eitaa logo
مجله ایده زندگی
43.9هزار دنبال‌کننده
6هزار عکس
4.1هزار ویدیو
32 فایل
🦋مجله ایده زندگی🦋 📌ارتباط با من و رزرو تبلیغ: @idehzendegi_admin 📌کانال تبلیغاتمون: https://eitaa.com/Tablighidehzendegi 📌کانال دوممون: @dastane_zendegi انتشار مطالب کانال بدون ذکر منبع ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
🔶🔹 🔆 🔆 حسابی جا خورد و خنده اش کور شد ... زینب رو گذاشت زمین ... - اتفاقی افتاده؟ ... رفتم تو اتاق، سر کمد و علی دنبالم ... از لای ساک لباس گرم ها، برگه ها رو کشیدم بیرون ... - اینها چیه علی؟ ... رنگش پرید ... - تو اونها رو چطوری پیدا کردی؟ ... - من میگم اینها چیه؟ ... تو می پرسی چطور پیداشون کردم؟ ... با ناراحتی اومد سمتم و برگه ها رو از دستم گرفت ... - هانیه جان ... شما خودت رو قاطی این کارها نکن ... با عصبانیت گفتم ... یعنی چی خودم رو قاطی نکنم؟ ... می فهمی اگر ساواک شک کنه و بریزه توی خونه مثل آب خوردن اینها رو پیدا می کنه ... بعد هم می برنت داغت می مونه روی دلم ..
🔶🔹 🔆 🔆 نازدونه علی به شدت ترسیده بود ... اصلا حواسم بهش نبود... اومد جلو و عبای علی رو گرفت ... بغض کرده و با چشم های پر اشک خودش رو چسبوند به علی ... با دیدن این حالتش بدجور دلم سوخت ... بغض گلوی خودم رو هم گرفت... خم شد و زینب رو بغل کرد و بوسیدش ... چرخید سمتم و دوباره با محبت بهم نگاه کرد ... اشکم منتظر یه پخ بود که از چشمم بریزه پایین ... - عمر دست خداست هانیه جان ... اینها رو همین امشب می برم ... شرمنده نگرانت کردم ... دیگه نمیارم شون خونه... زینب رو گذاشت زمین و سریع مشغول جمع کردن شد ... حسابی لجم گرفته بود ... - من رو به یه پیرمرد فروختی؟ ... خنده اش گرفت ... رفتم نشستم کنارش ... - این طوری ببندی شون لو میری ... بده من می بندم روی شکمم ... هر کی ببینه فکر می کنه باردارم ... - خوب اینطوری یکی دو ماه دیگه نمیگن بچه چی شد؟ ... خطر داره ... نمی خوام پای شما کشیده بشه وسط ... توی چشم هاش نگاه کردم ... - نه نمیگن ... واقعا دو ماهی میشه که باردارم سه ماه قبل از تولد دو سالگی زینب ... دومین دخترمون هم به دنیا اومد ... این بار هم علی نبود ... اما برعکس دفعه قبل... اصلا علی نیومد ... این بار هم گریه می کردم ... اما نه به خاطر بچه ای که دختر بود ... به خاطر علی که هیچ کسی از سرنوشت خبری نداشت ... تا یه ماهگی هیچ اسمی روش نگذاشتم ... کارم اشک بود و اشک ... مادر علی ازمون مراقبت می کرد ... من می زدم زیر گریه، اونم پا به پای من گریه می کرد ... زینب بابا هم با دلتنگی ها و بهانه گیری های کودکانه اش روی زخم دلم نمک می پاشید ... از طرفی، پدرم هیچ سراغی از ما نمی گرفت ... زبانی هم گفته بود از ارث محرومم کرده ... توی اون شرایط، جواب کنکور هم اومد ... تهران، پرستاری قبول شده بودم ... یه سال تمام از علی هیچ خبری نبود ... هر چند وقت یه بار، ساواکی ها مثل وحشی ها و قوم مغول، می ریختن توی خونه ... همه چیز رو بهم می ریختن ... خیلی از وسایل مون توی اون مدت شکست ... زینب با وحشت به من می چسبید و گریه می کرد ... چند بار، من رو هم با خودشون بردن ولی بعد از یکی دو روز، کتک خورده ولم می کردن ... روزهای سیاه و سخت ما می گذشت ... پدر علی سعی می کرد کمک خرج مون باشه ولی دست اونها هم تنگ بود ... درس می خوندم و خیاطی می کردم تا خرج زندگی رو در بیارم ... اما روزهای سخت تری انتظار ما رو می کشید ... ترم سوم دانشگاه ... سر کلاس نشسته بودم که یهو ساواکی ها ریختن تو ... دست ها و چشم هام رو بستن و من رو بردن ... اول فکر می کردم مثل دفعات قبله اما این بار فرق داشت ... چطور و از کجا؟ ... اما من هم لو رفته بودم ... چشم باز کردم دیدم توی اتاق بازجویی ساواکم ... روزگارم با طعم شکنجه شروع شد ... کتک خوردن با کابل، ساده ترین بلایی بود که سرم می اومد چند ماه که گذشت تازه فهمیدم اونها هیچ مدرکی علیه من ندارن ... به خاطر یه شک ساده، کارم به اتاق شکنجه ساواک کشیده بود ... اما حقیقت این بود ... همیشه می تونه بدتری هم وجود داشته باشه ... و بدترین قسمت زندگی من تا اون لحظه ... توی اون روز شوم شکل گرفت ... دوباره من رو کشون کشون به اتاق بازجویی بردن ... چشم که باز کردم ... علی جلوی من بود ... بعد از دو سال ... که نمی دونستم زنده است یا اونو کشتن ... زخمی و داغون ... جلوی من نشسته بود ... 👈ادامه دارد…
🔶🔹 🔆 کارهایی که برای بهبود گلودرد باید انجام دهید ! آب نمک غرغره کنید اسطوخودوس را دریابید آویشن گلویتان را نرم می‌کند سیر همه کاره است عسل فراموش‌تان نشود بخور بدهید جوشانده عناب را هم فراموش نکنید لعاب معجزه‌گر به‌دانه را دست کم نگیرید 🦋 دوستای خوبم لطفا برای بهتر دیده شدن کانال، ما رو به دوستاتون معرفی کنید🙏🏻 📌لینک عضویت در کانال 👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/1094189264C457f933ca8
🔶🔹 🔆 اگر كيك ميپزيد و كيك تون بخوبى پف نميكنه حتما موارد زير رو چك كنيد👇🏻 🔸تنظیم بودن دمای فر حتما باید مواد کیک به دمای محیط برسه 🔸بکینگ پودر کهنه نباشه 🔸ارد و بکینگ پودر دو بار الک بشه 🔸اندازه ی قالب نسبت به مایه کیک کوچک یا بزرگ نباشه 🔸موقع اضافه کردن آرد فقط در حد مخلوط شدن باید هم زده بشه 🥧نکته: برای پیشگیری از چسبیدن کیک به ته ظرف بهتر است2قاشق شکر را ته ظرف بپاشید. شکر رطوبت ظرف را جذب می کند و مانع از چسبیدن کیک به ظرف میشه 🦋 دوستای خوبم لطفا برای بهتر دیده شدن کانال، ما رو به دوستاتون معرفی کنید🙏🏻 📌لینک عضویت در کانال 👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/1094189264C457f933ca8
🔶🔹 🔆 کدوماش رو داشتین؟ 😭😍 🦋 دوستای خوبم لطفا برای بهتر دیده شدن کانال، ما رو به دوستاتون معرفی کنید🙏🏻 📌لینک عضویت در کانال 👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/1094189264C457f933ca8
🔶🔹 🔆 مسجد ابراهیمی یا حرم ابراهیمی شریف، چهارمین مکان مقدس در میان مسلمانان محسوب می‌شود، این مسجد در شهرک قدیمی الخلیل در جنوب کرانه باختری واقع شده است. بنای مسجد ابراهیمی شبیه مسجدالاقصی است و اطراف آن با یک دیوار بزرگ سنگی محصور شده است که طول آن به 7 متر می‌رسد. بنا بر برخی روایات در این مسجد، قبر حضرت ابراهیم (ع) و همسرش «ساره» و قبر حضرت اسحاق (ع)، حضرت یعقوب (ع) و همسران‌شان قرار دارد. البته برخی روایات می‌گویند که حضرات یوسف، آدم، سام و نوح (علیهم‌السلام) نیز در این مکان مدفون هستند. ‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‎‌ ‌‌‌ ‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‌‌‎‌‎‌ 🦋 دوستای خوبم لطفا برای بهتر دیده شدن کانال، ما رو به دوستاتون معرفی کنید🙏🏻 📌لینک عضویت در کانال 👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/1094189264C457f933ca8
🔶🔹 🔆 🔆 اول اصلا نشناختمش ... چشمش که بهم افتاد رنگش پرید... لب هاش می لرزید ... چشم هاش پر از اشک شده بود... اما من بی اختیار از خوشحالی گریه می کردم ... از خوشحالی زنده بودن علی ... فقط گریه می کردم ... اما این خوشحالی چندان طول نکشید ... اون لحظات و ثانیه های شیرین ... جاش رو به شوم ترین لحظه های زندگیم داد ... قبل از اینکه حتی بتونیم با هم صحبت کنیم ... شکنجه گرها اومدن تو ... من رو آورده بودن تا جلوی چشم های علی شکنجه کنن ... علی هیچ طور حاضر به همکاری نشده بود ... سرسخت و محکم استقامت کرده بود ... و این ترفند جدیدشون بود ... اونها، من رو جلوی چشم های علی شکنجه می کردن ... و اون ضجه می زد و فریاد می کشید ... صدای یازهرا گفتنش یه لحظه قطع نمی شد ...
🔶🔹 🔆 🔆 با تمام وجود، خودم رو کنترل می کردم ... می ترسیدم ... می ترسیدم حتی با گفتن یه آخ کوچیک ... دل علی بلرزه و حرف بزنه ... با چشم هام به علی التماس می کردم ... و ته دلم خدا خدا می گفتم ... نه برای خودم ... نه برای درد ... نه برای نجات مون ... به خدا التماس می کردم به علی کمک کنه ... التماس می کردم مبادا به حرف بیاد ... التماس می کردم که ... بوی گوشت سوخته بدن من ... کل اتاق رو پر کرده بود ... ثانیه ها به اندازه یک روز ... و روزها به اندازه یک قرن طول می کشید ... ما همدیگه رو می دیدیم ... اما هیچ حرفی بین ما رد و بدل نمی شد ... از یک طرف دیدن علی خوشحالم می کرد ... از طرف دیگه، دیدنش به مفهوم شکنجه های سخت تر بود ... هر چند، بیشتر از زجر شکنجه ... درد دیدن علی توی اون شرایط آزارم می داد ... فقط به خدا التماس می کردم ... - خدایا ... حتی اگر توی این شرایط بمیرم برام مهم نیست... به علی کمک کن طاقت بیاره ... علی رو نجات بده ... بالاخره به خاطر فشار تظاهرات و حرکت های مردم ... شاه مجبور شد یه عده از زندانی های سیاسی رو آزاد کنه ... منم جزء شون بودم ... از زندان، مستقیم من رو بردن بیمارستان ... قدرت اینکه روی پاهام بایستم رو نداشتم ... تمام هیکلم بوی ادرار ساواکی ها ... و چرک و خون می داد ... بعد از 7 ماه، بچه هام رو دیدم ... پدر و مادر علی، به هزار زحمت اونها رو آوردن توی بخش ... تا چشمم بهشون افتاد... اینها اولین جملات من بود ... علی زنده است ... من، علی رو دیدم ... علی زنده بود ... بچه هام رو بغل کردم ... فقط گریه می کردم ... همه مون گریه می کردیم ... 👈ادامه دارد…
