6.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 مثلا جنگ نیست...
🔸اثر رضا هلالی در حمایت از کودکان غزه
🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃
🔻«اَبی»؛ دختر مسیحی که اخبار غزه مسلمانش کرد
«اَبی» یک دختر مسیحی است که با دیدن ویدئوهای اخیر مردم فلسطین، ذهنش درگیر این سوال میشود: «این مردم چه دین و ایمان قوی دارند؟» برای پاسخ به این سوال سراغ کدام میرویم؟ کارشناسان؟ مستندات تاریخی؟ ممکن است هر کدام از اینها، پاسخهای درخوری برای این سوال داشته باشند، اما اَبی زمانی که میفهمد مردم #فلسطین مسلمان هستند برای پیدا کردن جوابش، سراغ «قرآن» میرود.
«اَبی» زن جوان آمریکایی که ساکن دوبی است، اولین بار با انتشار ویدئویی گفت:«خیلی کنجکاو بودم درباره اینکه این چه ایمانی است که مردم فلسطین دارند! بنابراین روز بعد شروع به خواندن قرآن کردم و قسم میخورم که دقیقاً سوالات درون مغز من درباره اینکه در #فلسطین چه اتفاقی رخ میدهد را پاسخ داده است.
اَبی پس از آنکه مدتی خود را «دختر مسیحی که قرآن میخواند» معرفی میکرد، بالاخره طاقتش تمام شد و اعلام کرد مسلمان شده است و حالا مدتی است که بعضاً با #حجاب مقابل دوربین ظاهر میشود.
#اسلام
"فاضرب بيدك اليمنى على قلبك وقل له… أثبت،فإن ما شاء الله كان وما لم يشأ لم يكن."
«با دستِ راستت روی قلبت بزن و بهش بگو؛ آروم باش، چیزی که خدا میخواد شده و چیزی که خدا نخواد نمیشه!»
#روزتون_بخیر🌻
جابر اردستانی:
♦️"خدا در هر عصری حجتی دارد که با او به انسان احتجاج می کند"
من سختی زیاد کشیدم تا تنها پسرم بزرگ شد
هم مادر خانه بودم هم مرد خانه! شوهرم و دخترم سه سال مریض بودند و هردو در یک سال مردند.
در کل شهر کرمان کسی را نداشتیم من بودم همین یک پسر، علی!
میرفتم سر کوره آجرپزی و بعد از ظهرها که از سرکار برمی گشتم توان راه رفتن نداشتم و از خستگی از خدا می خواستم جان مرا هم بگیرد!
حتی گاهی زندگی چنان سخت می شد که زیر باران و برف گدایی می کردم.
علی که کوچک بود نمی گذاشتم بفهمد چه کار می کنم با خودم می گفتم این بچه گناهی ندارد و غصه می خورد.
شب می گفت مامان! چرا پاهایت تاول زده؟
می گفتم چیزی نیست بخاطر سرماست مادر !
وقتی هیچ پولی نداشتم با یک نان سر می کردیم و گاهی یک نان را هم سه قسمت می کردیم تا در طول سه روز بخوریم.
علی که بزرگ شد با اینکه در یک خانه خرابه زندگی می کردیم می گفت "مامان خدا داره ما رو امتحان می کنه باید صبر کنیم و شکر کنیم!"
یک دست لباس داشت که وقتی می شستم تو سرما بدون لباس می ایستاد تا لباسش خشک شود می گفتم مادر سردت نیست؟ می گفت نه، کدوم سرما ؟!
وقتی که می رفتم سر کار برای این که حتی همسایه ها هم نفهمند چیزی نداریم که بخوریم قابلمه ای آب میگذاشت سر گاز تا جوش بیاید و قل بزند تا اگر همسایه ای آمد و چیزی آورد بگوید: نه! ببین مادر من غذا درست کرده برایمان!
کوچک بود هنوز یه روز که چیزی برای خوردن نداشتیم گفت: مادر! برویم نان بگیریم؟ با سرافکندگی گفتم مادر صاحب کار هنوز پول کارم را نداده است . گفت طوی نیست دیشب یک دانه خرما خوردم می توانم تحمل کنم...
مستاصل آمدم در خیابان گفتم خدایا امروز یک لقمه نان گیر من می آید؟
برگشتم خانه دیدم نزدیک درب خانه یک کیسه نان هست برداشتم آوردم داخل...
علی بعد از چند دقیقه امد گفت مادر بیا بخوریم... گفتم نگاه کردی تو کیسه چی بود؟ گفت خدا همین را برایم فرستاده!
خودم رفتم پای کیسه دیدم نان ها از کپک سبز شده بودند! علی یک مقدارش را شسته بود و نشسته بود به خوردن ...
علی که بزرگ شد جنگ شد
می رفت در کارهای پشت جبهه کمک می کرد، به چشم حاج قاسم که فرمانده لشکر کرمان بود آمد و او را با خودش به جبهه برد و جزو فرماندهان محوری لشکر ثار الله شد و شهید شد...
