#روایتنویسی_اربعین
🏴«مارثون جهانی اربعین»
🖌سیده ناهید موسوی
با پاهای پیاده از مدینه به سمت سرزمین کربلا حرکت کرد و در مسیر کوفه شاگردش عطیه عوفی همراه او شد. روز بیستم ماه صفر به کربلا رسیدند. و شدند نخستین زائر حرم امام حسین علیه السلام. کسی که زیارت اربعین سید الشهداء، یادگار اوست، ایشان شخصی جز جابر بن عبدالله انصاری نیست. یکی از اصحاب پیامبر (ص) که در جنگ های زیادی در رکاب رسول خدا (ص) و امیرالمومنین (ع) شرکت کردند. و همواره مدافع پیامبر (ص) و اهل بیت علیهم السلام بودند.
🔗اینجا بخوانید
🏴کوله پشتی حسینی
🖌محبوبه حقیقت
🔹 کوله پشتیام را از کمد دیواری در میآورم. هر سال بعد از اتمام سفر آن را کنار میگذارم تا سال بعد باز هم با همین کوله راهی شوم.
▫️دو سه روزی است آن را آماده کردهام. امشب با شوق عجیبی نگاهش میکردم. انگار لذتی از جنس ماوراء تمام وجودم را در برگرفت. از آن لحظه به بعد است که مرتب دلم نجوای با حسین را با خود زمزمه میکند.
🔗اینجا بخوانید
🏴اربعین پدر دختری
🖌س.غلامرضاپور
دوباره دارد دلم شور میزند.
شور کارهای عقب مانده .
چیزی به اربعین نمانده ولی من هنوز کار دارم تا برای پیاده روی آماده باشم.
مانده ام کار این دنیا چرا تمامی ندارد.
خیلی وقتها بی خیال انبوه کارهای ریز و درشتی که دارم ، می گیرم می خوابم .
فقط برای اینکه از دست این دلشوره ها فرار کنم.
🔗اینجا بخوانید
🏴اربعین پدر دختری
🖌س.غلامرضاپور
در حیاط را آرام بستم که از صدایش زینب بیدار نشود.
بیدار میشد و میدید خواهرهایش نیستند حتما خیلی گریه میکرد.
با اینکه دوسال و هفت ماه بیشتر ندارد اما به مدد عکسها و فیلمها انگار پیاده روی پارسال را بخاطر دارد.
دو روز پیش که تلویزیون داشت تصاویر پیاده روی را نشان می داد، با همان زبان شیرینش به پدرش میگفت: "بابا منو کربلا می بری؟"
🔗اینجا بخوانید
🏴اینجا زمان میایستد!
🖌مریم فلاح
در این دنیای پر هیاهو، که هر چه تلاش میکنی از زمان و مکان عقب میفتی،
هر چه میدَوی زمان زودتر از تو میرسد،
اوقاتت آنقدر بیبرکت است که گاهی از تلاش خسته میشوی و میخواهی به همه چیز پشتِ پا بزنی و قید همه چیز را بزنی...
آن وقت سالی یکبار، اتفاقی در این میان میفتد، که با تمام وجود، توقف زمان را در یک مکان پر از انرژیِ مثبت، درک می کنی...
🔗اینجا بخوانید
🏴بیابان جای زن و بچهها نیست.
🖌ریحانه ابوترابی
صبح تا عصر نمیشود خیلی راه رفت.
باید سایه به سایه و کولر به کولر بچه ها را روی دست برد. آفتاب که کوچک و بزرگ سرش نمیشود. میتابد و میسوزاند.
کاش سرش میشد...!
ولی خودمانیم
بیابان جای زن و بچه نیست.
🔗اینجا بخوانید
🏴اربعین پدر دختری
🖌س.غلامرضاپور
باید خودم رابرای نق زدنهای زینب آماده میکردم. خوراکی های جورواجوری که برایش خریده بودیم تنها لحظات کوتاهی میتوانست مشغولش کند.
اسباب بازی و تلویزیون هم خیلی سرگرمیهای جالبی برایش نبودند.
او بیشتر ساعات روز را با خواهرهایش به بازی و نقاشی و ...میگذراند.
و حالا جای خالی آنها را باید یک جوری پر میکردم.
🔗اینجا بخوانید
🏴وقتی که ماه کامل بود...
🖌نجمه صالحی
برای اولین بار بود که پیادهروی را از طریق حله آغاز میکردیم، این طریق از جمله مسیرهایی است که موکب کم است و مشایه کمتر اما برای تندروها بسیار مناسب است!
اغلب افرادیکه در مسیر مشایه، حضور داشتند عراقی و عرب زبان بودند و تعداد کمی از ایرانیان این راه را انتخاب کرده بودند شاید هم به دلیل عدم آشنایی! البته اگر همسفر، دوست و همکار عراقیام نبود شاید ما هم همان مسیر هر ساله را انتخاب میکردیم!
🔗اینجا بخوانید
🏴صداها رهایم نمیکنند.
🖌امیر خندان
جواد مقدم فریاد میزند هروله.
حسین سیب اوج گرفته و میخواند: بدرُ فاطمه نورُ کلامی سیدالشهداااا....
میثم مطیعی هم با همان آرامش دارد قدم قدم را میخواند.
چند وقتی است ملاباسم هم اضافه شده است و گاهی «تزرونی» میخواند و گاهی هم «مشای علی وعدک صلیت»
ذهنم حسابی شلوغ شده است.
🔗اینجا بخوانید
#همنویسی_اربعین
#همنویسان
@hamnevisan
@HOWZAVIAN
#روایتنویسی_اربعین
🏴اربعین پدر دختری
🖌س.غلامرضاپور
صبح بچهها و خالهها رفتند پای درخت انجیر. از اواخر تیر که انجیرها میرسند برای صبحانه نان و انجیر تازه میچسبد.
بعد از صبحانه بساط بازی امروز را هم برای بچه ها فراهم کردیم.
موکت دم در هال کثیف شده بود. توی حیاط پهنش کردم. یکی یکدانه تور دادم دست بچه ها و روی موکت که حالا دیگر کاملا خیس شده بود، قدری شوینده ریختم .
🔗اینجا بخوانید
🏴میزبانی فرشتگان
🖌زهرا مهرجویی
از اربعین و نوع میزبانی عراقیها زياد شنیده و دیدهایم؛ از کرامت بی حد و حساب، از میهماننوازی و بذل تمامی داشتههایشان برای زائرین حسینی؛ اما اینبار میخواهم از گونهای متفاوت از میزبانی بنویسم، میزبانی فرشتگان! امسال با کاروانی کوچکی عازم سفر زیارتی شدیم؛ برای پیادهروی مسیری متفاوت از سالهای قبل انتخاب کردهایم، از مرقد بی بی شریفه خاتون و از مسیر حله راهی کربلا شدیم
🔗اینجا بخوانید
🏴اربعین پدر دختری
س.غلامرضا پور
دوباره رفت سراغ کشو
ایندفعه جوراب شلواری و پیراهن مشکی و روسریاش را درآورد.
نشست یک گوشه جوراب شلواریاش را به زحمت پوشید.
پیراهن و روسریاش را گرفت و امد پیش من که مامان بیا لباسامو بپوش بریم دنبال بابا و آجیا.
گاهی میمانی مقابل بچه ها چطور عمل کنی!؟
🔗اینجا بخوانید
#همنویسی_اربعین
#همنویسان
@hamnevisan
@HOWZAVIAN