و صورت خود را از آنان برگردانید، آن جماعت هم از خدمت حضرت بیرون شدند و جز عباس و امیر المؤمنین و فضل بن عباس كسى در منزل نماند.
🔸عباس عرض كرد: یا رسول اللَّه اگر خلافت و امامت در خاندان ما باقى خواهد ماند ما را به آن بشارت دهید، و اگر چنانچه ما را مغلوب كردند و خلافت را از ما گرفتند تكلیف ما چیست؟ حضرت فرمود: شما را پس از من خوار و ضعیف خواهند كرد و حق را مغلوب میكنند، پیغمبر پس از اظهار این مطالب سكوت كردند.
🔹مردم در حالى كه گریه میكردند از منزل پیغمبر بیرون شدند، هنگامى كه همگان از محضر شریف آن جناب خارج شدند فرمود: برادرم علی بن ابى طالب و عمویم عباس را نزد من حاضر كنید، آنان در خدمت حضرت رسول حاضر شدند و پس از استقرار در مجلس پیغمبر فرمود: اى عباس و اى عم رسول خدا اكنون وصیت مرا قبول كن و وعدههایم را انجام ده و دیون مرا ادا نما.
🔸عباس عرض كرد: یا رسول اللَّه عمویت اینك پیرمرد است و داراى زن و فرزند زیادى میباشد، و شما در جود و سخاوت مانند ندارى و من هرگز قدرت ندارم وعدههاى شما را انجام دهم، در این هنگام پیغمبر روى مبارك خود را بطرف علی علیه السّلام كرد و فرمود: اى برادر تو وصیت مرا قبول میكنى و وعدههاى مرا انجام میدهى و دیون مرا ادا می سازى؟
🔹علی علیه السّلام عرض كرد یا رسول اللَّه من اینك حاضرم وصیتهاى شما را قبول كنم فرمود: اینك نزدیك من بیا، امیر المؤمنین نزدیك رفتند، پیغمبر او را به سینه خود چسبانید و انگشتر خود را از دست بیرون كرد و به امیر المؤمنین داد و فرمود:
🔹انگشتر را در دست خود قرار دهید، و شمشیر و زره خود را نیز به آن جناب بخشید روایت شده است جبرئیل علیه السّلام زره و شمشیر را از آسمان آورد و به حضرت رسول صلّى اللَّه علیه و آله داد و آن حضرت هم به امیر المؤمنین بخشیدند و استر را با زین و برگ به علی علیه السّلام دادند و فرمودند اینها را به منزل خود ببرید.
📚منبع:
▪️ترجمه إعلام الورى،200،وفات حضرت رسول صلى الله علیه و آله
✅ @hosenih_maghtal
✅رحلت پیامبر یا شهادت پیامبر؟
▪️وَمَا مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِن مَّاتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَلَی أَعْقَابِکُمْ وَمَن یَنقَلِبْ عَلَی عَقِبَیْهِ فَلَن یَضُرَّ اللّهَ شَیْئًا وَسَیَجْزِی اللّهُ الشَّاکِرِینَ. آل عمران ایه ۱۴۴
▫️محمد [ص ] فقط فرستاده خداست؛ و پیش از او، فرستادگان دیگری نیز بودند؛ آیا اگر او بمیرد و یا کشته شود، شما به عقب برمی گردید؟ [و اسلام را رها کرده به دوران جاهلیّت و کفر بازگشت خواهید نمود؟] و هر کس به عقب باز گردد، هرگز به خدا ضرری نمی زند؛ و خداوند بزودی شاکران [و استقامت کنندگان ] را پاداش خواهد داد.
✳️یکی از مظلومیتهای حضرت رسول این است که معمولا به کیفیت شهادت ایشان توجه نمیشود. و معمولا میگویند رحلت حضرت رسول!!!
🔷کتابهای سیره و حدیث مرگ رسول خدا بوسیله سم را تایید کرده اند و آن را با احادیث متواتر ذکر کرده اند از جمله:
🔻ابن سعد میگوید در روایتی آمده است: پیامبر(صلی الله علیه وآله)مسموم درگذشت و شصت و سه ساله بود. این قول ابن عبده است. (۱)
🔻شیخ مفید میگوید: او در مدینه روز دوشنبه دوشب باقیمانده از ماه صفر در سال دهم هجری درگذشت درحالیکه شصت و سه سال داشت. (۲)
🔻علامه حلی شهادت رسول خدا را به وسیله سم ذکر میکند. (۳)
🔻در کتاب جامع الرواه آمده است: پیامبر در مدینه مسموم درگذشت.(۴)
🔻شیخ طوسی میگوید: رسول خدا دو شب باقیمانده از ماه صفر در سال دهم هجری مسموم درگذشت. (۵)
🔻بیهقی از عبدالله بن مسعود روایت کرده است که وی گفت: اگر ۹ بار قسم بخورم که رسول خدا کشته شده است برایم محبوبتر است از اینکه یکبار قسم بخورم که او کشته نشده است به جهت اینکه خداوند او را پیامبر شهید قرار داده است. (۶)
🔻حاکم نیشابور کشته شدن رسول خدا را تایید کرده است. آنجا که میگوید: شعبی گفته است: بخدا قسم رسول خدا و ابوبکر با سم کشته شدند و عمر و عثمان و علی بن ابیطالب با شمشیر کشته شدند و حسن بن علی با سم و حسین بن علی با شمشیر کشته شد. (۷)
🔻ابن مسعود کشته شدن پیامبر در سنه ۱۱ هجری تایید و تاکید کرده است. (۸)
🔻رسول خدا ص فرمود: هیچ پیامبری یا وصی او نیست مگر آنکه شهید میشود. (۹)
🔻و همچنین فرمودند: هیچ کس از ما (اهل بیت) نیست مگر آنکه مسموم یا مقتول خواهد بود. (۱۰)
✳️پس شهادت حضرت رسول توسط سم قطعی است. ولی چه کسی و در چه زمانی ایشان را به شهادت رسانده اند؟؟؟
✅زمان شهادت حضرت رسول (صلی الله علیه و آله)
🔶ظاهرا بیشترین فاصله ای را که بین فرمان حمله به شام به رهبری اسامه و شهادت حضرت رسول بیان شده است دو هفته است. (المغازی واقدی ج۱ص۱۲۶) به دلیل زیاد بودن روایات در این زمینه به بیان مصادر کفایت میکنم:
🔹الطبقات الکبری ابن سعد جلد دوم و سیره ابن هشام و انساب الاشراف جلد اول و عیون الاثر جلد دوم.
🔸در تمامی این مصادر فاصله ۱۲ الی ۱۴ روز فاصله بین دستور حمله به شام و شهادت بیان شده است. شهادت ایشان در سال ۱۱ هجری و در سن شصت و سه سالگی بوده است.
🔵اولا:از آنجایی که حضرت رسول ص همانطور که گفتیم از شهادت قریب الوقوع خودشان در غدیر خبر داده بودند.
🔴ثانیا:فاصله زمانی زیادی بین غدیر و دستور حمله به شام به رهبری اسامه نبوده است.
⚫️ثالثا: سرزمین شام در فاصله دوری از مدینه قرار داشت.
⚪️رابعا: در غدیر علی علیه السلام به عنوان جانشین معرفی شده بود.
◼️ابوبکر و عمر و دیگران اطرافیان از پیوستن به سپاه اسامه سر باز زدند تا بتوانند به طور سری به گونه ای که رسوا نشوند از دست پیامبر ص خلاص شوند و نقشه های شوم خود را در بعد از شهادت حضرت اجرا کنند.
✅عایشه و اطرافیان او قاتل حضرت رسول(صلی الله علیه وآله وسلم)
🔷روایت شده است: پس بیهوش شد و چون به هوش آمد زنها به او دارو خوراندند در حالی که او روزه دار بود. (الطبقات الکبری ج۲ص۲۳۵)
🔶در دو روایت بخاری و مسلم از عایشه آمده است: ما به رسول خدا در هنگام بیماری اش دارو دادیم پس شروع کرد به اشاره کردن به ما که به من دارو ندهید.
گفتیم: (مسئله ای نیست) هر بیماری از دارو متنفر است. در بعضی روایات اینچنین آمده: (اهمیتی ندهید) کراهیت مریض از دواست!
اندکی بعد پیامبر فرمود: هرکس در خانه است در برابر چشم من باید دارو بخورد بجز عمویم عباس که در کنار شما حضور نداشت. (۱۱)
🔵اولا: مگر اطاعت حضرت رسول در هر حالی طبق نص قرآن واجب نشده است؟ مگر قرآن نفرموده: که پیامبر ص از روی هوی و هوس سخن نمیگوید؟ پس چرا وقتی حضرت خواستند که به او دارو (سم) را ندهند عایشه اطاعت نکرد و بلکه خلاف دستور حضرت عمل کرد؟ انگار عایشه نیز مانند عمر خیال کرده بود که پیامبر ص نعوذبالله هذیان میگوید!!! آیا رسول خدا ص فایده دارو را نمی دانست و آنها میدانستند؟ و آیا پیامبر مصلحت خود را تشخیص نمیداد و آنها تشخیص میدادند؟
🔴ثانیا: جمله آخر حضرت (همه اهل خانه در برابر چشم من
از این دارو بخورند) اشاره به این دارد حضرت میدانستند که آن دارو نبوده است بلکه سم بوده است که میخواستند توسط آن حضرت را بکشند. لهذا منظور حضرت اینچنین بوده است: اگر دارو بوده است از آن بخورید!!! ولی خودشان میدانستند که دارو نبود و از آن نخوردند.
