eitaa logo
حسینیه الزهرا ،خانه مادری
397 دنبال‌کننده
2هزار عکس
3هزار ویدیو
33 فایل
•{﷽}• شکرخدا که درپناهِ مادرساداتیم🌱 . . . . السَّلام عَلیک یافاطمَه الزَّهرا(س)
مشاهده در ایتا
دانلود
🔘 داستان کوتاه معلم مدرسه‌ای با اینکه ﺯﯾﺒﺎ ﻭ ﺍﺧﻼﻕ خوبی داشت هنوز ازدواج نکرده بود. ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯﺍﻧﺶ ﮐﻨﺠﮑﺎﻭ ﺷﺪند ﻭ ﺍﺯ ﺍﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ: «ﭼﺮﺍ ﺑﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺩﺍﺭﺍﯼ ﭼﻨﯿﻦ ﺟﻤﺎﻝ ﻭ ﺍﺧﻼﻗﯽ خوبی ﻫﺴﺘﯽ ﻫﻨﻮﺯ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻧﮑﺮﺩﻩﺍﯼ؟» معلم گفت: «ﯾﮏ ﺯﻧﯽ ﺑﻮﺩﮐﻪ ﺩﺍﺭﺍﯼ ﭘﻨﺞ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﻮﺩ. ﺷﻮﻫﺮﺵ ﺁﻥ ﺯﻥ ﺭﺍ ﺗﻬﺪﯾﺪ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﺍﮔﺮ یک بار ﺩﯾﮕﺮ ﺩﺧﺘﺮ به دنيا بياورد ﺁﻥ ﺭﺍ ﺳﺮ ﺭﺍﻩ خواهد ﮔﺬﺍﺷﺖ ﯾﺎ به هر ﻧﺤﻮﯼ شده ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻣﯽﺍﻧﺪﺍﺯد. ﺧﻮﺍﺳﺖ خداوند ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ ﺁﻥ ﺯﻥ ﺩﺧﺘﺮﯼ به دنیا آورد. ﭘﺪﺭﺵ ﺁﻥ ﺩﺧﺘﺮ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﻫﺮ ﺷﺐ كنار میدان شهر ﺭﻫﺎ می‌کرد. ﺻﺒﺢ ﮐﻪ می‌آمد، ﻣﯽﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﮐﺴﯽ طفل ﺭﺍ نبرده ﺍﺳﺖ. ﺗﺎ ﻫﻔﺖ ﺭﻭﺯ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﻫﺮ ﺷﺐ ﺑﺮای ﺁﻥ ﻃﻔﻞ دعا می‌کرد ﻭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ می‌سپرد. ﺧﻼﺻﻪ ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﺧﺴﺘﻪ ﺷﺪ ﻭ ﮐﻮﺩﮐﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ بازگرداند. ﻣﺎﺩﺭﺵ ﺧﯿﻠﯽ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﺷﺪ ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﺎﺭﺩﺍﺭ ﺷﺪ ﻭ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﺧﯿﻠﯽ ﻧﮕﺮﺍﻥ ﺍﯾﻦ ﺑﻮﺩﮐﻪ ﻣﺒﺎﺩﺍ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﺩﺧﺘﺮ به دنيا بيآورد ﺍﻣﺎ ﺧﻮﺍﺳﺖ خداوند ﺑﺮ ﺍﯾﻦ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﭘﺴﺮ باشد ﻭﻟﯽ ﺑﺎ ﺗﻮﻟﺪ ﭘﺴﺮ، ﺩﺧﺘﺮ ﺑﺰﺭﮔﺸﺎﻥ ﻓﻮﺕ ﮐﺮﺩ. ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ ﺣﺎﻣﻠﻪ ﺷﺪ ﻭ ﭘﺴﺮﯼ به دنیا ﺁﻭﺭﺩ ﺍﻣﺎ ﺩﺧﺘﺮ ﺩﻭﻣﺸﺎﻥ ﻓﻮﺕ ﮐﺮﺩ. ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﭘﻨﺞ ﺑﺎﺭ ﭘﺴﺮ به دنيا آورد ﺍﻣﺎ ﭘﻨﺞ ﺩﺧﺘﺮﺷﺎﻥ ﻫﻤﻪ فوت كردند. ﺍﻣﺎ ﻓﻘﻂ ﺗﻨﻬﺎ ﺩﺧﺘﺮﺷﺎﻥ ﮐﻪ ﭘﺪﺭ می‌خواست ﺍﺯ ﺷﺮﺵ ﺧﻼﺹ ﺷﻮﺩ ﺑﺮﺍﯾﺸﺎﻥ ﻣﺎﻧﺪ. ﻣﺎﺩﺭ ﻓﻮﺕ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺩﺧﺘﺮ ﻭ ﭘﺴﺮﻫﺎ ﻫﻤﻪ ﺑﺰﺭﮒ ﺷﺪﻧﺪ.» ﺧﺎﻧﻢ ﻣﻌﻠﻢ ﺑﻪ ﺩﺍﻧﺶﺁﻣﻮﺯﺍﻧﺶ ﮔﻔﺖ: «می‌دانید آن ﺩﺧﺘﺮﯼ ﮐﻪ ﭘﺪﺭﺵ ‌می‌خواست ﺍﺯ ﺷﺮﺵ ﺧﻼﺹ ﺷﻮﺩ کی ﺑﻮﺩ؟ آن دختر ﻣﻨﻢ! ﻭ ﻣﻦ ﺑﺪﯾﻦ ﺧﺎﻃﺮ ﺗﺎ ﺣﺎﻻ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻧﮑﺮﺩﻩﺍﻡ ﭼﻮﻥ ﭘﺪﺭﻡ ﺧﯿﻠﯽ ﭘﯿﺮ ﻫﺴﺖ ﻭ ﮐﺴﯽ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺗﺮ ﻭ ﺧﺸﮏ ﻭ ﻧﮕﻬﺪﺍﺭﯼ ﮐﻨﺪ. ﻣﻦ ﺑﺮﺍﯾﺶ ﺧﺪمت می‌کنم. آن ﭘﻨﺞ ﭘﺴﺮ، ﯾﻌﻨﯽ ﺑﺮﺍﺩﺭﺍﻧﻢ، ﻓﻘﻂ ﮔﺎﻫﮕﺎﻫﯽ خبرش را می‌گیرند. ﭘﺪﺭﻡ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﮔﺮﯾﻪ می‌کند ﻭ ﭘﺸﯿﻤﺎﻥ ﺍﺯ ﮐﺎﺭﯼ ﮐﻪ ﺩﺭ ﮐﻮﭼﮑﯽ ﺑﺎ ﻣﻦ ﮐﺮﺩﻩ.» ▫️ﭼﻪ ﺑﺴﺎ ﭼﯿﺰﻫﺎﯾﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﻧﺪﺍﺭﯾﺪ ﻭ ﻧﺎﭘﺴﻨﺪ ﻣﯽﺩﺍﻧﯿﺪ ﺍﻣﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﺷﻤﺎ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺧﯿﺮﯼ ﻧﻬﻔﺘﻪ ﺍﺳﺖ. 🌱عسی ان تکرهوا شیئا و هو خیر لکم ▫️ﺑﻪ ﻗﻀﺎﯼ ﺍﻟﻬﯽ ﻭ اراده ﺍﻭ ﺭﺍﺿﯽ ﻭ ﺧﺸﻨﻮﺩ ﺑﺎﺵ ﺗﺎ ﻃﻌﻢ ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﯽ ﺭﺍ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﮐنی. @hussainiyah135 انتشارحداکثری🔺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
9.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹صحبت های قابل تأمل گروه صنعتی برند «رازی»: ➖پدرم برای ۱۰ درصد سود فروش رد مظالم می داد. ➖من درس مکاسب خوانده ام. ‌@hussainiyah135 انتشارحداکثری🔺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
14.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این کلیپ را بفرستید برای دوستان ، فامیل ، همسایه ، دوستان انقلاب ، بد خواهان انقلاب ، آنهایی که رای دادند وآنهایی که رای ندادند ... 🚨عجب سخنرانی!؟ چه نفس گرمی داره! ماشاءالله.این حرفها را باید روزی یکبار شنید. حتما تا آخر باید شنید ▫️سردار اهوازیان ‌@hussainiyah135 انتشارحداکثری🔺
وقتی این جسم بی سر را در منطقه عملیاتی پیدا کردند در جیبش کاغذی را یافتند که در آن نوشته بود: بی سر و سامان تو ام یا حسین ‌@hussainiyah135 انتشارحداکثری🔺
♦️‌یکی از قدیمی‌ترین عکس‌های موجود از کربلا حدود ۱۱۰ سال قبل @hussainiyah135 انتشارحداکثری🔺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
    *ای که نگاهت ، بیکران رحمت است    و هم آسمانِ برکت ...🍃     ای که از درون مرا میخوانی ...     براستی تو مقصدی؟ یا مقصود؟     به‌ گمانم هردو     تو عاشقی ؟ یا معشوق ؟    تو قصدی ؟ یا قاصد ؟ تو همچون خورشیدی هستی در زندگی ام ، اگر بسوزانی مرا ، میدانم‌ خیر من در این سوختن است ...🌺 مرا وصل کن به اقیانوس عشقت که کران     ندارد،ای بی‌نهایت !@hussainiyah135 انتشارحداکثری🔺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🪴 در سالن غذاخوری دانشگاهی در اروپا یک دانشجوی دختر با موهای قرمز که از چهره‌اش پیداست اروپایی است، سینی غذایش را تحویل می‌گیرد و سر میز می‌نشیند. سپس یادش می‌افتد که کارد و چنگال برنداشته، بلند می‌شود تا آنها را بیاورد. وقتی برمی‌گردد، با شگفتی مشاهده می‌کند که یک مرد سیاه‌پوست، احتمالا اهل ناف آفریقا (با توجه به قیافه‌اش) آنجا نشسته و مشغول خوردن از ظرف غذای اوست! بلافاصله پس از دیدن این صحنه، زن جوان سرگشتگی و عصبانیت را در وجود خودش احساس می‌کند اما به‌سرعت افکارش را تغییر می‌دهد و فرض را بر این می‌گیرد که مرد آفریقایی با آداب اروپا در زمینۀ اموال شخصی و حریم خصوصی آشنا نیست. او حتی این را هم در نظر می‌گیرد که شاید مرد جوان پول کافی برای خرید وعدۀ غذایی‌اش را ندارد. در هر حال، تصمیم می‌گیرد جلوی مرد جوان بنشیند و با حالتی دوستانه به او لبخند بزند. جوان آفریقایی نیز با لبخندی شادمانه به او پاسخ می‌دهد. دختر اروپایی سعی می‌کند کاری کند. اینکه غذایش را با نهایت لذت و ادب با مرد سیاه سهیم شود. به این ترتیب، مرد سالاد را می‌خورد، زن سوپ را، هر کدام بخشی از تاس کباب را برمی‌دارند و یکی از آنها ماست را می‌خورد و دیگری پای میوه را. همۀ این کارها همراه با لبخندهای دوستانه است؛ مرد با کمرویی و زن راحت، دلگرم ‌کننده و با مهربانی لبخند می‌زنند. آنها ناهارشان را تمام می‌کنند. زن اروپایی بلند می‌شود تا قهوه بیاورد. و اینجاست که کمی آنورتر پشت سر مرد سیاه‌پوست، در کنار میز بغلی کاپشن خودش را آویزان روی صندلی پشتی می‌بیند و ظرف غذایش را که دست‌نخورده و روی آن یکی میز مانده است! توضیح پائولو کوئیلیو: من این داستان زیبا را به همۀ کسانی تقدیم می‌کنم که در برابر دیگران با ترس و احتیاط رفتار می‌کنند و آنها را افرادی پایین‌مرتبه می‌دانند. داستان را به همۀ این آدم‌ها تقدیم می‌کنم که با وجود نیت‌های خوبشان، دیگران را از بالا نگاه می‌کنند و نسبت به آنها احساس سَروَری دارند. چقدر خوب است که همۀ ما خودمان را از پیش‌داوری‌ها رها کنیم، وگرنه احتمال دارد مثل کوته فکران رفتار کنیم؛ مثل دختر بیچارۀ اروپایی که فکر می‌کرد در بالاترین نقطۀ تمدن است، در حالی که آفریقاییِ دانش‌آموخته به او اجازه داد از غذايش بخورد . @hussainiyah135 انتشارحداکثری🔺