🔶🔹 🔆 خورشت کرفس یک عدد پیاز بزرگ 200 گرم گوشت خورشتی ساقه کرفس و سبزی نعناع و جعفری سرخ شده زردچوبه فلفل دارچین زعفران نمک کمی رب یه کاسه کوچک لوبیا چیتی بدلخواه دوتا لیمو عمانی اول پیاز رو تفت دادم کمی که سبک شد بهش گوشت رو اضافه کردم و تفت دادم حالا نوبت ادویه هاست بعدش کرفس و سبزی را اضافه کردم و کمی تفت دادم کرفس و سبزی رو از قبل سرخ و فریز کردم بعد ابجوش ریختم و وقتی جوش اومد یک کاسه کوچک لوبیاچیتی و دو تا لیمو عمانی ریختم و گذاشتم خورش روی شعله کم جابیفته دو ساعت بعد لیمو هارو برداشتم که خورشت رو تلخ نکنه حدودا پخت خورشت کرفس 5.6 ساعت هست که بیشترم میتونه بمونه امیدوارم درست کنید و لذت ببرید نکته:لوبیا چیتی داخل خورشت کرفس کاملا دلبخواهیه و خورشت رو لعابدار میکنه نکته:ساقه کرفس رو خرد میکنم و سرخ میکنم به همراه سبزی نعناع و جعفری و فریز میکنم
🔶🔹 🔆 برای اینکه کودک بتواند معنای زندگی را درک کنند و در هر شرایطی از آن لذت ببرد باید با رنج های کوچک و با انسان های رنج کشیده آشنا شود خلقت انسان این چنین است که اگر جسم او زیاد در آسایش باشد روحش فاسدمیشود. کسی که درد و رنج را نشناسد نه لذت مهربانی را درک خواهدکرد ونه شیرینی ترحم را. چنین شخصی قلبش از هیچ چیز متأثر نخواهد شد ومانند هیولایی در میان انسان ها قابل معاشرت نخواهد بود و عشق به خوبی ها و زیبایی ها در او به وجود نخواهد آمد. 🦋 دوستای خوبم لطفا برای بهتر دیده شدن کانال، ما رو به دوستاتون معرفی کنید🙏🏻 📌لینک عضویت در کانال 👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/1094189264C457f933ca8
🔶🔹 🔆 شما تصور کنید از دنیا رفته اید و از خدا درخواست کردید که خدا یک مهلت دوباره به شما بدهد و خدای تعالی این درخواست شما را پذیرفته و به شما چند روزی مهلت داده که نقایصتان را برطرف کنید. فکر کنید هر روز یک فرصت مجدد است که خدا به ما داده تا بهتر از زمانی که از دست داده ایم عمل کنیم. کسی که برگشته و یک فرصت محدود دارد، فکر می کند یک روز وقت دارم، باید سریع جبران کنم. پس تمان فکر و ذهن و سعی و تلاشش را برای جبران مافات می گذارد و به مسایل دنیایی، کینه ها، حسادتها، چشم و هم چشمیها و ... اهمیت نمی دهد. 🦋 دوستای خوبم لطفا برای بهتر دیده شدن کانال، ما رو به دوستاتون معرفی کنید🙏🏻 📌لینک عضویت در کانال 👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/1094189264C457f933ca8
🔶🔹 🔆 وقتی ناراحتی، ميگن خدا اون بالا هست... وقتی نا اميدی،ميگن اميدت به خدا باشه وقتی مسافری،ميگن خدا پشت و پناهت وقتی مظلوم باشی،ميگن خدا جای حق نشسته وقتی گرفتاری،ميگن خدا همه چيو درست ميکنه وقتی هدفی تو دلت داری ، ميگن از تو حرکت از خدا برکت ، پس وقتی خدا حواسش به همه و همه چی هست...ديگه غصه چرا . . . روزتون پراز امید و در پناه خدا 🔆شبت_بخیر 😇 🦋 دوستای خوبم لطفا برای بهتر دیده شدن کانال، ما رو به دوستاتون معرفی کنید🙏🏻 📌لینک عضویت در کانال 👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/1094189264C457f933ca8