یه جا مطلبی خوندم که حرف قشنگی درباره دلتنگی زده بود:
"دلتنگی فقط واسه کسیه که مُرده
کسیکه خودش نخواسته کنارت باشه
حتی ارزش فکر کردنم نداره!"
بعضی وقتا دلم برای خود قدیمیم تنگ میشه
برای خودمی که با یه جوک بی مزه فاز میگرفت و از ته دل قهقهه میزد و هیچی دیگه نمی تونست جلوی خندشو بگیره ، واسه خودمی که هنوز قلبش رو آدما لگدمال نکرده بودند و کلی دلیل واسه محبت کردن و دوست داشتن داشت ، واسه اون آدمی که شبا تا دیروقت دورهمی میرفت صبحا با کلی انگیزه از خواب بیدار میشد ، من فقط نمیدونم یهو چی شد اون آدم کجا رفت؟اینی که جلوی آینه ایستاده کیه چرا دور چشماشاینقدر گود افتاده چرا خیلی وقته دیگه حوصله ی کسی رونداره چرا سمت چپ سینش خالیه هیچی توش نیست چرا دیگه دلش نمیخواد از خواب بیدار شه؟!
چی میتونه غم انگیزتر از
این بیتِ شهریار باشه:
" آزرده دل از کوی تو رفتیم و نگفتی
کی بود؟ کجا رفت؟ چرا بود و چرا نیست... ؛)
اسکار بهترین نوع از لحظه شماری موقع دلتنگی هم میرسه به مولانا که میگه:
"اشتیاقی که به دیدار تو دارد دل من؛
دل من داند و من دانم و دل داند و من..."
من میتونم در عرض یک ثانیه بدترین آدمی باشم
که تو عمرت دیدی و همینطورم میتونم
اونقدر خوب باشم که نتونی باور کنی،
درواقع ۹۰درصد رفتار من بستگی به اینکه تو کی هستی داره!
معجزه ها از دلِ دوست داشتن ها اتفاق می افتند!
ریز ریز، گلهای کوچک بنفش داده
گلدانی که پاییز برده بودش...
تنها دوست داشتنت می تواند
پاییز را از تقویمم پَر بدهد!
- معصومه صابر