#ازروسیه_تاوالفجر8 (1)
📎فرید خمیسی
بعد از پایان جنگ، رسته لشکر ۷ ولیعصر (عج) از پیاده به زرهی تغییر ماموریت پیدا کرد و اولین تیپ، بچه های اهواز یعنی تیپ یک زرهی بودند که به این تغییر باید وارد می شدند.
🕊🕊
گردان کربلا هم جمعی تیپ یک بود و از پیاده به گردان زرهی ( مکانیزه ) تبدیل شده بود. باید هرچه زودتر با این تجهیزات آشنا می شدم تا بهتر بتوانم در گردان خدمت نمایم.
بعد از فرو پاشی شوروی سابق مشکلات اقتصادی شدید روسیه و شکسته شدن دیوار کمونیست باعث شده بود روسیه همکاری بهتری با ایران داشته باشد و همین فرصت خوبی شد برای خرید ادوات زرهی از روسیه و در نهایت در سال ۱۳۷۱ قرارداد خرید تانک T72S با روسیه منعقد شد .
🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
#ازروسیه_تاوالفجر8(2)
📎قرار بر این شده بود تا عده ای جهت آموزش ادوات جدید و تحویل گرفتن تانکها به روسیه بروند. من هم افتخار پیدا کرده بودم تا به عنوان نماینده گردان کربلای اهواز به همراه نود و نه نفر دیگر به این ماموریت اعزام شوم.
🕊🕊
پنجاه نفر از ارتش و پنجاه نفر از سپـاه آمده بودند. با توجه به اینکه گردان ما مکانیزه بود و هنوز هیچ دستگاهی تحویل ما نشده بود، در بین همه این صد نفر، تنها کسی که سوار تانک نشده بود من بودم و بس.
از لشکر هفت، 9 نفر بودیم که 8 نفر آنها بچه های گردان تانک بودند و هرکدام حداقل دو سال تجربه کار با تانک در پرونده آنها ثبت بود. ( یاد کنیم از شهید مدافع حرم جبار دریساوی که یکی از ما نه نفر بود) از این بابت مقداری نگرانی داشتم ولی با تلاشی مضاعف، می شد جبران نادانسته هایم را بکنم. و البته لطف خداوند هم شامل حالم شـد و در آخر دوره در بین فرماندهان تانک جزء نفرات اول شــده و گواهینامه بین المللی دریافت کردم.
🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
#ازروسیه_تاوالفجر8 (3)
کارهای مربوط به اعزام از قبیل پاسپورت، آموزش زبان و آداب، اصول امنیتی و ... انجام شده و حاضر و آماده به فرودگاه تهران رفتیم و بر بال پرنده آهنین حرکت کردیم و در فرودگاه نظامی در شهر مسکو روسیه به زمین نشستم.
🕊🕊
هواپیما متعلق به نیروی هوایی بود و در حین نشستن دچار مشکل شد و اشک ما را درآورد تا بالاخره به صورت اضطراری روی باند و با کف به زمین نشست که خود خاطره ای جداگانه و ویژه ای شد در ابتدای ورود به روسیه.
چشم های کنجکاوم در هر گوشه ای بدنبال چیزهای جدیدی می گشت. روسیه مانند جهنی بود که گاهی مایه تأسفم می شد و گاه زیبایی هایی می دیدم که بسیار ارزشمند و درس دهنده بود.
ادامه دارد
🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
#ازروسیه_تاوالفجر8 (4)
📎فرید خمیسی
با خروجمان از فرودگاه مسکو جمع زیادی از جمله مسئولین سفارت و نظامیان روسی منتظر ما بودند و با خودروهای نظامی ما را به شهری بنام (سولویچ ناگورسک) که حدود ۲۰۰ کیلومتر با مسکو فاصله داشت و پادگان معروف زرهی شوروی بنام ویستریل (آتش ، شلیک) در آنجا بود، منتقل کردند .
🕊 🕊
نکته جالب از ویستریل اینکه خود به بزرگی یک شهر وسعت داشت و بسیاری از ارتش های دنیا در آنجا آموزش زرهی دیده بودند.
در همانچا مسئولین سفر جلویمان سبز شدند و با احترام ما تا هتل محل اقامتمان که در همان پادگان بود، راهنمایی و منتقل کردند.
🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
#ازروسیه_تاوالفجر8 (5)
در کشور روسیه KGB خیلی قوی بود. اگر تا سوپر مارکت هم می خواستیم برویم یکی از افراد KGB با ما می آمد و ما را همراهی می کرد. پالتوهای بلندی می پوشیدند و با کیف سامسونت و یک کلاه سیاه رنگ که علامت مخصوص KGB را داشت همیشه کنار ما بودند. هیچ کس حتی از نزدیک آنها هم رد نمی شد. یک نفر آنها مانند چهار ماشین پلیس که جلویت باشند و راه را برایت باز کنند عمل می کرد.
🕊 🕊
آن سالی که پا به روسیه گذاشتیم حدود 44 سال از جنگ جهانی دوم که آن ها محور آن بودند، می گذشت. در این جنگ روسیه باعث شکست آلمان شده بود و برای آنان جنبه افتخار آمیزی به همراه داشت. برخورد و احترامی که مردم آنجا بعد از این همه سال برای کشته های جنگی خود قائل بودند خیلی برایم تعجب آور بود.
🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
#ازروسیه_تاوالفجر8 (6)
آنها در تمامی خیابان های خود یادبودی از کشته های جنگ جهانی دوم برپا کرده بودند. در هر جایگاهی یک سنگ سه چهار متری گرانیت عالی نصب شده بود که مردم در هر یکشنبه می آمدند و احترام می گذاشتند. نه تبلیغی بود و نه چیز دیگری، خودشان شخصاً می آمدند و شاخه گلی که خیلی هم برای آنها گران تمام می شد در آنجا قرار می دادند. قیمت یک دسته گل 2000 روبل بود در حالیکه قیمت یک کیلو گوشت گوسفند گرم حدود 1200 روبل.
🕊 🕊
اصلاً باور کردنی نبود که مردم هر هفته این هزینه را برای یک دسته گل بدهند و با احترام تقدیم این یادبودها کنند. خصوصا با وضعیت بد اقتصادی آن روز روسیه.
ادامه دارد ⏪
🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
#ازروسیه_تاوالفجر8 (7)
فرید خمیسی
جالب این بود که در این مراسمات هیچگونه تجملاتی به کار نمی گرفتند. حتی مراسم ازدواج آنها هم همانجا برگزار می شد. عروس و داماد و چند نفر دیگر در جلو همین یادبود کشته های جنگ قرار می گرفتند و پیمان ازدواج می بستند تا خوشبخت شوند.
🕊 🕊
مقایسه برخورد آنها با برخوردهای خودمان با شهدا، اعصابم را بهم می ریخت. خصوصاً وقتی به یاد سنگ قبرهای ترک خورده و نشست کرده در گلزار شهدای اهواز می افتادم. آن هم با وجود زنده بودن مایی که با این شهدا زندگی کرده و با دست خودمان در خاک قرارشان داده بودیم.
همه این ها به شکلی بود که کشته های آنها از سربازان عادی و کمونیست و حتی بی خدا بودند و تقدس الهی نداشتد، درصورتی که شهدای ما کسانی بودند که هم قهرمان ملی محسوب می شدند و هم اعتقادی. شهدایی که با قرآن اُنس داشتند و اهل دعا و نماز و کرامات بودند.
🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
#ازروسیه_تاوالفجر8 (8)
بعد از استراحت جزیی، برنامه کلاس ها را گرفتیم و وارد این دوره شدیم. در شروع دوره ساده ترین لباس سربازان خودشان را به ما دادند و در طول دوره ۳ ماهه باید این لباس های فرم را به تن می کردیم.
پوشیدن لباس های فرم روسی برایمان جالب نبود، خصوصا اینکه در سال های دفاع مقدس به پوشیدن لباس های بسیجی خودمان عادت کرده بودیم ولی چه می شد کرد، باید به مقررات آن ها احترام می گذاشتیم و با برنامه ها همراهی می کردیم.
🕊 🕊
با توجه به رسالتی که نسبت به کشور و اهداف والای نظام داشتیم ، خیلی تلاش می کردم تا از دیگران عقب نمانیم و سرکلاس ها آمادگی جواب دادن را داشته باشیم. مقداری زبان انگلیسی یاد گرفته بودم و به همین خاطر درس ها را راحت تر نسبت به بقیه فرا می گرفتم. اولِ هر صبح، باید می رفتیم و گزارش می دادیم.
🕊 🕊
سعی می کردم گزارش را با همان زبان روسی که دست و پا شکسته یاد گرفته بودم بدهم و آنها از این کار خوششان می آمد. زبان روسی را توسط یک پیرزن ۷۰ ساله با علامت و کتب درسی دبستان، خیلی خوب و روان یاد گرفته بودم
🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
#ازروسیه_تاوالفجر8 (9)
بزرگی پادگان "ویستریل" شاید از آبادان کمی بیشتر بود و آن را برای آموزش زرهی تمام کشورهای متمایل به شرق تعیین کرده بودند. در همان موقع که ما حضور داشتیم خدمه هایی از کشورهای سوئد، مصر و آفریقا هم جداگانه آموزش می دیدند. در زمان جنگ ایران و عراق هم تمامی نیروهای زرهی ارتش بعث عراق هم در همین پادگان و به دست همین اساتید آموزش دیده بودند و در طول جنگ کارایی زرهی عراق را دیده بودیم و باید ارزش این آموزش ها را بیشتر درک می کردیم.
🕊 🕊
تمام دوره های قبل از ما یک روال مشابه در پادگان داشتند. آنها اوقات غیر کلاسی خود را معمولاً به دنبال عیاشی و تفریح بودند و برای اهالی "ویستریل" هم این رفتارها عادی بود و درآمد زا. در ابتدای ورودمان به این پادگان خیلی ساده به ما نگاه می کردند و اصلا فکر نمی کردند ما نظامی باشیم.
ادامه دارد ⏪
🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
#ازروسیه_تاوالفجر8 (10)
فرید خمیسی
بچه های ایرانی با غیرت بسیجی آموزش ها را شروع کردند و در برنامه های جنبی مثل همیشه خوزستانی ها محرک اصلی بودند.
ارتشی ها کاملاً کلاسیک و ضابطه ای رفتار می کردند ولی ما دید دیگری داشتیم و باید روحیه خود را هم در نظر می گرفتیم. در این بین چیزی نگذشت که تعدادی از ارتشی ها هم، دل به دریا زدند و به ما پیوستند.
🕊 🕊
از مراسم صبحگاهی و تلاوت قرآن شروع کردیم و با دو صبحگاهی و شعار ( علی و یا علی ) و دویدن در سطح شهرک ادامه دادیم. در حین دویدن مشاهده می کردیم مردم ساکن آن جا از بالکن ها با حیرت و نوعی ترس به ما نگاه می کردند و بعد از چند روز با اعتراض اهالی فعالیت خود را کم کرده و بعدا به احترام آنها صبحگاه را از برنامه حذف نمودیم.
🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
#ازروسیه_تاوالفجر8 (11)
سعی می کردیم با جدیت هر چه تمام تر درس ها را بخوانیم و آموزش ها را با سرعت فرا بگیریم. همین تلاش ما باعث شده بود که آن ها شدیداً تحت تاثیر رفتار و جدیت ما قرار بگیرند.
افسران آنها علناً می گفتند که گروهی به خوبی ما تا حالا ندیده اند. آنها می گفتند دوره های قبل از شما اصلاً درسخوان و متعهد نبودند ولی شما واقعاً عجیب هستید.
🕊 🕊
جالب این بود که به راحتی ارتشی را از سپاهی تشخیص می دادند و این را به ما می گفتند. به نوعی شیفته برخورد بچه های سپاه شده بودند و این رابطه به حدی رسیده بود که فرمانده "ویستریل" که یک سرلشکر روسی بود با تمام سرتیپ ها و افسران در روز برگشت ما، به شدت گریه می کردند و می گفتند این اولین گروهی است که ما به آن ها وابسته شده ایم و ما همه این ها را عنایات الهی می دانستیم و نفس گرم امام که توانسته بود برای اهداف خود انسان های باانگیزه ای تربیت کند.
🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
#ازروسیه_تاوالفجر8 (12)
در روسیه روزهای یکشنبه تعطیل بود و سعی می کردیم به شهر مسکو رفته و از جاهای دیدنی این شهر بزرگ دیدن کنیم. یکی از اماکن جالب، کاخ سرخ یا همان کاخ حکومت کمونیستی شوروی بود که به عنوان موزه ای بسیار زیبا قابل بازدید بود.
🕊 🕊
در این کاخ یک قبرستان به نام قبرستان لنین قرار داشت که ورودی آن با سرمجسه های تمامی رهبران شوروی تزئین شده بود. داخل این قبرستان جسد لنین در تابوتی شیشه ای با کت و شلوار نو قرار داده شده بود و بعد از ۵۰ سال چنان تازه بنظر می رسید که گویی تازه فوت کرده است. برای دیدن او مرتباً به آنجا می رفتیم و از فضای آنجا استفاده می کردیم.
ادامه دارد ⏪
🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
#ازروسیه_تاوالفجر8 (13)
نمایشگاه های بسیار زیبا، با قدمتی زیاد در حاشیه شهر مسکو وجود داشت که تا قبل از فروپاشی، فقط سران حکومتی آنجا را دیده بودند و ما از اولین گروه های خارجی بودیم که به آنجا می رفتیم. نمایشگاه ادوات زرهی یکی از این نمایشگاه ها بود که در آنجا نکات بسیار جالبی دیدیم.
🕊 🕊
نمایشگاه ادوات زرهی در یک زمین بسیار بزرگ طراحی و اجرا شده بود و با توجه به حضور پر رنگ شوروی در دو جنگ جهانی، این نمایشگاه مملو از ادوات زرهی تمامی کشورهای اروپایی و تولید کننده تانک بود.
از تانک های بی موتور که با دست، توسط نفر هدایت می شدند گرفته تا تانک های زمان عمرمختار و تانک های آلمانی جنگ جهانی دوم و همه جور ادوات دیگر که برای ما نظامیان زرهی، بسیار جالب و دیدنی بود.
🕊
🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
#ازروسیه_تاوالفجر8(14)
یکی از مواردی که برای همه ما جلب توجه کرد، مربوط به جنگ خومان بود. در سال ۵۹ شایع شده بود که عراق یک تانک چیفتن ارتش که قادر به نشانه روی و شلیک مستقیم در حال حرکت بود را غنیمت گرفته و جهت برخی تحقیقات به شوروی داده است.
🕊 🕊
در آنجا متوجه شدیم که دقیقاً این خبر درست بوده است. برادران ارتشیِ همراه ما، در این نمایشگاه متوجه یک تانک چیفتن قدیمی که متعلق به ارتش ما بود، شدند و آن را با توجه به شماره سریال روی تنه که زیر گلگیر جلو حک شده بود، دیدند و آن را یادداشت کرده و بعد از بررسی معلوم کردند که این تانک از ادوات لشکر ۹۲ زرهی خوزستان در زمان جنگ بوده.
🕊 🕊
🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
#ازروسیه_تاوالفجر8 (15)
در سر کلاس ها به موارد جالبی از روحیات اساتید برخورد می کردیم، خصوصا از کنجکاوی آن ها روی بعضی از عملیات های ما در دوران دفاع مقدس. قبل از ورود به این بحث باید در خصوص نوع تانکی که آموزش آن را می دیدیم بیشتر توضیح دهم.
🕊 🕊
تانک تی ۷۲ اس، مدل جدید تانکهایی بود که رژیم بعث در کربلای ۵ از آن ها استفاده کرده بود ولی با تغییرات عمده در سیستم هدف یابی و شلیک، این تانک به یک جنگ افزار پیشرفته تبدیل شده بود .
این تانک ۳۶ تن وزن دارد و دارای موتوری ۱۲ سیلندر است که با سه ندل سوخت گازوئیل، نفت سفید و بنزین کار می کند و مانند موتورهای دیزلی گذشته فقط گازوئیلی نیست .
🕊 🕊
دارای سیستم دقیق نشانه روی و هدف یابی لیزری میباشد. گلوله گذاری آن اتوماتیک و کاملا برقی است ، سیستم دفاع در برابر شیمیایی و هسته ای دارد. دارای زره واکنشی است و گلوله های شلیک شده به سمتش در فاصله ۱۰ سانتی متری تانک منفجر می شوند. در شب و روز می تواند با لیزر ظرف ۱ ثانیه هدف را مسافت یابی دقیق نموده و به سمت آن شلیک نماید و مقدورات دیگری که همه این ها ما را به خرید و آموزش این نوع تانک ترغیب کرده بود و باید آن را فرا می گرفتیم. من به شدت به این آموزش علاقه مند شده بودم و با امکانات خوبی که وجود داشت کار یادگیری را به سرعت ادامه می دادیم.
ادامه دارد ⏪
🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
#ازروسیه_تاوالفجر8 (16)
یکی از اساتید این دوره فرمانده لشکری بود که نفرت عجیبی از آمریکائی ها داشت. خیلی تعصبات خاص روسی گری نسبت به آمریکایی ها در وجودش بود. او می گفت آمریکایی ها خیلی فساد را در روسیه رواج داده اند.
🕊 🕊
ایشان به ما درس تاکتیک فرماندهی می داد. خودش فرمانده یکی از لشکرهای روسی بود که سه سال در افغانستان جنگیده و از سابقه بالایی برخوردار بود. او می گفت بدترین کلمه در زندگی برای من "آمریکا" است که به زبان خودشان می گفتند، AMERICANCY . از این عبارت خیلی نفرت داشت.
🕊 🕊
از آنجایی که می دانست ما هم دشمن آمریکا هستیم با ما گرم می گرفت. او ترکیب اصلی یگان های آمریکا را درس می داد و حتی اسناد محرمانه ای را فاش می کرد که نباید می کرد. ریزترین عناصر لشکر آمریکا و سازمان رزم خودشان را برای ما تشریح می کرد. عکس های آنها را می آورد و در اختیار ما می گذاشت.
🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
#ازروسیه_تاوالفجر8 (17)
فرمانده روسی بسیار جسور بود و نترس و از گفتن اطلاعات ابایی نداشت. مثلاً می گفت لشکر 21 آمریکا الان در کجا مستقر شده، چند تا هلیکوپتر در اختیار دارد. چند دستگاه زرهی آماده دارد.
ایشان جزو فرماندهان ناتو بود که برای موارد مختلف به کشورهای دیگری می رفت و تسلط خوبی روی اطلاعات دیگران داشت. لو دادن اطلاعاتش به جایی رسیده بود که بعد از کلاس ها که با ما هم صحبت می شد از ترکیب ارتش خودشان هم می گفت.
🕊 🕊
مثلاً می گفت، گروهان های ما 10 دستگاهی است ولی گروهان های آنها 15 دستگاهی و .... و این دیگر خیلی بی کلگی می خواست. شاید اگر می فهمیدند برای او گران تمام می شد ولی از آن آدم های لات و لوتی بود که خودشان هم حریفش نمی شدند.
با یک هیکل بسیار نخراشیده با 2 متر و 20 سانت قد، هیبتی داشت که خودشان هم از او وحشت داشتند.
🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
#ازروسیه_تاوالفجر8 (19)
کمی فکر کردم و به خودم گفتم خدایا چه بگویم که باور کند. چیزی که در ذهن او بود کاری فرای توان انسانی بود و اگر می خواستم به شکل ساده بگویم که یک عده غواص دو ماه آموزش دیدند و خط را شکستند و عده ای هم سوار بر قایق رفتند آن سمت رودخانه و مستقر شدند، ممکن نیست باور کند.
🕊 🌐
🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran🕊
البته کارهای زیاد و عجیبی برای این عملیات شده بود ولی او با گذشتن از رودخانه کار داشت و دنبال مسایل پشتیبانی آن نبود.
از طرفی او همه اطلاعات مخفی ارتش کشورش را مثل نقل و نبات به ما داده بود، لذا برای فرار از پاسخ و دردسرهای بعدی، با حالت خجالت زده ای دل به دریا زده و گفتم، "حقیقتاً آن یک استراتژی بود و من اجازه ندارم آن را بگویم."
🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
#ازروسیه_تاوالفجر8(20)
#قسمت_آخر
در این لحظه چهره او چنان برافروخته و ناراحت شد که رو به من و دیگر دوستان حاضر کرد و به زبان روسی گفت، "من می دانم تو پاسدار هستی و به خاطر این که پاسدار هستی حرف نمی زنی" و رفت و دیگر برای درس های بعدی هم نیامد و استاد عوض شد.
تازه به ارزش کار خودمان در چشم دنیا پی برده بودم. ما در والفجر 8 کاری کرده بودیم که برترین ارتش های دنیا مثل روسیه که از نظر زرهی حرف اول دنیا را می زند برای فرمانده لشکرش با آن تجربه یک سئوالی اساسی محسوب می شد.
خب؛ واقعاً ما چطور از آب گذشته بودیم؟ آن موقع برای ما خیلی ساده بود ولی الان بیائید با 6 لشکر زرهی اگر توانستید از اروند بگذرید! لطف خداوند را چگونه می توانستم به او تفهیم کنم و او هم بپذیرد.
🕊 🕊
آن شب آنقدر راحت از اروند گذشته بودیم که باورمان نمی شد. این در حالی است که اروند در اصطلاح نظامی ها یک مانع غیرقابل عبور است. اصلاً ممکن نیست ارتشی بتواند از آن عبور کند. در شب عملیات همزمان 6 لشکر ما گذشته بودند و بعد از آنها هم 6 لشکر دیگر آمدند و پشتیبانی کردند و عملیات را ادامه دادند. این سئوالی بود که ارتش های دنیا خیلی دنبال آن هستند که بدانند ایران با چه نوع زیردریایی ما را عبور داد.
🕊 🕊
و همه این ها عنایتی بود از جانب خدای متعال که شامل حال ما شده بود و امنیت امروز ما را تظمین کرد و ما را در چشم همه قدرت های جهانی انسان های مقاوم جلوه داد.
پایان
🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran