eitaa logo
اشعار آیینی حسینیه
43.4هزار دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
315 ویدیو
28 فایل
آدرس اینترنتی پایگاه حسینیه(مرجع تخصصی هیأت) http://hosseinieh.net آیدی خادم کانال: @addmin_roze کانال دوبیتی و رباعی: 👉 @dobeity_robaey فروشگاه حرز و انگشتر: 👉 @galery_rayan با کمالِ احترام، تبادل‌ و‌ تبلیغ #نداریم🙏🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
ابر آمد و درحضیض خون باران زد « والله تَهَدَّمت » .... رگ ارکان زد از زهر وضو گرفت ، اول شمشیر بعدش شب قدر دست بر قرآن زد شاعر: @dobeity_robaey
با کوله بار نان , شبِ آخر قیام کرد مردی که هرچه داشت به کف وقف عام کرد یک در میان جواب سلامش نمی رسید آن که خدا به هر قدم او سلام کرد هم جود کرد و هم به خودش ناسزا شنید او باز هم مقابلشان احترام کرد @hosenih از غربتش به قول خودش بس، که روزگار با مرتضی معاویه را هم کلام کرد بر دوش اوست چرخش دنیا ولی بر آن طفلی نشست وحس نشستن به بام کرد بعد از نماز نافله شب بلند شد سمت مدینه فاطمه اش را سلام کرد با این سلام روضه آخر شروع شد با خاک‌های چادر زهرا تمام کرد غمگین ترین امیر، الهی که بشکند_ دستی که خنده را به لب تو حرام کرد هفت آسمان به جوش خروش آمده مرو آن را علی به گوشه ای از چشم رام کرد  جای صلات ماذنه باصوت مرتضی حی العزای علی را پیام کرد بیدار کرد قاتل خود را که حاضرم… با شوق خویش خون خودش را به جام کرد تا ضربه خورد، عالم و آدم به سر زدند در عرش و فرش گریه خواص و عوام کرد تا ضربه خورد خنده به لب‌های او نشست گویا به زهر تیغ عسل را به کام کرد دستی به روی دوش حسن تا به خانه اش هر کوچه را به خون سرش سرخ فام کرد درخانه زینب است، رهایم دگر کنید آری رعایت دل او را امام کرد زهراست کعبه و حجرش زینب است و بس روی جبین دختر خود استلام کرد @hosenih آری رعایت دل زینب سفارش است وای از دمی که بنت علی رو به شام کرد آن دختری که سایه او هم ندیدنی است چشمان بد به دور و برش ازدحام کرد یک بی حیا که دید کنیزی نمی برد ازآل مرتضی طلب یک غلام کرد شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
در خون شناور شد پَرَش محراب گلگون شد از خون سرش محراب جان نماز آن روز جان می‌داد حتی نمی‌شد باورش محراب در خونِ مولا روضه‌خوانی کرد رفته به روی منبرش محراب وقت تولد خانه‌ی کعبه وقت شهادت بسترش محراب درس شهادت را از او تنها آموخت با چشم ترش محراب آن کاسه‌های شیر می‌گفتند: از چه نبودی! یاورش محراب کاری نمی‌آمد ز دستش پس بی چاره شد در محضرش محراب اول علی سجده نمود اما سجده‌کنان شد آخرش محراب فُزتُ بِرَبِّ الکَعبه... قبل از او جان می‌سپارد در برش محراب.‌‌.. بُغض علی یعنی که «قتلگاه » بودست نام دیگرش «محراب» ** با اهل خیمه او وداعی داشت شاید نیاید خواهرش گودال سکه اگر جایش نمی‌دادند دعوا نمی‌شد بر سرش گودال چکمه، نگیر از جسم او بوسه دارد می‌آید مادرش گودال حتی برای ظلمِ این‌گونه راضی نمی‌شد خنجرش گودال قولِ عروسک داشت از بابا باور ندارد، دخترش گودال... بابای خوبش از سفر برگشت مانده‌ست اما پیکرش گودال ✍ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
