#زنده_از_حرم | این عزای مادر است که بهشت را سیاهپوش کرده ...
🏴 دوباره فاصله افتاده بینِ فاصلهها
نسیمِ یاس رسیده میان سلسلهها
دوباره بر سرِ سجاده، قبله گم کردم
تویی بهانهی عالم، برای نافلهها ...
▪️ تصاویری از سیاهپوشی صحن و سرای امام رضا علیهالسلام در ایام شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
#ذکر_روز
🗓 شنبه ۲۵ آذر (۲ جمادی الثانی)
📿 صد مرتبه «یا رَبِّ الْعالَمِین»
حضرت زهرا
سلام الله علیها شهادت
یا رب مددی کن بروم سوی مدینه
یک سر بروم منزلِ مینوی مدینه
گلزارِ نبوت و امامت بُوَد آنجا
شد جلوه ای از جَنَّتِ ما کوی مدینه
هر روز نبی بر درِ این خانه سلامی
می داد بر آن سیده بانوی مدینه
من عاجز از آنم که کنم مدح و ثنایی
از ام ابیها و از الگوی مدینه
با اینکه بر او ظلم فراوان شده اما
در روز و شبش بوده دعا گوی مدینه
فرمود نبی اجر رسالت که نخواهم
جویید تمسک ز دو رهپوی مدینه
قران بُوَد و عترتِ من این دو امانت
بر اهلِ وِلا ضامن و دلجوی مدینه
بر فاطمه از بعد نبی جور و جفا شد
از امتِ پر کینه و بد خوی مدینه
آتش زدن بیتِ وِلا فاجعه ای شد
شد بستری آن مادرِ خوشخوی مدینه
از بستر بیماری خود پا نشد آخر
زهرای جوان همسر حقگوی مدینه
یا رب برسان منتقمِ خون شهیده
فریاد رسِ عالم و مَه روی مدینه
🖤🍃
شهر مدینه امشب غرق غم و عزا شد
نخلان تاجدارش همدرد مرتضی شد
گرچه سکوت تلخی حاکم بر این مدینه است
قلب سیاهپوشش از درد مبتلا شد
تاریکی حجازی دارد به دل پیامی:
راز و نیاز زهرا هر شب به سوی ما شد
ای مصطفی کجایی رفتی به سوی الله
زهرا میان در ماند در راه حق فدا شد
امشب علی چه غمگین تنها بماند در شب
از اشک او چه زیبا یک غنچه یاس وا شد
ای مستمع ولایت از فاطمه بیاموز
در راه حق حیدر باید ز زر جدا شد
#امیر_حسین_یوسف_نیا_(رحیل)
#حضرت_فاطمه (سلام الله علیها) :
فَجَعَلَ اللّه . . . إطاعَتَنا نِظاما لِلمِلَّةِ و إمامَتَنا أمانا لِلفُرقَةِ
خدا اطاعت از ما را رشتۀ سامان ملت، و امامت ما را مایۀ ایمنی از تفرقه قرار داده است.
( احتجاج، ج1، ص1)
9.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
أللهُمَ بَضلع الزَهراء المَڪسور وَبَدمعِ زینَب وَ بَحزن ألحَسَنین وَڪَسرَة روحِ حَیدَر بِفقد ٵلزهراء ...💔
"أستَجَب لَنادُعائناواشفي مرضانایاألله"😔🤲🏼
#فاطمیه
#حضرت_زهرا
نیمه شب تابوت را برداشتند
بار غم بر شانه ها بگذاشتند
هفت تن، دنبال یک پیکر، روان
وز پی آن هفت تن، هفت آسمان
این طرف، خیل رُسُل دنبال او
آن طرف احمد به استقبال او
ظاهراً تشییع یک پیکر ولی
باطناً تشییع زهرا و علی
امشب ای مَه، مهر ورز و خوش بتاب
تا ببیند پیش پایش آفتاب
دو عزیز فاطمه همراهشان
مشعل سوزان شان از آهشان
ابرها گریند بر حال علی
می رود در خاک آمال علی
چشم، نور از دست داده، پا، رمق
اشک، بر مهتاب رویش، چون شفق
دل، همه فریاد و لب، خاموش داشت
مُردهای تابوت، روی دوش داشت
آه سرد و بغض پنهان در گلوی
بود با آن عدّه، گرم گفت و گوی
آه آه ای همرهان، آهسته تر
می برید اسرار را، سر بسته تر
این تنِ آزرده باشد جان من
جان فدایش، او شده قربان من
همرهان، این لیله ی قدر من است
من هلال از داغ و این بدر من است
اشک من زین گل، شده گلفام تر
هستی ام را می برید، آرام تر
وسعت اشکم به چشم ابر نیست
چاره ای غیر از نماز صبر نیست
چشم من از چرخ، پُر کوکب ترست
بعد از امشب روزم از شب، شب ترست
زین گل من باغ رضوان نفحه داشت
مصحف من بود و هجده صفحه داشت
مرهمی خرج دل چاکم کنید
همرهان، همراه او خاکم کنید
علی انسانی
#حضرت_زهرا
همسایه ها به مجلس ختمت نیامدند
من بودم و همین دو سه تا بچه های تو
خیلی به مجتبایِ تو برخورد فاطمه!
فامیل کم گذاشت برای عزای تو
جایِ تمام شهر خودم گریه می کنم
از بس که خالیست در این خانه جای تو
زهرا مرا ببخش که نگذاشت غربتم
یک ختم با شُکوه بگیرم برای تو
از دستِ گریه های تو، راحت شد این محل
شِکوه نمی کنند به من از صدای تو
دیگر به تیغ فتنه ی کوفه نیاز نیست
خونِ مرا نوشت مدینه به پای تو
وحید قاسمی
#حضرت_زهرا
بی تو یا فاطمه با محنت دنیا چه كنم؟
وای، با این همه غم، بیكس و تنها چه كنم
بی تو دنیاست مرا، هم چو كویری سوزان
دور، از سایهات ای شاخۀ طوبی چه كنم؟
آتش فتنه ز خاموشی تو روشن شد
در چنین مهلكه، ای بضعۀ طاها چه كنم؟
من به دریای غمت كشتی طوفان زدهام
پای بندم به تو و، غرق به دریا؛ چه كنم؟
ای كه در سوگ پیمبر بگرفتی دستم
حال كز داغ تو افتادهام از پا، چه كنم؟
در دل شب، ز یتیمان تو پنهان گریم
گر صدایم شنود زینب كبری، چه كنم؟
گر محمد نِگرَد سینۀ مجروح تو را
یا كند روی كبود تو تماشا، چه كنم؟
#حضرت_زهرا
میشویَمَت که آب شوم در عزایِ تو
یا خویش را بخاک سپارم بجایِ تو
قسمت نبود نیتِ گهواره ساختن
تابوت شد تمامیِ چوبش برایِ تو
گر وا نمیشدند گرههای این کفن
دق مرگ می شدند زِ غم بچههای تو
خون جایِ آب میچکد از سنگِ غسلِ تو
خون میچکد که زنده کُنَد ماجرایِ تو
در بود و شعله بود و در اُفتاد رویِ تو
گُم شد میانِ خندهیِ مَردُم صدایِ تو
در بود و شعله بود و از آن در عبور کرد
هرکس که بود نیمه شبی در دعایِ تو
حالا زمانِ غسلِ تو فهمیده ام چرا
رویِ تو را ندید کسی تا شفایِ تو
تنها نه جایِ دست نه جایِ کبودی است
آتش اثر گذاشته بر چشمهای تو
حسن لطفی