eitaa logo
✧══•یٓـاوَرانـِ ظُـهـُور•══✧
113 دنبال‌کننده
1هزار عکس
316 ویدیو
1 فایل
تاسیس کانال ۱۳۹۹/۱۲/۱۰ برای‌انتقادات سوالات و.... به پیوی خادم کانال مراجعه کنید @alireza313iar برای تبادلات و تبلبغات‌به پیوی مربوطه مراجعه کنید
مشاهده در ایتا
دانلود
°☁️🦋°•🌸🌿• بهار‌آمدھ اما،هوا‌غم‌انگیز‌است هواۍ‌بی‌شما دقیقا‌هواۍ‌پاییز‌است..(: ...♥️ @iavaranezohor ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
نامہ‌امام‌زمان"عـج" بہ‌شیخ‌مفید: |🌿.| میشُد زودتر بیایند بہ‌پیشم فقط کافےبود کھ پاےِ‌قرارهایشان بمآنند و دلشان با هم ؛ یکۍشود ، اگر میبینۍ این همه‌تاخیر افتادھ و من''حبس''شده ام، دلیلش خودِ آنها هستنـد ؛ کارهایۍ کھ میکنند خبرش‌بہ‌ما میرسد! کارهایۍ کھ... توقّعش را از آنھا ندارم 😔💔 . |♡|بحارالانوار،ج۵۳،ص۱۷۷ الهم‌عجݪ‌الولیك‌الفࢪج♥️ @iavaranezohor ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
پشتِ سنگر مجازی با خودمون چند چندیم؟! 🌿
- گفت : مـن تنـها نیومدم خواستگارے! با مـادرم حضـرت زهرا اومدم 🙂 + منم نامردے نکردم - گفتم : منم به شما بله نگفتم!! + من به مادرتـون حضرت زهرا بله گفتم🧡✨ [شهیداسماعیل‌سیرت‌نیا] @iavaranezohor ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
°🌙↓ ° خدایـــــآ ! ماࢪاطاقت‌مُࢪدن‌نیست.. شھیدمان‌ڪن..‌!(:❤ @iavaranezohor ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🙃💛 گفتمْ : محمد این لباس جدیدت خیلے بھت میاد...😎 گفت : لباس شھادتــه!🙃 گفتم : زده بھ سرت!😢 گفت : مے زنھ ان شاءاللّھ!😉 •[ چند ثانیھ بعد از انفجار رسیدم بالاے سرش😭 ، نا نداشت😔 ، فقط آروم گفت : دیدے زد!!!♥️ ]• شھیـ🕊ــد محمد مهدوی @iavaranezohor ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
3.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸 بهتره یا کار مهدوی؟؟ رفقایی که آرزوی شهادت دارن ببینن @iavaranezohor ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🖇🎀 🤓درس خواندن در شب عملیات😳 🍃در عملیات فاو، ما در گردان حبیب در حالت آماده باش ⚔️و در حالت انتظار ایستاده بودیم🤯 که هر لحظه دستور حمله صادر شود و ما حمله را آغاز کنیم📯، گردان های عمل کننده قبل از گردان حبیب به خط دشمن زده بودند 💣و در خط مقدم درگیری شدید بود.🌪🔥🌪 دشمن دائماً منطقه را که در حالت تاریکی مطلق بود با منور روشن می کرد✨، در همان لحظه دیدم که یکی از شهدا که نامش در خاطرم نیست و در چند متری من بود کتابی در دستش گرفته و مطالعه می کند🧐📗، با کنجکاوی پرسیدم : چه می خوانی، قرآن است یا دعا؟ جواب داد: کتاب درسی است😳، چند روز دیگر در مجتمع رزمندگان باید امتحان بدهم🤕، تعجب کرده و پوزخندی😏 به ایشان زده و گفتم: حالا ببین تا چند ثانیه دیگر زنده ای که درس آماده می کنی؟ عجب حوصله ای داری، تو دیگه کی هستی 😯بابا!!! خنده ای کرد ☺️و با چهره ای بسیار آرام گفت: اگر که شهید شدیم الحمدالله😇، اگر نشدیم لااقل نمره خوبی بگیریم که آبروی رزمنده ها را نبریم. 😅 📔کتاب «یک قدم تا بهشت» 🖊اسدالله نگاری 📚نوید شاهد ┈••✾•☘🦋🌸🦋☘•✾••┈ @iavaranezohor
✨روزی بود ، روزگاری بود . در یکی از روزها دوستان ملانصرالدین با عجله در خانه ی ملا را زدند و به او گفتند : حاکم شهر عوض شده و حاکم جدیدی آمده . ملا گفت : حاکم عوض شده که شده ؟ به من چه ؟ دوستانش گفتند ، یعنی چه ؟ این چه حرفی است ؟ باید هر چه زودتر هدیه ای تهیه کنی و برای حاکم جدید ببری . ملا گفت : آها ؛ حال فهمیدم پس من باید هدیه ای تهیه کنم و ببرم پیش حاکم جدید تا اگر فردا برای شما گرفتاری پیش آمد ، واسطه بشوم و از حاکم بخواهم کمک تان کند ؟ دوستانش گفتند : بله همین طور است . ملا گفت : این وسط به من چه می رسد ؟ دوستانش گفتند : بابا تو ریش سفیدی ، تو بزرگی . یکی از دوستان ملا ، گفت : ناراحت نباش ، هدیه را خودمان تهیه می کنیم . یک مرغ چاق و گنده می پزیم تا تو مزد آن را به خانه ی حاکم ببری . ملا گفت : دو تا بپزید . یکی هم برای من و زن و بچه ام . چون من باید فردا ریش گرو بگذارم آنها قبول کردند و فردا با دو مرغ بریان به خانه ی ملا آمدند . ملا یک مرغ را به زنش داد و مرغ بریان دیگر را در سینی گذاشت تا نزد حاکم ببرد . در راه اشتهای ملا تحریک شد و سرپوش سینی را برداشت و یکی از پاهای مرغ را کند و خورد و دوباره روی آن را پوشاند و نزد حاکم برد . حاکم سرپوش را برداشت تا کمی مرغ بخورد . دید که ای دل غافل . مرغ ملا یک پا دارد . سوال کرد چرا مرغ بریان یک پا دارد . ملا گفت : مرغ های خوب شهر ما یک پا دارند . حاکم فهمید که ملا بسیار زرنگ و باهوش است و به او گفت : ناهار میهمان ما باشید از‌ آن به بعد هر کسی که روی حرف نادرست خود پافشاری کند می گویند : . @iavaranezohor