آلوده دامانم، در این که اختلافی نیست اقرار دارم، حاجتی بر موشکافی نیست چیزی ندارم، دست خالی آمدم پیشت در دست‌های خالی‌ام حتی کلافی نیست یک بار شد توبه کنم مردانه برگردم؟ شرمنده‌ام که توبه‌ام چون بُشر حافی نیست هرچه بدی کردم، فقط خوبی جوابم شد رسمت به غیر از مهربانی در تلافی نیست گیرم که بخشیدی مرا، حرفی بزن یا رب چیزی بگو، بخشیدنِ تنها که کافی نیست سرچشمه‌ی توحید امیرالمؤمنین باشد این است عیناً باورم، حرف گزافی نیست تا نورِ راهم از نجف هست و از ایوانش راه مرا دیگر هراس از انحرافی نیست گفته می‌آید وقت مرگ و در کنارم هست حق است حیدر، وعده‌هایش را خلافی نیست ** لعنت به ابن ملجم نامرد، در محراب... طوری علی را زد که قادر بر مصافی نیست درد علی اما، شکاف سینه‌ی زهراست زخم سرش اصلاً برای او شکافی نیست یک ضربه کافی بود تا پرپر کند گل را یاس حرم را طاقت ضرب غلافی نیست دور سر حیدر چنان پروانه می‌چرخید آخر چه شد بین پرش تاب طوافی نیست؟! بهر حسینش گریه کرد و پیرهن می‌دوخت سهم حسینش جز لباس دست بافی نیست ای کاش رحمی داشت قاتل یا که می‌فهمید پیراهنی که در تنش مانده، اضافی نیست ✍ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
آسمان و قمر پریشان است چقدر این سحر پریشان است صحن این خانه مثل هر شب نیست مثل دیوار و در پریشان است در نگاه پدر چنین دیدیم مُژه‌ی چشم تر پریشان است منتظر بوده سال‌ها انگار غُصه دارد اگر پریشان است دست بر دامنش اگر زد میخ از همه بیشتر پریشان است محکم از خانه رفت تا مسجد مرد و مردانه رفت تا مسجد مأذنه خاک‌بوس مولا شد بعد از آن روز، قامتش تا شد داشت محراب بر سرش می‌زد آتش از جان به منبرش می‌زد ناگهان اشقی‌الاشقیا برخاست قاتل نفس مصطفی برخاست آبرو از تمام دنیا برد تیغ را با دو دست بالا برد آنچنان ضربه زد که سر وا شد در جنان قد فاطمه تا شد قامت دین به خاک افتاده حیدر است این به خاک افتاده مثل دستار خونی بابا چشم‌های پسر پریشان است چشم‌های حسین کاسه‌ی خون چشم‌های قمر پریشان است از دل کوچه بوی خون آمد زینب از این خبر پریشان است ام کلثوم می‌زند بر سر بر روی شانه، سر پریشان است ✍ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
باز هم عاشق و دلخواهِ علی آمده‌ام نور می‌خواهم و در ماهِ علی آمده‌ام کوهی از معصیت آورده‌ام از راهِ نیاز تا مقرّب شوم از راهِ علی آمده‌ام تا اجابت بشود توبهٔ نیمه شبِ من در مناجاتِ سحرگاهِ علی آمده‌ام طعنهٔ خلق زمینم زده و دنبالِ لطفِ بی منّتِ أللهِ علی آمده‌ام گرهِ کور بر این بندگی‌ام افتاده ست باز محتاج به مفتاحِ علی آمده‌ام قفلِ دیرینه به بازارِ کسادم خورده با غمی کهنه به درگاهِ علی آمده‌ام تا که قدرِ "منِ" غفلت زده را بشناسم شبِ قدر آمده؛ همراهِ علی آمده‌ام تشنهٔ معرفتم! ظرفِ وجودم خالی‌ست به امیدِ نَمی از چاهِ علی آمده‌ام چاه...آن سنگِ صبوری که ترک خورد از "آه" اشک می‌ریزم و با آهِ علی آمده‌ام بِعلیٍ بِعلیٍ بِعلیٍ العفو با دلِ خسته و آگاهِ علی آمده‌ام ** سحرِ نوزدهم فرقِ سرش سخت شکافت با همان سجدهٔ جانکاهِ علی آمده‌ام! ✍ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
آرام درخـون خفتی و لب بـاز كردی فزت و رب الكعبــه را آغـاز كردی توبـا نسيـم آه خـود، در آن شب قـدر يك در به روی عرش اعلا باز كردی خـون دلی كه خورده بودی از سرت ريخت بر روی محرابی كز آن پـرواز كردی گنجينــه ی راز الهـی بــودی و بــاز محــراب را آئينـه دار راز كــردی گاهی برای قاتلت كـردی سفـارش گاهی يتيمـان را ز رأفت، نـاز كردی وقتی كه بـرعبـاس گفتی ازحسينت از كـربــلا يك راز را ابـراز كردی دنبال تو عــدل وامـان بار سفر بست آن شب كزين دنيا سفر آغاز كردی رفتی ولی بـانگ رسـای معـدلت را سرتاسر دنيـا طنيــن انداز كردی بار دگـر با التفـاتی چــون هميشـه طبع «وفایی» را سخن پردازكـردی ✍ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
تا تَرَک خورد سَرَش دُخترش اُفتاد زمین دست بگذاشت رویِ معجرش اُفتاد زمین بیشتر تیغ فرو رفت میانِ اَبرو تا که از ضَرب علی باسرش اُفتاد زمین به سرش خورد ولی پهلویِ او درد گرفت دید از ضربه‌ی در همسرش اُفتاد زمین کَس نفهمید که عباس چگونه آمد بارها تا بِرِسَد مَحضَرَش اُفتاد زمین خواست تا خانه‌یِ زینب رویِ پا راه رَوَد دو قدم رفت ولی پیکرش اُفتاد زمین دخترش دید زمین خوردنِ بابایش را دخترش دید و....خودش آخرش اُفتاد زمین ** چقدر از رویِ تَل تا لبِ گودال دوید چقدر بینِ همه خواهرش اُفتاد زمین ذوالجناح آه ببین نیزه‌ای او را هول داد از رویِ زین به زمین با سَرَش اُفتاد زمین دید پایین قدم‌هاش سَنان می‌خندید دید بالایِ سرش مادرش اُفتاد زمین ✍ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
فرقِ سرم وا شد ولی دردم دوا شد حیدر از این دنیای بی زهرا رها شد فزت و رب الکعبه رو گفتم بدونن زخم سرم زخم دلم بوده که وا شد زخم بدن راحت‌تر از زخمای نیشه زخم زبون می‌زد به من دنیا همیشه گفتن که: ماهش توی کوچه خورده سیلی حق داره خب توو کوچه آفتابی نمیشه یادم میاد گفتی که تا آخر باهاتم ای یاس من از تو چی مونده غیر ماتم؟ روی در و دیوار، ثبته خاطراتت پرپرشدی تو بین دفترخاطراتم گفتم چرا به رفتنت اصرار داری گفتی باید ثابت کنم تو یار داری یادم نمیره با سراپای وجودم گفتم نرو زهرای من! تو بارداری... توو قبر خوابیدی و بیدار تو هستم مشتاق مرگ و صبح دیدار تو هستم با خنده و عطر و حنا بعد از تو قهرم من بیست و نه ساله عزادار تو هستم این غصه‌های کهنه جا کرده تو سینه آره دیگه... دنیای بی زهرا همینه این زینبم غصه زیاد داره، بذارید حداقل دیگه منو اینجور نبینه روزی همینجا رو سرش سنگا میبارن سر به سرش توو کوفه شاگرداش میذارن توی گلیم آوردنم، طاقت نیاورد میمیره حرف بوریا پیشش بیارن سنگ ِ خلاصه دشمن اصلی شیشه شد وقت رفتن دم‌دمای گرگ و میشه خون خیلی از من رفته و خشکیده لب‌هام آدم که زخمی باشه دائم تشنه میشه از تشنگی هر آدمی از حال می‌ره یک ساعتش واسش قد یک سال می‌ره فکر حسینم، دردمو از یاد بردم تنها و تشنه‌لب تهِ گودال می‌ره سروده گروه شعری © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
خیره به آسمان شده این دیده‌ی ترم من بی کس همیشه‌ی تاریخ، حیدرم... یک روز آب خوش به گلویم نرفته است از ابتدا غریب مرا زاد مادرم امشب فقط به فاطمه‌ام فکر می‌کنم آغوش باز کرده در این شام آخرم افطار تلخ من به نمک باز می‌شود خرما چرا گذاشته زینب برابرم ای کوفه خوش بخواب علی رفتنی شده راحت شدید از من و فریاد منبرم وقت اذان شده‌ست مهیای رفتنم شمشیرتان کجاست؟ بکوبید بر سرم الله اکبر! أشهد حیدر بلند شد... یارب گواه باش که پُر گشته ساغرم ** فُزْتُ وَ رَبِّ کَعبه! سرم غرق خون شده این را برای فاطمه سوغات می‌برم من را رها کنید خودم راه می‌روم حالا که ایستاده دم خانه دخترم زینب بمان به خانه که خانه‌ست جای تو... این کوچه نیست جایِ تو ای بانویِ حرم از کوچه رد شدن به تو یک‌روز می‌رسد از حال و روز کوفه‌ی آن‌روز مضطرم فریاد می‌زنند ببینید اسیر را فریاد می‌زنی که خدا نیست معجرم فریاد می‌زنند که خیراتشان دهید فریاد می‌زنی که زنسل پیمبرم فریاد می‌زنند که زینب! حسین کو؟ فریاد می‌زنی که به نیزه‌ست دلبرم ✍ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
کریم و مهربان بود و مرا هم میان بندگانش داد، راهم نمک گیرم، بدهکارم، همیشه... نجاتم داده الطاف اِلهَم برای بنده‌ی آلوده‌ی خود لباس مغفرت کرده فراهم ثوابی که ندارم، شرمسارم شب قدر است اما رو سیاهم شرر بر توشه‌ام زد بی حیایی مرا انداخت از چشمش، گناهم همه گفتند محتاج دعایند منِ بیچاره محتاج نگاهم ضرر کردم کنارش کم نشستم پشیمان از چنین عمری تباهم پریشان حالی‌ام را چاره کرده دعایم کرده زهرا، روبراهم زمین خوردم، علی دارم، غمی نیست دلم گرم است بر پشت و پناهم نجف شد قبله‌گاه و ملجأ من امیرالمؤمنین شد تکیه‌گاهم ** شبیه کودکانِ زار کوفه یتیمانه‌ست امشب اشک و آهم شکاف کعبه‌ی فرق بلندش شرر انداخته بر قبله‌گاهم چه کرده ابن ملجم با امیرم نمانده قوتی در جسم شاهم گمانم لحظه‌های آخر اوست رُخ زرد علی باشد گواهم زبانم لال تنها نیست مولا ولی فکر امامی بی سپاهم خدا را شکر حیدر تشنه لب نیست به یاد تشنه‌ی در قتلگاهم چه کردی با حسین ای شمر ملعون نمی آید از او دیگر صدا هم ✍ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
مردمی که به تو نظر کردند... چشم بر روی دیگران بستند محتضرها به عشق دیدن تو عوض احتضار، سرمستند لقمه‌ی چرب و نرم بسیار است نان خشک تورا هوس کردم چشم و دل سیرهای این عالم مستِ افطار ساده‌ات هستند تیغ تو در نبرد می‌چرخید آبروی حریف را می‌بُرد ملخک‌های آمده به مصاف فوق فوقش دوبار می‌جَستند ما که در ابتدای عشق توأیم ابتداهم که هیچ، قبل تریم عاشقان تو مثل تمارند سر سپردند و عهد نشکستند دوستانت تقیه می‌کردند دشمنانت دروغ میگفتند دوست و دشمن تو آقا جان همه در غربت تو هم دستند کشتنت کار ابن ملجم نیست ماجرا ماجرای ناموس است شعله و سیلی و در و دیوار بهر قتلت به میخ پیوستند © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
فرقش شکافت، رُکنِ زمین و زمان شکست یک ضربه زد ولی کمرِ آسمان شکست نالید فاطمه که نزن نانجیب  زد از فرق تا به اَبروی او ناگهان شکست راحت علی به خاک نمی‌خورْد، میخ در... شمشیر شد که باز زد و استخوان شکست تا خورد بر زمین، دلِ زهرا دو نیم شد قلب حسین، قلب حسن توأمان شکست فریادِ جبرئیل که پیچید، دخترش بی اختیار در وسط آستان شکست خون پاک می‌کند زِ روی خویش مرتضی زینب دمِ در است؛ ولی بی گمان  شکست این‌بار روضه خوانْد علی پیشِ دخترش از تشنه‌ای که داغِ لبانش جهان شکست از تشنه‌ای که داغِ جوان، داغِ طفل دید در حلقه‌های هلهله‌ی این و آن شکست از تشنه‌ای که در وسط جمع گیر کرد با سنگِ بی مُروّتِ این کوفیان شکست وقتی رسید نیزه‌ی خود را دوباره زد وقتی که رفت نیزه‌ی خود را سنان شکست انگشت مانده بود و عقیقی... از آن بدن انگشت مانده بود؛ ولی ساربان شکست... ✍ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
ای خواب به چشمی که نمی‌خفت بیا ای خنده به غنچه‌ای که نشکفت بیا دیوار و درِ کوفه زبان شد که مرو اما چه کنم فاطمه می‌گفت بیا ✍ استاد @dobeity_robaey
الله اکبر، این نماز آخرین است پشت سر من، ابن ملجم در کمین است کوفه، صدایم را نکن هرگز فراموش سوز نوایم را نکن هرگز فراموش با مردم بی چشم و رو حرفی ندارم محراب مسجد، بهر رفتن بی قرارم شمشیر، کاری کرد کامل شد جنایت شد منهدم بر خلق، ارکان هدایت فُزتُ وَ رَبِّ الکَعبه... شد فرقم شکسته انگار زهرا آمده پیشم نشسته یادم نرفته فاطمه بر من سپر شد در پشت دَر ماند و وجودش شعله‌ور شد ایثار زهرا داد از فتنه نجاتم در مسجد یثرب نشد مو از سرم کم بی فاطمه اوضاع حیدر شد دگرگون در مسجد کوفه سرم شد غرق در خون سی سال با یاد در و دیوار مُردم در بین کوچه از مغیره طعنه خوردم هر بار از در رد شدم، افتادم از پا از پیش بستر رد شدم، افتادم از پا اطرافیان، خاک عبایم را تکاندند تا خانه با زحمت مرا آخر رساندند گفتم که دستم را کسی اینجا نگیرد در پیش زینب بازوانم را نگیرد زینب که تاب غصه را آخر ندارد... ای وای اگر بیند حسینم سر ندارد زینب کجا و دیدن ساعات آخر؟! زینب کجا و دیدن ذبح برادر؟! ای وای اگر باشد ببیند ماجرا را رأس جدای بر فراز نیزه ها را ✍ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
؛ ؛ وقتی بساط غفران، چاره‌گشای کار است توبه بر اهل خسران، چاره‌گشای کار است بر عبد روسیاهی که چاره‌ای ندارد تنها دو چشم گریان، چاره‌گشای کار است کوه گناه بخشند اینجا به سوز آهی آه از وجود سوزان، چاره‌گشای کار است بزمی که میزبانش ستار و پرده‌پوش است شرمندگی مهمان، چاره‌گشای کار است وقتی رسیده کارم تنها به تار مویی ذکر قدیم الاحسان، چاره‌گشای کار است بر من که زیر دینم، دیوانه‌ی حسینم... یک کربلا به قرآن، چاره‌گشای کار است یک عمر، نور رویش داد از خطا نجاتم مصباح او کماکان چاره‌گشای کار است حبی که از علی بر لوح دلم نشسته روز حساب و میزان، چاره‌گشای کار است در اوج بی‌پناهی، وقتی نمانده راهی تکیه به شاه ایمان، چاره‌گشای کار است هجر نجف حسابی اشک مرا در آورد سجده به زیر ایوان، چاره‌گشای کار است ** بر مصحفی که وا شد با تیغ ابن ملجم کِی مرهم طبیبان، چاره‌گشای کار است؟! تا زینبش نبیند فرق شکسته‌اش را رفتن به پای لرزان، چاره‌گشای کار است دلتنگ روی زهراست سی سال و این جراحت_ بر ختم درد هجران، چاره‌گشای کار است ✍ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بشنوید ای عاشقان! احمد روایت می‌کند هر که می‌گوید علی، دارد عبادت می‌کند یا علی! شد بر تو نازل روح همراه ملک مطلع فجر از جبین تو روایت می‌کند لیله‌ی قدر است افضل از هزاران ماه اگر قدر، از زهرای تو کسب فضیلت می‌کند پاک می‌گردد دو گوشی کز ثنایت بشنود پاک می‌گردد زبانی کز تو صحبت می‌کند گر که خلقت جمع گردد بر تولایت، خدا شعله‌های نار را سرد و سلامت  می‌کند دوستش دارد خدا و دوستش دارد رسول هر که بر آل تو ابراز محبت می‌کند خیر هر کس را که می‌خواهد خداوند علیم دوستیِ تو به قلب او عنایت می‌کند آیه‌ی اکملت بر دوش نبی تکلیف بود دین به تأیید تو تکمیل رسالت می‌کند سه هزار و سه ملک بر تو سلام آورده‌اند در شبی که مشکِ آب تو سقایت می‌کند می‌شود فهمید که از بعد "منذر"، "هاد" کیست هرکس آیات برائت را قرائت می‌کند نان و خرما روی دوش و سنگ بستن بر شکم بین خلق و خود، علی این‌گونه قسمت می‌کند طشت رسواییِ باطل از سر بام اوفتاد چون علی در مسجد کوفه قضاوت می‌کند هر قدم یک حج و در برگشت دو حج می‌شود آن مثالِ کعبه را هرکس زیارت می‌کند تا نجف را دید آدم، روی خاکش سجده کرد در بهشت آمد دوباره شکر نعمت می‌کند :: در عزایش قامت محراب‌ها از غم خمید در رثایش منبر از ناله قیامت می‌کند همچو خورشیدی شفق‌گون گشت در مغرب نهان آنکه با ایمای او خورشید، رجعت می‌کند نوحه‌خوانش جبرئیل است و میان آسمان نوحه از ویرانیِ رکن هدایت می‌کند ای مسلمانان! به مسجد حرمت قرآن شکست گریه‌ها ختم رُسُل بر این مصیبت می‌کند بر روی سجاده‌اش گلبرگ‌های لاله ریخت مسجد از خون خدا، کسب طهارت می‌کند ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
دوباره سهم زینب کرده غم، بیمار داری را دل خون را، نگاه مضطرب را، بی قراری را کسی از خانه بیرون رفته، گویا دیر هم کرده دوباره خانه دارد می‌چشد چشم‌انتظاری را صدایی می‌رسد از سجده‌گاه مسجد کوفه که "نوشیدم به رب کعبه جام رستگاری را" پدر می‌آید و در دست یاران دست‌های او کجا سد می‌کند لبخند او خون‌های جاری را؟! پدر پوشانده با عمامه و دست و عبا سر را مبادا دخترش یک دم ببیند زخم کاری را مگو با گریه‌ی فرزندها: آهسته...آهسته... که می‌دانند اهل خانه رسم سوگواری را :: شب قدر است، با من ذکر یا الله و یا حیدر... ببین آورده‌ام با خود هر آنچه دوست داری را ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
