eitaa logo
🎀پِرَنسِــ👑ــس🎀
430 دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
637 ویدیو
35 فایل
رمان فعلے : # 💗 روزانه دو پارت درکانال قرار میگیره💌 کپے بدون ذکرلینک کانال و منبع حرام☺🌙 . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . #ترک_‌کانال 💕💛💙💜💚💕💛💙💜💚💕
مشاهده در ایتا
دانلود
❤ بسم رب الشهدا ❤ شصت و نهم و هفتاد 💥اگر این حرف ها حقیقت داره ،به خدا بگید پدرتون رو دوباره زنده کنه! با قاطعیت بهش نگاه کردم... ❌–این من نبودم که تحقیرتون کردم، شما بودید.شما بهم یاد دادید که نباید چیزی رو قبول کرد که قابل دیدن نیست... 👌عصبانیت توی صورتش موج می زد. می تونستم به وضوح آثار خشم روی توی چهره اش ببینم و اینکه به سختی خودش رو کنترل می کرد. اما باید حرفم رو تموم می کردم... ✔–شما الان یه حس جدید دارید.حس شخصی رو که با وجود تمام لطف ها و توجهش ،احدی اون رو نمی بینه ... بهش پشت می کنن ... بهش توجه نمی کنن ... رهاش می کنن و براش اهمیت قائل نمیشن ... 🌟تاریخ پر از آدم هاییه که خدا و نشانه های محبت و توجهش رو حس کردن اما نخواستن ببینن و باور کنن... شما وجود خدا رو انکار می کنید، اما خدا هرگز شما رو رها نکرده، سرتون داد نزده، با شما تندی نکرده... 🔷من منکر لطف و توجه شما نیستم. شما گفتید من رو دوست دارید اما وقتی فقط و فقط یک بار بهتون گفتم احساس شما رو نمی بینم، آشفته شدید و سرم داد زدید. 💕خدا هزاران برابر شما بهم لطف کرده ، چرا من باید محبت چنین خدایی رو رها کنم و شما رو بپذیرم؟ ✳اگر چه اون روز، صحبت ما تموم شد، اما این، تازه آغاز ماجرا بود... اسم من از توی تمام عمل های جراحی های دکتر دایسون خط خورد. چنان برنامه هر دوی ما تنظیم شده بود که به ندرت با هم مواجه می شدیم. 💟تنها اتفاق خوب اون ایام ، این بود که بعد از 1 سال با مرخصی من موافقت شد. می تونستم به ایران برگردم و خانواده ام رو ببینم. فقط خدا می دونست چقدر دلم برای تک تک شون تنگ شده بود. 💮بعد از چند سال به ایران برگشتم. سجاد ازدواج کرده بود و یه محمدحسین 7 ماهه داشت.حنانه دختر مریم، قد کشیده بود وکلاس دوم ابتدایی بود اما وقار و شخصیتش عین مریم بود. 💔از همه بیشتر دلم برای دیدن چهره مادرم تنگ شده بود... توی فرودگاه، همه شون اومده بودن. همین که چشمم بهشون افتاد، اشک، تمام تصویر رو محو کرد. خودم رو پرت کردم توی بغل مادرم. شادی چهره همه، طعم اشک به خودش گرفت... 💢با اشتیاق دورم رو گرفته بودن و باهام حرف می زدن. هر کدوم از یک جا و یک چیز می گفت.حنانه که از 1 سالگی، من رو ندیده بود، باهام غریبی می کرد و خجالت می کشید. محمدحسین که اصلا نمی گذاشت بهش دست بزنم. 🔶خونه بوی غربت می داد ... حس می کردم توی این مدت، چنان از زندگی و سرنوشت همه جدا شدم که داشتم به یه غریبه تبدیل می شدم ... ♨اونها، همه توی لحظه لحظه هم شریک بودن اما من فقط گاهی اگر وقت و فرصتی بود ،اگر از شدت خستگی روی مبل،نشسته خوابم نمی برد، از پشت تلفن همه چیز رو می شنیدم ... 🔷غم عجیبی تمام وجودم رو پر کرده بود. فقط وقتی به چهره مادرم نگاه می کردم کمی آروم می شدم.چشمم همه جا دنبالش می چرخید. 💫شب همه رفتن و منم از شدت خستگی بی هوش... برای نماز صبح که بلند شدم ،پای سجاده داشت قرآن می خوند... رفتم سمتش و سرم رو گذاشتم روی پاش... ❤یه نگاهی بهم کرد و دستش رو گذاشت روی سرم ... با اولین حرکت نوازش دستش بی اختیار اشک از چشمم فرو ریخت... 💘–مامان ... شاید باورت نشه اما خیلی دلم برای بوی چادر نمازت تنگ شده بود... و بغض عمیقی راه گلوم رو سد کرد... ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ شهید سید طاها ایمانی ╔═...💕💕...══════╗ sapp.ir/taranom_ehsas ╚══════...💕💕...═╝ 💌-برای گروه ها و دوستان خود فوروارد کنید...
🌸🍃 دختر اینست اگر،فاطمه(س) پس حق دارد از خداونـد فقط منّـت دختر بکشـد... ❤️ 😍🌸 ❣ ❣ 💜 🌸💜 💜🌸💜
❤ بسم رب الشهدا ❤ # هفتاد و سوم و هفتاد و چهارم ✳حرفش که تموم شد ،هنوز توی شوک بودم. 2سال از بحثی که بین مون در گرفت، گذشته بود.فکر می کردم همه چیز تموم شده اما اینطور نبود. 💠لحظات سختی بود.واقعا نمی دونستم باید چی بگم. برعکس قبل، این بار، موضوع ازدواج بود.نفسم از ته چاه در می اومد.به زحمت ذهنم رو جمع و جور کردم. 🔷–دکتر دایسون... من در گذشته به عنوان یه پزشک ماهر و یک استاد و به عنوان یک شخصیت قابل احترام برای شما احترام قائل بودم.در حال حاضر هم عمیقا و از صمیم قلب، این شخصیت و رفتار جدیدتون رو تحسین می کنم. نفسم بند اومد. ✔–اما مشکل بزرگی وجود داره که به خاطر اون فقط می تونم بگم :متاسفم... چهره اش گرفته شد.سرش رو انداخت پایین و مکث کوتاهی کرد... 🔶–اگر این مشکل فقط مسلمان نبودن منه، من تقریبا 7 ماهی هست که مسلمان شدم.  این رو هم باید اضافه کنم،تصمیم من و اسلام آوردنم ،کوچک ترین ارتباطی با علاقه من به شما نداره. ❌شما همچنان مثل گذشته آزاد هستید. چه من رو انتخاب کنید،چه پاسخ تون مثل قبل، منفی باشه، من کاملا به تصمیم شما احترام می گذارم، حتی اگر مخالف احساس من باشه، هرگز باعث ناراحتی تون در زندگی و بیمارستان نمیشم...   💢با شنیدن این جملات شوک شدیدتری بهم وارد شد.تپش قلبم رو توی شقیقه و دهنم حس می کردم.مغزم از کار افتاده بود و گیج می خوردم. 💥هرگز فکرش رو هم نمی کردم ،یان دایسون یک روز مسلمان بشه... حقیقت این بود که من هم توی اون مدت به دکتر دایسون عالقه مند شده بودم،اما فاصله ما،فاصله زمین و آسمان بود و من در تصمیمم مصمم.... 🌟و من هر بار، خیلی محکم و جدی و بدون پشیمانی روی احساسم پا گذاشته بودم اما حالا.... 🔶–بعد از حرف هایی که اون روز زدیم ،نمی تونم بگم حقیقتا چه روزها و لحظات سختی رو گذروندم ... 💔حرف های شما از یک طرف و علاقه من از طرف دیگه داشت از درون، ذهن و روحم رو می خورد.تمام عقل و افکارم رو بهم می ریخت. 🔘گاهی به شدت از شما متنفر می شدم و به خاطر علاقه ای که به شما پیدا کرده بودم، خودم رو لعنت می کردم اما اراده خدا به سمت دیگه ای بود ... ♨همون حرف ها و شخصیت شما و گاهی این تنفر باعث شد نسبت به همه چیز کنجکاو بشم.اسلام، مبنای تفکر و ایدئولوژی های فکری است. 💮شخصیتی که در عین تنفری که ازش پیداکرده بودم، نمی تونستم حتی یه لحظه بهش فکر نکنم.دستش رو آورد بالا، توی صورتش و مکث کرد... 💞–من در مورد خدا و اسلام تحقیق کردم و این نتیجه اون تحقیقات شد ... من سعی کردم خودم رو با توجه به دستورات اسلام، تصحیح کنم و امروز پیشنهاد من، نه مثل گذشته ،که به رسم اسلام از شما خواستگاری می کنم... 👌هر چند روز اولی که توی حیاط به شما پیشنهاد دادم ،حق با شما بود و من با یک هوس و حس کنجکاوی نسبت به شخصیت شما، به سمت شما کشیده شده بودم، اما احساس امروز من، یک هوس سطحی و کنجکاوانه نیست.  💘عشق، تفکر و احترام من نسبت به شما و شخصیت شما ،من رو اینجا کشیده تا از شما خواستگاری کنم. 💟و یک عذرخواهی هم به شما بدهکارم در کنار تمام اهانت هایی که به شما و تفکر شما کردم و شما صبورانه برخورد کردید. من هرگز نباید به پدرتون اهانت می کردم... ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ شهید سید طاها ایمانی ╔═...💕💕...══════╗ sapp.ir/taranom_ehsas ╚══════...💕💕...═╝ 💌-برای گروه ها و دوستان خود فوروارد کنید...