⚫️در الطب النبوی ابن جوزی ج۱ص۶۶ میگوید: به او دوا خوراندند در حالیکه بیهوش بود و چون به هوش آمد فرمود: چه کسی با من چنین کرد. این کار زنهائی است که از آنجا آمده اند و با دست به سوی حبشه اشاره کرد. و در روایات صحیح آمده که عایشه و حفصه حبشی بودند.
⚪️این یک افشاگری از سوی رسول خداست که او را به روشی که زنان حبشیه به شوهرانشان سم میخوراندند مسموم کرده اند. سم حبشه نیز معروف و مشهور بوده است و بعضی از حبشیها متخصص در سحر و شعبده و انواع سم بوده اند.
عبدالصمد بن بشیر از امام صادق علیه السلام روایت کرده که آنحضرت فرمود: میدانید پیامبر ص درگذشت یا کشته شد همانطور که خدا میفرماید: (اگر او درگذرد یا کشته شود به جاهلیت باز میگردید.) او قبل از مرگ مسموم شد. آن دو زن (عایشه و حفصه) به او سم نوشاندند. (۱۲) و در روایت دیگر آمده است: عایشه و حفصه به او سم نوشاندند. (۱۳)
✅و علامه مجلسی میگوید: احتمال داردکه هر دو سم در شهادت پیامبر مؤثر بوده اند.(۱۴)
🔶منظور علامه از دو سم یکی سم خیبر است و دیگری سمی که در روزهای آخر حیاتش به او نوشاندند. سران رژیم غاصب (ابوبکر و عمر و دخترانشان و...) برای اینکه اسم آنها به عنوان قاتلین حضرت رسول در جامعه پخش نشود به دست و پا افتادند و صحنه را غبار آلود کردند و گفتند: درست است که رسول خدا مسموم شده اما این اثر سم خیبر در سال هفتم هجری بوده است که اینک او را از پای درآورده است!!!
✳️البته هیچ عاقلی چنین بهانه واهی را نمی پذیرد زیرا رسول خدا در سال ۱۱هجری کشته شده و حادثه خیبر در سال هفتم اتفاق افتاده است!!! از آن گذشته رسول خدا ص از مسمومیت طعام خیبر توسط جبرئیل آگاه شد و از آن نخورد. عایشه نیز از آن واقعه عبرت گرفت وخوردن سم را به اختیار خود پیامبر نگذاشت بلکه به زور آن را به حضرت خوراند. پس قطعا شهادت حضرت به خاطر آخرین سم که توسط عایشه به او خورانده شد و حضرت به خاطر ضعف نتوانستند مقاومت کنند و به شهادت رسیدند.
📚پی نوشت:(منبع حوزه نت)
۱-المجدد فی الانساب. محمد بن محمد علوی ص۶
۲-المقنعه شیخ مفید ص۴۵۶ و منتهی المطلب حلی ج۲ص۸۸۷
۳-منتهی المطلب حلی ج۲ ص۸۸۷
۴-جامع الرواه محمد علی اردبیلی ج۲ص۴۶۳
۵-تهذیب الاحکام ج۶ص۱ و بحار الانوار ج۲۲ص۵۱۴
۶-السیره النبویه ابن کثیر دمشقی ج۴ص۴۴۹
۷-المستدرک. ج۳ص۶۰
۸-السیره نبویه ابن کثیر ج۴ص۴۴۹ و البدایه و النهایه ج۶ص۳۱۷و۳۲۲
۹-بصائر الدرجات ص۱۴۸و بحارالانوار ج۱۷ص۴۰۵و ج۴۰ص۱۳۹
۱۰-کفایه الاثر-خراز قمی ص ۱۶۲ و وسائل الشیعه ج۱۴ص۲ و بحارالانوار ج۴۵ص۱ و من لایحضره الفقیه ج۴ص۱۷
۱۱-سنن البخاری ج۷ص۱۷ و ج۸ص۴۰ و سنن مسلم ج۷ ص ۲۴و۱۹۴- تاریخ طبری ج۲ص۴۳۸
۱۲-تفسیرالعیاشی ج۱ص۲۰۰ و بحارالانوار ج۲۲ص۵۱۶وج۲۸ص۲۱
۱۳-بحارالانوار ج۲۲ص۵۱۶
۱۴-بحارالانوار ج۲۲ص۵۱۶
✅ @hosenih_maghtal