eitaa logo
🎀پِرَنسِــ👑ــس🎀
430 دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
637 ویدیو
35 فایل
رمان فعلے : # 💗 روزانه دو پارت درکانال قرار میگیره💌 کپے بدون ذکرلینک کانال و منبع حرام☺🌙 . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . #ترک_‌کانال 💕💛💙💜💚💕💛💙💜💚💕
مشاهده در ایتا
دانلود
𝐇𝐚𝐯𝐢𝐧𝐠 𝐚 𝐠𝐨𝐨𝐝 𝐟𝐫𝐢𝐞𝐧𝐝… 𝐜𝐚𝐧 𝐧𝐞𝐯𝐞𝐫 𝐦𝐚𝐤𝐞 𝐲𝐨𝐮 𝐬𝐚𝐝♥️👭 رفیق خوب ڪھ داشتہ باشےهیچ وقت غصہ هات موندنے نیست 🙃•°❥ °💕👑💕° eitaa.com/Im_PrInCesS
🎈 』 من پࢪ از نورم و شن؛ و پࢪ از دار و درخت پࢪم از سایه برگے درآبــ چھ درونم تنـهاستـ🌿° °💕👑💕° eitaa.com/Im_PrInCesS
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
2217076755.mp3
8.11M
🎼 مݩ دوباࢪھ مثل غنچھ لبخند خواهم زد ..! °💕👑💕° eitaa.com/Im_PrInCesS
🎈 』 جهاݩ‌آلود‌ه‌ےخواب‌‌است ومن‌‌دࢪوَهم‌خود‌بیداࢪ! °💕👑💕° eitaa.com/Im_PrInCesS
⬆️⬆️⬆️ ابتدا قسمت های قبل رو بخونید 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 قسمت شصت : خیانت روزهای اولی که درخواستش رو رد کرده بودم ... دلخوریش از من واضح بود ... سعی می کرد رفتارش رو کنترل کنه و عادی به نظر برسه ... مشخص بود تلاش می کنه باهام مواجه نشه ... توی جلسات تیم جراحی هم، نگاهش از روی من می پرید ... و من رو خطاب قرار نمی داد ... اما همین باعث شد، احترام بیشتری براش قائل بشم ... حقیقتا کار و زندگی شخصیش از هم جدا بود ... سه، چهار ماه به همین منوال گذشت ... توی سالن استراحت پزشکان نشسته بودم که از در اومد تو ... بدون مقدمه و در حالی که ... اصلا انتظارش رو نداشتم ... یهو نشست کنارم ... - پس شما چطور با هم آشنا می شید؟ ... اگر دو نفر با هم ارتباط نداشته باشن ... چطور می تونن همدیگه رو بشناسن و بفهمن به درد هم می خورن یا نه؟ ... همه زیرچشمی به ما نگاه می کردن ... با دیدن رفتار ناگهانی دایسون ... شوک و تعجب توی صورت شون موج می زد ... هنوز توی شوک بود اما آرامشم رو حفظ کردم ... دکتر دایسون ... واقعا این ارتباطات به خاطر شناخت پیش از ازدواجه؟ ... اگر اینطوره چرا آمار خیانت اینجا، اینقدر بالاست؟ ... یا اینکه حتی بعد از بچه دار شدن، به زندگی شون به همین سبک ادامه میدن ... و وقتی یه مرد ... بعد از سال ها زندگی ... از اون زن خواستگاری می کنه ... اون زن از خوشحالی بالا و پایین می پره و میگن این حقیقتا عشقه؟... یعنی تا قبل از اون عشق نبوده؟ ... یا بوده اما حقیقی نبوده؟ ... خیلی عادی از جا بلند شدم و وسایلم رو جمع کردم ... خیلی عمیق توی فکر فرو رفته بود ... منم بی سر و صدا ... و خیلی آروم ... در حال فرار و ترک موقعیت بودم ... در سالن رو باز کردم و رفتم بیرون ... در حالی که با تمام وجود به خدا التماس می کردم که بحث همون جا تموم بشه ... توی اون فشار کاری ... که یهو از پشت سر، صدام کرد ... ادامه دارد . . . شهید سید طاهه ایمانی ╔═...💕💕...══════╗ sapp.ir/taranom_ehsas ╚══════...💕💕...═╝ 💌-برای گروه ها و دوستان خود فوروارد کنید...
؛ بھ چشم هات اعتماد نڪن. اون‌ها فقط محدودیت‌ها رو نشون میدن. با فهم و دࢪڪت نگاھ ڪن، دنباݪ چیزےبگرد ڪہ می‌دونے و راھ پرواز رو خواهے دید. محدودیتے دࢪڪار نیست!🌊🕊 📚| °💕👑💕° eitaa.com/Im_PrInCesS
آرزوهایت را با خدا بگو ❤️ از خودش بخواه برایت آمین بگوید...❤️😍 به خدا بگو که دوستش داری و تنها به او ایمان داری به حکمتش به بستن درهایی که آرزوهای توست و باز کردن درهایی که فقط خودش می داند چه چیزی پشت آن در انتظار توست که خدا برای بنده‌اش برای تو بد نمی‌خواهد... ❤️ الا بذکر الله تطمئن القلوب ❤️ همراهانم شبتون بخیر یا علی