تیر را با سرِ زانوش کشید از چشمش💔
حیف از آن چشم، که #مژگانِتَرَش ریخت به هم💔
خواهرش خورد زمین، #مادرِاصغر غش کرد💔
او که افتاد زمین، دور و برش ریخت به هم💔
کِتف ها را که تکان داد، #حسین افتاد و 💔
دست بگذاشت به رویِ کمرش، ریخت به هم💔