🚫✅دروغ مصلحتآمیز چیست
پاسخ: دروغ ذاتاً کار فوقالعاده بدی است و بسیاری از مشکلات و بدبختیها و نابسامانیهای اجتماعی کنونی ما براثر همین دروغ است، در بعضی از بیاناتی که از ائمۀ اهلبیت علیهمالسلام رسیده دروغ را کلید سائر گناهان شمردهاند.
ولی درعینحال در پارهای از موارد استثنائی پیشآمدهائی میکند که اگر انسان در آنجا راست بگوید، فتنه و فساد بزرگی برپا میشود و درحالیکه اگر راست بگوید، آتش فتنه خاموش میشود،
مثلاً هرگاه میان دو نفر اختلاف شدیدی باشد و یکی از آنها پشت سر دیگری بدگوئی کند، و ما هم بشنویم، و بدانیم که اگر در برابر سؤالاتی که میشود راست بگوییم و بدگوئیهای او را فاش کنیم آتش فتنهای بر پا میشود که ممکن است تلفات و خسارات زیادی ببار آورد، بدیهی است در چنین مواردی راست گفتن کار غلطی است، و هیچ عاقلی نمیتواند بگوید در چنین موردی هم باید راست گفت، اینیک قانون مسلّم عقلی است که هرگاه فساد چیزی، از اصلاح آن بیشتر باشد ما باید از آن چیز بپرهیزیم.
قوانین اسلامی نیز این حکم عقلی را تائید نموده، و در چنین موارد استثنائی از روی ضرورت دروغ گفتن را تجویز میکند.
ولی به دو موضوع باید مؤکداً توجّه داشت:
نخست: اینکه این موضوع کاملا جنبۀ استثنائی دارد و جز درشرائط خاصی دروغ گفتن جائز نیست و نباید عدهای موضوع «دروغ مصلحتآمیز» را دستاویز کرده و بدون جهت و یا برای به دست آوردن منافع شخصی غلطی، دروغ بگویند
و این عمل زشت را بنام اینکه، مصلحت! ایجاب کرده مرتکب شوند.
دوم: اینکه اسلام بهقدری به موضوع دروغ اهمیت داده که حتی در مواردی که ضرورت ایجاب میکند، انسان دروغ بگوید دستور «توریه»(سخنی که دو معنی دارد و گوینده از آن معنی خاصی را که حقیقت است اراده کرده و شنونده معنی دیگری میفهمد) داده است و در میان دانشمندان و فقهای ما این فتوی مشهور است.
منظور از «توریه» این است که در موارد ضروری بجای دروغ گفتن جملهای گفته شود که شنونده به گمان خود از آن مطلبی استفاده کند درحالیکه منظور گوینده چیز دیگری بوده است.
مثلاً کسی از ما بپرسد این فلان کس دربارۀ من چنین حرف بدی زده؟ ما در جواب بگوییم: نه و منظورمان این باشد که به این عبارت، نگفته، اگرچه همان مطلب را بهعبارتدیگر گفته است، ولی شنونده از کلمۀ «نه» چنین میپندارد که اصلاً آن حرف دربارۀ او گفته نشده است.
و اگر در کلمات پیشوایان دین بهمقتضای ضرورت و حفظ جان و مال مردم و جلوگیری از اختلافات و فتنهها دروغ مصلحت امیزی بوده باشد حتماً از قبیل «توریه» است که دروغ محسوب نمیگردد.
این نکته هم ناگفته نماند، در مواردی که وظیفۀ انسان توریه یا دروغ مصلحت آمیز باشد اگر راست بگوید گناه کرده و هر فسادی به وجود آید او مسئول است.
روشن است که در آیات قرآن هیچگونه دروغ مصلحتآمیز و توریه وجود ندارد، یعنی دربارۀ آیات و احکام الهی اصولاً چنین ضرورتی مفهوم ندارد.
@irc_ir
💠توسل علامه اميني (ره) صاحب كتاب الغديربه اهل بیت (ع)
از ویژگیهای ايشان، عشق و ولاي كامل او بود نسبت به آل محمد- علیهمالسلام- عشقي وصفناشدنی كه میتوان گفت «الغدير» نيز در اثر همين عشق نوشته شد. در مجالس با صداي بلند بر مصائب آل محمّد- صلیالله عليه وآله -میگریست بهطوریکه ديگران و بهخصوص اهل منبر و نوحهخوانان تحت تأثير گريه ايشان منقلب ميشدند، گويا يكي از آل محمّد در مجلس است و اگر گوينده مصيبت نام حضرت زهرا (س) را میبرد آنگاه خون در رگهایش متراكم شده و چنان كسي كه ظلم بر ناموس او رفته فرياد ميزد و همراه اشك بيامان، از چشمانش شعله آتش بيرون ميزد»1»
ايشان بارها به محضر امير مؤمنان متوسل شده بودند و حاجت گرفته بودند، آيه الله بهاءالدینی نقل كردهاند؛ مرحوم علامه موقعي به كتابي جهت نوشتن الغدير نياز پیداکرده و به محضر امير مؤمنان (ع) متوسل ميشوند ولي مدتي ميگذرد خبري نميشود در آن حين روزي در حرم بودهاند يك عرب بياباني میآید رو به ضريح كرده و با جسارت میگوید: يا علي، اگر مردي كار مرا انجام بده. و هفته بعد موقع كه علامه در حرم بوده در همان نقطه برميگردد و میگوید: يا علي، مردي، كارم انجام شد. علامه ناراحت ميشوند كه چطور حاجت ايشان روا نميشود. شب در عالم رؤيا حضرت را زيارت كرده به ايشان ميگويند: آخر آنها بدوي هستند و طبق طفوليتشان با ايشان برخورد ميكنيم نبايد آنها را معطل كرد. اما شما كه با ما آشنائي داريد، معطل هم بشويد از ارادت شما كاسته نميشود. صبح فردا، پير زني كتابي را در دستمالي بسته محضر علامه میآورد، علامه مشاهده میکند كه همان كتابي است كه از حضرت خواسته بودند«2»
1-. سيري در آفاق ، ص 245
2-. سيماي فرزانگان، ص 192.
@irc_ir
آرمان انقلاب اسلامی، ایجاد حیات طیبه است
مقام معظم رهبری: کاری که انقلاب در آغاز انجام میدهد، ترسیم آرمانها است؛ آرمانها را ترسیم میکند. البتّه آرمانهای عالی، تغییرناپذیرند؛ وسایل تغییرپذیر است، تحوّلات روزمره تغییرپذیر است امّا آن اصول که همان آرمانهای اساسی است، تغییرناپذیر است؛ یعنی از اوّل خلقت بشر تا امروز، عدالت یک آرمان است؛ هیچوقت نیست که عدالت از آرمان بودن بیفتد؛ آزادی انسان یک آرمان است -آرمانها یعنی اینجور چیزها- آرمانها را انقلاب تصویر میکند، ترسیم میکند، بعد آنوقت به سمت این آرمانها حرکت میکند. حالا آرمان را ما اگر بخواهیم در یک کلمه بگوییم و یک تعبیر قرآنی برایش بیاوریم، «حیات طیّبه» است که: فَلَنُحیِیَنَّهُ حَیوةً طَیِّبَة؛. اِستَجیبوا للهِ وَ لِلرَّسولِ اِذا دَعاکُم لِما یُحییکُم؛ شما را زنده کند. دعوت پیغمبر و همهی پیغمبران به حیات است؛ چه جور حیاتی؟ طبعاً حیات طیّبه.
خب، حیات طیّبه یعنی چه؟ یعنی همهی این چیزهایی که بشر برای بِهزیستی خود، برای سعادت خود به آنها احتیاج دارد. مثلاً عزّت ملّی جزو حیات طیّبه است؛ ملّت ذلیل، توسریخور، حیات طیّبه ندارد. استقلال، وابسته نبودن به بیگانگان و به دیگران جزو حیات طیّبه است. حیات طیّبه را فقط در عبادات و در کتابهای دعا که نباید جستجو کرد؛ واقعیّات زندگی اینها است)
۱۳۹۴ /۰۶/۲۵بیانات در دیدار فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامى
@irc_ir
❓ آیا تفاوتهای طبیعی در انسانها با عدالت سازگار است؟
در آیۀ 32 از سورۀ نسا می خوانیم «و لا تتمنوا ما فضلّ الله بعضکم علی بعض ...»
(برتری هایی که خداوند نسبت به بعضی از شما بر بعضی دیگر قرار داده آرزو نکنید... .
با توجّه به آیۀ شریفه بسیاری از خود می پرسند، چرا بعضی از افراد استعدادشان بیشتر و بعضی کمتر، بعضی زیبا و بعضی دیگر از زیبایی، کم بهره اند، بعضی از نظر جسمی فوق العاده نیرومند و بعضی معمولی هستند، آیا این «تفاوتهای طبیعی» با اصل عدالت پروردگار سازگار است؟
در پاسخ باید به چند نکته توجّه داشت:
✅ 1-قسمتی از تفاوتهای جسمی و روحی مردم با یکدیگر، معلول اختلافات طبقاتی و مظالم اجتماعی ویا سهل انگاری های فردی است که هیچگونه ارتباتی به دستگاه آفرینش ندارد، مثلاًبسیاری از فرزندان ثروتمندان از فرزندان مردم فقیر، هم از نظر جسمی قوی تر و زیباتر و هم از نظر استعداد پیشرفته ترند، به دلیل این که آنها از تغذیه و بهداشت کافی بهره مندند در حالی که اینها در محرومیت قرار دارند، و یا افرادی هستند که بر اثر تنبلی و سهل انگاری نیروهای جسمی و روحی خود را از دست می دهند. اینگونه اختلافات را باید (اختلافهای ساختگی و بی دلیل) دانست که با از بین رفتن نظام طبقاتی و تعمیم عدالت اجتماعی از میان خواهد رفت، وهیچگاه اسلام و قرآن بر اینگونه تفاوتها صحّه نگذاشته است.
✅2- قسمتی از این تفاوتها، طبیعی و لازمۀ آفرینش انسان است یعنی یک جامعه اگر هم از عدالت اجتماعی کامل بر خوردار باشد تمام افرادش همانند مصنوعات یک کارخانه، یک شکل و یک جور نخواهند بود و طبعاً باهم تفاوت هایی خواهند داشت، ولی باید دانست که معمولاًمواهب طبیعی و استعداد های جسمی و روحی انسان ها آنچنان تقسیم شده که هر کسی قسمتی از آن را دارد،یعنی کمتر کسی پیدا می شود که این مواهب را یکجا داشته باشد ،یکی از نیروهای بدنی کافی بر خوردار است، و دیگری استعداد ریاضی خوبی دارد، یکی ذوق شعری، و دیگری عشق به تجارت، و بعضی هوش سرشاری برای کشاورزی، و بعضی، از استعدادویژۀ دیگری برخوردار است، مهمّ این است که حامعه یا خود اشخاص، استعدادها را کشف کنند، و آنها را در محیط سالمی پرورش دهند، تا هر انسانی بتواند نقطۀ قوّت خویش را آشکار سازد و از آن بهره برداری کند.
✅3-این موضوع را نیز باید یادآوری کرد که یک جامعه همانند یک پیکر انسان، نیاز به بافت ها و عضلات وسلّولهای گوناگون دارد که باید بعضی خشن (استخوانی) و بعضی نرم (چشم هاو..) باشند اما این تفاوتها به معنی نقص یکی و کمال دیگری نیست .
به عبارت دیگر تفاوت ساختمان روحی وجسمی در آن قسمتهایی که طبیعی است (نه ظالمانه و تحمیلی) مقتضای« حکمت »پروردگار است و عدالت هیچگاه نمی تواند از حکمت جدا باشد، فی المثل اگر تمام سلّولهای بدن انسان یکنواخت آفریده می شدند، دور از حکمت بود، و عدالت به معنی قرار دادن هر چیز در محلّ مناسب خودنیز درآن وجود نداشت.
براین اساس اگر روزی تمام مردم جامعه مثل هم فکر کنند و استعداد یکسانی داشته باشند در همان یک روز اختلال های پیش می آید که طولی نمی کشد که وضع جامعه بکلّی در هم می ریزد و رو به نابودی می گذارد.
@irc_ir
دستورالعملی از مرحوم مجلسی
تدبّر در قرآن
آنچه این بنده از دوران ریاضت و خودسازی دریافته ام، مربوط است به زمانی که به مطالعه ی تفسیر اشتغال داشتم. شبی در بین خواب و بیداری حضرت محمد صلی الله علیه و آله را مشاهده کردم. با خود گفتم: شایسته است در کمالات و اخلاق آن حضرت خوب دقت کنم. هر چه بیشتر دقت کردم عظمت و نورانیّت آن جناب گسترده تر می شد به طوری که نورش همه جا را گرفت. در این هنگام بیدار شدم و به من الهام شد که: خُلق رسول خدا صلی الله علیه و آله قرآن می باشد. باید در قرآن بیندیشم. پس هر چه بیشتر در آیه ای دقت می کردم، حقایق بیشتری نصیبم می شد تا این که یک دفعه حقایق و معارف فراوانی برقلبم فرود آمد. پس در هر آیه ای که تدبّر می کردم، چنین موهبتی بر من عطا می شد.
دستورات خودسازی
دستور ریاضت و خودسازی عبارت از این است که: سخنان بی فایده بلکه از غیر ذکر خدا خودداری کند... از معاشرت با غیر اولیای خدا دوری جوید. از خواب زیاد اجتناب نماید و ذکر خدا را با مراقبت کامل ادامه دهد. اولیای خدا تداوم بر ذکر «یا حی یا قیّوم یا من لا اله الا انت» را تجربه کرده و نتیجه گرفته اند. من نیز همین ذکر را تجربه نموده ام. لیکن ذکر من غالبا «یا اللّه » است. با خارج ساختن غیر خدا از قلب و با توجه کامل به جناب خدای متعال. البته آنچه بسیار مهم است ذکر خدا با مراقبت کامل می باشد و سایر امور به پای ذکر نمی رسد. اگر این عمل تا مدت چهل شبانه روز ادامه یابد، درهایی از انوار حکمت و معرفت و محبت بر سالک گشوده می شود، آن گاه به مقام فناء فی اللّه و بقاءاللّه ترقی می کند.
@irc_ir
اختلاف و شکست جمهوری اسلامی، گناهی نابخشودنی
امام خمینی ره :
اگر از اختلاف ماها، آن هم اختلافی که من شک ندارم در سر دنیاست، نه برای خدا، اگر این اختلافات موجب اختلاف بین مردم بشود و موجب این بشود که شکست بخورد جمهوری اسلامی و تا قرن ها نتواند سرش را بلند کند، این جرمی است که خدا می بخشد بر ما؟ باید توجه بکنیم ما. نباید ما هی به خودمان مغرور بشویم و حسن ظن به خودمان داشته باشیم که این ماییم که چه هستیم و دیگران نیستند. باید به دیگران ما حسن ظن داشته باشیم و اعمالشان را حمل به صحت بکنیم و نسبت به خودمان سوء ظن داشته باشیم و اعمالمان را تفتیش بکنیم که برای چی است، چرا من اشکال می کنم. آنهایی که به جمهوری اسلامی اشکال می کنند باید بین خودشان و خدا بنشینند یک وقتی فکرش را بکنند که امروز آیا اسلام بیشتر درایران ظهور دارد یا زمان طاغوت؟ امروز آیا مظاهر اسلامی بیشتر است یا در زمان طاغوت؟ اگر اشکال کردند و گفتند اصل جمهوری اسلامی کذاست، این ریشه اش یک ریشه شیطانی است که در قلب انسان هست، خودش هم نمی فهمد، خیال می کند برای خدا دارد جمهوری اسلامی را تضعیف می کند، و این اشتباهی است که انسان دارد (صحيفه امام، ج18، ص 17؛ سخنراني در جمع نمايندگان مجلس خبرگان، 28 تير 1362.)
@irc_ir
📌عاقبت زاهدِ دنیا طلبِ قدرت پرست
عبدالملک بن مروان فرزند مروان بن حکم دومین خلیفه مروانی و پنجمین خلیفه ی اموی است
او پیش از رسیدن به قدرت، یکى از فقهاى مدینه به شمار مى رفت.(۱) و به زهد و عبادت و دیندارى شهرت داشت و اوقات خود را در مسجد با عبادت سپرى مى کرد به طورى که به او «حمامه المسجد» (کبوتر مسجد) مى گفتند!(۲)
گویند: پس از مرگ پدرش مروان، هنگامى که خلافت به او رسید، سرگرم خواندن قرآن بود، اما با شنیدن این خبر، قرآن را بست و گفت: «اینک بین من و تو جدایى افتاد! و دیگر با تو کارى ندارم»!.(۳)
او براستى از قرآن جدا شد و در اثر دنیاطلبی، چنان دستخوش مسخ شخصیت گردید که مورخان از کارنامه سیاه حکومت او به تلخى یاد مى کنند. «سیوطى» و «ابن اثیر» مى نویسند: در طى تاریخ اسلام عبدالملک نخستین کسى بود که غدر و خیانت ورزید (عمرو بن سعید بن العاص را پس از امان دادن کشت) و نخستین کسى بود که مردم را از سخن گفتن در حضور خلیفه منع کرد و نخستین کسى بود که از امر به معروف جلوگیرى کرد.(۴)
عبدالملک در مدت حکومت طولانى خود، آن چنان با ظلم و فساد و بیدادگرى خو گرفت که نور ایمان در دل او به کلى خاموش گشت. وى روزى خود به این امر اعتراف کرد و به «سعید بن مسیّب» چنین گفت: «چنان شده ام که اگر کار نیکى انجام دهم خوشحال نمى شوم، و اگر کار بدى از من سر زند، ناراحت نمى گردم»! سعید بن مسیب گفت: مرگ دل در تو کامل شده است!(۵)
عبدالملک غالبا با زنى به نام «ام الدردا» گفتگو مى کرد. روزى «ام الدردا» به وى گفت: «اى امیر المؤمنین! شنیده ام پس از عبادت و تهجد، شراب نوشیده اى»؟! و او پاسخ داد: «نه تنها شراب که خون مردم را نیز نوشیده ام»!!(۶)
او که روزى از لشکر کشى یزید به مکه (جهت سرکوبى عبدالله بن زبیر) به خدا پناه مى برد و ابراز نفرت مى کرد، پس از رسیدن به حکومت، نه تنها این عملیات را ادامه داد، بلکه شخص سفاکى چون حجاج را مأمور این کار کرد و او مسجد الحرام و کعبه را (که پسر زبیر در آنجا متحصن شده بود) با منجنیق سنگباران کرد!(۷) نمایندگان عبدالملک نیز در مناطق مختلف کشور اسلامى، به پیروى از او، حکومت وحشت و اختناق به وجود آورده بودند و با زور و قلدرى با مردم رفتار مى کردند.
«مسعودى» مى نویسد: «عبدالملک فردى خونریز بود. عمال او ماند «حجاج» حاکم عراق، «مهلب» حاکم خراسان، و «هشام بن اسماعیل» حاکم مدینه نیز همچون خود وى سفاک و بی رحم بودند».(۸) هشام بن اسماعیل که حاکم مدینه بود، چندان بر مردم سخت گرفت و آن چنان خاندان پیامبر را آزار داد که وقتى ولید بعد از مرگ پدرش به حکومت رسید، ناچار شد او را از کار برکنار نماید.(۹) بدتر از همه آنان حجاج بود که جنایات او در تارخ اسلام مشهوراست. عبدالملک پس از شکست عبدالله بن زبیر توسط حجاج، او را به مدت دو سال به استاندارى حجاز (مکه و مدینه و طائف) منصوب کرد.(۱۰)، (۱۱)
پی نوشت:
(1)سیوطى، تاریخ الخلفأ، تحقیق: محمد محیى الدین عبدالحمید، الطبعه الثالثه، قاهره، مطبعه المدنى، ۱۳۸۳ ه.ق، ص ۲۱۶.
(۲) هندوشاه، همان کتاب، ص ۷۶.
(۳) سیوطى، تاریخ الخلفأ، تحقیق: محمد محیى الدین عبدالحمید، الطبعه الثالثه، قاهره، مطبعه المدنى، ۱۳۸۳ ه.ق، ص ۲۱۷؛
(۴) سیوطى، تاریخ الخلفأ، تحقیق: محمد محیى الدین عبدالحمید، الطبعه الثالثه، قاهره، مطبعه المدنى، ۱۳۸۳ ه.ق، ص ۲۱۸؛
(۵) ابن طقطقا،الفخرى، بیروت، دار صادر، ۱۳۸۶ ه. ص ۱۲۲؛ ابن اثیر، ج ۴، ص ۵۲۱؛ هندوشاه، همان کتاب، ص ۷۶.
(۶) سیوطى، تاریخ الخلفأ، تحقیق: محمد محیى الدین عبدالحمید، الطبعه الثالثه، قاهره، مطبعه المدنى، ۱۳۸۳ ه.ق، ص، ۲۱۶.
(۷) سیوطى، تاریخ الخلفأ، تحقیق: محمد محیى الدین عبدالحمید، الطبعه الثالثه، قاهره، مطبعه المدنى، ۱۳۸۳ ه.ق، ص ۲۱۷؛
(۸) مروج الذهب و معادن الجوهر، بیروت، دارالاندلس، ج ۳، ص ۹۱.
(۹) ابن واضح، تاریخ یعقوبى، تعلیق: سید محمد صادق بحرالعلوم، نجف، مکتبه الحیدریه، ۱۳۸۴ ه.ق، ج ۳، ص ۲۷ و ۲۹؛
(۱۰) ابن قتیبه دینورى، الامامه و السیاسه، الطبعه الثالثه، قاهره، مکتبه مصطفى البابى الحلبى، ۱۳۲۸ ه.ق، ج ۲، ص ۳۱.
(۱۱) گردآوری از کتاب: سیره پیشوایان، مهدی پیشوایی، موسسه امام صادق(علیه السلام)، قم، ۱۳۹۰هـ.ش، ص ۲۴۵.
@irc_ir
برای آمریکا جای خالی نداریم
شهید بهشتی در یکی از سخنرانیهایش تحت عنوان «انقلاب اسلامی در مقابل کفر و مستکبرین » که در کانون مالک اشتر، مورخ 28/7/59 ایراد شد، خاطره ای را این چنین بیان کردند:
بزرگداشت جمعی از شهدا بود، با وجود کارهای بسیار زیاد، تمام کارهایم را رها کردم و در جمع خانواده شهدا در بهشت زهرا، حاضر شدم . مادر یکی از شهدا، زنی حدود 60 یا 65 ساله بود، این مادر چند کلمه برای خانواده ها و تشییع کنندگان صحبت کرد . قبل از این که صحبت کند من به مزار مرحوم آیة الله طالقانی و مزار شهدا رفتم و فاتحه ای خواندم، بعد که آمدم به آن مادر تبریک و تسلیت گفتم . او گفت به غیر از این پسرم که شهید شده، من پنج پسر دیگر و یک داماد دارم که الان در جبهه است; من به امام و امت اسلامی می گویم که این پنج پسرم را هم تقدیم می کنم . او مردانه و با ایمان و چنان شجاع و پر شور بود که به همه مادران و پدران که آنجا بودند نیرو می بخشید .
در این هنگام من با خود گفتم به آمریکا بگویید چشم طمعت را از جمهوری اسلامی ایران بکن! جامعه ای که چنین مادران و فرزندانی پرورده است، برای آمریکا جای خالی ندارد!
@irc_ir
⏺️قیام مردم تبریز به مناسبت چهلمین روز شهادت شهدای قم
@irc_ir
📝اهمیت نفی ستم درحاکمیت بخشی به عدالت
بیگمان بسیاری از امور جهان دارای دو وجه است.
شاید برای همین است که خداوند، رستگاری را در نفی و اثبات «لااله الاالله» نهاده است؛ چرا که بی نفی خدایگان، هرگز نمی توان به خدای یگانه ای رسید که هستی را آفریدگاری و پروردگاری میکند. ازاین رو جهان زمانی رنگ و روی عدالت و دادگری را خواهد دید که ستمگری رخت بر بندد و دادخواهان به ستم ستیزان روی آورند، چرا که بی نفی ستم نمی توان امید به دادخواهی و عدالت گرایی داشت؛ زیرا نفی ستم در هر شکل و اندازه آن، زمینه تحقق و اقامه عدالت میباشد.
خداوند، عدالت را تنها در سایه سار نفی هر گونه ظلم و ستم گری در آدمی میداند و لذا هر گونه گرایش ولو اندک به ظلم را قبیح میشمارد و از آن نهی میکند. این بدان معناست که شخص نه تنها خود نباید اهل ظلم و ستم باشد، بلکه حتی نباید گرایش به ستمگران و ظالمان داشته باشد. از این رو میفرماید: «و به کسانی که ستم کرده اند متمایل مشوید که آتش دوزخ به شما میرسد و در برابر خدا برای شما دوستانی نخواهد بود و سرانجام یاری نخواهید شد.» (هود، آیه 113)
بنابراین، اگر گرایش به ظالم هر چند اندک حرام است و خداوند وعده آتش دوزخ را میدهد، پس هر گونه همکاری با ظالم، وضعیت بدتری دارد و خشم و انتقام الهی را نسبت به چنین همکاری تشدید میکند.
از آن جایی که ریشه بسیاری از ستمگری ها، خودخواهی است، شخص در پی آن است که به طریقی خود را حفظ کند. تمایلات خانوادگی نیز در همین قاعده میگنجد. تمایلات خانوادگی موجب میشود تا ناخواسته انسان گرایش به ظلم پیدا کند و حقی را تباه سازد. از این رو خداوند میفرماید: دادگری کنید، هر چند درباره خویشاوند شما باشد. (انعام، آیه 152)
این سخت گیری تا آن جایی است که مراعات عدالت را حتی نسبت به دشمنان لازم برمی شمارد و میفرماید: ای کسانی که ایمان آورده اید، برای خدا به دادگری برخیزید و به عدالت شهادت دهید، و البته نباید دشمنی گروهی شما را بر آن دارد که عدالت نکنید. عدالت کنید که آن به تقوا نزدیکتر است، و از خدا پروا دارید که خدا به آنچه انجام میدهید آگاه است.» (مائده، آیه 8)
بنابراین عدالت خواهی میبایست در رگ و ریشه شخص نفوذ کند تا خواسته و ناخواسته به اجرای آن قیام نماید. بخشی از عدالت خواهی در نفی ستمگری و گرایش به ستم و ستمگران نهفته است. بنابراین شخص عدالت خواه لازم است عدالت را در نفی ستم نیز بجوید. این نفی ستم هم در حوزه گفتار و هم در مقام عمل است. به این معنا که آن چه از عدالت خواهی و ستم ستیزی در خود به عنوان بینش دارد، در مقام گفتار نیز آورد و در مقام عمل انجام دهد. پس هرگاه ستم و ستمگری رادید، آن را با زبان انکار کند و به مقابله با آن برخیزد و در مقام اجرا و عمل نیز عدالت را انجام دهد.
براساس آموزههای الهی، انسان ها همان گونه که باید عدالت خواه و ستم ستیز باشند، باید در شرایطی که به ایشان ستم روا میشود دست بر روی دست نگذارند بلکه به مقابله با ستم و ستمگران برخیزند. به این معنا که ستم ستیزی به عنوان امری واجب بر شخص ستم شده و افراد جامعه است. هیچ کس نمی تواند به سبب این که در معرض ستم است و یا به وی ستم میشود، نسبت به ستم و ستمگران واکنش نشان ندهد و ستم پذیر باشد؛ چرا که ستم پذیری، خود گناهی نابخشودنی است.
مظلوم کسی است که به وی ظلم شده است ولی منظلم کسی است که ظلم و ستم را پذیرفته و به آن تن داده و نسبت به آن واکنش منفی نشان نمی دهد و به مبارزه با آن نمی پردازد. از نظر اسلام پذیرش ظلم و ستم روا نیست و شخص به سبب همین پذیرش ظلم نشان میدهد که گرایش به ظلم و ظالم دارد و میبایست به سبب همین پذیرش و رکون، مجازات شود.
مظلوم باید در برابر ظلم و ستم بایستد و تن به ظلم و پذیرش آن ندهد. از این رو براساس آموزههای قرآنی و اسلامی مظلوم میبایست انسان ستم ستیز بلکه ستم سوز باشد تا با مبارزه خود ریشه ستم و ستمگری را بسوزاند و از میان بردارد؛ چنان که امام حسین(ع) و یاران مظلوم وی در کربلاچنین کردند و علیه ظلم و ستم قیام کرده و ریشههای ظلم و ستم اموی را سوزاندند و ستم ستیزی و ستم سوزی را در جامعه اسلامی بلکه جامعه انسانی نهادینه کردند، به گونه ای که رهبران هندوی هند از آن حضرت(ع) برای مبارزات خویش الگو گرفتند و وی را سرمشق مبارزات خود قرار دادند.
@irc_ir