فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ کامالا هریس معاون رئیسجمهور آمریکا بدون روتوش؛ اگر جمعیت دنیا را کاهش دهیم بچههای ما در آینده آب و هوای تمیز تری خواهند داشت!
🔹 آخه! دیدین دربارشون اشتباه فکر می کردیم؟! این همه جنگ و تحریم که راه میندازن برای اینه که به فکر آینده بچه هاشون هستن! دارن جمعیت رو کاهش میدن تا آب و هوا تمیز بشه!
▪️ڪانال مدافعان حـــــرم
🌐 @Iran_Iran
https://t.me/joinchat/AAAAADvRqlwtdgFnCnTrvQ
🌹ڪانال مدافعان حرم🌹
بسم رب العشق #قسمت هشتاد وپنجم #علمدار_عشق روزها از پی هم میگذشتن و من همچنان کنار مرتضی تو بیم
بسم رب العشق
#قسمت هشتاد وششم
#علمدار_عشق
یک ماهی میشد مرتضی تو بیمارستانه
رفتم نماز خونه نمازمو خوندم و برگشتم وارد اتاق شدم که خانم دکتر ارغوانی دیدم
-سلام خانم دکتر
~~سلام عزیزم
داشتم به آقامرتضی میگفتم که دیگه مرخصه
-إه چه عالیه
ممنونم بابت زحماتون
وظیفه ام بوده
به مرتضی کمک کردم لباساشو پوشید
سوار ماشین شدیم داشتم ماشینو روشن میکردم
که مرتضی گفت
سادات لطفا زنگ بزن مائده سادات و زینب سادات بیان خونه ما
تا هم امانتی هادی بهش بدم هم سفارشو
فقط بگو دم غروب بیاد
قبل از خونه هم برو مزار هادی
-چشم قربان
به سمت قزوین حرکت کردیم ورودی شهر ردکردیم ماشینو به سمت مزارشهدا کج کردم
میدونستم مرتضی میخاد الان تنها با هادی سایر همرزماش باشه
تو اون عملیات ۱۳۰نفر از سراسر کشور شهیدشدن
که ۱۰تاشون قزوینی بودن
یادمه تو اون هاله زمانی ما هرروز شهید داشتیم
البته من به خاطر مرتضی فقط تو مراسم برادرزاده جوانم حاضر شدم
نزدیک مزارشهدا که شدیم
به مرتضی گفتم
من میرم پیش شهیدم تو راحت باشی
+ممنونم
یهو باد وزید
همزمان که چادرم به بازی گرفت
ومن فکرمیکردم قشنگترین صحنه دنیاست
آستین خالی مرتضی تکون خود،
دلم خالی شد
چه ابوالفضلی شده
آستین خالی بوسیدم
گفتم بوی حضرت عباس میدی آقا
ازش دورشدم
یه نیم ساعت بعد
رفتم پیشش
چونـ ممکن بود هیجانی بشه
و این براش خیلی ضرر داشت
-آقا بریم خونه ؟
+بله بی زحمت برو خونه
الانا دیگه مهمون کوچولومون میرسه
وارد خونه مرتضی اینا شدیم
صدای زهرا و علی آقا بلندشد خوش اومدی فرمانده
مرتضی خندید گفت شرمنده اخوی من حاج حسین علمدار نیستم
خطات قاطی کرده برادر
بعد رو به زهرا گفت مجتبی کجاست؟
به مادر زنگ زدی کربلا رسیدن یا نجف اشرف هستن؟
زهرا:مادراینا که هنوز نجف اشراف هستن
مجتبی هم رفته سپاه ببینه با اعزامش به سوریه موافقت میشه
+صبح زنگ زدم به یکی از بچه ها گفت
به احتمال ۹۹درصد یه هفته دیگه بعنوان معاون تیم پزشکی اعزام بشه
-خب خداشکر
آقامجتبی هم داره به عشقش میرسه
مرتضی جان یه ذره استراحت کن تا سادات اینا بیان
چشم فرمانده
یه نیم ساعتی میگذشت
صدای زنگ در بلندشد
سلام عزیزعمه
زینب ماشاالله بزرگ شدی
(مائده سادات ): سلام عمه
آره دیگه دخترم الان ۲ماهه ۷روزشه
-بیا تو عزیزم
عمه آقا مرتضی کجاست؟
- تو اتاق الان صداش میکنم
در زدم وارد اتاق شد
- إه بیداری بیا سادات اینا اومدن همسری
+الان میام
مرتضی زینب سادات به سختی بغل گرفت
بعداز احوال پرسی نشست
+مائده خانم
من لایق شهادت نبودم
موندم تا عکسای رفقام و جای خالیشون دلم آتیش بزنه
هادی وقتی میخاست بره شناسایی منقطه مسکونی حمص
این انگشتر داد تا بدم به شما و گفت
هروقت ساداتش بزرگ شد اینو بدید بهش و بگید بابا خیلی دوست داشت
ازم خاست بهتون بگم مراقب چادرتون باشید
و زینبشو واقعا زینب تربیت کنید
مائده خانم هادی حتی لحظه آخرم به یاد شما بود
اینم انگشتر امانتی سیدهادی
با اجازتون
آقا مرتضی هادی من چطوری شهیدشد؟
چرا نذاشتن در تابوت باز کنم
مثل سیدالشهدا
چون تو اون تابوت فقط یه سر بود
برای همین اجازه ندادن
اومدم پشت مرتضی برام اتاق
که گفت لطفا تنهام بذار سادات
با زهرا به سمت مائده دویدیم
مائده انگشتر به سینه اش چسبونده بود
هادی خیلی بی انصاف
من انقدر بد بودم که حتی بهم اجازه ندادی لحظه آخر ببینمت
بی انصاف منو با یه بچه ۷تنها گذاشتی رفتی پیش عممون
هادی دلم برات تنگ شده
من میترسم نتونم زینب خوب بزرگ کنم
هادی دوماهه ندیدمت
نمیخای بیای خوابم بی معرفت
پاشد زینب سادات بغل کرد
-مائده کجا داری میری عزیز عمه
میخام برم پیش هادی
باشه صبرکن خودم میبرمت تو حالت خوب نیست
زهراجان مراقب مرتضی باش
سر کوچه یه ماشین شبیه ماشین پسرعموم دیدم
-مائده اون ماشین پسرعمو بود
نمیدونم عمه
من حواسم نشد
مائده بردم مزارشهدا
وای که حرفای این دختر دل آتیش میزدا
دست میکشید رو مزار هادی میگفت
درد نداشتـ لحظه ای سرتو بریدن
مادرمون اومده بود پیشت
سرتو به دامن گرفته بود
-مائده پاشو بسه دختر
خودتو اذیت میکنی
ببین زینب ترسیده
بیا بریم خونه داداش اینا تو بذارم اونجا خیالم راحته
مائده گذاشتم خونه برادرم
خودم برگشتم خونه مرتضی اینا
زهرا با قیافه بهم ریخته در باز کرد
-زهرا چی شده
""زن عموت اینجا بود
به داداشم زخم زبون زد
داداش هم تا مجتبی اومد گفت منو برسون تهران
الان که به مجتبی زنگ زدم گفت خودش داره برمیگرده
داداش برای اهواز بلیط گرفته
-میدونم کجا رفته
الان میرم به سیدمحسن میگم منو برسونه تهران
نویسنده بانو.....ش
ادامه دارد⬅️⬅️
voice.ogg
2.48M
فلسفهپوشیدنپیراهنمشکیایاممحرم
▫️ڪانال مدافعان حـــــرم
🌐 @Iran_Iran
https://t.me/joinchat/AAAAADvRqlwtdgFnCnTrvQ
عکس کمتر دیده شده از حاج #قاسم_سلیمانی و شهید #ابومهدی_المهندی
🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
🚨📷میدونید راهکار عمروعاص برای نجات جونش در مقابل امیرالمومنین علیه السلام چی بود؟
آفرین، لخت شد.
✍آقای مدعی العموم این پاره پوره هارو جمع کنید وگرنه مردم جمعشون میکنن ما سر هرچی کوتاه بیایم سر اهل بیت با هیچ پدرسوخته ای کوتاه نمیایم👊
▪️ڪانال مدافعان حـــــرم
🌐 @Iran_Iran
https://t.me/joinchat/AAAAADvRqlwtdgFnCnTrvQ
آب پاکی را ،
شهرداری کرمانشاه ،
روی دست بی حجابها ریخت.
▫️ڪانال مدافعان حـــــرم
🌐 @Iran_Iran
https://t.me/joinchat/AAAAADvRqlwtdgFnCnTrvQ
🌺هر شب قرار به رسم عاشقی🌺
🔸دعای فرج #امام_زمان«عج» 🔸
⏰هرشب ساعت۲۳
🔴در انتشار ثواب این دعا شریک باشید و انتشار دهید.🔴
🔻کانال مدافعان حرم🔻
@Iran_Iran
🔻بودن با حسین، هزینه میخواهد!
🔹معیّت با حسین و در جوار معصوم و ولی بودن، غرامتهایی دارد که باید آماده پرداختنش باشیم.
🔹یا نخواهیم و شروع نکنیم و نیاییم زیر این چتر، یا اگر آمدیم، بایستیم؛ حتی اگر گوشت و پوست از تنمان ریخت، آبروها رفت، قدرتها رفت، ذلتها آمد؛ حتی اگر پیراهن پارهای را بر تنمان نخواستند!
🔹چرا چنین نکنیم؟ مگر آنها که از حسین بریدند و عاشورا را از آن طرف به سیاحت نشستند، چه بردند؟ به چه نتیجهای رسیدند؟
🔹تصمیمهای ما محکوم و محبوس لحظههایی بسیار محدود است؛ لحظاتی که گرفتار بودیم، بچّه مریض بوده، پول نداشتیم یا دربهدری کشیدیم.
🔹در این لحظات، چنان از مسیرمان بُریدیم و نامرد شدیم که هیچ کجای تاریخ موجود نبوده و حتی نمیتوانیم اسمش را بیاوریم!
🔹در سختیها دو روز هم نتوانستیم صبر کنیم! تصمیمهایی گرفتیم و انحرافهایی را پسندیدیم که اگر زمانی از مقطعی دیگر در زندگی به آنها نگاه کنیم، برایمان خیلی مسخره است.
🔹من برای دو ساعت تحمل نکردهام و بریدهام! اگر ابنسعد یک روز، ده روز، یا یک ماه دیگر را دیده بود، دستش را به خون حسین آغشته میکرد؟! آن کسی که با آن شتاب میخواست به ری برسد، آن موقع شروع میکرد؟!
🔹کوری ما خیلی چیزها را برایمان تجویز کرده و پشتوانه خیلی از بیچارگیهایمان شده است.
استادعلی صفایی حائری #محرم
▪️ڪانال مدافعان حـــــرم
🌐 @Iran_Iran
https://t.me/joinchat/AAAAADvRqlwtdgFnCnTrvQ
#صحیفه_سجادیه
#دعا در دادخواهی از ستمگران
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ وَفِّقْنِى لِقَبُولِ مَا قَضَيْتَ لِى وَ عَلَيَّ وَ رَضِّنِى بِمَا أَخَذْتَ لِى وَ مِنِّى، وَ اهْدِنِى لِلَّتِى هِىَ أَقْوَمُ، وَ اسْتَعْمِلْنِى بِمَا هُوَ أَسْلَمُ.
خدايا درود بر محمد و آل او فرست، و مرا توفيق ده تا آن چه درباره من حكم كنى، سود يا زيان، خوش يا ناخوش، به رضا بپذيرم و مرا بدان چه بگيرى، از او براى من يا از من براى او خرسند ساز و مرا به راست ترين راه هدايت فرما و در درست ترين عمل ها بگمار.
🌐 @Iran_Iran
محبت و عزاداری برای امام حسین (ع)
انسان را زود به مقصد می رساند.
کلنا سفن النجاة و سفینة الحسین اسرع
همه ما اهل بیت کشتی نجاتیم
ولی کشتی امام حسین (ع) سریعتر است.
هنگام عزاداری انسان درب دلش را باز میکند
و امام حسین (ع) داخل می شوند..🌱
-میرزااسماعیلدولابی-
▫️ڪانال مدافعان حـــــرم
🌐 @Iran_Iran
https://t.me/joinchat/AAAAADvRqlwtdgFnCnTrvQ
*🔷یا اللّه یا زهرا سلام اللّه علیها🔷👆
🔆بخـــــوان 🍀 #دعا #جوشن_صغیر #فراز ٦٤ 🍀
🌼به نیت رفع موانع ظهور و تعجیل در فرج مولا صاحب عصر
🌹وَ قُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْبَاطِلُ ۚ إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقًا و بگو: «حق آمد، و باطل نابود شد؛ یقیناً باطل نابود شدنی است!»
🤲 ما به « فقط اللّه » اعتماد داریم 🤲*
🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran