ما مثل بعضی نیستیم یه متر بنر بنویسیم
یه کانال باحال هست با موضوع
طنز🤣🤣🤣،
داستان کلیپ شهدا🙃🥀،
دانستنی،فکت🌍✨
زودی عضو شو😁👇
https://eitaa.com/joinchat/249495740Cd0c77d75e0
『شہید ابࢪاهیـــم هـادے』
ما مثل بعضی نیستیم یه متر بنر بنویسیم یه کانال باحال هست با موضوع طنز🤣🤣🤣، داستان کلیپ شهدا🙃🥀، دان
#تبادل_شبانه
❌هیچ یک از تبادلات رو تایید یا رد نمیکنیم❌
کانالی با یاد♥️:
【 شـهـــیـڊه ڔﺎضــیــــہ ڪشـﺎۅڔز】
دڔ نــــیـمـہ شــب بـہ یاد رڢْیق شـــهیـدـ ✨🖤
درسته دوست داشتی جراح قلب بشی و خدا شهادت رو بهت هدیه داد ، ولی جراح قلب های مریض شدی و کمکشون کردی♥️
#شهیده_راضیه_کشاورز
تو از طرف شهیده دعوت شدی !!
یه رفیق شهید برای خودت انتخاب کن ...
این رفقا بلدن چجوری از گِل در بیارنت....
یه رفیق مثل شهدا
مثل شهیده راضیه کشاورز....
ولت نمیکنن تا شهادت
بفرما لینک ↓↓↓↯↯↯↯↯↓↓
https://eitaa.com/shahideRaziehkeshavarz
❥ツ
کانالی با یاد♥️:
【 شـهـــیـڊه ڔﺎضــیــــہ ڪشـﺎۅڔز】
دڔ نــــیـمـہ شــب بـہ یاد رڢْیق شـــهیـدـ ✨🖤
درسته دوست داشتی جراح قلب بشی و خدا شهادت رو بهت هدیه داد ، ولی جراح قلب های مریض شدی و کمکشون کردی♥️
#شهیده_راضیه_کشاورز
تو از طرف شهیده دعوت شدی !!
یه رفیق شهید برای خودت انتخاب کن ...
این رفقا بلدن چجوری از گِل در بیارنت....
یه رفیق مثل شهدا
مثل شهیده راضیه کشاورز....
ولت نمیکنن تا شهادت
بفرما لینک ↓↓↓↯↯↯↯↯↓↓
https://eitaa.com/shahideRaziehkeshavarz
❥ツ
🍀🍀قسمتی از وصیت نامه شهید مصطفی صدرزاده
آرزو دارم که دخترم فاطمه،فاطمی تربیت شود یعنی مدافع سرسخت ولایت، از دوستان، آشنایان و فامیل و هرکس که حقی گردن ما دارد تقاضا میکنم بنده حقیر با ببخشد زیرا میدانم که اخلاق و رفتار من آنقدر خوب نبود که توفیق شهادت داشته باشم، مردم عزیز ایران یادمان باشد که به خاطر وجب به وجب این سرزمین و دین اسلام چقدر خون دادیم چقدر بچههای ما یتیم شدند، زنها بیوه، مادرها مجنون، پدرها گریان فقط و فقط برای خدا بود. در این ماه مبارک رمضان دل ما شکست، دل امام زمان بیشتر و بیشتر که در مملکت شهدا حرمت ماه خدا توسط بعضیها نگهداشته نشد؛ از ما گفتن ما که رفتیم ..
بیبی زینب آن زمانی که شما در شام غریب بودید گذشت دیگر به احدی اجازه نمیدهیم به شما و به سلاله حسین(ع) بیاحترامی کند. دیگر دوران مظلومیت شیعه تمام شده. بیبیجان انی سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم بیبی عزیزم مرا قاسم خطاب کن مرا قاسم خطاب کن روی خون ناقابل من هم حساب کن...
🌲🍃🌲🍃🌲🍃🌲🍃🌲🍃🌲🍃
خلاصه ای از زندگینامه و خاطرات شهیده:
مادر شهیده:
شهیده میترا در سال 1347 در آبادان متولد شد. مادرم نام میترا را برای او انتخاب کرد. اما بعدها که میترا بزرگ شد، به اسمش اعتراض داشت. بارها به مادرم گفت «مادربزرگ، این هم اسم بود برای من انتخاب کردی؟ اگر در آن دنیا از شما بپرسند که چرا اسم مرا میترا گذاشتهاید، چه جوابی میدهید؟ من دوست دارم اسمم زینب باشد. من میخواهم مثل زینب (سلام الله علیها) باشم.» میترا همه ما را هم وادار کرد که به جای میترا به او زینب بگوییم. البته یک روز، روزه گرفت و برای افطاری دوستانش را دعوت کرد و نامش را تغییر داد. زینب در دوران کودکی دو بار بیماری سختی گرفت که در بیمارستان بستری شد و خدا زینب را دوباره به من داد. زینب بین بچههایم (7 بچه، 4 دختر و سه پسر) از همه سازگارتر بود. از هیچ چیز ایراد نمیگرفت.زینب از همه بچههایم به خودم شبیهتر بود. صبور اما فعال بود. از بچهگی به من در کارهای خانه کمک میکرد. زینب بیشتر از اینکه دنبال لباس و خوردن و بازی باشد، دنبال نماز و روزه و قرآن بود.