••||#سخن_شما||••
منم دلم خواست بگم 🥺
از یه نفرت همه چیز شروع شد
از اینکه اون مثل من و اطرافیانم مذهبی نبود
لحظه به لحظه یادمه
بهم به خاطر اعتقاداتم و ظاهرم توهین کرد
حالم ازش بهم میخورد
نمیدونم چی شد
به خدا نمیدونم
هنوزم نمیدونم چیشد
کم کم فقط اون تو کلاسای دانشگاه تو چشم بود
هر کاری میکرد، صدایی میداد بر میگشتم عقب نگاهش کنم
برام مهم شده بود حرکاتش صداش لبخندش
پروژه باید بر میداشتیم
بهترین دانشگاه بودم
بهترین کار برای من بود قرار شد یکی رو انتخاب کنم
اون انتخاب کردم اصلا نمیدونم چرا ولی کردم
همه کا رو خودم انجام میدادم و به فکرش بودم
همه کارایی رو میکردم که اون دوست داشت
فهمیدم میخواد قرآن حفظ کنه عاشق ترش شدم
بهش هیچی نمیگفتم
نگاهم نمیکردم از چشماش میترسیدم
میترسیدم درونم رو بخونه و بفهمه از راز دلم
دنیام اون بود لحظه به لحظه بهش فکر میکردم
صداش میکردم تو خلوتم
تمام حرکات و همه چیزو زیر نظر داشتم
و واقعا حالمو دگرگون کرده بود
اما الان به هیچی نرسیدیم
دانشگاه تموم شد و من ندیدمش دیگه
ولی تا یک سال یادش بودم و عکسا و بازدید و همه چیز رو میدیدم و دقیقا منم عکسا و صدا و همه چیزو هنوز دارم
خیلی وقته ندیدم این فایل رو
اما هنوزم نمیتونم پاکش کنم
باورتون نمیشه حتی از چتش تو اسکای رومم اسکرین میگرفتم
شده بود کل زندگی من
اما اون منو دست مینداخت و مسخره ام میکرد و همیشه قلبم رو میشوند 💔💔
بریم چنتا نظرِ دیگه هم بخونیم:
بیشتر قصد داریم با خوندن این نظرات مطلع بشیم که جنس دخترها چقدر نسبت به این موضوع از حساسیت بالایی برخوردار هستن!
و یسری از نکات رو خدمتتون بگیم...