ای دل صدپاره گُلِ باغ تو! تا ابدیت به جگر داغ تو ظلم‌کُشِ از همه مظلوم‌تر! رهبر از فاطمه مظلوم‌تر! پادشهِ وسعت ملک خدا! صدرنشین حرم ابتدا! محفل انس تو دل سوخته "عدل" به نوع بشر آموخته ساخته و سوخته با آه خود! رانده جهان را ز سر راه خود! سینه‌ات از لوح و قلم پاک‌تر از گل پرپر شده صدچاک‌تر باغ جنان شیفتۀ قنبرت روح‌الامین مستمع منبرت خانۀ تو کعبۀ عالم شده خاک قدم‌های تو آدم شده ماه، ‌طلوعش به تو آغاز گشت مِهر به دست تو ز ره بازگشت ای همه‌جا طور مناجات تو چشم اجابت پی حاجات تو در دل شب هم‌سخن‌ چاه‌ها! سوخته با نالۀ تو آه‌ها جام طهورای خدا مست تو وسعت گردون به کف دست تو قنبر کوی تو سراج‌الهدی‌ست صوت بلال تو صدای خداست لالۀ زخمی شده از خارها! جهل بشر کشته تو را بارها خون دل و اشک بصر داشتی زخم رَعیّت به جگر داشتی زخم به دل، شعلۀ آتش به جان خار به دیده، به گلو استخوان نالۀ تو نالۀ بی‌زمزمه خانۀ تو خانۀ بی‌فاطمه چشم به دیوار و به در دوختی سوختی و سوختی و سوختی ای به مقام از همه بالاترین رهبر در جامعه تنهاترین دوست تو، دشمن تو ناسپاس تا صف محشر همه‌جا ناشناس سوزِ درونت به فلک تاب داد خونِ سرت آب به محراب داد کشتۀ توحید و عدالت شدی فُزتُ بِرَب گفتی و راحت شدی تا که شود نخل و گل و باغ، سبز در نفس ما بُوَد این داغ، سبز دل به عزایت حرم ماتم است زخم سرت بر جگر «میثم» است ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
هر کس برای توبه مصمم نمی‌شود با صد هزار موعظه آدم نمی‌شود امروز اگر که فرصت توبه هدر دهیم فردا همین مجال فراهم نمی‌شود طاعات ما و حلقه‌ی پیوند با خدا خالص نبوده است که محکم نمی‌شود نامردی است بندگی لحظه‌ای ما شوق گناه و نافله با هم نمی‌شود باید برای خشکی چشم التماس کرد این چاه خشک، یک شبه زمزم نمی‌شود ساکت نباش، حرف بزن با خدا، بگو: من آمدم کنار تو باشم، نمی‌شود؟ شاید که از نگاه تو افتاده‌ام دگر وقتی دلم، شکسته و محرم نمی‌شود در بین خوب‌ها منِ آلوده هم بخر چیزی که از کریمی تو کم نمی‌شود حلوا نخواستم، تو خودت را به من بده حلوا برای غم‌زده مرهم نمی‌شود جای بهشت، کرب و بلا روزی‌ام کنید بی کربلا، بهشت، مجسم نمی‌شود نان علی و فاطمه را سائلی که خورد دیگر مقابل احدی خم نمی‌شود :: شمشیر زهر خورده به فرق علی زدند پس مرهمی براش فراهم نمی‌شود جوری که آیه‌های سرش ریخته بهم هر کار هم کنند منظم نمی‌شود این ضربه سخت بود؛ ولی در دل علی بر دردهای کوچه مقدم نمی‌شود زینب... مدینه، کوفه، مدینه، زمینِ طَف یک زینب است و این همه ماتم؟! نمی‌شود ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
