نادرشاه پس از گرفتن هند، الماسی بر تاج محمدشاه هندی دید و گفت اين الماس كوهى از نور است و از آن پس كوه نور نام گرفت. نقل است زمانیکه نادرشاه پس از ديدن اين الماس بر تاج شاه هند، زيركى به خرج داد و از او خواست تا با مبادله کلاه هایشان پیمان دوستی ببندند، نادر کلاهش را بر سر پادشاه هند گذاشت و كلاه او را برداشت و صاحب اين الماس شد.
🇮🇷کانال تاریخ ایران /جهان👇
@iran_Tarikh
برگی از کتاب "عجايب المخلوقات" اثر زکریا قزوینی در قرن هفتم، که بخوبی قاره آفریقا و در سمت چپ، بخش وسیعی از قاره آمریکا نشان داده شده است.
آن هم حدود 200 سال قبل از کشف آمریکا!!
🇮🇷کانال تاریخ ایران /جهان👇
@iran_Tarikh
روزی حاکم نیشابور برای گردش به بیرون از شهر رفته بود که مرد میانسالی را در حال کار بر روی زمین کشاورزی دید. حاکم پس از دیدن آن مرد بی مقدمه به کاخ برگشت و دستور داد کشاورز را به کاخ بیاورند. روستایی بی نوا با ترس و لرز در مقابل تخت حاکم ایستاد.
به دستور حاکم لباس گران بهایی بر او پوشاندند. حاکم گفت یک قاطر راهوار به همراه افسار و پالان خوب هم به او بدهید. حاکم که از تخت پایین آمده بود و آرام قدم میزد به مرد کشاورز گفت میتوانی بر سر کارت برگردی. ولی همین که دهقان بینوا خواست حرکت کند، حاکم کشیده ای محکم پس گردن او نواخت!
همه حیران از آن عطا و حکمت این جفا، منتظر توضیح حاکم بودند! حاکم از کشاورز پرسید: مرا می شناسی؟ کشاورز بیچاره گفت: شما تاج سر رعایا و حاکم شهر هستید. حاکم گفت: آیا بیش از این مرا میشناسی؟ سکوت مرد حاکی از استیصال و درماندگی او بود.
حاکم گفت: بخاطر داری بیست سال قبل که من و تو با هم دوست بودیم، در یک شب بارانی که درِ رحمت خدا باز بود، من رو با آسمان کردم و گفتم خدایا به حقّ این باران و رحمتت، مرا حاکم نیشابور کن! و تو محکم بر گردن من زدی و گفتی که ای ساده دل! من سالهاست از خدا یک قاطر با پالان برای کار کشاورزیم می خواهم، هنوز اجابت نشده، آن وقت تو حکومت نیشابور را می خواهی؟!
یک باره خاطرات گذشته در ذهن دهقان مرور شد. حاکم گفت: این هم قاطر و پالانی که می خواستی، این کشیده هم تلافی همان کشیده ای که به من زدی! فقط می خواستم بدانی که برای خدا، حکومت نیشابور یا قاطر و پالان فرق ندارد!
"نَبِّئْ عِبَادِی أَنِّی أَنَا الْغَفُــورُ الرَّحِـــیمُ" : "بندگانم را آگاه کن که من بخشنده ی مهــــربانم!"
این ایمان و اعتقاد من و توست که فرق دارد. از خدا بخواه، و زیاد هم بخواه. خدا بی نهایت بخشنده و مهربان است و در بخشیدن بی انتهاست و به خواسته ات ایمان داشته باش
🇮🇷کانال تاریخ ایران /جهان👇
@iran_Tarikh
براى ملاقات شخصی به یکی از بیمارستانهای روانی رفتیم.
بیرون بیمارستان غُلغله بود.
چند نفر سر جای پارک ماشین دست به یقه بودند.
چند راننده مسافرکش سر مسافر با هم دعوا داشتند و بستگان همدیگر را مورد لطف قرار می دادند.
وارد حیاط بیمارستان که شدیم، دیدیم جایی است آرام و پر درخت. بیماران روی نیمکتها نشسته بودند و با ملاقات کنندگان گفت وگو میکردند.
بیماری از کنار ما بلند شد و با کمال ادب گفت: من می روم روی نیمکت دیگری می نشینم که شما راحت تر بتوانید صحبت کنید.
پروانه زیبایی روی زمین نشسته بود، بیماری پروانه را نگاه می کرد و نگران بود که مبادا زیر پا لِه شود.
آمد آهسته پروانه را برداشت و کف دستش گذاشت تا پرواز کند و برود.
ما بالاخره نفهمیدیم
بیمارستان روانی اینور دیوار است یا آنور دیوار؟...
🇮🇷کانال تاریخ ایران /جهان👇
@iran_Tarikh
شغالی به شير گفت
با من مبارزه کن
شير نپذيرفت
شغال گفت
نزد شغالان خواهم گفت
شير از من میهراسد...
شير گفت
سرزنش شغالان را خوشتر دارم
از اينکه شيران مرا مسخره کنند
که با شغالی مبارزه کردم...
گاهی وقتها مشاجره با یک احمق،
ما را هم احمق جلوه می دهد...
🇮🇷کانال تاریخ ایران /جهان👇
@iran_Tarikh
کشف پایگاه نظامی هخامنشی در سرزمین اشغالی فلسطین
باستان شناسان یک پایگاه نظامی متعلق به ایران باستان را در شمال سرزمین اشغالی فلسطین در نزدیکی شهر عکا کشف كردند. این پایگاه نظامی که در سایت باستان شناسی «تل كيسون» قرار دارد، احتمالا متعلق به نظامیان ارتش کمبوجیه، بزرگترین پسر کوروش بود و در جریان حملات ایران به مصر باستان در سالهای 520 ق.م ساخته شده باشد
🇮🇷کانال تاریخ ایران /جهان👇
@iran_Tarikh
خیابان قوام السلطنه (استالین) نبش خیابان نادری
دهه چهل خورشیدی
مدرسه فیروزبهرام و آتشکده آدریان نیز در عکس مشاهده میشوند.
🗞🇮🇷کانال تاریخ ایران /جهان👇
@iran_Tarikh
اولین مهد کودک ایران با نام "ایران" توسط خانم "برسابه هووسپیان" از ایرانیان ارمنی دهه 30 خورشیدی در خیابان "معتمد الدوله" با مجوز وزارت فرهنگ تاسیس شد. هووسپیان در دانشگاه ژنو سوییس درس خوانده بود.
🇮🇷کانال تاریخ ایران /جهان👇
@iran_Tarikh
مردی از اولیای الهی، در بیابانی گم شده بود. پس از ساعتها سردرگمی و تشنگی، بر سر چاه آبی رسید. وقتی که قصد کرد تا از آب چاه بنوشد. متوجه شد که ارتفاع آب خیلی پایین است؛ و بدون دلو و طناب نمی توان از آن آب کشید. هرچه گشت، نتوانست وسیله ای برای آب کشیدن بیابد. لذا روی تخته سنگی دراز کشید و بی حال افتاد.
پس از لحظاتی، یک گله آهو پدیدار شد و بر سر چاه آمدند. بلافاصله، آب از چاه بیرون آمد و همه آن حیوانات از آن نوشیدند و رفتند. با رفتن آنها، آب چاه هم پایین رفت!
آن فرد با دیدن این منظره، دلش شکست و رو به آسمان کرد و گفت:
خدایا! می خواستی با همان چشمی که به آهوهایت نگاه کردی، به من هم نگاه کنی!
همان لحظه ندا آمد:
ای بنده من، تو چشمت به دنبال دلو و طناب بود، باید بروی و آن را پیدا کنی. اما آن زبان بسته ها، امیدی به غیر از من نداشتند، لذا من هم به آنها آب دادم!
🇮🇷کانال تاریخ ایران /جهان👇
@iran_Tarikh
یکی از مکانهایی که میتوان از مشاهده ترکیب رنگهای آن به حسی فراتر از آرامش رسید، سرزمینهای کویری است. سرزمینی که در اولین نگاه، رنگ قهوهای زمین و آبی آسمان نامتناهیاش، آن را به منظرهای بیهمتا تبدیل میکند. در کویر میتوان با تماشای به هم پیوستن کویر و آسمان به معنای واقعی در افق محو شد. کویر منطقهای اسرارآمیز است که برخلاف ظاهر سخت و خشن آن، از رنگ تا حرکت شنهای روانش برای بسیاری از گردشگرها جذاب است.
ایران کشوری است که کویرهای بسیاری دارد، ولی یکی از زیباترین و دستنخوردهترین کویرهای آن، کویر کاراکال یا همان کویر صادقآباد است که در منطقهای بسیار زیبا در نزدیکی روستای صادقآباد در شهرستان بافق در استان یزد قرار گرفته است. این کویر به علت این که زیستگاه نوعی گربهسان به اسم کاراکال است، به همین نام شهرت یافته است.
«کاراکال» نام فارسی باستانی حیوانی شبیه گربه با نام امروزی «سیاه گوش» است. این حیوان زیبا یکی از ۸ گونه گربهسان موجود در ایران است.
🇮🇷کانال تاریخ ایران /جهان👇
@iran_Tarikh
هدایت شده از استاد محمد شجاعی
8.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این قالیچه تصویری دارای طرح شکارگاه بهرام گور است و مضمون این مجلس از داستانهای کتاب خمسه نظامی گنجوی الهام گرفته است. داستان خمسه نظامی، در طرح این قالیچه جلوه دارد. بهرام پنجم، شناخته شده به بهرام گور، پانزدهمین شاهنشاه ایران و انیران از دودمان ساسانی بود که در سال ۴۲۱میلادی به جای پدر ، یزدگرد یکم، بر تخت شاهنشاهی ایرانشهر نشست و تا سال ۴۳۸ میلادی سلطنت کرد. مهارت و علاقه خاصی به شکار داشت.
در طرح این قالیچه بهرام را در حالیکه پای شکار را به گوش آن دوخته به همراه ملازمانش می بینیم. این قالیچه در کاشان بافته ومربوط به دوره پهلوی اول است.
🇮🇷کانال تاریخ ایران /جهان👇
@iran_Tarikh