بعد شهادت علی کسی را نداشتم.. حاج قاسم برایم پسر شد، از سوریه زنگ می زد می گفت صدایت را شنیدم خستگیم رفع شد مادر ! صدایت را شنیدم ارامش پیدا کردم مادر !
یک شب ساعت ۲ نصفه شب تلفن خانه زنگ زد با ناراحتی گفتم کیست این وقت شب زنگ می زند؟ برداشتم، گفت منم قاسم! دلم تنگ شده برایت، از کربلا زنگ می زنم، به جایت زیارت کردم، برایت چه سوعاتی بیاورم؟
حاج قاسم همیشه می گفت: ما افتخار می کنیم بی بی سکینه از ماست! مادری که در عالم یک فرزند داشت و هیچ قوم و اقوامی نداشت و ندارد! زن زحمت کشیده سیه چرده پر از معنویتی که امروز افتخار شهر ماست او مادر شهید ماست که با کار در کوره های خشت مالی او را بزرگ کرد...
حالا اما بی بی سکینه در کنار دو پسرش خوابیده است...
علی که در جوانی به یاد روزهای گرسنگی کیسه به دوش می گذاشت و درب خانه های نیازمندان می رفت و در جبهه مجاهدت حق بر علیه باطل به شهادت رسید امروز مزارش حاجت ها می دهد...
و قاسم پسر دیگرش از ۷۰ ملیت دنیا زائر دارد و آرامش قلب بی بی سکینه است...
بی بی اگر چه در این دنیا کسی را نداشت و ندارد ولی آنجا مادر لشکری از شهیدان راه خداست...
هدیه به روح بی بی سکینه پاکزاد عباسی و فرزند شهیدش سردار شهید علی شفیعی فرمانده محور لشکر ثارالله و شهید حاج قاسم سلیمانی رحمت الله علیهم بخوانید فاتحه ای همراه با صلوات
🔹آیت الله حائری شیرازی🔹
🔸عاقبت جلودار شدن در گناهان🔸
قرآن به یهودیهای زمان پیغمبر اکرم (ص) میفرماید: «لا تَكُونُوا أَوَّلَ كافِرٍ بِهِ». یهودیها ! شما که در این عصر هستید، اولین کافر به اسلام نشوید. زیرا اگر شما کافر شدید، نسلهای بعدی از شما یاد میگیرند و میگویند اجدادمان اگر یک حقّانیتی در اسلام دیده بودند، ایمان میآوردند. لذا شما در گناه همهشان شریک میشوید. آن یهودیهای اولی که کافر شدند، الآن در گناه تمام یهودیهایی فعلی شریک هستند.
در جامعه، بعضیها در کارهای بد، #جلودار و پیشرو میشوند؛ مثلاً در مسئلۀ #بیحجابی، ابتدا خانوادههای عدهای که دین و دیانت درستی نداشتند چادرشان را برداشتند، بعد دیگران از آنها یاد گرفتند و الآن میبینید که چطور شده است. آن زنی که اول بیحجاب شد، تمام زنهای بیحجاب هرچه گناه بکنند، یک قسمتیاش هم در نامۀ عمل او میرود. از هر خانوادهای، هر کسی که اول بد شد، بقیه فامیل هم که بد میشوند در نامۀ او مینویسند. کسی که جلودار در سنت سیئه میشود، در گناه بقیه هم شریک است. در خوبیها هم همینطور است، اولین کسی که در یک آبادی کار خیر انجام بدهد و بعد دیگران یاد بگیرند، در ثواب عملِ همۀ آنها شریک است.
@haerishirazi
💠کسب هیبت و اهمیت 💠
امیرالمؤمنین از مقابل دکان قصابی میگذشت و قصاب هم گوشت خوب و تازه ای آورده بود.
گفت: مولای من گوشت تازه آورده ام برای
خانه ببرید.
حضرت فرمود: الآن پول ندارم.
قصاب گفت: آقا مگر من پول خواستم، هر وقت داشتید بیاورید.
حضرت فرمود: نمی خرم و به شکمم میگویم صبر کند؛ یعنی در عوض اینکه گوشت بخرم و بگویم فردا پول میدهم، به شکم خود میگویم فردا گوشت میخرم.
سپس فرمودند:
«إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ وَضَعْتُ خَمْسَةٌ فِي خَمْسَةٍ: الْعِزِفِي الطَّاعَةِ وَالذُّلَّ فِي الْمَعْصِيَةِ والحكمة فى خُلُو الْبَطْن والهَيبَةِ فى صَلَاةِ اللَّيْلِ وَالْغِنَى فِي الْقَنَاعَةِ»
خداوند متعال پنج چیز را در پنج چیز دیگر قرار داده است: عزّت را در بندگی، ذلّت را در معصیت، حکمت را در کم خوردن و خالی بودن شکم، هیبت و ابهت را در روی آوردن به #نمازشب و ثروت و بی نیازی را در قناعت.
🌃#آثار_مادی_و_معنوی_نمازشب
📚ارشاد القلوب، ج۱، ص۱۱۹