eitaa logo
اطلاع رسانی بنیاد شهید و امور ایثارگران کازرون
1.2هزار دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
182 ویدیو
82 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 یادواره شهدای مدافع حرم شهرستان های کازرون و کوهچنار و سردار شهید حاج عبدالله اسکندری برگزار شد. 🔹روابط عمومی بنیاد شهید و امور ایثارگران شهرستان کازرون: 🔹به مناسبت ۱۸ مرداد ماه روز بزرگداشت شهدای مدافع حرم، مراسمی با حضور امام جمعه، فرماندار، فرمانده ناحیه مقاومت بسیج، فرمانده منطقه  انتظامی کازرون و خانواده معظم شهدا در گلزار شهدای بهشت زهرا(س) در  جوار مزار شهیدان محمد مسرور و محمد کاظم( پژمان) توفیقی به برنامه ریزی بنیاد شهید و امور ایثارگران کازرون برگزار شد. 🔹از جمله برنامه های این مراسم، قرائت دعای زیارت عاشورا با نوای کربلایی هادی دیدار، شعر خوانی حسین مسرور، سخنرانی امام جمعه و خاطره گویی سردارحاج رحیم قنبری از یادگاران دفاع مقدس همراه اجرای برادر حاج علی زاد افشار بود. حاج محمد صباحی امام جمعه کازرون در این مراسم گفت:  جنگ  سوریه اثبات موجودیت کفر و اسلام بود و به دنیا نشان داد دشمنان ما با اسلام ضدیت دارند.  شهدای مدافع حرم مولود ارزش های اسلامی ها هستند و ثابت کردند دهه هفتادی ها و هشتادی ها هم مثل شهدای دفاع مقدس پای ارزش های انقلاب و ولایت فقیه ایستاده اند. 🔹ما هم به شهدای دفاع مقدس و هم به شهدای مدافع حرم افتخار می کنیم چرا که هر دو گروه از موجودیت اسلام و مذهب شیعه دفاع کردند و شهدای مدافع حرم پیوند دو نسل انقلاب هستند. 🔻مهدی مزارعی رئیس بنیاد شهید و امور ایثارگران شهرستان کازرون در حاشیه این مراسم گفت: در این خصوص این مراسم گفت: یکی از وظایف مهم بنیاد شهید خود ترویج فرهنگ ایثار و شهادت است و بزرگداشت و یاد شهدا همچنین تکریم همه خانواده های معزز شهدا خصوصا خانواده‌های شهدای مدافع حرم مهم‌ترین مصداق ترویج این فرهنگ است. حضور پر شور مردم و مسئولین در این مراسم ثابت کرد یاد شهدای مدافع حرم در میان مردم ما زنده است و مردم شهید پرور کازرون قدردان حضور حماسی این عزیزان در نبرد با تکفیری‌ها هستند. 🔻در پایان این مراسم از خانواده های معظم شهدای مدافع حرم شهرستان های کازرون و کوهچنار تجلیل و مزار شهدا گلباران شد. 🖋️ کانال اطلاع رسانی بنیاد شهید و امور ایثارگران شهرستان کازرون را در ایتا دنبال کنید Eitaa.com/isaarkazerun جبهه فرهنگی بنیاد شهید و امور ایثارگران شهرستان کازرون را در ایتا دنبال نمایید. https://eitaa.com/ka1300
🖋️ کانال اطلاع رسانی بنیاد شهید و امور ایثارگران شهرستان کازرون را در ایتا دنبال کنید Eitaa.com/isaarkazerun 🖋جبهه فرهنگی بنیاد شهید و امور ایثارگران شهرستان کازرون را در ایتا دنبال نمایید. https://eitaa.com/ka1300
پدر شهید سیدمحمدشفیع حسینی به فرزند شهیدش پیوست روابط عمومی بنیاد شهید و امور ایثارگران شهرستان کازرون: مرحوم «حاج سید جعفر حسینی» پدر شهید والا مقام سیدمحمدشفیع حسینی آسمانی شد و به فرزند شهیدش پیوست. مراسم تشییع پیکر مطهر این پدر شهیدپرور روز شنبه ۱۴۰۲/۵/۲۱ ساعت ۱۷ در گلزار شهدای روستای مهرنجان برگزار می شود. بسیجی شهيد سیدمحمدشفیع حسینی متولد ۱۳۴۰، در تاریخ ۱۳۶۲/۱۲/۳ در منطقه جفیر به شهادت رسید. بنیاد شهید و امور ایثارگران شهرستان کازرون این مصیبت جانسوز را به بیت شریف شهید حسینی تسلیت عرض نموده، علو درجات آن مرحوم، همنشینی با شهیدش و بقای عمر سایر بازماندگان را از درگاه ایزد منان مسالت می نماید. 🖋️ کانال اطلاع رسانی بنیاد شهید و امور ایثارگران شهرستان کازرون را در ایتا دنبال کنید Eitaa.com/isaarkazerun
هر روز یک شهید بنیاد شهید و امور ایثارگران شهرستان کازرون: شهید والا مقام: علی بازیار تاریخ تولد : ۱۳۴۲ محل تولد :کازرون نام پدر : عوض شغل : طلبه بسیجی محل شهادت : حاجی عمران- والفجر۴ تاریخ شهادت :۱۳۶۲/۰۷/۲۷- جاویدالاثر فرازی از وصیتنامه: برادر، اگر خانه ات را و شهرت را ویران کردند آن را بساز. اگر فرزندت را شهید کردند دوباره تولید نسل کن، اگر مزرعه ات را آتش زدند دوباره به زراعت مشغول شو. اگر خدانی نخواسته بی رهبر شدی خودت رهبر شو! اما این پرچم سرخ حسینی را که امانت ۱۳۵۰ ساله است نگذار بر زمین بیفتد. 🖋️ کانال اطلاع رسانی بنیاد شهید و امور ایثارگران شهرستان کازرون را در ایتا دنبال کنید Eitaa.com/isaarkazerun جبهه فرهنگی بنیاد شهید و امور ایثارگران شهرستان کازرون را در ایتا دنبال نمایید. https://eitaa.com/ka1300
💢 بانک دی استخدام می‌کند. ◽️ باجه بانک دی ، از بین خانواده ایثارگران استخدام می‌کند. زمان ثبت‌نام برای آزمون استخدامی، از 18 تا 25 مرداد اعلام شده که بین داوطلبان 21 تا 35 ساله خانواده‌های شاهد و ایثارگر برگزار می‌شود. بومی بودن در شهر مورد تقاضا الزامی است و ارائه مدارک دال بر بومی بودن فرد، مورد ارزیابی قرار خواهد گرفت. جذب و استخدام نیروی انسانی در بانک مزبور از بین مشمولان سهمیه استخدامی حداقل ۲۵ درصد ایثارگری موضوع ماده ۲۱ قانون جامع خدمات‌رسانی به ایثارگران (فرزندان شهدا و جانبازان 25 درصد به بالا، برادر و خواهر شهید)، از طریق آزمون استخدامی و رقابت میان مشمولان واجد شرایط صورت می‌پذیرد. متقاضیان می‌توانند از طریق آدرس اینترنتی http://hr.bank-day.ir/webday/emp/EMPDefault.aspx و شرکت در آزمون آتی، اقدام لازم را به عمل آورند. زمان برگزاری آزمون هنوز اعلام نشده است. 🔵 جذب نیرو در مقطع کارشناسی و کارشناسی ارشد رشته‌های تحصیلی بانکداری، حسابداری، حسابرسی، اقتصاد، آمار، ریاضی، کامپیوتر، حقوق و مدیریت با تمامی گرایش‌ها و از شهرهای اعلامی استان فارس شامل نورآباد ممسنی، جهرم، فسا، کازرون، آباده، خرمبید، نی‌ریز، داراب، فیروزآباد، کوار، لامرد، لار، منطقه ۱ شیراز، اقلید و ارسنجان صورت می‌پذیرد. http://hr.bank-day.ir/webday/emp/EMPDefault.aspx 🖋️ کانال اطلاع رسانی بنیاد شهید و امور ایثارگران شهرستان کازرون را در ایتا دنبال کنید Eitaa.com/isaarkazerun
🔻 نگاهی کوتاه به زندگی شهید حادثه تروریستی ۲۲ مرداد حرم حضرت شاهچراغ(ع) 🔹️شهید غلام عباس عباسی رزمنده و برادر آزاده و جانباز ۵۰ درصد دفاع مقدس بود که همیشه آرزوی شهادت در دل و جان داشت. 🔹️در خانواده‌ای مذهبی متولد شد و دو برادر و سه خواهر داشت. پدرش کشاورز بود و از این راه به گذران زندگی می‌پرداخت. شهید غلام عباس عباسی پس از تحصیل در مقطع راهنمایی برای کمک به گذران زندگی به همراه پدرش به کشاورزی مشغول شد و پس از پیروزی انقلاب اسلامی در دی ماه سال ۱۳۶۰ وارد سپاه شد و برای دفاع از میهن اسلامی عازم جبهه شد. 🔹️این شهید گرانقدر در پشت جبهه نیز در زمینه جمع آوری کمک‌های مردمی به جنگ در نقاط مختلف فعالیت داشت و کار برای خدا را افتخاری برای خود می‌دانست. پس از پایان جنگ تحمیلی وی در ناحیه مقاومت سپاه خرامه خدمت کرد و در سال ۱۳۸۲ به افتخار بازنشستگی از سپاه پاسداران نائل شد. 🔹️گفتنی است مرحوم ابراهیم عباسی برادر بزرگوار این شهید گرانقدر نیز آزاده و جانباز ۵۰ درصد دفاع مقدس بود که ۲ فروردین سال ۱۳۶۱ در عملیات فتح المبین بر اثر موج انفجار و ترکش از نواحی پای راست و چپ، سر، گوش، کمر، چشم و داخلی مجروح شد و به اسارت نیروهای بعثی عراق درآمد و مدت بیش از ۸سال از عمر خود را در زندان های رژیم بعث عراق سپری کرد. قرارگاه فرهنگی بنیاد شهید و امور ایثارگران شهرستان کازرون را در ایتا دنبال نمایید. https://eitaa.com/ka1300
🏴تشییع شهدای والامقام حمله تروریستی حرم حضرت شاهچراغ «علیه السلام» قرارگاه فرهنگی بنیاد شهید و امور ایثارگران شهرستان کازرون را در ایتا دنبال نمایید. https://eitaa.com/ka1300
🔰 اطلاعیه برگزاری آزمون انتخاب کارشناس رسمی استاندارد (شخص حقیقی) سال ۱۴۰۲ https://shenasname.ir/?p=56106
✅ اصلاحیه شماره ۱ دفترچه آزمون استخدامی شرکت‌های صنایع پتروشیمی (استخدام ۵۰۰ نفر) https://shenasname.ir/?p=56099
به مناسبت سالروز بازگشت آزادگان به میهن اسلامی مصاحبه با آزاده محمد مهدی محمدی 26 مرداد ماه هر سال یادآور آغازی بر پایان فراق و دوری قریب به 43000 پرنده مهاجری است که بنا بر تعبیری سربازانی بودند که در دل خاک دشمن با آنان می جنگیدند و دشمن را اسیر ایمان و صلابت و استقامت خود کرده بودند. مقام معظم رهبری در باب عظمت آزادگان می فرماید: " اینکه ما به اسرایمان، آزادگان می گوییم، بی وجه نیست. شما که برگشتید، آبرومند و سربلند برگشتید. دین و اعتقاد و دل بستگی تان به امام و اسلام و انقلاب را حفظ کردید. پیش دشمن، آبروی ملت را حفظ نمودید و ملت را سرشکسته نکردید. این ها خیلی ارزش دارد." این عزیزان در چنگال دشمن آبروی ملت را حفظ کرده اند و امروز بر ماست که آنان را بزرگ بداریم و اجازه ندهیم خاطرات بزرگمردی هایشان در روزهای اسارت فراموش شود. در سطور زیر و به بهانه سالروز بازگشت آزادگان به میهن اسلامی، با آزاده و جانباز 8 سال دفاع مقدس محمد مهدی محمدی همکلام شدیم تا گوشه ای از رنج های خود را در اردوگاه های دژخیمان بعثی برایمان بازگو کند: این جانب محمد مهدی محمدی هستم متولد 7/5/1349 در کازرون، محله چهابی ، کوچه شهیدان همدانی نژاد. جمعا 4 سال و شش ماه در اسارت دشمن بوده و جانباز 30 درصد هستم. دوران ابتدایی خود را در مدرسه شهید چمران(مدرسه امیرعضدی قدیم) گذراندم و برای ادامه تحصیل به مدرسه راهنمایی شهید بهبهانی نژاد( داریوش سابق) رفتم. در حدود سال 60 در حالی که هنوز دانش آموز دبستان بودم حال و هوای جبهه رفتن و دفاع از اسلام و میهن اسلامی به سرم زد و چندین بار برای جبهه رفتن اقدام کردم. بارها به بسيج شهرستان مي رفتم که آموزش ببينم و به جبهه بروم ولي به من مي گفتند سن تو کم است و وقتي به سن قانوني رسيدي می توانی به جبهه بروی. در بسيج کازرون اتاقی بود که افراد جهت ثبت نام در بسیج و اعزام  به جبهه و آموزش به آن مراجعه می کردند. در اين اتاق ديوار  را درجه بندی کرده بودند و قد افرادی را که مراجعه می کردند اندازه می گرفتند تا هم به لحاظ سن و هم به لحاظ جثه شرایط قانونی را داشته باشد. من قد کوتاهی داشتم و سنم قانونی نبود. مي رفتم کفش هاي پاشنه بلند مي خريدم و به پاهايم مي کردم تا به آن اندازه برسم و کمي بلندتر به نظر برسم اما کارم بی نتیجه بود و مسئولین بسیج هم که مرا می شناختند هر بار عذر مرا می خواستند. هر بار مسئول بسيج عوض مي شد من دوباره مي رفتم و شانس خود را امتحان مي کردم چون مسئولين بسيج اکثراً پاسدار بودند و بعضي از آن ها به مأموريت جبهه مي رفتند و ديگري به جاي او مي آمد من هم از  فرصت استفاده مي کردم و نزد مسئول جديد می رفتم و دوباره تقاضاي آموزش به جبهه مي کردم. هر بار از شيوه هاي مختلف استفاده مي کردم. مثلاً موهاي خود را بلند مي کردم تا قدم کمي بلندتر نشان بدهد اما بی فایده بود. بالاخره فکري به ذهنم رسید، به نظرم آمد که مدتی به بسيج نروم تا مسئولين بسيج مرا فراموش کنند و از یاد ببرند که من چند سال سن دارم و متولد چه سالي هستم. بعد از حدود يک سال تأمل و ناراحتي بچه ها گفتند بيا در شناسنامه ي خود دستکاري کن و تولد خود را از سال 1349به سال 1347 تبديل کن. من هم فتوکپي شناسنامه را تغيير دادم و و بعد روي آن يک فتوکپي ديگر گرفتم و برای ثبت نام به بسیج رفتم. مسئول جدید بسيج، صفدر شهبازي فرد بود که بعدها به شهادت رسيد. شهيد شهبازي فرد از دوستان نزديک برادرم شهيد محمد رضا بود وقتي ديد که من براي اعزام به جبهه آمده ام تعجب کرد و گفت مگر تو به سن قانوني رسيده اي؟  من هم گفتم که اين فتوکپي شناسنامه ام است. با برادرم تماس گرفت و گفت حميد(اسم مستعارم) مي خواهد به جبهه برود آيا سنش قانوني است يا نه ؟ برادرم سکوت کرد و بعد گفت اگر مي تواند اعزام شود. مهرماه سال 1364 بود که بالاخره فرم ثبت نام را به من دادند و فرم ها را پر کردم و آنها را تحويل دادم و پس از چند روز به پادگان شهيد دستغيب کازرون، جهت آموزش عمومي اعزام شدم. در تاريخ 8/7/1364 دوره ي آموزشي عمومي را با شهيدان حميد بردان، حميد رضا مرادي و حسین عمله طاهر کیخاه(طاهری) شروع کرديم. اين دوره به مدت 22 روز به طول انجامید که در طول دوره، آموزش سلاح هاي گوناگون و آموزش تاکتيکي ديديم و پس از پایان آموزش، 3 روز به ما مرخصي دادند و گفتند که بعد از 3 روز خودتان را به پادگان امام علي عليه السلام (شهيد دعائي ) معرفي کنيد. بعد از اين که دوره ي آموزش تخصصي به پايان رسيد بلافاصله ما را به مقر صاحب الزمان فرستادند تا آن جا تقسيم شويم و به مناطق جنگي اعزام شويم. من و اکثر بچه هاي کازرون که با هم بوديم معرفي شديم به تيپ المهدي که مستقر بود در جبهه هاي جنوب که از این بابت خوشحال بودیم. تیپ المهدي در پايگاه پنجم شکاري مستقر بود.
وارد پايگاه که شديم تعدادي از بچه ها به گردان فجر و تعدادي از آن ها به گردان کميل معرفي شدند. من و شهيدان حميد بردان، حميد رضا مرادي و حسين طاهري به گردان کمیل رفتیم. حدود سه ماه  در گردان کمیل بودیم که عملیات والفجر 8 در تاریخ 20/11/1364 آغاز شد و صبح روز بعد شهر فاو در میان ناباوری ارتش عراق و با درایت و فداکاری رزمندگان اسلام به دست نیروهای ما افتاد.  در این عملیات شهيد بردان تيربارچي بود و من نيز کمک تيربارچي. پس از فتح فاو ما حدود یک هفته در اطراف این شهر بودیم و دشمن پاتک های سنگینی برای بازپس گیری جزیره انجام می داد. بمباران های شدید و حتی بمباران های شیمیایی هم نتیجه نداد. پس از آن قرار شد ما حمله ای برای گرفتن سایت های موشکی عراق تدارک ببینیم. 27/11/64 عملیات انجام شد و شب تا صبح درگیری شدیدی وجود داشت. چند تن از دوستان ما در این شب به شهادت رسیدند و ما که به عنوان نیروهای تامین گردان فعالیت می کردیم نیز زیر آتش شدید دشمن بودیم و حتی یک ماشین مهماتمان را نیز منهدیم کردند. کم کم در محاصره دشمن قرار گرفتیم. من تمام گلوله هایم را شلیک کردم و گلوله ای هم به دست راستم اصابت کرد و زخمی شدم. در همین صحنه بود که به اسارت نیروهای عراقی در آمدم.    دوران اسارت: در این لحظه به هیچ وجه فکر نمی کردم زنده می مانم. اشهد خود را خواندم و خود را اسیر دست تقدیر کردم. ما 10 نفر بودیم که سه نفر از ما به سختی مجروح بودند. عراقی ها به صورت وحشیانه ای ما را کتک می زدند. یکی از آن ها با قنداق تفنگ به سر من کوبید و خون از سرم جاری شد و هنوز هم جای آن روی سرم مشخص است. نمی دانم چرا مرا بیشتر کتک می زند، شاید چون تا آخرین گلوله ام را به طرفشان شلیک کرده بودم. حتی یکی از عراقی ها مرا از جمع جدا کرد و قصد داشت با سرنیزه مرا بکشد که دیگری او را صدا کرد و بعد منصرف شد. لحظات سخت و رعب آوری بود. زخمی ها را از ما جدا کردند، چشمان ما را بستند و به پشت خط مقدم بردند. با چشمان بسته مدام از چپ و راست کتک می خوردیم و نمی دانستیم آیا تا لحظه ای دیگر زنده هستیم یا نه. به بصره منتقل شدیم. چهار نفر از ما پاسدار بودند و به همین دلیل به سختی ما را کتک می زدند و از ما می خواستند فرمانده گروه را معرفی کنیم. حدود سه روز به این منوال در بصره بودیم و نتوانستند اطلاعات خاصی از ما بگیرند. پس از آن ما را برای بازجویی های بیشتر به استخبارات بردند و حدود یک ماه آن جا کتک خوردیم و در شرایط بسیار بد بهداشتی نگهداری شدیم. حدود 50 نفر در یک اتاق نگهداری می شدند. زخم عزیزانی که مجروح شده بودند عفونی شده بود و حتی به حال آن ها هم رسیدگی نمی شد، اما آن چه جالب و تاثیر گذار است این که در همین شرایط هم نماز بچه ها ترک نمی شد. سوالات مختلفی از ما می پرسیدند و تا می توانستند شکنجه می کردند که به اطلاعات مد نظر خود دسترسی پیدا کنند. پس از آن به پادگان الرشید منتقل شدیم و حدود یک ماه هم در آن جا بودیم و بعد ما را به اردوگاه الرمادیه جدید معروف به کمپ 10 منتقل کردند. الرمادیه کمپی بود که با اسرای والفجر 8 تشکیل شد. به محض این که به اردوگاه رسیدیم تونل وحشتی برای ما تدارک داده بودند که باید از میان سربازان عراقی رد می شدیم و هر یک با چوب و کابل تا می توانست ما را کتک می زد تا به آسایشگاه! رسیدیم. این جا شرایط کمی بهتر اما باز هم جانفرسا بود. کتک خوردن جیره هر روز ما بود و به هر بهانه ای ما را کتک می زدند. اگر هنگام هوا خوری سرمان را بالا می بردیم همه تنبیه می شدند. اگر شب کسی برای قضای حاجت از جای خود بلند می شد و او را می دیدند کتک می خورد. به طور روزانه بازرسی می شدیم و کوچکترین مساله ای باعث تنبیه همگانی می شد. عزیزان آزاده بسیاری در اثر ضربه کابل بعثی ها چشم خود را از دست داده و آسیب های جدی دیده اند. غذا هم در حدی که فقط نمیریم، غذایی بی مزه که باعث شده بود همه بچه ها لاغر و حتی مریض شوند.  از طرفی خانواده من هیچ خبری از من نداشتند. حدود یک سال مرا مفقود الاثر قلمداد کرده بودند و حتی برایم مراسم شهادت گرفته، شبه قبری نیز برایم ساخته بودند. البته این قبر بعدها به برادرم شهید محمدرضا محمدی رسید. محمدرضا در سال 65 مفقودالاثر و در سال 75 پیکر پاکش تفحص شد. در آن زمان تصمیم گرفته شد در همین قبر دفن شود. جالب این جاست که زمانی که برادرم این قبر را برای من در نظر گرفته بود لباس خود را درون قبر گذاشته بود که بعد از کندن قبر متوجه آن شدیم. حدود یک سال که از اسارت من می گذشت، صلیب سرخ به اردوگاه ما آمد و من توانستم برای خانواده ام نامه بنویسم. پس از ورود صلیب سرخ، عراقی ها مجبور شدند امکان ورزش و برنامه های فرهنگی را برای ما مهیا کنند که در روحیه بچه ها تاثیر مثبتی داشت.