با اصرار بچه ها تو ناشناس...
گفتم علی رغم میل باطنیم
امشب محفل ازدواج رو برگزار کنیم
محبین
چون یه سری فانتزی هایی تو ذهنمون داریم
که باعث میشن اون چیزی که ما فکر
میکردم از زندگی رو بعد از ازدواج نبینیم!
میگه الان ازدواج میکنم
بح بح
دَست همو میگیریم
تو خیابون قَدم میزنیم
واای خدایا چی میشه😍😍
محبین
هر دو سه ماه یک بار دست تو دست هم استوری بزاریم ما رفتیم زیارت...
از این عکس هایی هست رو دنده ماشین میگیرن😅
هر شب بعد از پایان خادمی برا خودمون تو این گل و خاک ها روضه گوش بدیم
باهم گریه کنیم