ندق پشت خيمهگاه آتش زد، شمر از جلوي امام ميگذشت. فرياد زد:
▪️«اي حسين ! آيا به آتش قبل از روز قيامت عجله كردهاي؟»
امام حسين عليهالسلام به او فرمود:
▪️«اي پسر بزچران! تو براي ورود به آتش سزاوارتري»(۱۳).
🔹در اين هنگام مسلم بن عوسجه تيري در كمان نهاد تا او را هدف گيرد. امام حسين عليهالسلام او را از اين كار منع فرمود. مسلم گفت: «اين فاسق از دشمنان خداوند و بزرگ ستمگران است. اينك خداوند شما را بر او مسلط كرده است». امام فرمود: «به او تيراندازي مكن كه خوش ندارم شروع كننده جنگ باشم»(۱۴ ).
✳️درسي كه ميتوان گرفت : سخن مسلم بن عوسجه درست بود فرصتي به دست آمده بود تا كه شمر كه خود از ائمه كفر است، كشته شود؛ اما امام نميخواهد شروع كننده نبردباشد. از اينجا روشن است كه رفتار امام تنها از اصول الهي سرچشمه ميگيرد. البته ميتوان گفت كه اين برخود گوياي آن است كه عمل امام، جهاد ابتدايي نيست؛ بلكه نوعي دفاع، دعوت به خير، يا گونهاي از امر به معروف و نهي از منكر است .
🔻شهادت و سفارش مسلم به حبيب
در روز عاشورا، پس از اين كه ياران حسين عليهالسلام يكي پس از ديگري وارد ميدان جهاد شدند و عرصه را بر سپاه شام تنگ كردند، فرمانده تيراندازان «عمرو بن حجاج» به يارانش نهيب زد: «آيا شما ميدانيد با چه كساني در جنگ هستيد؟ اگر اينها را سنگباران نكنيد همه شما را هلاك خواهند كرد» با شنيدن سخن او، عمر سعد آن را تصديق كرد(۱۵). ابومخنف ميگويد: درگيري سخت شده بود. جبهه راست سپاه ابنسعد به طرف چپ سپاه حسين عليهالسلام حملهور شد(۱۶). حمله آنها به طرف فرات كشيده شد و ساعتي حالت اضطراب و تزلزل ادامه يافت. مسلم بن عوسجه از جنگاوران طرف چپ سپاه امام بود. كشتار شديدي كه مثلش شنيده نشده رخ داده بود. مسلم با آن گروه به سختي درگير شده بود . پيوسته در بين آن جمع، شمشير ميزد. آري «مسلم بن عبدالله ضبائي» و «عبدالرحمن بن ابيخشكاره بجلي» هر دو به «مسلم» حملهور شده و هر دو در كشتن او شراكت داشتند. غبار عظيمي اطرافشان را فراگرفته بود. همين كه گرد و غبار فرونشست، مسلم به زمين افتاده مشاهده ميشد.
✳️حضرت اباعبدالله الحسين عليهالسلام به سوي او آمدند. هنوز رمقي از حيات داشت كه امام به او فرمود :
😭«اي مسلم! خداي تو را رحمت كند، آري برخي از آنها شهيد شدند و بعضي ديگر در انتظار شهادت به سر ميبرند. در حالي كه (قضاي الهي) تغييرپذير نيست»(۱۷).پس از آن امام به او نزديك شدند و سپس
«حبيب بن مظاهر» به مسلم نزديك شد و گفت: «اي مسلم! رحلت تو بر من ناگوار است. تو را به بهشت مژده ميدهم». «مسلم» با صدايي بيرمق و ضعيف پاسخ داد: «تو را به خير بشارت ميدهم» حبيب ادامه داد: «اگر نبود جز اين كه من خود در همین لحظه پاي جاي گام تو مينهم دوست داشتم كه به آن چه بر تو مهم است مرا وصيت كني تا آن را به انجام رسانم»(۱۸).
😭مسلم در حالي كه به امام اشاره ميكرد، گفت: «تو را به اين مرد سفارش ميكنم، تلاش كن تا در ركاب او جان ببازي».
آري، اين بيان او اشارهاي به يكي از اسرار غيبي بود كه مسلم از امام علي عليهالسلام آموخته بود؛(۱۹) يا بشارتي بود كه در آخرين لحظات عمر به چشم تيزبين خود ميديد. حبيب گفت: «به پروردگار كعبه همين گونه رفتار خواهم كرد»(۲۰). در زيارت ناحيه كساني چون «عبدالله الضبايي» و «عبدالله بن خشكاره البجلي» كه در قتل «مسلم» شركت داشتهاند، مورد لعن امام قرار گرفتهاند(۲۱ ).
✳️درسي كه ميتوان گرفت : ياران امام تنها خود راه مستقيم الهي را طي نميكردند، بلكه ديگران را به سوي اين مسير سوق ميدادند. دعوت مسلم از حبيب به سوي امام حسين عليهالسلام و بيان ظريف حبيب در اعلان وفاداري، گوياي اين حقيقت است كه اصحاب امام به تعارف يا دلخوش كردن اين و آن چندان اعتنا نداشتند. رضوان خداوند بر همه آنها باد .
🔻پس از شهادت
🔹ناگهان «عمرو بن حجاج» فرمانده جناح راست سپاه «ابنسعد» و سربازانش فرياد برآوردند: «مسلم بن عوسجه» را كشتيم.
😭هنوز چيزي از شهادت «مسلم بن عوسجه » نگذشته بود كه كنيز مسلم بن عوسجه از خيمهگاه حسيني عليهالسلام بيرون دويد و فرياد زد:
😭«اي آقاي من اي پسر عوسجه»(۲۲) «شبث بن ربعي» كه خود فرمانده پيادهنظام سپاه ابنسعد بود فرياد برآورد: «مادرانتان به عزايتان نشيند. شما خود را به كشتن چون مسلم بن عوسجهاي خوشحال ميكنيد؟ آگاه باشيد به خدايي كه به او اسلام آوردهام و تسليم او هستم، او را در چه جايگاههاي خوبي در بين مسلمين ديدهام. اين خبر (كشتن مسلم بن عوسجه) چه فخر و مباهاتي دارد؟ در حالي كه به خاطر دارم در روز سلق آذربايجان ديدهام كه او شركت كرده بود و پيش از اين كه آتش جنگ خاموش گردد، شش تن از مشركان را از پاي در آورده بود. آيا چون شمايي چون او را ميكشيد و خوشحالي ميكنيد؟!»(۲۳)
درسي كه ميتوان گرفت: از برخورد
🔹برخي از انسانها، چون «شبث» درمييابيم همه يارا
ن يزيد در يك مرحله و مرتبه ضلالت و گمراهي نيستند؛ گويا گاه طينت و فطرت خدادادي، آنها را به گفتاري حقگونه وادار ميكرده است؛ اما اين نيرو آن قدر توان نداشت كه بتواند آنان را در صف اولياي خدا قرار دهد. وظيفه مسلمانان مجاهد در برخورد با افراد نادان و جاهل صد چندان است و براي ارشاد اين گروه بايد از هر راه ممكن - چنان كه روش امام و يارانشان همين گونه بود - بهره برد. ديگر بار كه فطرت «شبث» او را قدري تكان داده، شامگاه عاشورا بود. آن هنگام كه «شمر» به آتش كشيدن خيمهها را فرمان داد، «شبث» مخالفت كرد. ولي چگونه او هرگز نميتواند خود را از اين منجلاب ضلالت برهاند؟ آيا رياستطلبي و اين كه مسئوليت پيادهنظام سپاه را داشت، او را از حق باز داشته است؟ يا عامل انحرافش را بايد در جاي ديگر جست و جو كرد؟ چرا وقتي امام نام افرادي كه به او نامه نوشتهاند را در اولين خطبه روز عاشوراء در برابر جمع يزيديان برخواند: «اي شبث بن ربعي، حجاز بن ابجر، قيس بن اشعث و زيد بن حارث، مگر شما به من ننوشتيد كه اي حسين! به سوي ما بيا كه در اين سرزمين درختانمان سبز است و ثمر داده است، حال كه آمدهام بر من اين گونه لشكركشي كردهايد؟» در پاسخ امام همه به دروغ گفتند ما نامهاي ننوشتهايم(۲۴). اما چرا «شبث» شهامت راستگويي نداشت؟ آري، پس از آن دروغ شبث احساس راحتي نميكند. بنابراين، او در تلاش برميآيد تا وجدان ناآرام خويش را آرام كند. او به سخن آمد و گفت : «آيا شما به حكم پسر عمويت كوتاه نميآيي؟ آنها آن چه شما خوش داري برآورده ميكنند و هيچ بدي از آنها به شما نخواهد رسيد» امام ميفرمايند : «تو برادر برادرت هستي، آيا ميخواهي كه بنيهاشم از تو بيش از انتقام خون مسلم بن عقيل طلب كنند؟» برادر «شبث» پيش از آن، در كوفه دست خود را به خون مسلم آلوده ساخته بود.
✳️در قرآن مجيد آمده است :
▪️«ثم كان عاقبة الذين أساءوا السوءي أن كذبوا بآيات الله )( ۲۵ ) ؛
▪️آنها كه بديهاي مكرر انجام ميدهند، سرانجام آيات خداوند را تكذيب ميكنند».
او پيش از اين به وعدههاي ابنزياد دل خوش ميداشت و عهد و پيمان با حسين را به فراموشي سپرده، و در قتل مسلم شريك شده، و راه بازگشت را بر خود مسدود كرده است .
-------------------------
📚پی نوشتها :
( ۱ ) تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۴۳۵
( ۲ ) براي مطالعه بيشتر در باب انساب جناب مسلم ر. ك: سماوي، ابصار العين، ص ۱۰۷
( ۳ ) مقتل الحسين مقرم، ص ۱۷۷
( ۴ ) رجال شيخ طوسي، ص ۸۰
( ۵ ) ابصار العين، ص ۱۰۷
( ۶ ) ابصار العين، ص ۱۰۸
( ۷ ) اقبال الاعمال، ج ۳، ص ۷۶ - ۷۷
( ۸ ) الاخبار الطوال، ص ۲۳۵؛ الكامل في التاريخ، ج ۲، ص۵۳۷؛ الارشاد، ج ۲، ص ۴۵؛ مقاتل الطالبيين، ص ۹۷
( ۹ ) ابصار العين، ص ۱۰۹
( ۱۰ ) «انحن نخلي عنك و بما نعتذر الي الله تعالي في اداء حقك؟ اما و الله لا افارقك حتي اطعن في صدورهم برمحي و اضرب بسيفي ما ثبت قائمه بيدي و لو لم يكن معي سلاح اقاتلهم به لقذفتهم بالحجارة دونك حتي اموت معك». تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۴۱۹
( ۱۱ ) ناگفته نماند كه مسلم بن عوسجه پس از اهل بيت امام اولين صحابي امام بود كه اين گونه پاسخ داد ولي از اهل بيت عليهمالسلام اولين كسي كه به نطق آمد عباس بن علي عليهالسلام بود كه در برابر جمع گفت: «چرا اين گونه كنيم ما شما را تنها بگذاريم تا بعد از شما باقي بمانيم هرگز! خداوند ما را به اين شيوه نبيند». تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۴۱۹
( ۱۲ ) تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۴۱۹؛ الكامل في التاريخ، ج ۲، ص ۵۵۹؛ الارشاد، ج ۲، ص ۹۲
( ۱۳ ) «يابن راعية المعزي، انت اولي بها صليا». تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۴۲۴؛ ابصار العين، ص ۱۰۹
( ۱۴ ) «لا ترمه فاني اكراه ان ابدأهم في القتال». #ابصار_العين ، ص ۱۰۹، و در كتاب الارشاد، ج ۲، ص ۹۶ با اندك اختلاف در برخي از كلمات
( ۱۵ ) تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۴۳۵؛ الكامل في التاريخ، ج ۲، ص ۵۶۵
( ۱۶ ) پيش از اين گفتهايم كه سمت راست سپاه ابنسعد كه «عمرو بن حجاج زبيدي » فرماندهي ميكرد، و طرف چپ سپاه امام عليهالسلام را «زهير بن قين» رضي الله عنه فرماندهي ميكرد .
( ۱۷ ) «رحمك الله يا مسلم، فمنهم من قضي نحبه و منهم من ينتظر و ما بدلوا تبديلا». احزاب، آيه ۲۳
( ۱۸ ) الارشاد، ج ۲، ص ۱۰۳-۱۰۴
( ۱۹ ) مقتل الحسين مقرم، ص ۸۸
( ۲۰ ) تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۴۳۵؛ الكامل في التاريخ، ج ۲، ص ۵۶۵؛ مقتل الحسين مقرم، ص ۲۹۷
( ۲۱ ) اقبال الاعمال، ج ۳، ص ۷۶-۷۷
( ۲۲ ) «صرع فخرجت صائحة واسيداه يابن عوسجاه» ابصار العين، ص ۱۱۰، مقصد ۲
( ۲۳ ) تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۴۳۶؛ الكامل في التاريخ، ج ۲، ص ۵۶۵-۵۶۶
( ۲۴ ) مقتل الحسين مقرم، ص ۲۸۰
( ۲۵ ) روم، آيه ۱۰
✅ @hosenih_maghtal
📚 نکاتی پیرامون زندگی امام جواد علیه السلام
👈حضرت جواد(ع) امام نهم شیعیان است. نام آن حضرت، محمد و کنیه اش؛ ابو جعفر و ابو علی است. لقب های ایشان عبارت است از: مختار، متوکّل، متّقى، زکىّ، تقى، مُنتَجَب، مرتضى، قانِع، جواد و عالِم.
👈پدرش امام رضا(ع) و مادرش به نام سَبیکه نوبیّه (منطقه ای در سودان) آفریقا بود و در رمضان و یا رجب سال 195هـ.ق در مدینه متولد شد.
🔻همسران امام جواد(ع)
1⃣ همسر امام جواد(ع)، سمانه مغربیه نام داشت. البته نام های حویث، غزاله مغربیه و مدنب نیز برای او در منابع اسلامی ذکر شده است.
2⃣ مأمون خلیفه عباسی برای رهایى از یک سلسله تنگناها و شرایط دشوار سیاسى زمان خود، تصمیم گرفت ولایت عهدی را بر امام هشتم تحمیل کند و نیز با تظاهر به مهربانى و دوستى نسبت به امام جواد(ع) تصمیم گرفت دختر خود را به ایشان تزویج نماید تا استفاده اى که از تحمیل ولیعهدى بر امام رضا(ع) در نظر داشت از این وصلت نیز به دست آورد. بر اساس همین طرح بود که پس از شهادت امام رضا(ع) دختر مأمون «امّ فضل » به همسرى امام جواد(ع) درآورده شد و امام از او فرزندی نداشته است.
🔻فرزندان
👈در منابع اسلامی دیدگاه های مختلفی نسبت به تعداد و نام فرزندان امام جواد(ع) بیان شده است؛ همان طور که شیخ طبرسی می گوید: امام جواد(ع) دو پسر و سه دختر از خود به جاى گذارد که یکى از آنان حضرت هادى(ع) است و دومى هم به نام موسى و دختران آن جناب هم حکیمه، خدیجه و ام کلثوم نام داشته اند، بعضى نیز گفته اند وى دو دختر به نام فاطمه و امامه داشته است. اما آنچه همه منابع درباره اش اتفاق نظر دارند، این است که دو فرزند؛ امام هادی(ع) و موسی مبرقع جزو فرزندان امام جواد(ع) هستند.
📚استاد شیخ حسین انصاریان
✅ @hoseinih_maghtal
حسینیه مقتل
✅یاران و اصحاب امام 1⃣6⃣ #مسلم_ابن_عوسجه اسدي 🔹«مسلم » فرزند «عوسجه»، فرزند «سعد» پسر «ثعلبة بن دو
✅یاران و اصحاب امام
2⃣6⃣ #وهب_بن_عبدالله بن عمير حباب الكلبي
🔹شمر با گروهي از يارانش به طرف چپ سپاه امام حسين عليهالسلام حمله كرد . لشكريان امام سخت مقاومت كردند و سپاه كوفه را درهم شكستند. در اين هنگام بود كه عبدالله بن عمير كلبي درگير شد :
🔻شهادت وهب
🔸«وهب » فرزند «عبدالله بن عمير» از قبيله «بنيكلاب» است. او همراه مادر و همسرش در لشكر امام حضور داشت. از آنجايي كه مادرش (اموهب) او را به جهاد و حمايت از امام و اهداف آن حضرت تشويق كرده بود، رو به ميدان اسب راند. او پس از مبارزه دليرانه، تعدادي از دشمنان را به خاك و خون كشيد و سپس به خيمهگاه، براي ديدار دوباره مادر و همسرش بازگشت.
هنگام ملاقات به مادر گفت:
▪️«آيا شما از من راضي و خشنود شديد؟»
✳️مادر پاسخ داد:
😭«از تو راضي نخواهم شد تا اين كه در پيش روي امام حسين عليهالسلام شهيد شوي»(۱).
✳️همسر او چون كلام مادر شوهر خود را بشنيد به وهب گفت:
😭«تو را به خدا سوگند مرا بيشوهر مكن و مپسند كه بر مصيبت تو گرفتار آيم»
✳️مادر گفت:
😭«اي عزيزم! سخن همسرت را دور انداز و به ميدان برو و در ياري امام حسين عليهالسلام تا مرز شهادت بشتاب تا در روز رستاخيز به شفاعت جدش نائل شوي»(۲) پس از اين گفت و گوي كوتاه، وهب بار ديگر به سپاه دشمن روآورد و اين رجز را سر داد .
▪️«اني زعيم لك اموهب بالطعن فبهم تارة و الضربضرب غلام مؤمن بالرب حتي يذيق القوم مر الحرب؛
▪️اي مادر وهب! من خود ضامنم كه با ته نيزه و شمشيرگاه ضربه بزنم؛ آن هم ضربت زدن نوجوان مؤمن در راه پروردگار تا به اين گروه تلخي جنگ را بچشاند ».
وهب در ستيزي دوباره نوزده سواره و دوازده پياده دشمن را از پاي درآورد، تا اين كه دو دستش در راه احياي دين خدا قطع شد(۳ ).
🔻كمكخواهي فرمانده سواره نظام از پياده نظام
🔹درگيري و حملات ياران حسين عليهالسلام شدت گرفته بود «عزره بن قيس احمسي» از اين بههم پاشيدگي سواره نظام به وحشت افتاده بود. او پيكي را به جانب ابنسعد فرستاد تا درماندگي خود گزارش نموده و از او بر عليه ياران امام حسين عليهالسلام ياري بگيرد .
-------------------------
📚پی نوشتها :
( ۱ ) مناقب آل ابيطالب، ج ۴، ص ۱۰۱؛ مقتل الحسين خوارزمي، ج ۲، ص ۱۲-۱۳
( ۲ ) مقتل الحسين خوارزمي، ج ۲، ص ۱۲-۱۳
( ۳ ) منتهي الامال، ج ۱، صص ۶۶۳-۶۶۲
✅ @hosenih_maghtal
✅یاران و اصحاب امام
4⃣6⃣ #حر_بن_رياحي تميمي
🔹«حر» پسر «يزيد» فرزند «ناجيه» فرزند «قعنب» فرزند «عتاب بن هرمي»(۱) پسر «رياح بن يربوع» است(۲ ).
🔻خروج حر از كوفه
🔸«شيخ ابننما» گزارش كرد: هنگامي كه حر از قصر ابنزياد در كوفه خارج شد تا به استقبال امام بيايد،
✳️ندايي را شنيد كه از پشت سر ميگويد:
▪️«اي حر! تو را به بهشت بشارت باد» او به پشت سر نگريست و كسي را نديد با خود گفت:
▪️«به خدا قسم، اين بشارت نيست در حالي كه من اسير به جنگ حسين هستم». او پيوسته اين خاطره را در ذهن داشت تا هنگامي كه خدمت امام رسيد و آن داستان را بازگو كرد.
امام به او فرمودند:
▪️«تو به واقع به پاداش و نيكي راه يافتهاي»(۳ ).
امام در يكي از خطابههاي كوتاه خود اين گونه حر را آگاه كرد :
▪️«الا حر يدع هذه الماظة من دنياكم ... ؛ آيا آزادمردي نيست كه واگذارد اين ريزهي غذاي داخل دهان را (تهمانده منافع دنيا را كه شبيه به ريزهي غذاي دهان است) براي آنها؟»(۴) شايد اين سخن حسين عليهالسلام بود كه انقلاب و طوفان ظلمت براندازي را در افكار و انديشه حر بهپا ساخت .
🔻رودررويي حر با امام حسين
🔹ابومخنف از «عبدالله بن سليم» و «مرزي بن مشمعل» نقل كرده كه گفتند: ما همراه حضرت اباعبدالله الحسين عليهالسلام راه (حجاز تا عراق) را طي ميكرديم كه امام در منزل اشراف فرود آمد و جوانان خود را امر فرمود كه آب بردارند و هر چه ميتوانند آب بردارند. صبحگاهان (كاروان) حركت كرد، حدود نيمروز شده بود كه مردي از آن گروه تكبير گفت.
حضرت حسين عليهالسلام فرمود:
«الله اكبر؛ ولي چرا تكبير گفتي؟»
گفت: «نخلي را ديدم». آن دو نفر گفتند: ما در اين مكان هرگز درخت خرمايي نديدهايم.»
امام فرمود: «من از آن چه شما نظر ميدهيد، اين گونه نظر ندارم»
گفتيم: «ما گرد و غبار اسبان را ميبينيم»
پس آن حضرت فرمودند: «به خدا قسم من نيز آن را ميبينم» سپس امام حسين عليهالسلام فرمود: «آيا پناهگاهي نيست كه آن را پشت سر خود قرار دهيم و با اين قوم از يك جهت روبهرو شويم؟» گفتيم: «چرا، آن ذوحسم است كه به طرف چپ شما متمايل است. پس اگر اين گروه (بر ما) سبقت گيرند هر اتفاقي ممكن است بيفتد» پس امام به طرف چپ، مسير را تغيير داد. اسبان با شتاب به ما نزديك شدند. آنها هم به سوي چپ متمايل شدند. ما زودتر از آنها به ذوحسم رسيده بوديم و خيمهگاه امام برافراشته شده بود. آن گروه سررسيدند؛ او حر بود، با هزار سپاه كه در گرماي آن روز رو به روي حسين عليهالسلام قرار ميگرفت. حسين عليهالسلام و يارانش همگي شمشيرهاي آويخته داشتند.
😭حسين عليهالسلام به جوانان خود فرمودند:
▪️«قوم را سيراب كنيد و اسبها را آب دهيد».
مردان سيراب و اسبها خنك شدند(۵). وقت نماز فرارسيد، حسين عليهالسلام به «حجاج بن مسروق جعفي» كه او را همراهي ميكرد فرمود: «اذان بگو» او اذان گفت و نماز بپا شد. حسين عليهالسلام در حالي كه پيراهن و ردائي به تن و نعليني به پا داشتند از خيمه خارج شدند. پس از آن حمد و ثناي الهي گفتند و فرمودند :
▪️«ايها الناس! انها معذرة الي الله اليكم اني لم آتكم حتي اتتني كتبكم؛
▪️اي مردم، اين گفتار عذري در برابر خداي تعالي نسبت به شماست. من به سوي شما نيامدهام تا اين كه نامههايتان را دريافت كردم». سپس حضرت خطبه را به پايان رسانيد، در حالي كه مردم سكوت كرده بودند، سپس به موذن فرمود : «اقامه بگو». و او اقامه گفت. امام حسين عليهالسلام به حر فرمود:
✳️«آيا ميخواهي كه با اصحابت نماز بخواني؟»
✳️گفت: «نه، بلكه به نماز شما (اقتدا خواهم كرد)».
پس همه به حسين عليهالسلام اقتدا كردند. بعد از نماز، آن حضرت وارد خيمه خود شد و ياران در اطراف امام جمع شدند. حر نيز وارد خيمهاي كه برايش نصب كرده بودند شد و ياران گرداگرد او را گرفتند. سپس به ميدان بازگشتند و هر كس دهنه اسبش را گرفت و در زير سايه آن به زمين نشست . هنگام عصر شده بود كه امام حسين عليهالسلام فرمان آمادهباش براي كوچ از اين محل را صادر فرمود و نماز عصر را با آن قوم بپا داشت. اين بار پس از نماز به مردم روي گردانيده پس از حمد خداوند و مدح او فرمود :
«ايها الناس! انكم ان تتقوا ...»
حر گفت: «به خدا قسم، ما نميدانيم اين نامههايي كه از آن ياد كرديد كدام است».
امام فرمودند: «اي عقبة بن سمعان! آن خورجين، نامههايي را كه به من نوشتهاند بيرون آور»(۶) عقبه آن دو خورجين را كه پر از نامه بود بيرون آورد و در برابر آنها پخش كرد.
حر گفت: «البته ما از اين كساني كه نامه به سوي شما نوشتهاند نسيستيم و به ما امر شده كه وقتي شما را ملاقات كرديم از شما جدا نشويم تا اين كه شما را نزد عبيدالله ببريم» امام حسين عليهالسلام فرمود: «مرگ به تو، از آن نزديكتر است»(۷)سپس به يارانش فرمود : «اركبوا؛ سوار شويد» پس همه سوار شدند و منتظر ماندند تا زنها سوار شوند.
پس فرمود : «انصرفوا؛ بگذري
د». وقتي راه افتادند كه از آنجا بگذرند، آن گروه جلوي (ياران امام) را گرفتند.
🔻امام حسين عليهالسلام به حر فرمود :
🔺«ثكلتك امك ! ما تريد؟؛
😭مادرت به عزايت بنشيند چه قصدي داري؟ »
حر گفت: «آگاه باشيد كه به خدا قسم اگر غير شما از عرب به من آن عبارات را ميگفت - در حالي كه وضعيت او چون شما باشد همين عبارت را به او باز ميگفتم(۸) اما به خدا قسم براي من اين (حق) نيست كه ياد مادر شما كنم مگر به نيكوترين وجهي كه ميتوانم»(۹ ).
🔻توبه حر
هنگامي كه حر فرياد غريبانه امام حسين عليهالسلام را كه طلب ياري ميكرد شنيد، نزد عمر سعد رفت و پرسيد:
«آيا تو با اين مرد خواهي جنگيد؟»
عمر گفت: آري به خدا قسم، با او جنگي خواهيم داشت كه دست كم، سرها قطع گردد و دستها جدا گردد»(۱۰).
حر گفت: «شما چه خواهيد كرد؟ آيا پيشنهاد او مورد پسند شما نيست؟» ابنسعد گفت: «اگر كار دست من بود (هر آينه از جنگ با او) دست ميكشيدم، اما امير تو (ابنزياد) از اين كار سر باز ميزند»(۱۱) حر او را ترك كرد و با ديگران در انتظار ايستاد، در حالي كه در كنار او قره پسر قيس قرار داشت.
حر به قره گفت: «آيا اسب خود را امروز آب دادهاي؟» قره گفت : «نه»(۱۲) حر گفت:
«آيا ميخواهي آن را سيراب كني؟»
قره گمان كرد حر قصد كنارهگيري از سپاه ابنسعد را دارد، در حالي كه حر چندان تمايلي نداشت كه قره جدا شدن او را مشاهده كند. پس او را ترك كرد و رفت. اينجا بود كه حر به امام حسين عليهالسلام قدري نزديك شد(۱۳).
✳️مهاجر پسر اوس به حر گفت:
✳️«آيا تو ميخواهي كه حمله كني؟»
در پاسخ اين سؤال حر ساكت شد و بر خود ميلرزيد، پس در حالي كه مهاجر از اين حال حر به شك افتاده بود، او را مورد خطاب قرار داد و گفت:
«اگر از من درباره شجاعترين مرد كوفه سؤال ميشد، تو را معرفي ميكردم، اين چه حالتي است كه در تو ميبينم؟»
حر گفت: «همانا خود را بين بهشت و دوزخ مخير ميبينم، به خدا سوگند اگر مرا با آتش بسوزانند من جز بهشت چيزي را انتخاب نخواهم كرد.» پس از آن با شلاق به اسب خود نواخت و به سوي امام حسين رهسپار شد(۱۴ ).
🔻لحظات ديدار با امام
🔹او به سبب آن چه پيش از آن به آل رسول روا داشته بود و آنها را در مكاني بيآب و گياه وانهاده بود، سر از خجالت به پايين انداخته بود و به سوي آنها پيش ميرفت .
«پروردگارا! من به سوي تو بازميگردم، پس توبهام را پذيرا باش. من دل اوليا و فرزندان پيامبرت را به وحشت انداختهام. اي اباعبدالله! من بازگشتهام و تائب هستم، آيا براي من راهي به توبه هست؟(۱۵)»
امام در پاسخ حر فرمود : «آري، خداوند به تو روي خواهد كرد »(۱۶ ). اين گفتار امام حسين عليهالسلام حر را شادمان كرده بود. او به يقين دريافت كه به زندگاني بيپايان و نعمتهاي هميشگي راه يافته است. حر داستان نداي هاتفي را هنگامي كه او از كوفه خارج ميشد به امام حسين عليهالسلام اين گونه بازگو ميكرد:
«من با گوش جان شنيدم، كسي اين گونه هشدارم ميداد كه حر! تو را بشارت به بهشت. گفتم واي بر حر، آيا تو او را به بهشت مژده ميدهي، در حالي كه او براي جنگ با پسر دخت پيامبر به حركت در آمده است؟(۱۷ ). «امام فرمود: «تو به خير و پاداش (نيكو) دست يافتهاي »( ۱۸ ).
🔻شهادت حر
🔸پس از حبيب بن مظاهر، حر در حالي كه زهير بن قين از پشت سر او را حمايت ميكرد به ميدان آمد. هرگاه كه دشمن بر يكي از آن دو يار حسين عليهالسلام سخت ميگرفت، ديگري براي نجات دوست خود ميشتافت. ساعتي درگيري «حر» با سپاه «ابنسعد» به طول انجامد،(۱۹) تا اين كه اسب حر مضروب شد و از گوشهايش خون ميچكيد. «حصين» به «يزيد بن سفيان» گفت: «اين حري است كه تو آرزوي قتل او را داشتي» يزيد در پاسخ گفت: «آري» و از سپاه «ابنسعد» براي مبارزه بيرون آمد. همين كه به ميدان رسيد، توسط «ايوب بن مشرح الخيواني» تيري به سوي اسب حر پرتاب كرد كه به پاي اسب خورد و اسب به زمين خورد. حر قبل از آن كه به زمين بخورد با چالاكي تمام از اسب پايين پريد(۲۰). او در حالي كه شمشير در دست داشت، در برابر دشمن ايستاد و دلاورانه مبارزه كرد تا اين كه حدود چهل نفر را به قتل رسانيد(۲۱). در همين هنگام بود كه پيادهنظام بر او حملهور شد و جسم بيهوش او به زمين افتاد.(۲۲) ياران امام او را در برابر خيمه شهدايي كه در راه حسين عليهالسلام شهيد ميشدند قرار دادند. امام فرمود :
▪️«قتله مثل قتلة النبيين و آل النبيين؛(۲۳ ) شهادت او چون شهادت انبيا و خاندان انبياست»
سپس امام نظري به جانب حر افكند، او هنوز جان در بدن داشت. امام خون از صورت او برگرفت و فرمود :
✳️«أنت الحر كما سمتك امك و انت الحر في الدنيا و الاخرة؛(۲۴ )
✳️تو آزادهاي! همان طور كه مادرت تو را ناميده است و تو در دنيا و آخرت آزادهاي» پس از آن مردي از ياران حسين در رثا و غم حر اشعاري را سرود كه گفته شد او «علي بن الحسين عليهالسلام» بود(۲۵) و برخي گفتهاند
كه خود اباعبدالله الحسين عليهالسلام براي او اشعاري را سروده كه اين گونه است :«لنعم الحر بنيرياح صبور عند مشتبك الرياحو نعم الحر اذ نادي حسينا و جاد بنفسه عند الصباح(۲۶)، چه آزادهاي است حر پسر رياح؛ او در هنگام فرورفتگي تيرها بسيار شكيباست. آري آزاده خوبي است هنگامي كه حسين فرياد و ندايش بلند شد، او از جانش در صبحگاهان گذشت ». در زيارت ناحيه مقدسه به حر سلام داده شده است(۲۷ ).
✳️درسي كه ميتوان گرفت :
امام صادق عليهالسلام فرمود:
▪️«ان الحر حر علي جميع احواله ان نابته نائبة صبر لها و ان تداكت عليه المصائب لم تكسره و ان اسر و قهر؛(۲۸ )
▪️آزاده آزاده است در همه حالاتش، حتي اگر مصيبتي سخت بر او وارد شود. حتي اگر مصيبتها بر او محكم كوبيده شود او شكيبايي ميكند. آري او شكسته نميشود، هر چند اسير و مقهور شود».
▪️از امام علي عليهالسلام نقل شده :
▪️«و لا تكن عبد غيرك لقد جعلك الله حرا؛ »( ۲۹ )
▪️بنده غير خود مباش؛ چرا كه خداي تعالي تو را آزاد آفريده است».
در كربلا هم حضرت امام حسين عليهالسلام لشكر ابنسعد را اين گونه مورد خطاب قرار دادند :
🔻«يا شيعة آل ابيسفيان، ان لم يكن لكم دين و لا تخافون المعاد فكونوا احرارا في دنياكم ( ۳۰ ) ؛
🔻اي پيروان خاندان ابيسفيان، اگر دين نداريد و از روز رستاخيز نميترسيد، پس لااقل در دنياي خود آزادمرد باشيد ».
-------------------------
📚پی نوشتها :
( ۱ ) جمهرة انساب العرب، ص ۲۲۷ .
( ۲ ) مقتل الحسين مقرم، ص ۲۲۹-۲۲۷ .
( ۳ ) روي الشيخ ابننما: ان الحر اخرجه ابنزياد الي الحسين و خرج من القصر نودي من خلفه ابشر يا حر بالجنة. قال: فالتفت فلم ير احدا، فقال في نفسه، و الله، هذه بشارة و انا اسير الي حرب الحسين، و ما كان يحدث نفسه في الجنة، فلما صار مع الحسين قص عليه الخبر، فقال له الحسين: «لقد اصبت اجرا و خيرا». مثير الاحزان، ص ۵۹ و ۶۰ .
