🌿مزار شهیدی که دیگر گمنام نیست
تابستان امسال بود که هویت بدن نازنین شهید ابوالفضل رفیعی که در دانشگاه فردوسی آرام گرفتهاند با آزمایش DNA مشخص شد. افتخار بزرگی برای جامعهی دانشگاهی خصوصا دانشگاه فردوسی است که قائم مقام لشگر ۵ نصر، یکی از شهدای این دانشگاه باشد.
🔅یکی از ویژگیهای این شهید این بود که ایشان را ابوفاضل صدا میکردند؛ از بس فضیلت داشت، از بس همه چیزش کامل بود؛ اخلاقش اخلاق فوق العادهای بود. هرچه فضیلت به ذهن یک انسان میآمد در شهید بزرگوار جمع شده بود. مثل چنین روزی هم بود که بیسیمچی ایشان میگوید در محاصره قرار گرفتیم. من پیش ایشان آمدم و گفتم شما فرمانده هستید؛ یک فکری بکنید، باید چکار انجام دهیم؟ داریم به اسارت درمیآییم.
ایشان یک جمله گفتند: «همان اسلامی که در آن شهادت هست، در آن اسارت هم هست. اگر اسیر شدیم مانعی ندارد، رمز عملیات یا فاطمه الزهراء (س) است. به حضرت زهرا متوسل میشویم؛ چه اسارت چه شهادت…
در همین لحظات بود که ترکشی به ایشان اصابت کرد. ایشان به زمین خوردند و به شهادت رسیدند.
📝کتاب «علقمه»، زندگینامه و خاطرات روحانی شهید «ابوالفضل رفیعی» را روایت میکند.
این شهید والامقام در زمان جنگ تحمیلی، جانشین فرماندهی لشکر 5 نصر و تیپ امام صادق (ع) را برعهده داشت.
📚بخشی از کتاب:
نیمه شبی از خواب برخاستم که دوگانهای به درگاه یگانه به جای آورم. صبح، هنگام صبحانه خوردن، شهید رفیعی به من گفتند: «اگر میخواهی با ما باشی، از خدا شهادت نخواسته باش، زیرا ما حالا حالاها کار داریم و تا جولان میخواهیم برویم. ما را که میبینی، کافی است که یک چشمک به خدا بزنیم».
...در بین راه، برای ما یکسره از حضرت ابوالفضل (ع) میگفت. آرزویش این بود که کنار نهر علقمه شهید شود. بارها به من میگفت که من دیگر توی این عملیات شهید میشوم. خیلی هم به این اعتقاد داشت، ولی ما زیاد جدی نمیگرفتیم.
...بین من و او فاصله افتاد. دوباره خودم را به او رساندم و گفتم: «یعنی ممکن است اسیر شویم؟»
...عراقیها سوار پیامپی جلو میآمدند. رفیعی چشمانش بسته و لبخندی روی لبش بود. کنارش دراز کشیدم و صورت به صورتش چسباندم. با او حرف میزدم.
عراقیها از پیامپی پیاده شدند. من اسیر شدم اما او چشمک را زده بود...
@irc_ir
#شهادت_امام_موسی_کاظم_علیه_السلام
امام موسی بن جعفر(ع)، هفتمین امام شیعیان است.
لقب های وی عبارتند از:
کاظم، صالح، صابر، امین و عبدصالح .
هم چنین در میان شیعیان به "باب الحوائج" معروف می باشد.
آن حضرت، مکنی به: ابوابراهیم، ابوالحسن اول، ابوالحسن ماضی، ابوعلی و ابواسماعیل می باشد.
- امام موسی کاظم(ع) در هفتم صفر سال 128 و یا 129 قمری در أبوا (روستایی در میان مکه و مدینه)، از بانویی پرهیزکار و صالحه، به نام "حمیده بربریه"، که معروف به "حمیده مصفاه" بود، دیده به جهان گشود و در بیست سالگی، پس از شهادت پدرش امام جعفر صادق(ع)، به امامت شیعیان نایل آمد.
- ایام امامت وی، معاصر بود با خلافت چهار تن از خلفای عباسی (منصور دوانقی، مهدی، هادی و هارون الرشید).
امام کاظم(ع) از سوی تمام خلفای مزبور، در رنج و عذاب بود و چندین بار از سوی آنان دستگیر و زندانی گردید .
تنها در دوران خلافت هارون الرشید، به مدت چهار سال (از شوال سال 179 تا زمان شهادتش در سال 183 قمری) در حبس و شکنجه بود.
- هارون الرشید (پنجمین خلیفه عباسی) که دشمنی و ناسازگاری غیر قابل انکاری با ذراری حضرت فاطمه زهرا (س) و اولاد و احفاد امیر مومنان (ع) داشت، در آزار و شکنجه سادات علوی و منتسبین به خاندان امامت و ولایت، کوتاهی نمی کرد.
وی که از مستبدترین حاکمان عباسی و جنایت کارترین آن ها است، وجود شریف امام موسی کاظم(ع) و مقام و معنویت وی و احترام مردم نسبت به او را، تحمل نمی کرد و از این بابت، بسیار نارحت و عصبانی بود.
سرانجام در رمضان سال 179 قمری، که برای مراسم عمره وارد مکه شده و سپس به مدینه رفته بود، دستور داد امام موسی کاظم(ع) را دستگیر کنند.
مأموران هارون، امام موسی کاظم(ع) را در حالی که در کنار قبر جدش حضرت محمد(ص)، به نماز و نیایش اشتغال داشت، دستگیر کردند و به نزد هارون بردند.
هارون دستور داد، وی را در غل و زنجیر کرده و به سوی عراق حرکت دهند .
وی برای سردرگمی مردم و پیش گیری از عکس العمل های احتمالی مردمی، دو محمل ترتیب داد و یکی را به سوی بغداد و دیگری را به سوی بصره روان داشت.
امام موسی کاظم(ع) را در محمل بصره قرار داد.
مأموران حکومتی، در هفتم ذی حجه همان سال، امام موسی کاظم(ع) را تسلیم عیسی بن جعفر بن منصور دوانقی، پسر عموی هارون الرشید و حاکم وی در بصره نمودند .
عیسی بن جعفر، آن حضرت را در یکی از حجره های خانه خویش محبوس کرد و در آغاز به وی سختگیری نمود ولی بعدها که عبادت و نیایش های دراز مدت آن حضرت را از نزدیک مشاهده کرد، از سختگیری خویش نسبت به آن حضرت کاست و به هارون نامه نوشت که آن حضرت را از حبس خانه وی خارج کند، در غیر این صورت، وی خودش آن حضرت را آزاد می کند .
هارون، بناچار امام موسی کاظم(ع) را از حبس بصره خارج کرد و وی را به بغداد منتقل نمود و در خانه فضل بن ربیع، زندانی کرد .
در آن مدتی که امام (ع) در نزد فضل بن ربیع زندانی بود، چند بار هارون از فضل بن ربیع درخواست کرد که آن حضرت را به شهادت رساند، ولی وی امتناع کرد و از این امر سر باز زد.
هارون، بار دیگر آن امام همام را از زندان فضل ربیع، به زندان فضل بن یحیی برمکی منتقل کرد و از وی درخواست نمود که آن حضرت را به شهادت برساند .
ولی فضل بن یحیی نیز امتناع نمود و در مقابل بر اعزاز و اکرام آن حضرت افزود .
هارون که از رفتار فضل بن یحیی به خشم آمده بود، دستور داد وی را دستگیر و یکصد تازیانه بر بدنش بزنند و از تمام مناصب و مقامات بر کنارش کنند و امام موسی کاظم(ع) را به زندان "سندی بن شاهک" منتقل کرده و در آن جا وی را شکنجه و آزار نمایند .
سندی بن شاهک با قساوت قلب و سنگ دلی تمام، با آن حضرت رفتار می کرد و پس از چندی شکنجه و آزار طاقت فرسا به دستور هارون الرشید به آن حضرت، خرمای مسموم خورانید و وی را غریبانه و مظلومانه در 25 رجب سال 183 قمری به شهادت رسانید.
پس از شهادت امام کاظم(ع)، سندی بن شاهک در یک عمل فریب کارانه، فقها، قضات و بزرگان بغداد را حاضر ساخت و جسد مطهر امام(ع) را به آنان نشان داد و گفت: ببینید که وی بدون هیچ جراحت و زخمی و به اجل عادی از دنیا رفته است و کسی در رحلت وی، مقصر نبوده است .
سپس جنازه مطهر امام(ع) را به مدت سه روز در جسر بغداد گذاشته و روی مبارکش را گشوده و مردم را ندا می کردند که این موسی بن جعفر(ع) است که از دنیا رفته و بیایید وی را مشاهده کنید.
مردم دسته، دسته می آمدند و آن حضرت را نگاه می کردند .
پس از آن، با همت والای سلیمان بن منصور، عموی هارون الرشید، که از اشراف و صاحب نفوذان عباسی بود، تشییع جنازه باشکوهی از جنازه امام موسی کاظم (ع ) به عمل آمد و در مقابر قریش، در بغداد به خاک سپرده شد.
- قبر شریف امام موسی کاظم(ع)، هم اکنون در کاظمین که عراقی ها، آن را کاظمیه می گویند، قرار دارد و قبر فرزندزاده اش، حضرت امام محمدتقی(ع) نیز در جوار وی می باشد و زیارتگاه شیعیان و شیفتگان مکتب اهل بیت(ع) می باشد.
شیخ مفید(ره) درباره شخصیت امام موسی کاظم(ع) می نویسد: و کان ابوالحسن موسی(ع)، أعبد أهل زمانه، و أفقههم، و أسخاهم کفّاً و اکرمهم نفسا . ابوالحسن امام موسی کاظم(ع)، از همه مردم عصرش پارساتر، داناتر، سخاوتمندتر و گرامی تر بود .
هم چنین در جای دیگر گفت: و قد روی الناس عن أبی الحسن موسی(ع) فأکثروا، و کان أفقه أهل زمانه حسب ما قدمناه و احفظهم لکتاب الله، و احسنهم صوتا بالقرآن، و کان اذا قرأ یحزن، و یبکی السامعون لتلاوته و کان الناس بالمدینه یسمونه زین المتهجدین، و سمی بالکاظم لما کظمه من الغیظ و صبر علیه من فعل الظالمین به، حتی مضی(ع) قتیلا فی حبسهم و وثاقهم .
مردم (منظور علمای اهل سنت) روایات فراوانی از ابی الحسن امام موسی کاظم(ع) روایت کردند و چنانچه پیش از این بیان کردیم، آن حضرت را از همه معاصرانش داناتر و آگاه تر به کتاب الهی می دانستند و گفته اند که آن جناب، کتاب خدا (قرآن مجید) را از همه بهتر و با صدای دلنوازتر تلاوت می کرد و در هنگام قرائت قرآن مجید، می گریست و آن هایی که در آن جا حاضر بودند، نیز می گریستند و مردم مدینه آن حضرت را زینت عبادت پیشه گان و شب زنده داران می نامیدند و چون همواره خشم خود را فرو می نشانید و در برابر ستمگری های ستمگران بردباری می نمود، وی را "کاظم" نامیدند و سرانجام در بند و زندان آنان به شهادت رسید .
ماخذ : الارشاد (شیخ مفید)، ص 559؛ منتهی الآمال (شیخ عباس قمی)، ج2، ص 181؛ ألقاب الرسول و عترته، ص 62 2- المستجاد (علامه حلی)، ص 1823- اصحاب الامام الصادق(ع) (عبدالحسین شبستری)، ج3، ص 317؛ الارشاد، ص 579؛ المستجاد، ص 189؛ وقایع الایام (شیخ عباس قمی)، ص 322 4- نک: الارشاد، ص 579؛ المستجاد، ص 189؛ منتهی الآمال، ج2، ص 212؛ تاریخ بغداد (خطیب بغدادی)، ج31، ص 29؛ وقایع الایام، ص 322 و عیون اخبارالرضا(ع ) ( شیخ صدوق)، ج2، ص 92 5- الارشاد، ص 575 6- همان، ص 579 7- القاب الرسول و عترته، ص 63
@irc_ir
#محاسبه_نفس
از آدابی که در بین کاسبان و تاجران رایج است، محاسبه مالی است که قاعدتا در اول سال مطرح است و توده های مردمی که دستی بر اقتصاد دارند قبل و در آستانه عید دست به محاسبه مالی میزنند که از نظر اسلام اگر این کار به منظور ادای دیون وحقوق شرعی باشد واجب محسوب می شود نکته اینجا است که اسلام یاد میدهد در پایان سال همانطور که محاسبه مالی می کنیم محاسبه نفسانی هم ب کنیم یعنی یک سال عمر خود را مورد بازبینی قرارداده و قبل از آنکه به حساب ها رسیدگی کنند به حسابمان رسیدگی کنیم.
@irc_ir
🔹منظور از محاسبه نفس:
یکی از مهمترین آموزههای اخلاقی دین اسلام و از جمله اصول اخلاقى و عرفانى که عالمان اخلاق و عارفان به آن توجه ویژه داشتهاند، اصل «محاسبه» است .
محاسبه؛ ضدّ فراموشى و غفلت است، و آن این است که انسان در هر شبانه روز وقتى را معیّن نماید که در آن وقت به حساب نفس خود برسد، و طاعات و نافرمانی خود را بررسی نماید. پس اگر نفسش را مقصر یافت آنرا مورد سرزنش قرار دهد و گرنه پروردگارش را شکر و سپاس گوید.
🔹کیفیت محاسبه نفس
چگونگی محاسبه نفس، آن است که انسان شب هنگام با خود خلوت کند و اعمال و کردار خود را به تصویر کشد، ابتدا حساب واجبات را از او بخواهد، اگر همه آنها را درست و به جا انجام داده باشد او را دعا کند و شکر خدا به جا آورد و او را ترغیب بر مثل آن نماید. و اگر چیزى از آنها را ترک نموده باشد، از او قضاى آنرا مطالبه کند و اگر نقصانى در آداب و شرایط آنها باشد آنرا به نافله و امثال آن جبران کند. بعد از آن، حساب معاصى را بررسی کند، اگر معصیتى مرتکب نشده باشد شکر خدا را و اگر مرتکب شده باشد در مقام نکوهش وسرزنش نفس برآید، و آنرا به عذاب افکند و زجر کند و تلافى آنرا از او بخواهد.
نتیجه آنکه: این همه تأکید نسبت به محاسبه نفس در آیات و احادیث، براى آن است که مردم از خواب غفلت بیدار شوند و براى زندگى سراى دیگر که سراى جاودانى است، توشهاى بر چینند و زادى بردارند و تا فرصت از دست نرفته، عمل خیرى براى خود ذخیره کنند.
اینجا است که امام علی(ع) میفرماید: «مَنْ حَاسَبَ نَفْسَهُ سَعِد»؛
هر کس نفس خویش را به حساب کشد، سعادتمند خواهد شد . بنابر این یکی از کار های خوب در کنار نظافت منزل و نو کردن لباس و...پاک سازی دل وجان از آلودگی هاست که راه آن هماناحسابرسی به اعمال رفتار گذشته است.
@irc_ir
ساکن لندن بود. میگفت:
«یک روز سوار تاکسی شدم و زودتر کرایه را به راننده تاکسی دادم. او هم بقیه ی پول را به من برگرداند، اما اشتباه کرد. اشتباها پول زیادی را به من برگرداند. من با خودم داشتم کلنجار میرفتم که آیا این پول را به او بدهم یا ندهم؟!! آخر سر بر شیطان غالب شدم و پول را به راننده برگرداندم گفتم آقا شما اشتباه به من پول دادید…
موقعی که از تاکسی پیاده شدم، راننده به من گفت آقا من از شما خیلی ممنونم. گفتم من کاری نکردم. بقیهی پول را به شما برگرداندم.
گفت نه جریان این نبود. من مدتی است که میخواهم مسلمان شوم. امروز که شما در تاکسی نشستید با خودم گفتم فرصت خوبی است که مسلمانان را امتحان کنم ببینم چیزهایی که میگویند درست هست یا نیست. با خودم گفتم اگر این پول را برگرداند، من مسلمان میشوم اما اگر برنگرداند مشخص میشود که اسلام الکی است.
شما برگرداندید؛ من فهمیدم اسلام راست است.
خداحافظی کرد و رفت… . من خشکم زد. من در چه فکری بودم و او به دنبال چه چیزی بود؟!
@irc_ir
💐رهبرانقلاب در روز ١٢ فروردين ۵۸ روز رأیگیری برای جمهوری اسلامی در کدام شهر بودند؟
⏳من البته در آن روز[روز جمهوری اسلامی]، روز رأیگیری کرمان بودم از طرف امام یک مأموریتی به من محول شده بود که بروم بلوچستان و سر بزنم به شهرهای بلوچستان و مردم آنجا را از نزدیک دیدار بکنم و پیام امام را برای آن مردم ببرم.
🔹پیام محبت و دلسوزی را که ملاحظه میکنید از همان روزهای اوّل امام به فکر افتادند که با این #مستضعفین دورافتادهای که به کلی فراموش شده بودند، حتی در نظام گذشته ملاطفت و محبت کنند و من را که آنجا سابقه داشتم آشنائی نسبتاً زیادی داشتم فرستادند آنجا برای این کار.
⏳کرمان رسیدهبودم من در راه بلوچستان که روز رأیگیری بود، در فرودگاه بچههای حزبالهی و داغ کرمان آمدند، صندوق را آوردند چند تا صندوق بود، هر کدام میخواستند که بیاورند من تویش رأی بیاندازم. آنها هم من را میشناختند. یعنی سابق که کرمان رفته بودم و مردم کرمان با من آشنا بودند. من هم خیلی به مردم کرمان از قدیم علاقه داشتم مردم خیلی بامحبت و جالب بودند همیشه در چشم من.
🔹خیلی لحظهی شیرینی بود برای من، آن لحظهای که این رأی را من میانداختم توی صندوق و میدیدم آن شور و هیجانی را که مردم کرمان از خودشان نشان میدادند در رأی دادن. بعد هم نشان داده شد که خب نودونه درصد آراء به جمهوری اسلامی آری بود. ۶۴/۱/۱۰
@irc_ir
عید_مبعث
📌بی تاب از حرارت تکلیم، از قله «نبوت» باز می گردد.
اینک ندای «اقرأ باسم ربک الذی خلق» در جانِ روشن پیامبر صلی الله علیه وآله طنین انداخته است .
قرآن، بر قلب مبارک پیامبری نازل می شود که امین وحی است و دلسوز مؤمنان ...
مردی از نسل ابراهیم، به پیامبری مبعوث می شود تا دیگر بار کعبه را از آلایش بتها پاک سازد .
پیامبری می آید تا تجلی رحمتِ خداوند باشد ...
🌹روز مَبْعَث، روزی است که پیامبر اسلام(ص)، به درجه پیامبری برگزیده شد و مأمور شد که چندخداپرستی و بتپرستی را از زمین بردارد و خداپرستی را رواج دهد و پیام وحی را به مردم برساند. حضرت محمد( ص) در این زمان چهل سال داشت و در مکه زندگی میکرد.
@irc_ir