🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈
💑زوجین با هم بخوانید
#راه افزایش جذابیت
برای افزایش جذابیت زنانه و برای اینکه در نظر شوهرتان جذاب تر باشید، نکات زیر را در نظر بگیرید:
🔑زیبایی های طبیعی چهره تان را بشناسید و آن را تقویت کنید
🗝با یک لبخند زیبا مرد را مجذوب کنید.
🎁تن و لحن جذابی هنگام صحبت داشته باشید.
🎉به خودتان اهمیت دهید و خودتان را دوست داشته باشید.
🎀ژست زنانه زیبایی داشته باشید.
🎊به سلامت و طراوت پوست و مو اهمیت دهید.
🛍لباس متناسب و زیبا بپوشید.
🎈از رنگ قرمز برای افزایش جذابیت ظاهری بهره بگیرید.
💌در تیپ زدن تنوع را رعایت کنید.
♥️برای داشتن تناسب اندام با ورزش و رژیم غذایی سالم تلاش کنید.
🤣بخندید و بخندانید تا جذاب باشید.
😌زبان بدن و نحوه بیان او را تقلید کنید.
🏃زنانه قدم بردارید و راه بروید.
😢تا حد امکان کمتر گریه کنید.
🌹به کیفیت رابطه زناشویی بها دهید.
🌹@hosseinnabavinasab
🔴🔶کارخونه قصه ها
اینجا قلب قصه هاست
کارخونه ی قصه هاست
هر هفته توی کارخونه قصه ها گوینده های حرفه ای و نقاش های خلاق تلاش می کنند تا یه داستان جدید تولید بشه.
قصه هایی که با خیال راحت می تونید می تونید شب ها قبل خواب برای فرزندانتون پخش کنید
هر مشکلی توی نرم افزار بود، و یا نظری در مورد کار ما داشتید و یا حتی یه داستان خوب داشتید می تونید به ایمیل زیر پیام بدید
ایمیل بخش نرم افزار
mobile@masaf.ir
دریافت از کافه بازار:
http://cafebazaar.ir/app/?id=com.Masaf.FactoryOfTales&ref=share
#معرفی_اپلیکیشن
@taghcheh1399
9.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸
🎁 همه شما ۹۵ ٪ دارایی دارید 🤔
💐 خوش بحالتون
🍄 ببینید خیلی قشنگه
🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹
#عاشقانه_شهدا
🔸اوایل ازدواجمان برای شهادتش دعا میکرد .
میدیدم که بعد از نماز از خدا طلب شهادت میکند .
نمازهایش را همیشه اول وقت میخواند،
نماز شبش ترک نمیشد .
دیگر تحمل نکردم ،یک شب آمدم و جانمازش را جمع کردم .
به او گفتم: تو این خونه حق نداری
نماز شب بخونی، شهید میشی .
حتی جلوی نماز اولوقت او را میگرفتم!
اما چیزی نمیگفت ....
دیگر هم نماز شب نخواند ؛
پرسیدم :
چرا دیگه نماز شب نمیخونی؟
خندید و گفت :
کاریو که باعث ناراحتی تو بشه
تو این خونه انجام نمیدم .
رضایت تو برام از عمل مستحبی مهمتره،
اینجوری امام زمان(عج) هم راضیتره ...
🔸بعداز مدتی برای شهادت هم دعا نمیکرد،
پرسیدم: دیگه دوست نداری شهید بشی؟
گفت: چرا ، ولی براش دعا نمیکنم!
چون خودِ خدا باید عاشقم بشه
تا به شهادت برسم ...
گفتم : حالا اگه تو جوونی عاشقت بشه چیکار کنیم؟؟
لبخندی زد و گفت:
مگه عشق پیر و جوون میشناسه؟!
✍همسر شهید
🔹 مدافعحرم
🔸شهید مرتضی حسین پور
🔹یادشهدا باصلوات
سلام بر ابراهیم(ج اول)_9
16.01M
🌹🍎🌹🍎🌹🍎🌹🍎
🕌 شب جمعه شهدا را یاد کنیم تا آنها نیز در کربلا ما را یاد کنند
⛱ سلام بر ابراهیم
🚧 قسمت ۲۲
🌷💈🌷💈🌷💈🌷💈🌷
💢خاطره ای از شهید مدافع حرم محمود رادمهر از رزمندگان فاطمیون
🔹🔸يک بار که در محل ديده باني منطقه خان طومان در حال رصد تحرکات دشمن بودم پيرمردي 60 ساله اهل افغانستان آمد محل ديده باني و با دستش جايي را در خط دشمن نشان داد که بگو آنجا را گلوله باران کنند.
🔹تعجب کردم که اين کيست و اين چه درخواستي است که مي دهد.توجهي نکردم.
🍷مدتي گذشت برايم يک ليوان چاي آورد و گفت به اون جايي که نشانت دادم بيشتر دقت کن.
♦️ بعدها از بچه ها پرسيدم اين پيرمرد کيست. توضيح دادند پيرمرد باصفايي است و صدايش مي کنيم کربلايي. هر روز هم روزه مي گيرد. جديداً پسرش کنارش به شهادت رسيده ولي به هيچ کس جريان شهادت فرزندش را نمي گويد.
♦️يک بار با خود گفتم بگذار جايي که کربلايي نشان داده را بگويم گلوله باران کنند.
💠همين که چند گلوله زدم ديدم عجب داعشي ها مثل موش🐀 از سنگرهاي زيرزميني ريختند بيرون و فهميدم محل اصلي تجمع آنها آنجاست و با 18 گلوله توپ تعداد زيادي از آنها را به هلاکت رسانديم.
♦️کم کم مشتاق اين برادر افغاني شدم .
💐يک روز که چاي آورد از او پرسيدم کربلايي!! جريان شهادت پسرتان را برايم تعريف مي کني؟
🌻 کمي مکث کرد و گفت باشه چون از شما خوشم آمده و به دلم نشستي تعريف مي کنم.
☘ادامه داد که 4 دختر داشتم ولی دوست داشتم يک پسر هم داشته باشم و با توسل به حضرت معصومه سلام الله عليها پسر دار شدم و اسمش را گذاشتم ابراهيم.
🕌جريان سوريه پيش آمد و خواستم بيايم گفت من هم مي آيم. با هم آمديم براي دفاع. شب و روز مشغول بوديم.
ولي يک سوال ذهنم را درگير کرده بود و آن اينکه:
💎 آيا اعمال ما و اين دفاع و جنگ ما قبول حق است يا نه؟
♦️براي اينکه شک خود را برطرف کنم، ابراهيم را که در حال جنگيدن با دشمن بود صدا زدم، گفتم: «ابراهيم، ابراهيم، بيا کارت دارم.» جستي زد و خودش را به من رساند
🍲 گفتم: «ابراهيم جان، پسرم! من در دهن تو حتي يک لقمه حرام نگذاشتم. از اينکه لقمه حلال به تو دادم مطمئنم. من و تو ثابت قدميم، اما در اينکه اعمالمون قبول بشه، شک کردم. مي خواهم يک چيزي بهت بگم!
🌿مي خواهم به حضرت زينب (سلام الله عليها) قَسَمِت بدم که اگر ما برحقيم و اگر اين جهادمون مورد قبوله، يک نشونه بفرسته و اون نشونه اين باشه که يا من به شهادت برسم يا تو.»
🌼 ابراهيم که به دقت داشت به حرفم گوش مي داد، گفت: «پدر! هر چي خواست خداست، همان بشود. جان من در برابر حرم بيبي ، بیارزش است و من هم عهد تو رو با جان و دل مي پذيرم.»
🌸 هنوز همين طور خيره به چشم هاي ابراهيم بودم و به حرف هايش گوش مي دادم که يک دفعه ديدم يک تير مستقيم به پيشاني اش خورد.
🦋ابراهيمم در آغوشم افتاد و در حالي که به چشم هايم نگاه مي کرد، با لبخند جان داد.»
✍ص 165 کتاب ديده بان 25 خاطرات شهيد محمود راد مهر
7.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#معرفی_شهید
🔹این جوان با همین اشک های پاکش و جملات نابش فردای همین مصاحبه شهید شد و پیکرش مفقودالاثر شد ...
🔹شهید سلیم اقبالی.... 18 ساله...
برای شادی روح شهید صلواتی بفرستید 🙏
🍃🍂🍃🍂🌹🍂🍃🍂🍃
@hosseinnabavinasab