سلام. برای امر به معروف و..‌گرم صحبت با خانم بد حجابی شدم و شروع بحث از گرونی و...بود و من با ایشون همدلی کردم و....بعد گفتم اگه میخواین جامعه بهتر بشه باید همه دست به دست هم بدیم و خیر هم را بخوایم و اهمیت امر به معروف و...را گفتم.نهایت بحث را به حجاب کشاندم و وضع بد جامعه و تاثیرش بر خانواده و بچه ها و... و گفتم یه بد حجابی ساده ، راه را برای ناهنجاری های دیگه باز میکنه.اون خانم هم پذیرفت و گفت تا امروز اینجوری به این چند تار مو توجه نکرده بودم و رعایت کرد و تشکر.چند نفر هم که بحث را میشنیدن تایید کردن و رعایت.الحمدلله به نظرم رمز موفقیت تواین گفت و گو☺️ توکل بر خدا و توسل بر ائمه. همدلی و ادب بود.

منم امروز به یه خانمی گفتم عزیزم اینا را پاک کن از روی ناخنات ، غسل و نمازت قبول نمی شه، و آلودگی و نجاست توی بدونت باقی می مونه باعث قارچ هم می شه و جلوی جذب ویتامین دی را می گیره... نمی دونم اثر داشت یانه، گفت تازه زدمشون.‌.

قابل توجه کسانی که می‌گویند از امر به معروف می ترسند باید بگویم تا حالا موقع آشپزی دستت سوخته چقدر درد داره وچقدر طول می کشه تا خوب بشه .... حال این آتش دنیا که تنها یک ذره از دستت میسوزد آتش آخرت چندین برابر داغتر و تمام بدن میسوزد این را گفتم که بدونی چقدر در مقابل اینها امر به معروف و نهی از منکر آسانتر و راحتتر است در حالی که خودت را به خدا بسپاری و از امام زمان علیه السلام کمک بخواهی نمی دانی چقدر احساس سبکی می کنی وقتی کسی را متوجه اشتباهش می کنی و جلوی انجام یک گناه را می گیری....

من یک بار تو آرایشگاه به دختر خانمه گفتم گفت شوهرم خودش دوست داره ناخن یکارم گفتم پس نماز روزه غسل واجبو جکار میکنی سکوت کرد گفتم از دست شما جونا امروزی خدا را با چی عوض کردین دختر خانمه رفت تو حال هوای دیگه با خودم گفتم که انشاالله حرفم در وجودش اثر گذار باشه و سکوت کردم .

بهشون کمی از تاریخچه ایران می‌گفتید و از اینکه پیامبر خاتم همه پیامبران جهان بوده نه عربها عرب‌های عربستان اگر لیاقت داشتن که الان این حال و روزشان نبود کمی از تاریخ ایران و اینکه ما قوم عرب خیلی بیشتر داشتیم در ایران می‌گفتید و حتی اینکه بهترین نام جهانی در انگلیس اسم محمد هست و الی آخر براش می‌گفتید یا بک‌کلام بهش می‌گفتید خدا کنه به بیماری لاعلاج یا مشکل سختی گرفتار نشی که آنوقت ببینم باز مثل حتی خلبان خارجی به همین امام رضا ی عربی رجوع خواهید کرد اونجا ببینم نمیگی همین عربها فلان .... اونجا ببینم در خونه کی میری بزنی خودش با زبون بی زبونی قانع میشه به همین سادگی با مردم ارتباط بگیرید و آسون بهشون بگین ✅

عرض سلام و احترام توی ماشین بچه های اقوام سوار بودند از هشت ساله تا دوازده ساله به کوچیکه گفتم به این سه زن بد حجاب بگو چادر سرت کن سرش از شیشه ماشین در آورد و بلند با صدای بچگانه گفت چادر سرت کن،جلو ماشین بودند و شوکه شدند و خندیدند و گفتند ای وای منم با خنده گفتم خب راست میگه بچه رد شدیم و گفتم بارک الله برات بستنی میخرم سه تای دیگه از بچه ها هم شوق پیدا کردند اونجور شد که بیشتر خیابونای شهر رو رفتیم و یک جا دختره وضع بدی بود کشف حجاب هم بود همه شان باهم سرشان از ماشینم درآوردند و گفتند چادر سرت کن و تکرار میکردند😁😁😁 خیلی به بچه ها و من خوش گذشت. اینقدر شعف داشت هم برای اونا هم برای من. https://eitaa.com/httpsamrbmarofnahyazmonkar

دانشجویی ناخن هاش لاک زده بود با تعجب نگاه کردم و گفتم با این ناخن ها وضو بگیری فک نکنم نمازت درست باشه اب نمیرسه به ناخن🧐 ناراحت شد کمی و سکوت کرد روز بعد ناخن هاش دیدم پاک پاک https://eitaa.com/httpsamrbmarofnahyazmonkar

دانشجویی را گفتم موهات بپوش ناراحت شد گفتم با تعجب که ناراحت شدی؟ شما جای دختران من دارید،از سر دلسوزی گفتم.جای تعجبه که ناراحت شدی🧐 سینجیلش کردم که چرا ناراحت شدی،من که برای خوبیت گفتم گفت از نظر من این فحش هست. درهم برهم بود.اونم دو روز.منم اون دو روز به روم نیاوردم.خطایی نکرده بودم،بلکه کار درستی هم کرده بودم. گفتم بله😳فحشه؟شروع کردم به گفتن اینکه من از دلسوزی براتون چیزی میگم چون قبل از این مساله با دلسوزی بهشان مطالب عملی کار را گفته بودم،سکوت و گوش میدادند. یک روز حرف نمیزد. روز اخر درسشان موهاشو پوشید و صمیمیترین دانشجو شد. https://eitaa.com/httpsamrbmarofnahyazmonkar

تذکر پشت تذکر به کشف حجاب ها توسط #دختران_انقلاب در تهران..... 📢رهبری:در نهى از منکر بگویید: «آقا، نکن.» این #تکرار «نکن»، براى طرف مقابل، #شکننده است..... #بی_تفاوت_نباشیم https://eitaa.com/joinchat/4184080571C4ce50fb8c2

🌸🍃🌸🍃 #موهبتهای_الهی شغل مردی تمیز کردن ساحل بود. او هر روز مقدار زیادی از صدف‌های شکسته و بدبو را از کنار دریا جمع‌آوری می‌کرد. و مدام به صدف‌ها لعنت می‌فرستاد چون کارش را خیلی زیاد می‌کردند. او باید هر روز آنها را روی هم انباشته می‌کرد و همیشه این کار را با بداخلاقی انجام می‌داد. روزی، یکی از دوستانش به او پیشنهاد کرد که خودش را از شر این کوه بزرگی که با صدف‌های بدبو درست کرده بود،‌ خلاص کندو آنها را به او بدهداو با قدرشناسی و اشتیاق فراوان این پیشنهاد را پذیرفت. یک سال بعد، آن دو مرد، در جایی یکدیگر را دیدند. آن دوست قدیمی از او دعوت کرد تا به دیدن قصرش برود. وقتی به آنجا رسیدند مرد نظافتچی نمی‌توانست آن همه ثروت را باور کند و از او پرسید چطور توانسته چنین ثروتی را بدست بیاورد. مرد ثروتمند پاسخ داد: "من هدیه‌ای را پذیرفتم که خداوند هر روز به تو می‌داد و تو قبول نمی‌کردی! در تمام صدف‌های نفرت‌انگیز تو، مرواریدی نهفته بود" اکثر مواقع هدایا و موهبت‌های الهی در بطن خستگی‌ها و رنج‌ها نهفته‌اند، این ما هستیم که موهبت‌هایی را که خدا عاشقانه در اختیار ما قرار می‌دهد، ندانسته رد می‌کنیم!

🔸️مشاهدات میدانی سوم دی ماه از تذکرلسانی درمترو تئاترشهر #مترو_تئاتر_شهر #تذکر_لسانی