eitaa logo
🌹ڪانال مدافعان حرم🌹
5.9هزار دنبال‌کننده
23.2هزار عکس
21.7هزار ویدیو
224 فایل
صفایی ندارد ارسطو شدن خوشا پر کشیدن پرستو شدن 📞ارتباط با خادم کانال 👇👇 @diyareasheghi
مشاهده در ایتا
دانلود
🎨 جای کودک‌کش‌ها نیست 🌐 @Iran_Iran 🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
کجا رفت تأثیر سوز و دعا کجایند مردان بی ادعا کجایند شور آفرینان عشق علمدار مردان میدان عشق 🌷شهیدحاج اکبر نظری🌷 🌐 @Iran_Iran 🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 پشت صحنه گفت‌وگو با همسر شهید مدافع حرم فاطمیون "محمد جعفر حسینی" (ابوزینب) با حضور دو فرزند شهید 🌐 @Iran_Iran 🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
تو همایی و من خسته بیچاره گدای پادشاهی کنم ار سایه به من برفکنی را صدا بزن 📿 اول وقت 🌐 @Iran_Iran 🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
یادمان باشد که کوچکترین امید دادن به کسی، شاید بزرگترین معجزه ها را ایجادکند پس مهربانی رادریغ نکنیم… 🌐 @Iran_Iran 🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: در راه خدا از سرزنش هيچ سرزنش كننده اى پروا به دل راه مده لا تَخَفْ في اللّهِ لَوْمَةَ لائمٍ ميزان الحكمه ج3 ص533 🌐 @Iran_Iran 🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لحظه اعطای حکم تنفیذ رهبر انقلاب به رئیس جمهور منتخب رای مردم به شخصیت فرزانه، صادق، مردمی و دانشمند دکتر پزشکیان را تنفیذ میکنم ▪️ڪانال مدافعان حـــــرم 🌐 @Iran_Iran https://t.me/joinchat/AAAAADvRqlwtdgFnCnTrvQ
همه‌ی وصیتنامه‌اش همین دو خط بود: طلبکاری‌هایم را بخشیدم، از مال دنیا یک تیشه و ماله دارم آن‌ها را هم به جهاد سازندگی بدهید شهید نبی‌الله کریمی قابل توجه چنبره زدگان بر بیت‌المال ... 🌐 @Iran_Iran 🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
☑️تصویر حکم انتصاب عارف به معاون اولی دولت چهاردهم ▪️ڪانال مدافعان حـــــرم 🌐 @Iran_Iran https://t.me/joinchat/AAAAADvRqlwtdgFnCnTrvQ
🌹ڪانال مدافعان حرم🌹
☑️تصویر حکم انتصاب عارف به معاون اولی دولت چهاردهم ▪️ڪانال مدافعان حـــــرم 🌐 @Iran_Iran https://t.
🚨 | گزینه خاتمی به دولت پزشکیان تحمیل شد | عارف معاون اول دولت چهاردهم | 🔹«محمدرضا عارف» در حکمی از سوی آقای پزشکیان به عنوان معاون اول رئیس‌جمهور انتخاب شد. ✍ فردی که میگفت به هیچ جناح و گروه و دسته ای وابسته نیست با فشار سرکرده اصلاحات مجبور به حذف گزینه خود از معاون اولی (طیب نیا) و قبول گزینه اصلاحات شد. پ.ن: این هم از اول کار دولت فراجناحی آقای پزشکیان خدا باقی راه را ختم بخیر کند... ▪️ڪانال مدافعان حـــــرم 🌐 @Iran_Iran https://t.me/joinchat/AAAAADvRqlwtdgFnCnTrvQ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☑️پزشکیان: سپاسگزار رهبر انقلاب و خاک پای ملت شریف ایران هستم 🔹یاد شهید قاسم سلیمانی، رجایی، باهنر و شهید خدمت را گرامی می‌داریم 🔹مردم آگاهانه رای دادند و بار سنگینی را به دوش بنده گذاشتند 🌐 @Iran_Iran 🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رزق اشک برای اباعبدالله دلیل اینکه گفته می‌شود قطره اشکی برای اباعبدالله می‌تواند همه گناهان را پاک کند، چیست؟ 👤حجت‌الاسلام استاد عالی 🌐 @Iran_Iran 🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸 گاف خونین پدافند هوایی اسرائیل در جولان اشغالی؛ ژنرال اردنی گنبد آهنین را عامل حمله به مجدل الشمس می‌داند! ▪️ڪانال مدافعان حـــــرم 🌐 @Iran_Iran https://t.me/joinchat/AAAAADvRqlwtdgFnCnTrvQ
📸پوستر جدید KHAMENEI.IR از بیانات صبح امروز رهبر انقلاب ▪️ڪانال مدافعان حـــــرم 🌐 @Iran_Iran https://t.me/joinchat/AAAAADvRqlwtdgFnCnTrvQ
زندگی و عشق و حال رو برادران عالمیان میکنن؛یه عمره با پول بیت المال میرن مسابقات جهانی و آسیایی و المپیک،میخورن و میگردن و حال میکنن،آخرش دست خالی برمیگردن و هیچکس کاری به کاریشون نداره،تازه ازشون تقدیر هم میشه ▪️ڪانال مدافعان حـــــرم 🌐 @Iran_Iran https://t.me/joinchat/AAAAADvRqlwtdgFnCnTrvQ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️ویدئوی کمتر دیده شده از حضور شهید سلیمانی در خط مقدم مبارزه با داعش 🌐 @Iran_Iran 🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
بی غم عشق تو صد حیف ز عمری که گذشت بیش از این کاش گرفتار غمت می‌بودم.. ▫️ڪانال مدافعان حـــــرم 🌐 @Iran_Iran https://t.me/joinchat/AAAAADvRqlwtdgFnCnTrvQ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☑️حاج آقا هارداسان؟ 💢لحظاتی از مراسم پ.ن:دلمون برای شهید رئیسی عزیز خیلی تنگ شده شادی روحشان صلوات ▪️ڪانال مدافعان حـــــرم 🌐 @Iran_Iran https://t.me/joinchat/AAAAADvRqlwtdgFnCnTrvQ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 آزادی بیان؛ از شعار تا عمل | مرکز اسلامی هامبورگ تعطیل شد تا جلوی جذب میلیون‌ها جوان آلمانی به این مرکز گرفته شود! پرویز دستمالچی، فعال سیاسی اپوزیسیون: 🔸به نفوذ مراکز اسلامی جمهوری اسلامی شهادت می‌دهم؛ حضور ایرانی‌ها در مراسم محرم در برلین، فضایی است که قطعا به سود جمهوری اسلامی تمام خواهد شد. 🌐 @Iran_Iran 🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
شور و عشق عجیبی در هر اعزامش داشت 🔹شهيد ابوذر احمدی بعد از عضويت در سپاه كه نهايت عشق و آرزوی او بود در همه عمليات‌های آزادسازی و پاک‌سازی منطقه كردستان و آذربايجان غربی مخصوصا تکاب شركت می‌کرد تا به‌همراه دوستان رزمنده‌اش، میهن عزیزمان را از دست اشرار و ضد انقلابيون در اين منطقه نجات دهد. 🔹این شهید والامقام در هر اعزامش به منطقه خاطراتی از خود به جا می‌گذاشت و شور و عشق خاصی به هنگام اعزام به جبهه داشت که لحظه لحظه‌اش خاطره است و ماندنی. 🌐 @Iran_Iran 🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😭آخرین روز دولت رئیسی بود +همیشه در قلب مایی شهید جمهور💔 ╭🖤 ╰┈➤ 🌐 @Iran_Iran 🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
❂◆◈○•-------------------- ﴾﷽﴿ ❂○° °○❂ 🔻 قسمت ــ این عالیه سمانه بیا تنت کن ــ بابا بیاید بریم بشینیم یه جا پاهام درد گرفت مژگان به سمتشان آمد و دست سمانه را گرفت و به سمت کافه ای که در پاساژ بود کشاند. ــ کشتید این دخترو خب ،پا نموند براش از بس بردینش اینور و اونور سمانه نگاهی به مژگان انداخت،برعکس خواهرش او همیشه مهربان بود و نگاه هایش رنگ مهربانی و محبت را داشت و مانند نگاه های تحقیر آمیز و غیر دوستانه ی نیلوفر نبود. وارد کافه شدند و دور یکی از میزها نشستند،بعد از چند دقیقه صغری و ثریا هم به جمعشان اضافه شدند،سه ساعتی می شد برای خرید عقد چهارتایی به بازار آمده بودند،اما هنوز خریدی نکرده بودند. سمانه نگاهی به آن ها انداخت که در حال بحث در مورد لباس هایی که دیده اند،بودند،با صدای گوشی صغری سکوت کردند،صغری با دیدن شماره کمیل گفت: ــ وای کمیله،فک کنم الان میخواد بیاد برید حلقه انتخاب کنید مژگان با ناراحتی گفت: ــ دیدید اینقدر لفتش دادیم تا کمیل اومد سمانه که از فکر اینکه تنهایی با کمیل برای خرید برود شرم زده می شد،گفت: ــ خب باهم میریم دیگه خرید ،هم حلقه هم لباس با اخم کردن هر سه ساکت شد. ــ دیگه چی؟میخوای با شوهرت بری حلقه بخری بعد من با مژگان و صغری دنبالت اومدیم برا چی؟ ــ ثریا چه اشکالی داره آخه؟ صغری که برای صحبت با کمیل کمی از آن ها دور شده بود ،روی صندلی نشست: ــ خانما کمیل اومده آدرس دادم الان میاد سمانه با استرس به ثریا نگاه کرد،ثریا با لبخند دستان سرد سمانه را در دست گرفت وآرام گفت: ــ آروم عزیزم دلم،چیزی نیست داری با شوهرت میری خرید حلقه ــ نمیدونم چرا استرس گرفتم ــ عادیه همه اینطورن،بعدشم کمیله ها ترس نداره،همون کمیلی که بیشتر وقتا کلی مورد عنایت قرارش میدادی یادت نرفته که و چشمکی برایش زد،سمانه با حرص مشت آرامی به او زد: ــ یادم ننداز ثریا ثریا خندید وگفت: ــ شوخی کردم گلی میخواستم حال و هوات عوض بشه ،الانم یکم بخند قیافت اینهو میت شده با صدای مردانه ای هر چهار نفر به سمت صدا برگشتند. سمانه نگاهش را از بوت های مشکی و اور کت بلند مشکی بالا گرفت و نگاهش به کمیل رسید که او را نگاه می کرد با ضربه ای که ثریا به پایش زد به خودش آمد و و آرام سلام کرد. ــ ببخشید مزاحم جمعتون شدم اما گفتید ساعت۸خریدتون تموم میشه همه به هم نگاه کردند و ریز خندیدند،ثریا خنده اش را جمع کرد و گفت: ــ نه آقا کمیل ،از عصر تا الان اینقدر اینور و اونور چرخیدیم فقط خانمتو گیج کردیم ،والا هیچ نخریدیم ــ جدی میگید؟اگه میدونستم خانممو نمیدادم دستتون از لفظ خانمم که کمیل با آن سمانه را مورد خطاب قرار داد،لرزی بر قلب سمانه انداخت. ــ خب پس ما میریم خرید حلقه ،شما هستید ثریا خانم؟ ــ بله هستیم ماهم باید بریم خرید بعدا میبینیمتون با اشاره ی ثریا از جا بلند شدند و خداحافظیه سریعی با سمانه کردند و در عرض یک دقیقه از کافه خارج شدند. ــ بریم سمانه خانم سمانه لبانش را که از استرس خشک شده بودند را تر کرد وآرام لب زد : ــ بله از روی صندلی بلند شد و همراه کمیل از کافه خارج شدند،اول به سمت مغازه ای در همان پاساژ رفتند،فروشنده دوست کمیل بود و از آن ها به خوبی استقبال کرد و بهترین حلقه ها را برایشان آورد ،سمانه و کمیل هر دو سختگیری نکردند و سریع انتخابشان را کردند،موقع حساب کردن حلقه ها ،سمانه کارتش را از کیف در آورد که با چشم غره ای که کمیل برایش رفت،دستش در مسیر خشک شد،کمیل سریع هر دو حلقه را حساب کرد و از مغازه خارج شدند. ــ آقا کمیل کمیل ایستاد و به سمانه نگاهی انداخت و گفت: ــ جانم سمانه به رسم این چند روز سریع سرش را پایین انداخت تا گونه های گر گرفته اش را از کمیل پنهان کند،کمیل سعی کرد جلوی خنده اش را بگیرد که موفق شد. ــ چیزی میخواستید بگید؟ ــ آها اره،حلقه ی شما رو مـ... کمیل نگذاشت سمانه ادامه بدهد ا با اخم گفت: ــ وقتی با من هستید حق ندارید دست تو جیبتون بکنید،اینو گفتم که تا آخر عمر که باهم هستیم فراموش نکنید ↩️ ... ○⭕️ ✍🏻 : فاطمه امیری 🌐 @Iran_Iran 🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran