⚠️ #تلنگرانه
تویکتابِ" سه دقیقه در قیامت "
اومده که:
[.._هر چی من شوخی شوخی انجام دادم،
اینا جدی جدی نوشتن..._]
😔 #مثلاچت_بانامحرم
حواسمون باشه🙃
@iavaranezohor
تو بازار ماهی فروشا
خواستم بگم خیلی متخصصم جلو فامیل
ماهی داشت بال بال میزد
گفتم ببخشید آقا ماهیاتون تازه است
یارو گفت نه داداش اینا ۷ ساله مردن الان انیشتین و از نزدیک دیدن زنده شدن
این جزو بدترین شکست های زندگیم بووود😐😂
#بخند_مومن😁
تصویر مسجد جمکران که دیشب گرفته شده🍃❤️
#اللهمعجلولیکالفࢪج
@iavaranezohor
#طنز_جبهھ😅
خاطره ای طنز از حضور زنان در جبهه
بیگودی های خواهر کاتبی!😐
✍🏻 حدودا 18.19ساله بودم
که مســــــ🕌ــــجد محل یک شب حاج اقا،خانما رو جمع کرد و گفت:
رزمنده ها لباس ندارند و یه سری کارای تدارکاتی رو خواست که انجام بدیم!
من و چند از خواهرا✋🏻
که پزشـ🔬ـکی میخوندیم
پیشنهاد دادیم برای جبران نیروی پرستاری بریم بیمارستان های صحرایی🏩
و ما چمدون رو بستیم و راهی جنوب شدیم🚌
من تصور درستی از واقیعت جنگ نداشتم و کسی هم برای من توضیح نداده بود🤐
و این باعث شد که یک ساک دخترونه ببندم شبیه مسافرت های دیگه،و عضو جدانشدنی از خودم رو بذارم تو ســ🛍ـــاک
یعنی بیگودی هام😲
و چند دست لباس👗
و کرم دست و کلی وسایل دیگه😶 ...
غافل از اینکه جنگ، خشن تر از اینه که به من فرصت بده موهامو تو بیگودی بپیچم❗️
یا دستمو کرم بزنم...👐🏻
به منطقه جنگی و نزدیک بیمارستان رسیدیم...
نمیدونم چطور شد که😰
ساک من و بقیه خواهرا از بالای ماشین افتاد و باز شد و به دلیل باد شدیدی که تو منطقه بود، محتویاتش خارج شد و لباسا و بیگودی های من پخش شد تو منطقه😰
ما مبهوت به لباسامون که با باد این ور و اون ور میرفتن نگاه میکردیم...🌬
و برادرا افتادن دنبال لباسا😱
ما خجالت زده 😥.
برادرا بعد از جمع کردن یه کپه لباس اومدن به سمت ما😅
دلمون میخواست انکار کنیم😣
اما اونجا جنس مونثی نبود جز ما سه نفر که تو اون بیابون واساده بودیم😑😐😶
.
و بعد
.
بیگودی هام دست یه برادر دیگه بود و خانما اشاره کردند که اینا بیگودی های خواهر کاتبیه😂
از اون لحظه که بیگودی ها رو گرفتم، تصمیم گرفتم اونا رو منهدم کنم...❌
شب تو کیسه انداختم و پرت کردم پشت بیمارستان☺️
صبح یکی از برادرا اومد سمتم با کیسه بیگودی
گفت در حال کیشیک بودن، این بسته مشکوک رو پیدا کردند،گفتن بیگودی های خواهر کاتبیه😮
شب که همه خوابیدن ، تصمیم گرفتم چال کنم پشت بیمارستان صحرایی😊
چال کردم و چند روز بعد یکی از برادرا گفت ما پشت بیمارستان خواستیم سنگر بسازیم ،زمین رو کندیم،اینا اومده بالا
گفتن اینا بیگودی های خواهر کاتبیه 😐😒
و من
هر جور این بیگودی های لعنتی رو سر به نیست میکردم😡
دوباره چند روز بعد دست یکی از برادرا میدیدم که داره میاد سمتم🏃♂️
خواهر کاتبی🗣
خواهر کاتبی🗣
بیگودی هاتون…
😂😂😂😂😂
داستان فوق بر اساس خاطرات بانو کاتبی یکی از امدادگرانوجهادگر ۸ سال دفاع مقدس میباشد
﹍﹍●✻❤✻●﹍﹍
@iavaranezohor
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
*تمام شکوفه های بهاری*
*منتظر آمدنت هستند 🌸🍃*
*السلام علیک یا ربیع الانام💖*
*سلام بر تو ای بهار انسانها🌸🍃*
*دعای همگی ما فرج توست🌸🍃*
*یا صاحب الزمان 🌸* 🍃
*سلام آقای خوبم🤚🏻*
*اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلِیکَ الْفَرَج💖* 🙏
🕊|اݪلہمارزقݩاشہادةفےسبیݪڪ
@iavaranezohor
♦️جنگـــ نـــــرم مثـل خــمپاره شصت میمونه❗️
چـون اصلا صـدا و سـوت نـداره .....
فقط وقتے متوجهش میشے ڪه یهو مے بینے رفیقت دیگـه مسجدو هیأت و پایگاه نمیاد، یـا دیگه چـــٰادر سـر نمیکنه.
شــــهید حجت الله رحیمی
#کلام_شهید
@iavaranezohor