19.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥#کلیپ ماه رمضان با تصویرشهید مفقودالاثر عملیات رمضان شهید والامقام علیرضا حاجی صادقیان
🌙اَللّهُمَّ رَبَّ شَهْرِ رَمَضانَ الَّذى اَنْزَلْتَ فيهِ الْقُرْآنَ📿
࿐჻ᭂ⸙🍃🌙🍃⸙჻ᭂ࿐
💐جرعه ای گرم ؛
از آن چاییِ☕️ اخلاص ،
و کمی قندِ نشاط ،
به دل❣ تشنه ما هم بدهید . . .
🌙#رمضان_الڪریم_المبارڪ
#ماه_بهار_قرآن📿
#لحظات_سبزافطار_التماس_دعا🤲#به_رسم_رفاقت_دعای_شهادت
#الهی_طےکردن_این_راهم_آرزوست
#کنگره_سرداران_و۲۵۰۰شهیدنجف_آباد♡🕊♡↷
طرح نوروز شهدایی
با تصاویر شهدای شهرستان
#امسال_عید_میهمان_هستیم
#کنگره_ملی_شهدای_استان_اصفهان
#کنگره_شهدای_شهرستان_بویین_میاندشت
#ستارگاندرخشان
#بویین_میاندشت
طرح نوروز شهدایی
با تصاویر شهدای شهرستان
#امسال_عید_میهمان_هستیم
•┈┈••••✾•🌿🌺🌺🌿•✾•••┈┈•
طرح نوروز شهدایی
با تصاویر شهدا
#امسال_عید_میهمان_هستیم
┏━━━━━🍃🌺🍃━━━┓
👈 کمیته مساجد کنگره ملی ۲۴۰۰۰ شهید استان اصفهان برگزار میکند:
🟢 پویش شهدا میهمان مساجد 🟢
🌹🌹شهدایی کردن برنامه های مساجد استان به مناسبت کنگره ملی شهدا استان اصفهان 🌹🌹
✅ جزء خوانی مساجد به نیت شهداء محله
✅ افطاری در مساجد به نیت شهداء محله
✅ دعا و شب های قدر مساجد به نیت شهداء محله
✅ و هر برنامه ایی در ماه مبارک تو مسجد محله به نیت شهداء
🌸 برنامه هاتون را شهدایی کنید
🌸 هدیه متبرک کنگره را هم دریافت کنید
📣📣 فیلم یک دقیقه ایی ، عکس و مستندات اقداماتتون را همرا با ذکر نام شهرستان ، نام مسجد و شماره تلفن ، تو ایتا به شماره ۰۹۱۳۶۹۷۶۹۶۶ حداکثر تا ۲۰ فروردین ۱۴۰۳ برامون بفرستید ...
دعا شهداء بدرقه راهتان 🤲🤲
🤝"دیدار در شلمچه"
📆تقریباً آخرین روزهای اسفند ۱۳۸۴ بود تلویزیون کاروانهای راهیان نور را نشان میداد خبرنگار از سرزمین نورانی شلمچه گزارش می داد. ناخودآگاه دلم گرفت و گفتم بابا همه رفتند شلمچه اما من هنوز توفیق این را پیدا نکردم که محل عروج تو را ببینم دوست دارم خودت دعوتم کنی.
🌙 نزدیک اذان صبح بود که از خواب پریدم به اطراف خیره شدم دنبال پدرم میگشتم اما خبری از او نبود همه اعضای خانواده ام بیدار شده بودند. فهمیده بودند که من دوباره خواب پدر را دیده ام همه دورم جمع شدند. گفتم بابا الان اینجا بود با من حرف زد گفت پولی را که در بانک داری بگیر و همین فردا بیا شلمچه، من حتی از پدر اجازه گرفتم که با ماشین خودم به این سفر بروم.
☀️ صبح دوباره به خوابی که دیده بودم فکر کردم. ناگهان به ذهنم خورد که برای هزینه سفرم چکار کنم؟ من پول زیادی در بانک ندارم که پدر گفت برو و از بانک پولت را بگیر فقط یه مبلغ کمی به عنوان قرض الحسنه گذاشته بودم. تمام پولم را برای خرید ماشین هزینه کرده بودم.
🏦روز آخر سال بود و بانک خیلی شلوغ بود. رفتم ته صف ایستادم و با خودم گفتم «ارزش این را داره که برای به مبلغ ناچیزی پول، این همه توی صف بایستم؟ جلوی کارمند بانک شرمنده میشم.
⏱ساعتی بعد نوبتم شد دفترچه را به مسئول باجه دادم و گفتم که می خواهم حسابم را ببندم؛ کارمند بانک پس از چند دقیقه علاوه بر موجودی حسابم یک دسته اسکناس پنجاه هزار تومانی هم در مقابلم گذاشت.
😳با تعجب گفتم آقا مثل اینکه اشتباه شده، این مبلغ مال من نیست. اما کارمند بانک لبخندی زد و گفت: مال خود شماست. این را توی قرعه کشی قبلی برنده شدید اصلاً فکرش را نمیکردم بابا از موجودی حسابم هم خبر داشت و من خودم خبر نداشتم.
😀 با خوشحالی از بانک بیرون آمدم روغن ماشین را عوض کردم و از شیراز به سمت اهواز حرکت کردم بعد از کلی اتفاقات عجیبی که در طول مسیر برایم افتاد به شلمچه رسیدم از یک جاده فرعی به سمت زیارتگاه شلمچه حرکت کردم از محوری که نمی دانستم به کجا منتهی میشود. چند مقر ایست و بازرسی آنجا بود و به هیچ کسی اجازه عبور نمی دادند، اما کسی با من کار نداشت شاید فکر میکردند که سرباز سپاه هستم. به انتهای جاده رسیدم ماشین را در گوشه ای پارک کردم تابلویی در مقابلم نمایان شد که روی آن نوشته بود: «یادمان شهدای کربلای چهار فهمیدم که چه کسی مرا به اینجا کشانده ناگهان پدرم را دیدم که با چند تن از رفقایش ایستاده اند و صحبت میکنند. جلوتر رفتم پدرم به آنها می گفت: «وقتی که می خواستیم عملیات را شروع کنیم. همه اینجا را آب گرفته بود. حرکت ما از همین نقطه شروع شد. بعد به سنگری در آن دور دست ها اشاره کرد و گفت: بچه ها یادتونه که من اونجا تیر خوردم و شهید شدم.
😨یک مرتبه مثل کسی که از خواب پریده باشد به خودم آمدم و به اطرافم نگاه کردم هیچ کسی آنجا نبود جز من که در کنار ماشینم ایستاده بودم. با چشمانی متحیر و متعجب به دنبال پدرم میگشتم. سربازی از دور به سراغم آمد و گفت: «برادر مگه شما سرباز دژبانی نیستی؟!
گفتم: «نه»
گفت: پس چه کسی به شما اجازه داده که بیایی اینجا؟!
گفتم: «نمی دانم.»
داشتم آماده برگشتن میشدم که چند خودروی سپاه کنارم متوقف شدند. پاسداری که از اولین خودرو پیاده شد از فرماندهان لشکر ۱۹ فجر بود. ایشان را کاملاً میشناختم سریع از ماشین پیاده شدم و به سمتش رفتم و سلام کردم گفت: سلام آقای ملک پور اینجا چکار میکنی؟!
🔹گفتم توی عملیات کربلای چهار اینجا پر از آب بوده؟ اصلاً عملیات از این نقطه شروع شده؟ درسته؟
سردار با تعجب گفت: «آره عملیات کربلای چهار از همین نقطه شروع شد. بچه های غواص از همین جا به آب زدند.
گفتم: «اون سنگر که اون ته پیداست را میبینید؟ پدر من اونجا شهید شده؟
سردار چشمانش را ریز کرد و با دقت نگاه کرد و گفت: «آره اونجا سنگر تیربار بود. جلیل تیربارچی را زد و تونست بچه ها رو بفرسته عقب.
اون شب جلیل جون صدها جوون را نجات داد، ولی شما اینها را از کجامی دونید؟!
چیزی نگفتم از آنها خداحافظی کردم و سوار ماشین شدم و برگشتم به عقب میعاد من با پدرم در شلمچه بود از او خواسته بودم مرا به این سرزمین نور دعوت کند او هم اجابت کرد چند روزی در منطقه ماندم وبعدبرگشتم.
💠🌷💠🌷💠🌷
منابع :
۱:کتاب ما زنده ایم (حکایت های شگفت انگیز از زنده بودن شهدا) ص ۶۵
۲ :دیدار با ملائک (زندگی نامه و خاطرات سردار شهید جلیل ملک پور)ص160
📝راوی:علی ملک پور
🌙⭐️🌙💫⭐️🌙
#ما_زنده_ایم
#حکایاتی_شگفت_انگیز_از_زنده_بودن_شهدا
#گلزار_شهدای_شیراز
🌷🎍🌷🎍🌷
ᨖᨖᨖᨖᨖ❥ᨖᨖᨖᨖ
@golzreshd
ᨖᨖᨖᨖᨖ❥ᨖᨖᨖᨖ
15.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین
💠دلتنگی پدر با پسر شهیدش
✅در این آخرین شب سال آرزوی سلامتی تمامی پدران و مادران ، این نعمت های بزرگ زندگی تک تک ما بویژه پدران و مادران شهدا را از خداوند منان مسئلت می نماییم.
🌷شهدا را یاد کنیم با ذکر یک صلوات
#نوروز_با_شهدا
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
نشر معارف شهدا در 👇
#گلزار_شهدا_دستگرد
https://eitaa.com/golzreshd
—————⃟🌻⃟💛⃟🌻⃟🌙⃟⃟🌻⃟
16.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♦️ سال "جهش تولید با مشارکت مردم"
فیلم کامل پیام نوروزی رهبر انقلاب اسلامی به مناسبت آغاز سال ۱۴۰۳
#۰۱ب۰۲
#امسالعیدمهمانهستیم۲
✅مراسم جزء خوانی قرآن به نیابت از شهید احمد زارعی توسط نونهالان پایگاه
🗓 چهارشنبه۱فروردین ماه
#پایگاهمقاومتبسیجابوذر
#حوزهمقاومتبسیجامامعلیعلیهالسلام
•┈┈••••✾🍃🌸🍃✾•••┈┈•
🇮🇷 اردستان