15.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
رهبر انقلاب: این آقای حاج قاسم هم از آنهایی است که شفاعت میکند انشاءالله
🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
هر کدوم از رزمندههاش که شهید میشدن میرفت پیشونی شهیدو میبوسید
رزمندهها گفتن هروقت خودش شهید شد ماهم صورتشو بوسه بارون میکنیم
وقتی پیکرشو آوردن همه شوکه شدن
پیکرحاج همت سر نداشت...
شهید #محمدابراهیم_همت
▪️ڪانال مدافعان حـــــرم
🌐 @Iran_Iran
https://t.me/joinchat/AAAAADvRqlwtdgFnCnTrvQ
11.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 #راز_انگشتر
⭕️ حق انگشتر رو ادا کن!
👈 روایتی از اهدای انگشتری حاج قاسم
🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
"شهید #جهاد_مغنیه 🌿"
جورۍروۍخودتون
ڪارڪنید
ڪهاگہیهگناهڪردید
گریہتونبگیره...!(:
▪️ڪانال مدافعان حـــــرم
🌐 @Iran_Iran
https://t.me/joinchat/AAAAADvRqlwtdgFnCnTrvQ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥رهبر انقلاب، امروز: نباید تصور بشود که وقتی ما به جنبههای دینی یا جنبههای انقلابی توجه میکنیم از پیشرفت علم غافل میشویم
حضرت آیتالله خامنهای، ظهر امروز در دیدار جمعی از اعضای اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان در اروپا:
🔸مسئله علم و پیشرفت علمی در کشور یک مسئله رایج و اصلی شده است دیگر، یعنی بهعنوان یک گفتمان در محیطهای خواصی مطرح است، مسئله #پیشرفت_علمی و عبور از خطوط مقدم علم در دنیا یک چیزهایی است که امروز مطرح است.
🔸این نباید کهنه بشود، این نبایستی فراموش بشود. نباید تصور بشود که وقتی ما به جنبههای دینی یا جنبههای انقلابی توجه میکنیم از پیشرفت علم غافل میشویم، مطلقا اینجوری نباید تصور بشود.
🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
5.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 اکران ویژه «ردی از یک مرد» در سینماهای منتخب سراسر کشور
🔸 مستند «ردی از یک مرد» به کارگردانی ساسان فلاحفر روایت خاطرات شهید حاج قاسم سلیمانی از زبان مردم روستای قنات ملک، زادگاه این فرمانده بزرگ انقلاب اسلامی است.
🔸 این فیلم توسط پخش رویش بهمن سبز روز دوشنبه ۱۲ دیماه در سینماهای منتخب سراسر کشور به صورت رایگان اکران میشود.
🏠 تهیه بلیط: gisheh7.ir
🌐 @Iran_Iran
#رمان #مدافع_عشق
#قسمت_59
هوالعشـــق
گوشه ای از چادر روی صورتم را کنار میزنم و نگاهت میکنم. لبخندت عمیق است. به عمق عشقمان! بی اراده بغض میکنم. متوجه نگاهم میشوی زیر چشمی به دستم نگاه میکنی.
_ ببینم خانومی حلقت کجاست؟
لبم را کج میکنم و جواب میدهم
_ حلقه چه اهمیتی داره وقتی اصل چیز دیگس...
دستت را مشت میکنی و میاوری جلوی دهانت
_ اِ اِ اِ...چه اهمیتی؟...پس وقتی نبودم چطوری یادم بیفتی؟
انگشتر نشونم را نشانت میدهم
_ با این..بعدشم مگه قراره اصن یادم بری که چیزیم یادآور باشه!
ذوق میکنی
_ همممم...قربون خانوم !
خجالت زده سرم را پایین میندازم.
خم میشوی و از روی عسلی یک شکلات نباتی از همان بدمزه ها که من بدم می آید برمیداری و در جیب پیرهنت میگذاری. اهمیتی نمیدهم و ذهنم را درگیر خودت میکنم.
حاج اقا بلند میشود و میگوید
_ خب ان شاءالله که خوشبخت شن و این اتفاق بشه نوید یه خبر خوب دیگه!
ب الحن معنی داری زیر لب میگویی
_ ان شاءالله!
نمیدانم چرا دلم شور میزند! اما باز توجهی نمیکنم و منم همینطور به تقلید از تو میگویم ان شاءالله.
همه از حاج اقا تشکر و تا راهرو بدرقه اش میکنیم. فقط تو تا دم در همراهش میروی. وقتی برمیگردی دیگر داخل نمی آیـے و از همان وسط حیاط اعلام میکنی که دیر شده و باید بروی. ماهم همگی به تکاپو می افتیم که حاضر شویم تا به فرودگاه بیاییم. یکدفعه میخندی و میگویی
_ اووو چه خبرشد یهو !؟میدویید اینور اونور ! نیازی نیست که بیاید. نمیخوام لبخند شیرین این اتفاق به اشک خداحافظی تبدیل شه اونجا.....
مادرم میگوید
_ این چه حرفیه ما وظیفمونه
تو تبسم متینی میکنی
_ مادر جون گفتم که نیازی نیست.
فاطمه اصرار میکند
_ یعنی نیایم؟....مگه میشه؟
_ نه دیگه شما بمونید کنار عروس ما!
باز خجالت میکشم و سرم را پایین میندازم.
با هر بدبختی که بود دیگران را راضی میکنی و اخر سر حرف ،حرف خودت میشود. در همان حیاط مادرت و فاطمه را سخت در اغوش میگیری. زهرا خانوم سعی میکند جلوی اشکهایش را بگیرد اما مگر میشد در چنین لحظه ای اشک نریخت. فاطمه حاضر نمیشود سرش را از روی سینه ات بر دارد. سجاد از تو جدایش میکند. بعد خودش مقابلت می ایستد و به سر تا پایت برادرانه نگاه میکند، دست مردانه میدهد و چندتا به کتفت میزند.
_ داداش خودمونیما! چه خوشگل شدی!
میترسم زودی انتخاب شی!
قلبم میلرزد! "خدایا این چه حرفیه که سجاد میزنه!"
پدرم و پدرت هم خداحافظی میکنند.لحظه ی تلخی است... خودت سعی داری خیلی وداع را طولانی نکنی. برای همین هرکس که به آغوشت می آید سریع خودت را بعداز چند لحظه کنار میکشی. زینب بخاطر نامحرم ها خجالت میکشید نزدیکت بیاید برای همین در دو قدمی ایستاد و خداحافظی کرد. اما من لرزش چانه ی ظریفش را بین دو لبه چادر میدیدم...میترسیم هم خودش و هم بچه درون وجودش دق کنند! حالا میماند یک من...با تو!
جلو می آیم. به سر تا پایم نگاه میکنی. لبخندت از هزار بار تمجید و تعریف برایم ارزشمند ترواست. پدرت به همه اشاره میکند که داخل خانه برگردند تا ما خداحافظی کنیم. زهراخانوم دردحالیکه با گوشه روسری اش اشکش را پاک میکند میگوید
_ خب این چه خداحافظی بود؟
تا جلو در مگه نباید ببریمش!؟
تازه آب میخوام بریزم پشتش
بچم به سلامت بره...
حس میکنم خیلی دقیق شده ام چون یڪ لحظه با تمام شدن حرف مادرت در دلم میگذرد " چرا نگفت به سلامت بره و برگرده؟...خدایا چرا همه حرفها بوی رفتن میده....بوی خداحافظی برای همیشه"
حسین آقا با آرامش خاصی چشمهایش را میبندد و باز میکند
_ چرا خانوم...کاسه آبو بده عروست بریزه پشت علی...داینجوری بهترم هست! بعدم خودت که میبینی پسرت از اون مدل خداحافظی خوشش نمیاد.
زهراخانوم کاسه را لب حوض میگذارد تا آخر سر برش دارم.
آقاحسین همه را سمت خانه هدایت کرد. لحظه آخر وقتی که جلوی در ایستاده بودن تا داخل بروند صدایشان زدی
_ حلال کنید...
یک دفعه مادرت داغ دلش تازه میشود و با هق هق داخل میرود. چند دقیقه بعد فقط من بودم و تو. دستم را میگیری و با خودت میکشی در راهروی اجری کوتاه که انتهایش میخورد به در ورودی. دست در جیبت میکنی و شکلات نباتی را در می آوری و سمت دهانم می گیری. پس برای این لحظه نگهش داشتی! میخندم و دهانم را باز میکنم. شکلات را روی زبانم میگذاری و با حالتی بانمک میگویی
_ حالا بگو آممم...
و دهانش را میبندد! میگویم آممم و دهانم را میبندم...میخندی.
_ خب حالا وقتشه...
دستهایت را سمت گردنت بالا می آوری
ادامہ دارد...
نویسنده این متن:
#میم_سادات_هاشمے
🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 صلوات های مادر و بازگشت فرزند به کالبد
#زندگی_پس_از_زندگی
🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
www.vaezin.com - درنظر گرفتن دین در تمامی امور- شهید شیخ احمد کافی (ره).mp3
4.14M
🎙 واعظ: شهید شیخاحمد #کافی (ره)
🔖 درنظر گرفتن دین در تمامی امور🔖
🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 گفتگویی با خانواده شهید #محسن_رضایی
🔸 برادر شهید: او شب شهادت حضرت زهرا سر دیگ نذری از خانم فاطمهی زهرا طلب شهادت کرده بود.
🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
6.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نقش او در دل چه زیبا مینشست
سنگدل آیینهی ما را شکست
آینه صد پاره شد در پای دوست
باز در هر پاره عکس روی اوست
#جانفدا
#استوری
🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran