eitaa logo
ایلیا🇵🇸‌ ༄
537 دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
1.8هزار ویدیو
38 فایل
”بِسْـمـ‌ِ‌‌ اَللھـِ مَۿـ⋮🌙°ـدۍ ؏⃝🌻 ‌ ه‍‌َــرکہ‌ رف‍ـت‌ از دی‍ـدہ، مۍ‌گـوی‍ند از 𖥻دل‌ مۍرود ؛ دِلبـر ما از ن‍ظر دور اس‍ت و از 𖥻دل‌ دور‌ ن‍یس‍ت . . ! ˻‌🌿˺ ‌ـ ـــ شِـنـواێ‌ حـرف‌هـاێ‌ شـمـا؛ ایـن‌جــا را بِـڪـاویـد ــــ ـ ◜🌱 @iliya_52_110 •◝
مشاهده در ایتا
دانلود
‌ در مسابقه تیر اندازی، یاسر برنده شد. سمیه از این ماجرا بسیار شاد بود. اما کینه ولید نسبت به او تازه شروع شده بود🤌🏽. ‌
‌‌ ابی حذیفه به عنوانِ هدیه‌ای برای ازدواجِ سمیه و یاسر ، سمیه را آزاد کرد 💍. ‌از آن پس نقشه‌های شوم ولید اجرا شد... یاسر از کارش اخراج شد. ‌
‌ بعد از آنکه سمیه باردار شد، در شبِ فارغ شدنش طبیبی که فکر می‌کردند می‌آید به دستورِ ولید گفته بود که نمی‌آید اما آخر توان نیاورد و آمد🤰🏻؛ ‌
‌ سمیه و یاسر، عمار را خیلی خوب بار آوردند حالا او جوانی بزرگ و برومند و صبور شده که در برابرِ آزار و اذیت‌های ولید صبوری می‌کند و چندی‌ست پیروِ دین و آیین محمد ﷺ شده اما پدر و مادرش نمی‌دانند 🕋✨" ‌
‌ بالأخره عمار برای مادر و پدرش از اسلام و محمد ﷺ گفت و آنها که از ظلم و جور این همه نابرابری به ستوه آمده بودند و انسانیت را می‌خواستند، شیفته‌ی او شدند🌱؛ آنها روزها در محضرِ ایشان حضور می‌یافتند و هرروز برای دیدارِ پیامبرشان، مشتاق تر از دیروز بودند. ‌
اما یک روز... شد آنچه نباید می‌شد!
‌ مشرکان از این وقایع خوشحال نبودند ولید فهمیده بود که آنها مسلمان شده‌اند و هرروز به محضرِ حضرتِ رسول ﷺ می‌روند، حالا وقتِ انتقام بود👀! ‌او به ابوجهل و یارانش خبر داد... ‌
‌ یاسر را دستگیر کرده و او را تا می‌خورد، زده بودند! سمیه با دیدنِ این صحنه از هوش رفت... زمانی که چشم باز کرد، خود و خانواده‌اش را در میانِ صحرا دید. نفسش گرفت و جسمی سنگین و بزرگ را روی خود احساس کرد. مشرکان تخته سنگ‌هایی بزرگ بر روی هر کدام از آنها گذاشته بودند 🪨! ‌
ایلیا🇵🇸‌ ༄
‌ یاسر را دستگیر کرده و او را تا می‌خورد، زده بودند! سمیه با دیدنِ این صحنه از هوش رفت... زمانی که چ
‌ هرروز شکنجه‌ها سخت تر می‌شد... یک روز زره آهنی در زیرِ آفتابِ سوزان و ریگ‌های داغِ بیابان بر تنِ آنها کردند💔. ‌آنها را شلاق می‌زدند و گرسنه و تشنه می‌گذاشتند... ‌
‌ چند تن از افرادی که در آنجا و در زیرِ شکنجه بودند، دین و پیامبرِ خود را انکار می‌کردند و آزاد می‌شدند! آنها نیز می‌توانستند اینکار را انجام دهند، اما نکردند... روزی پیامبر ﷺ مخفیانه به دیدار آنها آمد؛ با آنها سخن گفت، با محبت با آنان برخورد کرد و در حقِ آنان دعا کرد🙂🌱. ‌
‌ یک روز ولید پا روی گلوی یاسر، همسرِ سمیه گذاشت کم‌کم نفسش گرفت، صورتش کبود شد و.... :)🚶🏻‍♂️ ‌تمامِ دارایی‌ سمیه، یاسر بود! ‌