eitaa logo
کانال تاریخ ایران/جهان جواب تمام سوالات در کانال سنجاق شده است برای خوندنش حتماً کلمه تایید را بزنید👇
14.3هزار دنبال‌کننده
12.4هزار عکس
4هزار ویدیو
4 فایل
ارتباط با ادمین جهت تبلبغات👇 https://eitaa.com/joinchat/2613314037C39e1ac75c8
مشاهده در ایتا
دانلود
گذری به قبرستان! بر مزار بی خانه ای نوشته بودند: شکر خدا بلاخره صاحبِ خانە و مکان خویش شدم... برسنگ قبر فقیری نوشته بودند: پا برهنه به دنیا آمدم، پابرهنه زیستم و پا برهنه به آخرت برگشتم. روی سنگ قبر اهل دنیایی خواندم نوشته بود: همه کس را با پول راضی کردم اما فرشته مرگ را هرگز نه!!! بر مزار دلشکسته ای چنین نگاشته شده بود: قیامتی هست تلافی می کنم. بر گور جوانی چنین خواندم: یکدیگر را نیازارید قسم به خدا پشیمان می شوید. بر قبر کودکی نوشته بودند: خوشحالم بزرگ نشدم تا به درنده ای تبدیل شوم. بر مزار مادری نگاشته بودند: تو رو به خدا مواظب بچه هایم باشید... بر قبر دیوانه ای نوشته بودند: هوشیار به دنیا آمدم ، هوشیار زیستم ، اما بخاطر رفتارهایتان خودم را به دیوانگی زده بودم. بر سنگ قبر دکتری چنین خواندم: همه چیز چاره و درمانی دارد غیر از مرگ!! 🇮🇷کانال تاریخ ایران /جهان👇 @iran_Tarikh
9.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مرسدس قدیم و جدید 👌🏼😍 اصلا کیفیت تغییری نکرده و پیشرفته‌ترش کردن!! 🇮🇷کانال تاریخ ایران /جهان👇 @iran_Tarikh
وقتی صحبت از عظمت سرستون های تخت جمشید میشه منظورم یه همچین چیزیه 🇮🇷کانال تاریخ ایران /جهان👇 @iran_Tarikh
ترس از تغییر! اﺯ ﺑﺮﺗﺮﺍﻧﺪ ﺭﺍﺳﻞ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ: ﭼﺮﺍ ﯾﮏ ﺁﺩﻡ ﻣﺘﻌﺼﺐ ﻣﯽ ﺗﺮسد ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺍﻋﺘﻘﺎﺩﺍﺗﺶ ﺷﮏ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺭﺍﻫﺶ ﺭﺍ ﺍﺻﻼﺡ ﮐﻨﺪ!؟ ﺭﺍﺳﻞ پاسخ ﻣﯿﺪﻫﺪ: ﭼﻮﻥ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ؛ چگونه ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﻢ ﺑﻪ ﺗﺎﻭل های ﮐﻒ ﭘﺎﯾﻢ، ﺑﮕﻮﯾﻢ ﺗﻤﺎﻡ ﻣﺴﯿﺮﯼ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺁﻣﺪﻩﺍﻡ؛ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ... ﺍﯾﻦ ﯾﮏ ﻣﺼﯿﺒﺖ ﺑﺰﺭﮒ ﺍﺳﺖ و ﺍﮐﺜﺮ ﺁﺩﻡ ﻫﺎﯼ ﺍﻣﺮﻭﺯﯼ ﮔﺮﻓﺘﺎﺭﺵ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ... 🇮🇷کانال تاریخ ایران /جهان👇 @iran_Tarikh
وقتی که ناصرالدین‌شاه در یکی از روزهای دی‌ ماه ۱۲۶۷ سوار بر ماشین دودی شد در حالی که به شدت خوشحال بود با خنده‌ای بلند گفت: "حتی کلاغان و پرندگان از ما عقب افتاده اند!" 🇮🇷کانال تاریخ ایران /جهان👇 @iran_Tarikh
تصویری جالب از کوچه های ایران قدیم در تهران ج🇮🇷کانال تاریخ ایران /جهان👇 @iran_Tarikh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در این کلیپ مار بوا کانستریکتوری رو می‌بینین که همراه با پرده آمنیوتیک به دنیا اومده و هنوز اولین نفسش رو نکشیده. لازم به ذکره که برخی از گونه‌های مار تخم‌‌گذار بوده و برخی از مارها مانند این مار زنده‌زا هستند. به این ترتیب مارهایی که بصورت زنده‌زایی به دنیا می‌آیند، به محض بیرون آمدن از شکم مادر قادر به دفاع از خود و شکار خواهند بود. 🇮🇷کانال تاریخ ایران /جهان👇 @iran_Tarikh
نادرشاه پس از گرفتن هند، الماسی بر تاج محمدشاه هندی دید و گفت اين الماس كوهى از نور است و از آن پس كوه نور نام گرفت. نقل است زمانیکه نادرشاه پس از ديدن اين الماس بر تاج شاه هند، زيركى به خرج داد و از او خواست تا با مبادله کلاه هایشان پیمان دوستی ببندند، نادر کلاهش را بر سر پادشاه هند گذاشت و كلاه او را برداشت و صاحب اين الماس شد. 🇮🇷کانال تاریخ ایران /جهان👇 @iran_Tarikh
برگی از کتاب "عجايب المخلوقات" اثر زکریا قزوینی در قرن هفتم، که بخوبی قاره آفریقا و در سمت چپ، بخش وسیعی از قاره آمریکا نشان داده شده است. آن هم حدود 200 سال قبل از کشف آمریکا!! 🇮🇷کانال تاریخ ایران /جهان👇 @iran_Tarikh
روزی حاکم نیشابور برای گردش به بیرون از شهر رفته بود که مرد میانسالی را در حال کار بر روی زمین کشاورزی دید. حاکم پس از دیدن آن مرد بی مقدمه به کاخ برگشت و دستور داد کشاورز را به کاخ بیاورند. روستایی بی نوا با ترس و لرز در مقابل تخت حاکم ایستاد. به دستور حاکم لباس گران بهایی بر او پوشاندند. حاکم گفت یک قاطر راهوار به همراه افسار و پالان خوب هم به او بدهید. حاکم که از تخت پایین آمده بود و آرام قدم میزد به مرد کشاورز گفت میتوانی بر سر کارت برگردی. ولی همین که دهقان بینوا خواست حرکت کند، حاکم کشیده ای محکم پس گردن او نواخت! همه حیران از آن عطا و حکمت این جفا، منتظر توضیح حاکم بودند! حاکم از کشاورز پرسید: مرا می شناسی؟ کشاورز بیچاره گفت: شما تاج سر رعایا و حاکم شهر هستید. حاکم گفت: آیا بیش از این مرا میشناسی؟ سکوت مرد حاکی از استیصال و درماندگی او بود. حاکم گفت: بخاطر داری بیست سال قبل که من و تو با هم دوست بودیم، در یک شب بارانی که درِ رحمت خدا باز بود، من رو با آسمان کردم و گفتم خدایا به حقّ این باران و رحمتت، مرا حاکم نیشابور کن! و تو محکم بر گردن من زدی و گفتی که ای ساده دل! من سالهاست از خدا یک قاطر با پالان برای کار کشاورزیم می خواهم، هنوز اجابت نشده، آن وقت تو حکومت نیشابور را می خواهی؟! یک باره خاطرات گذشته در ذهن دهقان مرور شد. حاکم گفت: این هم قاطر و پالانی که می خواستی، این کشیده هم تلافی همان کشیده ای که به من زدی! فقط می خواستم بدانی که برای خدا، حکومت نیشابور یا قاطر و پالان فرق ندارد! "نَبِّئْ عِبَادِی أَنِّی أَنَا الْغَفُــورُ الرَّحِـــیمُ" : "بندگانم را آگاه کن که من بخشنده‌ ی مهــــربانم!" این ایمان و اعتقاد من و توست که فرق دارد. از خدا بخواه، و زیاد هم بخواه. خدا بی نهایت بخشنده و مهربان است و در بخشیدن بی انتهاست و به خواسته ات ایمان داشته باش 🇮🇷کانال تاریخ ایران /جهان👇 @iran_Tarikh
براى ملاقات شخصی به یکی از بیمارستانهای روانی رفتیم. بیرون بیمارستان غُلغله بود. چند نفر سر جای پارک ماشین دست به یقه بودند. چند راننده مسافرکش سر مسافر با هم دعوا داشتند و بستگان همدیگر را مورد لطف قرار می دادند. وارد حیاط بیمارستان که شدیم، دیدیم جایی است آرام و پر درخت. بیماران روی نیمکتها نشسته بودند و با ملاقات کنندگان گفت وگو میکردند. بیماری از کنار ما بلند شد و با کمال ادب گفت: من می روم روی نیمکت دیگری می نشینم که شما راحت تر بتوانید صحبت کنید. پروانه زیبایی روی زمین نشسته بود، بیماری پروانه را نگاه می کرد و نگران بود که مبادا زیر پا لِه شود. آمد آهسته پروانه را برداشت و کف دستش گذاشت تا پرواز کند و برود. ما بالاخره نفهمیدیم بیمارستان روانی اینور دیوار است یا آنور دیوار؟... 🇮🇷کانال تاریخ ایران /جهان👇 @iran_Tarikh
شغالی به شير گفت با من مبارزه کن شير نپذيرفت شغال گفت نزد شغالان خواهم گفت شير از من می‌هراسد... شير گفت سرزنش شغالان را خوشتر دارم از اينکه شيران مرا مسخره کنند که با شغالی مبارزه کردم... گاهی وقتها مشاجره با یک احمق، ما را هم احمق جلوه می دهد... 🇮🇷کانال تاریخ ایران /جهان👇 @iran_Tarikh