( ۴ ) تحف العقول، ص ۲۹۲؛ الانوار البيهة، ص ۱۰۱. ترجمه از كتاب المنجد، ترجمه محمد بندرريگي، ج ۲، ص ۱۷۱۲ .
( ۵ ) تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۴۰۰؛ مقتل الحسين مقرم، ص ۲۱۴ .
( ۶ ) «يا عقبة بن سمعان اخرج الخرجين الذين فيهما كتبهم الي». ابصار العين، ص ۲۰۵ .
( ۷ ) قال الحسين عليهالسلام: «الموت اوني اليك من ذلك». تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۴۰۱-۴۰۲؛ ركك كتاب الفتوح، ج ۵، ص ۷۶، ۷۸ - ابصار العين، ص ۲۰۵ .
( ۸ ) كتاب الفتوح، ج ۵، ص ۷۸؛ مقتل الحسين خوارزمي، ج ۱، ص ۲۳۲ .
( ۹ ) مقتل الحسين خوارزمي، ج ۱، ص ۲۳۲ .
( ۱۰ ) «امقاتل انت هذا الرجل؟» قال: «اي والله، قتالا ايسره ان تسقط الرؤوس و تطيح الايدي ».
( ۱۱ ) قال: «ما لكم فيما عرضه عليكم من خصال؟» فقال: «لو كان الامر الي لفعلت ولكن اميرك ابي ذلك ».
( ۱۲ ) فاقبل حتي وقف من الناس موقفا و معه رجل من قومن يقال له قرة بن قيس. فقال لقرة: «هل سقيت فرسك اليوم؟» قال: «لا ».
( ۱۳ ) قال: فظننت والله أنه يريد ان يتنحي فلا يشهد القتال و كره ان اراه حين يصنع ذلك، فيخاف ان أرفعه عليه؛ فقلت له: لم أسقه، و أنا منطلق فساقيه فأخذ الحر يدنوا من الحسين قليلا .
( ۱۴ ) «فقال له المهاجر بن اوس: اتريد ان تحمل؟ فسكت و اخذه من العرواء. فقال له يابن يزيد، والله ان امرك لمريب، والله ما رايت منك في موقف قط مثل شيء أراه الان، و قال له لو قيل لي من اشجع اهل الكوفه رجلا ما عدوتك فما هذا الذي أري منك؟ فقال الحراني اخير نفسي بين الجنة و النار و والله لا اختار علي الجنة شيئا و لو قطعت و حرقت، ثم ضرب جواده نحو الحسين». تاريخ الامم و الملوك، ۵، ص ۴۲۷ .
( ۱۵ ) منكسا برأسه حياء من آل الرسول بما اتي اليهم و جعجع بهم في هذا المكان علي غير ماء و لا كلاء رافعا صوته. اللهم اليك انيب فتب علي، فقد ارعبت قلوب اوليائك و اولاد نبيك. يا اباعبدالله اني تائب فهل لي من توبه؟ .
( ۱۶ ) فقال الحسين عليهالسلام نعم يتوب الله عليك. اللهوف، ص ۴۵؛ امالي الصدوق، مجلس ۳۰، ص ۱۴۱ .
( ۱۷ ) فسره قوله و تيقن الحياة الا بدية و النعيم الدائم و وضح له قول الهاتف لما خرج من الكوفه فحدث الحسين عليهالسلام بحديث قال فيه لما خرجت من الكوفة نوديت ابشر يا حر بالجنة فقلت ويل للحر يبشر بالجنة و هو يسير الي حرب ابن بنت رسول الله. امالي الصدوق، مجلس ۳۰، ص ۱۳۸ .
( ۱۸ ) فقال له الحسين عليهالسلام لقد اصبت خيرا و اجرا. مثير الاحزان، ص ۶۰؛ مقتل الحسين مقرم، ص ۲۹۰ .
( ۱۹ ) تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۴۴۰-۴۴۱ .
( ۲۰ ) تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۴۳۷ .
( ۲۱ ) مناقب آل ابيطالب، ايران، ج ۴، ص ۱۰۰ .
( ۲۲ ) مقتل الحسين خوارزمي، ج ۲، ص ۱۱ .
( ۲۳ ) بحارالانوار، ج ۱۰، ص ۱۱۷ .
( ۲۴ ) مقتل الحسين مقرم، ص ۳۰۳ .
( ۲۵ ) مقتل العوالم، ص ۸۵ .
( ۲۶ ) امالي الصدوق، ص ۴۱۴، مجلس ۳۰؛ مقتل الحسين خوارزمي، ج ۲، ص ۱۱ .
( ۲۷ ) اقبال الاعمال، ج ۳، ص ۷۸ و ۳۴۴ .
( ۲۸ ) اصول كافي، ج ۲، ص ۸۹، كتاب ايمان و كفر، باب صبر، ح ۶ .
(