دو لقمه اشک و نان و بغض خورد از سهم افطارش نمکدان ریخت بر زخم دلِ از زخم سرشارش تبسم‌های بغض‌آلود، از درد دلش می‌گفت نگاهش روضه بود؛ اما لبش می‌کرد انکارش دو چشمش ابر شد وقتی نگاهش را به بالا دوخت تمام آسمان‌ شد خیس، از آیات رگبارش سکوتش را شکست «انا الیه الراجعون»هایش نمی‌دانم چرا بوی سفر می‌داد اذکارش قدومش خسته بود از ماندن و رؤیای رفتن داشت همان مردی که در دل، دردهای مردافکن داشت پدر از کوچه‌‌های ‌نوحه‌ی «بابا بمان» می‌رفت زمین، همراهِ جانش آسمان تا آسمان می‌رفت به زخم شانه‌اش فرمود: امشب استراحت کن به وقت هر شبش، این بار بی‌انبان نان می‌رفت کلون در دخیلش را گره می‌زد به دامانش و بابا از میان روضه‌ی در، روضه‌خوان می‌رفت تمام شهر، خوش بودند در خوابِ زمستانی امیرالمؤمنین از دستِ سرد کوفیان می‌رفت شهادت داد بر مظلومی‌اش همراه گلدسته مراد «اشهدُ انّ علی» سمت اذان می‌رفت قدوم قبله‌ی سیار، مسجد را مزیّن کرد چراغ روضه‌‌ی خود را به دست خویش روشن کرد به وقت سجده، مسجد اتفاقی را خبر می‌داد سجودِ آخر مولا به ذکرش بال و پر می‌داد به دستی مست، می‌رقصید تیغِ کهنه‌ی کینه چه شمشیری که زهرش بوی خونِ میخ در می‌داد خدای روضه از آوار ارکانُ‌الهدیٰ می‌گفت نمازِ غرق خون «فزتُ و ربّ الکعبه» سر می‌داد تَرک در تارک خورشیدِ نخلستانیِ کوفه خبر از آیه‌ی مکشوفه‌ی «شق‌القمر» می‌داد شب قدری که قرآن جای قرآن، تیغ بر سر داشت درخت آرزوی دیدن زهرا ثمر می‌داد محاسن را خضاب و دست خود را شُست از دنیا به جای "یا علی" هنگام رفتن ‌گفت: "یا زهرا" ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
ﻋﻠﯽ از ﭘﺎ اﻓﺘﺎد ﺧﺒﺮ زﺧﻢ ﺳﺮش ورد زﺑﺎن‌ﻫﺎ اﻓﺘﺎد آﺳﻤﺎن‌ﻫﺎ ﻟﺮزﯾﺪ ﻧﺎﮔﻬﺎن وﻟﻮﻟﻪ در ﻋﺮش ﻣﻌﻠﯽ اﻓﺘﺎد روﺿﻪ‌ای ﺑﺮﭘﺎ ﺷﺪ مصطفی در وسط ﺻﺤﻦ ﻣﺼﻠﯽ اﻓﺘﺎد ﺗﺎ زﻣﯿﻦ ﺧﻮرد ﻋﻠﯽ ﮐﻨﺞ ﻣﺤﺮاب دﮔﺮ ﺣﻀﺮت زﻫﺮا اﻓﺘﺎد ﯾﺎدی از فاطمه ﮐﺮد غرق خون ﺑﺮ روی ﺳﺠﺎده ﺳﺮش ﺗﺎ اﻓﺘﺎد ﺑﻪ در ﺧﺎﻧﻪ رﺳﯿﺪ ﭘﯿﺶ ﭼﺸﻤﺎنِ ﺗﺮ زﯾﻨﺐ ﮐﺒﺮی اﻓﺘﺎد ﺑﺎز ﻫﻢ زﺧﻢ زﺑﺎن ﺑﺎر دﯾﮕﺮ ﺷﺮری در دل آﻗﺎ اﻓﺘﺎد ﻫﻤﮕﯽ دﻟﮕﯿﺮﻧﺪ ﻣﺤﻨﯽ در دل ﻣﺮﻏﺎﺑﯽ درﯾﺎ اﻓﺘﺎد ﺑﺴﺘﺮی ﭘﻬﻦ ﮐﻪ ﺷﺪ ﯾﺎد ﺑﺎغ ﮔﻞ انسیه‌ی حورا اﻓﺘﺎد ﻧﻪ ﻓﻘﻂ در ﮐﻮﻓﻪ ﮐﺮﺑﻼ ﻫﻢ ﻋﻠﯽ دﯾﮕﺮی از ﭘﺎ اﻓﺘﺎد :: إﺑﻦ ﻣﻠﺠﻢ آﻣﺪ ﺣﯿﺪری در دل دشمن تک و تنها اﻓﺘﺎد ﺑﺎز ﻫﻢ ﺿﺮب ﻋﻤﻮد ارﺑﺎً ارﺑﺎ ﭘﺴﺮی در دل ﺻﺤﺮا اﻓﺘﺎد ﺑﺎز ﻫﻢ ﻓﺮق دو ﻧﯿﻢ از سر زﯾﻦ ﺑﻪ زﻣﯿﻦ، اﮐﺒﺮ ﻟﯿﻼ اﻓﺘﺎد پدر از راه رسید ﺗﺎ ﺑﻪ زاﻧﻮ ﺑﮕﺬارد ﺳﺮش اﻣﺎ افتاد ساعتی بعد از آن سر طفلی به روی شانه‌ی بابا افتاد روضه در لفافه‌ست سیب سرخی بغل حضرت مولا افتاد ﻋﺎﺷﻘﯽ دردﺳﺮ اﺳﺖ ﻫﺮ ﮐﻪ ﻫﻢ ﻧﺎم ﻋﻠﯽ ﺷﺪ، ﺑﻪ ﺧﻄﺮﻫﺎ اﻓﺘﺎد ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
وقت پرواز آسمان شده بود گوئیا آخر جهان شده بود کعبه می‌رفت در دل محراب لحظه‌ی گریه‌ی اذان شده بود کوفه لبریز از مصیبت بود باد در کوچه نوحه‌خوان شده بود شور افتاد در دل زینب پی بابا دلش روان شده بود در و دیوار التماسش کرد در و دیوار مهربان شده بود شوق دیدار حضرت زهرا در نگاه علی عیان شده بود خار در چشم و تیغ بین گلو زخم، مهمان استخوان شده بود سایه‌ای شوم پشت هر دیوار در کمین علی نهان شده بود ناگهان آسمان ترک برداشت فرق خورشید، خون‌فشان شده بود در نجف سینه بی‌قرار از عشق گفت "لا یمکن الفرار" از عشق ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e