فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زندگی یک هدیه از طرف خداست.
با هدیه ای که خدا بهت داده خوب تا کن.
الحمدلله رب العالمین
✨﷽✨
نقص یا کمبود زیبایی
در چهره یک فرد را
اخلاق خوب تکمیل میکند،
اما
کمبود یا نبود اخلاق را
هیچ چهره زیبایی نمیتواند
تکمیل کند...!
┏━━━━━°❀•°:🎀 - 🎀:°•❀°━━━━━┓🕋✝☘🌴🥀🌿
7.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حرف حساب 👌🏻👌🏻👌🏻✝🕋🌲🎄🥀🌿
⚛ پنج راه خونه تکونی ذهن
🍂1. از هیچکس متنفر نباشید. تنفر هاله انرژی شمارو خراب میکنه!
🍂2. الکی نگران نباشید و استرس بی مورد نداشته باشید.
🍂3. آدم هارو ببخشید. بخشش هاله انرژی شمارو به شدت تقویت میکنه.
🍂4. از هییییچکس از هییییچکس هییییچ توقعی نداشته باشید!
🍂5. ساده زندگی کنید. چشم و هم چشمی و نگاه کردن به دست و زندگی این و اون هیچ وقت اجازه نمیده شما احساس خوشبختی کنید.
┏━━━━━°❀•°:🎀 - 🎀:°•❀°━━━━━┓🕋✝☘🌴🥀🌿
🌹🍃
خار خندید و به گل گفت سلام و جوابی نشنید ،
خار رنجید ولی هیچ نگفت 🥀
ساعتی چند گذشت ، گل چه زیبا شده بود
دست بی رحمی نزدیک آمد ، گل سراسیمه ز وحشت افسرد !
لیک آن خار در آن دست خلید و گل از مرگ رهید ،
صبح فردا که رسید
خار با شبنمی از خواب پرید ، گل صميمانه به او گفت سلام...
گل اگر خار نداشت ، دل اگر بی غم بود ، اگر از بهر كبوتر قفسی تنگ نبود ،
زندگی ،
محبت
به خدا دروغ نگفتن
اسارت ،
قهر و آشتی ،
همه بی معنا بود . . . .
(فریدون مشیری)
تقدیم به همه ی آدمهای مهربون ┏━━━━━°❀•°:🎀 - 🎀:°•❀°━━━━━┓🕋✝🎄🌲🥀🌿
⭕️✍حکایتی بسیار زیبا و خواندنی
🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂
سالها پیش پسربچه ی فقیری از جلوی یه مغازه ی میوه فروشی رد میشد که بطور اتفاقی چشمش به میوه های داخل مغازه افتاد، صاحب مغازه که پسرک را تو اون حال دید دلش سوخت و رفت یه سیب از روی میوه ها برداشت و داد به پسربچه.پسربچه با ولع زیاد سیب را به دهانش برد و خواست یه گاز محکم به سیب بزند که یه فکری به ذهنش خطور کرد، اون باخودش گفت بهتره این سیب را ببرم دم یه مغازه ی دیگه و با دوتا سیب کوچکتر عوض کنم و این کارا انجام داد و بعد یکی از سیبها را خورد و اون یکی را هم به یه نفر فروخت و با پولش دوباره دوتا سیب خرید و این کار را اینقدر انجام داد تا اینکه تونست یه مقدارپول جمع کنه و بعدش با این پول ها دیگه برای خرید سیب سراغ میوه فروش نمیرفت و مستقیمأ از جایی که میوه فروش میوه تهیه میکرد میوه میخرید.چندسال گذشت و حالا دیگه اون پسرک بزرگتر شده بود و با این کارش موفق شده بود مغازه ای دست و پا کنه و کم.کم با این مغازه اوضاع مالیش خوب شده بود. اون جوان دیگه به این پول ها راضی نمیشد و سعی کرد برای خودش یه کار دیگه ای دست و پا کنه و با همین هدف یه شرکت کوچیک تولید قطعات الکترونیک دست و پا کرد و چند نفر را هم سرکار گذاشت چندسالی گذشت و اون شرکتش را گسترش داد و بجای چند نفر، چندین هزار نفر رو استخدام کرد و بجای تولید قطعات شروع به ساخت موبایل و لب تاپ کرد و موفق به تولید بزرگترین و باکیفیت ترین موبایلهای دنیا شد، اون شخص کسی نبود بجز "استیوجابز" مالک معتبرترین برند موبایل و لب تاپ دنیا "اپل"
اون توی یه مصاحبه گفته علت اینکه شکل مارک جنسهای من عکسه سیبه، به این دلیله که یادم نره کی بودم و هرگاه خواستم مغرور بشم گذشته م رو بادیدن این سیب به یاد بیارم.......
6.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تصویری دیدنی از خرگوش و آدمبرفی / وقتی خدا بخواهد روزی یکی رو برسونه...
✅
💥می گم نره ، می گی بدوش
نادر شاه افشار در یکی از جنگ های خود شکست می خورد و از سپاه خود دور می افتد، او که گم شده بود به خانه یک پیرزن رسید و از او جای خواب و غذا خواست ، پیرزن به او جایی داد و تکه نانی و یک لیوان آب جلوی او گذاشت.نادر که گرسنه بود از این که باید یک تکه نان خالی بخورد برآشفت و گفت چیزی نداری با این نان بخورم، پیرزن گفت : نه …
در همین حین صدای گاوی از بیرون آمد،نادر شاه به او گفت برو از آن گاو شیری بدوشد برای او بیاورد، پیرزن گفت این گاو نر است و شیر ندارد
و این ماجرا چندین بار اتفاق افتاد و هر بار پیرزن می گفت گاو من نر است.نادرشاه عصبانی شد و فریاد زد : می دانی من چه کسی هستم ؟ برو از آن شیر برای من بیاور
پیرزن عصبانی تر فریاد زد : هر کس که می خواهی باش، من می گم نره تو می گی بدوش