یادمان باشد که ما خون داده ایم یک بیابان مردمجنون داده ایم یادمان باشد پیام آفتاب دست نااهلان نیافتدانقلاب #شهیدمدافع_حریم_انقلاب #پاسدار #احمد_شوهانی #شهادت۷بهمن۹۶ 🌐 @Iran_Iran 🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran

مولوی عبدالحمید ظهر امروز در نماز جمعه زاهدان (مرکز سیستان و بلوچستان) ساعتها در مورد محسنات انتخابات ترکیه صحبت کرد، اما حتی یک جمله در مورد مساله آبِ سیستان که قریب به یک میلیون نفر فقط ۱۰ روز دیگر آب دارند، صحبت نکرد!! ▫️ڪانال مدافعان حـــــرم 🌐 @Iran_Iran https://t.me/joinchat/AAAAADvRqlwtdgFnCnTrvQ

[🥀🌱🥀] 🎬 کلیپ #استوری 📲 📝تنهایی و غربت امام زمان (عج) ... 👤استاد دانشمند 🌐 @Iran_Iran 🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran

🌹🌹شهید محمد شهبازی🌹🌹 🌐 @Iran_Iran 🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran

#کلیپ_روز 🎬 نبرد علیه یاران شیطان ▫️ڪانال مدافعان حـــــرم 🌐 @Iran_Iran https://t.me/joinchat/AAAAADvRqlwtdgFnCnTrvQ

📽 بشار اسد در آغوش بن سلمان ◀️ «محمد بن سلمان» ولی‌عهد سعودی امروز از «بشار اسد» رئیس جمهور سوریه که برای شرکت در اجلاس اتحادیه عرب به جده سفر کرده، استقبال کرد و وی را در آغوش گرفت. 🌐 @Iran_Iran 🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran

#عکس_نوشته اگر #خسته شدیم باید ببینیم کجای کار اشکال دارد وگرنه کار برای خدا خستگی ندارد لذت بخش است ... #جملات_شهید_حسن_باقری 🌐 @Iran_Iran 🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran

♦️خاطره جالب رهبر انقلاب از وزیری که در سقوط هواپیما جانش را از دست داد؛ آدم از فقدان چنین آدمی می‌سوزد 🔹رحمان دادمان وزیر راه و ترابری دولت اول خاتمی بود، او در ۲۷ اردیبهشت ماه سال ۸۰ بر اثر سانحه هوایی در حین ماموریت جان خود را از دست داد و شهید شد 🔹رهبر انقلاب خاطره جالبی از همت و تلاش او تعریف می‌کنند که با هم می‌شنویم 🌐 @Iran_Iran

دوستش میگفت: یه شب تو خواب دیدمش بهش گفتم محمدرضا اینقد از حضرت زهرا(س)دم زدی اخرش چیشده؟ گفت همین که تو بغل فرزندش مهدی(عج)جان دادم برایم کافیست #شهیدمحمدرضاتورجےزاده 🌐 @Iran_Iran 🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran

ناخدا صمدی: غفور جدی وقتی برگشته بود برای اسباب کشی، حمله ی هوایی آغاز شد. بارو خالی کرد لباس پروازی پوشید. رفت گفت زن و بچه من گروگان، من F4 برای عملیات می خوام! ▪️ڪانال مدافعان حـــــرم 🌐 @Iran_Iran

بسم رب العشق #قسمت بیست و هشتم #علمدار_عشق سیدهادی رسید دانشگاه رو گوشیم میس انداخت سوار ماشین شدم سید هادی: عمه میشه شما رانندگی کنی - باشه عزیزم سیدهادی به عمه نرجس ات گفتی هادی: آره عمه به گوشی نرجس تک انداختم تابیاد پایین منو نرجس و هادی تو حیاط رو تخت نشسته بودیم - نرجس به آقامحسن چیزی گفتی + نه آجی نتونستم آخه دیشب میگفت داداش حسین بیاید باهم کت وشلوارمون ست کنیم - هادی جان کار خودته تو برو بالا شروع کن از سوریه گفتن منو نرجس هم میایم کمکت بهش میگیم مجروح شده بریم بیمارستان اما میریم معراج الشهدا دیگه اونجاهم پدر و مادرشون هست راحتر میشه نرجس کی به مادرشوهرت و پدرشوهرت گفته + دایی آقامحسن حاج سجاد - وای چقدرسخته هادی: پس من میرم زود بیاید منو تنها نذارید نرجس : نه برو ماهم میایم وارد اتاق شدیم صدای هادی میومد آره داداش اوضاع سوریه خیلی بده خدا لعنت کنه این داعش محسن : هادی نمیدونم چرا دلم از صبح بی قراره نگران حسین برادرمم هادی : نگران نباش ان شاالله خیره محسن : ان شاالله ما داخل شدیم - سلام إه هادی تو کی اومدی هادی : یه ربعی میشه - داشتید از سوریه میگفتید هادی : آره چطورمگه - برادر دوستم که همرزم آقاسیدحسین مجروح شده تو بیمارستان آقامحسن میاید بریم حالش بپرسیم صدام لرزید از حال آقاحسین هم باخبر میشیم یهو محسن ازجاش بلندشد نرجس منو نگاه کن حسین شهید شده تو‌ چشمای من نگاه کن بگو + محسن آره محسن : برادر جوانم ادامه دارد⬅️⬅️ 🌐 @Iran_Iran 🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran