eitaa logo
انصارالولایة
426 دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
1.3هزار ویدیو
24 فایل
مسجد حضرت ولیعصر(عج) کرج_مظاهری پایگاه مقاومت بسیج شهید پشنگ زاده ارتباط با ادمین: @ansar_11
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❗️ زبان، درنده‌اى است كه اگر كنى ! 📙 نهج البلاغه حکمت۶۰ 🌱|@ir_ansar
چہ کنم چہ چارہ سازم کہ شوم چہ کنم کہ من ببینم رُخ مهدے💚 چہ خوش است آن زمانی برسد کہ باشم منِ بینوای مسکین شنوم صدای مهدے❤️ 🌱|@ir_ansar ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🍃یا صاحب الزمان(عج) این روزها گرانی بیداد می کند اما هنوز هم چیزی گرانتر از دوری شما نیست.
✅اهل نجات باش 😔 فرقی نمی‌کند نامت چیست، کجایی و در چه زمانی... ولیِّ خدا را که نشناسی، تسلیم امرش که نباشی، یک روز ابن‌ملجمی و روزی شمر و یک روز هم اُم‌فضل... با دست خویش امام را زهر می‌نوشانی و آبش نمی‌دهی، هلهله می‌کنی تا صدای «هَل مِن ناصِر»اش به گوشَت نرسد 🍂 و تو... که فرزند این زمانی، حواست باشد ، امامت را بشناسی، با اَعمالت دلش را نسوزانی، مبادا صدایش را نشنوی! ببین چه می‌خواهد و مطیعش باش. 🔆 خودت را نجات بده چراکه امام‌جواد علیه‌السلام فرمودند: «...تنها اهل تسلیم نجات می‌یابند.» 🌱|@ir_ansar
7.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸 ۱۶ روز مانده تا عید غدیر خودت رو آماده کردی 🌱|@ir_ansar
13.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔶۱۰نکته ی جالب در مورد علّامه امینی نویسنده ی کتاب ارزشمند الغدیر 🌱|@ir_ansar
🔥🔥🔥 : به من اعتماد کن روز قدس بود ... صبح عین همیشه رفتم سر کار ... گوشی روی گوش، مشغول گوش دادن قرآن، داشتم روی ماشین یه نفر کار می کردم ... اما تمام مدت تصویر حنیف و حرف های سعید توی سرم بود ... . ازش پرسیدم: از کاری که کردی پشیمون نیستی؟ ... خیلی محکم گفت: نه، هزار بار هم به اون شب برگردم، بازم از اون زن دفاع می کنم ... حتی اگر بدتر از اینم به سرم بیاد... . ولی من پشیمون بودم ... خوب یادمه ... یه پسر بیست و دو سه ساله، ماشین کارل رو ندید و محکم با موتور خورد بهش... در چپش ضربه دید ... کارل عاشق اون ماشین نو بود ... . اسلحه اش رو از توی ماشین در آورد ... نمی دونم چند تا گلوله توی تنش خالی کرد ... فقط یادمه کف خیابون خون راه افتاده بود ... همه براش سوت و کف می زدن ... من ساکت نگاه می کردم ... خیلی ترسیده بودم ... فقط ۱۵ سالم بود ... . شاید سرگذشت ها یکی نبود ... اما اون بچه هایی رو که مسلمان ها شعارش رو می دادن ... من با گوشت و پوست و استخوانم وحشت، تنهایی و بی کسی شون رو حس می کردم ... ترس، ظلم، جنایت، تنهایی، توی مخروبه زندگی کردن ... اینها چیزهایی بود که سعی داشتم فراموش شون کنم ... اما با اون حرف ها و تصاویر دوباره تمامش برگشت ... . اعصابم خورد شده بود ... آچار رو با عصبانیت پرت کردم توی دیوار و داد زدم ... لعنت به همه تون ... لعنت به تو سعید ... . رفتم توی رختکن ... رئیس دنبالم اومد ... کجا میری استنلی؟ ... باید این ماشین رو تا فردا تحویل بدیم. همین جوری هم نیرو کم داریم ... همین طور که داشتم لباسم رو عوض می کردم گفتم: نگران نباش رئیس، برگردم تا صبح روش کار می کنم ... قبل طلوع تحویلت میدم ... . می تونم بهت اعتماد کنم؟ ... اعتماد؟ ... اولین بار بود که یه نفر روم حساب می کرد و می خواست بهم اعتماد کنه ... محکم توی چشم هاش نگاه کردم و گفتم: آره رئیس، مطمئن باش می تونی بهم اعتماد کنی ... 🍀🌸☘ : شرکت کنندگان روز عید فطر بود ... مرخصی گرفتم ... دلم می خواست ببینم چه خبره ... . یکی از بچه ها توی آشپزخانه مسجد، داشت قرآن تمرین می کرد ... مسابقه حفظ بود ... تمام حواسم به کار خودم بود که یکی از آیات رو غلط خوند ... ناخودآگاه، تصحیحش کردم و آیه درست رو براش خوندم ... با تعجب گفت: استنلی تو قرآن حفظی؟ ... منم جا خوردم ... هنوز توی حال و هوای خودم بودم و قبلا هرگز هیچ کدوم از اون کلمات عربی رو تکرار نکرده بودم ... اون کار، کاملا ناخودآگاه بود ... سعید با خنده گفت: اینقدر که این قرآن گوش می کنه عجیب هم نیست ... توی راه قرآن گوش می کنه ... موقع کار، قرآن گوش می کنه ... قبلا که موقع خواب هم قرآن، گوش می کرد ... هر چند الان که دیگه توی مسجد نمی خوابه، دیگه نمی دونم ... حس خوبی داشت ... برای اولین بار توی کل عمرم یه نفر داشت ازم تعریف می کرد ... . روز عید، بعد از اقامه نماز، جشن شروع شد ... . سعید مدام بهم می گفت: تو هم شرکت کن. مطمئن باش اول نشی، دوم یا سوم شدنت حتمیه ... اما من اصلا جسارتش رو نداشتم ... جلوی اون همه مسلمان... کلماتی که اصلا نمی دونستم چی هستن ... من عربی بلد نبودم و زبان من و تلفظ کلماتش فاصله زیادی داشت ... . مجری از پشت میکروفن، اسامی شرکت کننده ها رو می خوند که یهو ... سعید از عقب مسجد بلند گفت ... یه شرکت کننده دیگه هم هست ... و دستش رو گذاشت پشتم و من رو هل داد جلو ... . ... 🌱| @ir_ansar
☆یا فَتّاح☆
یکی ازراه های رسیدن به آرامش 👇 👈 ازقضاوت دست بکش تا آرامش را تجربه کنی 👀 ❓أ لَيْسَ اَللّٰهُ بِأَحْكَمِ اَلْحٰاكِمِينَ ⁉️آیاخدابهترین داوران نیست؟ 💭قرآن کریم-سوره مبارکه تین ؛ آیه ۸ 🌱|@ir_ansar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا