لبیک یاحسین ، یعنی از جان گذشتن !
نه اینکه از دور به آتش نگاه کردن و بعد
از خاموشی خود را ناجی معرفی کردن ..
| شهـیداسماعیلخانزادھ |
🍃__🤍ڪـــــنــجــــ🌿ـحــرمــ🤍
ای اشک تو لااقل وفاداری کن
زهراست نشسته،
آبرو داری کن...:)❤️🩹
🍃__🤍ڪـــــنــجــــ🌿ـحــرمــ🤍
" کُنج حرم "
ای اشک تو لااقل وفاداری کن زهراست نشسته، آبرو داری کن...:)❤️🩹 🍃__🤍ڪـــــنــجــــ🌿ـحــرمــ🤍
خودم خیلی با این بیت حال کردم...💔
هدایت شده از ضامن ِقـلبم .
ولی خودمونیما
اگه فرار به سمت حسین رو یادمون نمیدادن
آواره وسط دنیا چه خاکی به سرمون میریختیم ؟
دم خونهی کی میرفتیم ؟
حرفامونو کجا میزدیم ؟
گریههامونو کجا میبردیم ؟
خدا نیاره روزیو که گذرت بیوفته دم خونهی مردم .
ما ممنونیم از شما که مارو از همه بی نیاز کردین قربونتون برم :)
دانشجو هستی یا کارمند
کارگر هستی یا کشاورز
طلبه هستی یا کاسب بازار
آنچه از همهی اینها فراتر می رود،
انسانیت توست!
#شهید_سیدمرتضیآوینی
🍃__🤍ڪـــــنــجــــ🌿ـحــرمــ🤍
بنظرم دنیا از اونجایی خراب شد که
وقتی دخترا گیر میدن، میگن تو حسودی👀
وقتی پسرا گیر میدن، میگن عجب باغیرته! 👀🫤
اگه غیرت گیر دادنای الکی و محدود کردن بیجا و... هست باید فاتحه اش رو خوند‼️
خیلی با غیرتی بجای دعوا کردن با مهربونی حرف بزن...
یجوری نباش دخترت همسرت خواهرت و... ازت فراری بشن و متنفر.... ‼️
جوری نباش که دخترت بگه میترسم ازدواج کنم و طرف غیرتی باشه🙂💔
بخدا خیلی دخترا هستن نمیدونن غیرت ینی چی چون توئه برادر توئه پدر غیرت رو برعکس بهش نشون دادی💔‼️
🍃__🤍ڪـــــنــجــــ🌿ـحــرمــ🤍
من کجا؟!
روضه کجا...؟!
معرفتِ آقا بود؛
من هواسم به خودم بود
صدا کرد، حسین....💔
🍃__🤍ڪـــــنــجــــ🌿ـحــرمــ🤍
یادم می آید یک روز که در بیمارستان بودیم، حمله شدیدی صورت گرفته بود. به طوری که از بیمارستان های صحرایی هم مجروحین زیادی را به بیمارستان ما منتقل می کردند. اوضاع مجروحین به شدت وخیم بود. در بین همه آنها، وضع یکیشان خیلی بدتر از بقیه بود. رگ هایش پاره پاره شده بود و با این که سعی کرده بودند زخم هایش را ببندند، ولی خونریزی شدیدی داشت. مجروحین را یکی یکی به اتاق عمل می بردیم و منتظر می ماندیم تا عمل تمام شود و بعدی را داخل ببریم.
وقتی که دکتر اتاق عمل این مجروح را دید، به من گفت که بیاورمش داخل اتاق عمل و برای جراحی آماده اش کنم. من آن زمان چادر به سر داشتم. دکتر اشاره کرد که چادرم را در بیاورم تا راحت تر بتوانم مجروح را جابه جا کنم.
همان موقع که داشتم از کنار او رد می شدم تا بروم توی اتاق و چادرم را دربیاورم، مجروح که چند دقیقه ای بود به هوش آمده بود به سختی گوشه چادرم را گرفت و بریده بریده و سخت گفت: من دارم می روم که تو چادرت را در نیاوری. ما برای این چادر داریم می رویم… چادرم در مشتش بود که شهید شد.
از آن به بعد در بدترین و سخت ترین شرایط هم چادرم را کنار نگذاشتم”.
🍃__🤍ڪـــــنــجــــ🌿ـحــرمــ🤍
شهادت داد
که جان دادن در راه حسین
از عسل شیرین تر است...
🍃__🤍ڪـــــنــجــــ🌿ـحــرمــ🤍