🌹بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ🌹
یک روزدیگر☀️
یک برکت دیگر
وفرصت دیگربراے زندگی❤️
خدایا❣
تو را سپاس بخاطر روزی دیگر
و آغازی نو
با نام توآغازمی کنیم
❣خدایا به امیدخودت❣
#جوانان_انقلابی
http://eitaa.com/joinchat/176947216C4c94613ff4
┅✿❀🍃♥️🍃❀✿┅
💚💙💖💛❤️💜
🍃💙بسماللهالرحمنالرحیم💙🍃
🍃💞همه با هم بخوانیم برای شفای بیماران :💞🍃
🍃💜« امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء »💜🍃
🍃💛«امن یجیب المضطر اذا دعاهو یکشفالسوء💛🍃
🍃💚« امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء »💚🍃
🍃❤️« امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء »❤️🍃
🍃💙« امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء »💙🍃
💚💙💖💛❤️💜
چهار عامل ما را #جهنمی کرد⁉️⁉️
😔😔
در قیامت بارها میان اهل #بهشت و #جهنم گفت و گو رخ می دهد ٬ که قرآن ترسیمی از آن گفت و گوها را بیان فرموده است٬ یکی از آن صحنه ها که در سوره مدثر آمده این است که:
اهل بهشت از مجرمان می پرسند:
چه عاملی شما را به #دوزخ روانه کرد؟📛
آنها می گویند : ۴ عامل :
1⃣ « لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلّینَ » ٬ پای بند به #نماز نبودیم .
2⃣« لَمْ نَکُ نُطْعِمُ المِسْکینَ » به #گرسنگان اعتنا نمی کردیم.
3⃣« کُنّا نَخوُضُ مَعَ الْخائِضینَ » ٬ ما در جامعه #فاسد هضم شدیم .
4⃣ « کُنّا نُکَذِّبُ بِیَوْمِ الدّین » ٬ #قیامت را هم نمی پذیرفتیم
🌺✨✨🌺✨✨🌺✨✨🌺✨✨🌺
دعاڪنید نمیرید...
حیف بچه هیئتے به اربابش اقتدانڪنه...
مگ ماازشهدا چے میخواییم!؟
میخواییم به مایاد بدن میشه معصوم نبود امّا تو بغل معصوم جون داد...
🎈| #حاج_حسین_یڪتا
#جوانان_انقلابی
http://eitaa.com/joinchat/176947216C4c94613ff4
🕊بسم رب الشهدا🕊
دستم نمیرسد
به بلنداے
آسمان #شهادت🌸
اما دست به دامان #تو
میشوم
#اےشهید
تا شاید ضمانتم را بڪنے...
#شهیدعباس دانشگر
#جوانان_انقلابی
http://eitaa.com/joinchat/176947216C4c94613ff4
#داستان عبرت آموز و واقعی
خواهران حتما بخوانند🙏
💧من دختری در مقطع دانشگاه هستم، در تحصیل و اخلاقم ممتاز بودم. یک روز از دانشگاه خارج شدم، جوانی را دیدم که به من نگاه می کند، گویی مرا می شناسد، سپس پشت سر من به راه افتاد و سخنان بچه گانهای تکرار می کرد، سپس گفت: من می خواهم با تو ازدواج کنم، مدتی است که مراقب توام و با اخلاق و آداب تو آشنا هستم.
من بر سرعت راه رفتنم افزودم، پریشان شدم، عرق از سر و صورتم سرازیر شد. خسته به خانه ام رسیدم و آن شب از ترس نخوابیدم. مزاحمت هایش برایم تکرار شد.
در آخر یک کاغذ جلوی در خانه ام انداخت. بعد از تردید در حالی که دستانم می لرزید آن را برداشتم، از اول تا آخر سخن از عشق و عذرخواهی بود.
بعد از چند ساعت به من تلفن کرد و گفت: نامه را خواندی یا نه؟
به او گفتم: اگر ادب نشوی به خانواده ام خبر می دهم و در آن صورت وای بر تو.
یک ساعت بعد دوباره به من زنگ زد و با ابراز عشق و علاقه می گفت که هدفش شریف است، او ثروتمند و تک فرزند است و تمام آرزوهایم را برآورده می کند. دلم خالی شد و به گفت و گو با او ادامه دادم.
منتظر تماس هایش شدم، وقتی از دانشگاه بیرون می آمدم دنبالش می گشتم، یک روز او را دیدم، خوشحال سوار ماشینش شدم و در شهر به گشت و گذار پرداختیم. سخنانش را تائید می کردم وقتی به من می گفت من شاهزاده اش هستم و همسرش خواهم شد.
یکروز مثل گذشته با او خارج شدم. مرا به یک آپارتمان برد. با او داخل شدم و با هم نشستیم. دلم را پر از سخنان زیبا کرد. او به من نگاه می کرد و من به او نگاه می کردم، پوششی از عذاب جهنم ما را در برگرفت، متوجه نشدم مگر بعد از این که شکار او شدم و عزیزترین گوهر گرانبهایم که همان گوهر عفت بود را از دست دادم،😔 مثل دیوانه برخواستم.
گفتم: با من چکار کردی؟
گفت: نترس من شوهرت هستم.
گفتم: چگونه تو که با من عقد نکردی؟
گفت: به زودی با تو عقد خواهم کرد.
تلو تلو خوران به خانه ام برگشتم. به شدت گریستم و تحصیل را رها کردم. خانواده ام نتوانستند علت را بفهمند و به امید ازدواج دل بستم.
بعد از چند روز به من زنگ زد تا با من ملاقات کند. خوشحال شدم، گمان میکردم که می خواهد با من ازدواج کند.
با او دیدار کردم. ناراحت بود. به من گفت: هرگز در مورد ازدواج فکر نکن. می خواهیم بدون هیچ قید و بندی با هم زندگی کنیم.
ناخود آگاه دستم را بالا بردم و به صورتش سیلی زدم. به او گفتم: گمان می کردم که اشتباهت را اصلاح میکنی، ولی دریافتم که تو انسان بی ارزشی هستی.
گریه کنان از ماشین پایین آمدم. گفت: خواهش میکنم صبر کن. زندگی ات را با این نابود می کنم.
یک نوار ویدئو در دستش بود. گفتم: این چیست؟
گفت: بیا تا آن را نگاه کنی.
با او رفتم، نوار حاوی اتفاقات حرامی بود که بین ما رخ داده بود.
گفتم: چکار کردی ای ترسو، ای پست فطرت؟
گفت: دوربین مخفی کار گذاشته بودم که تمام حرکات و رفتار ما را فیلم برداری می کرد. این به عنوان یک سلاح در دست من است که اگر از دستوراتم اطاعت نکنی از آن استفاده کنم.
شروع به گریه😭 کردم ، فریاد می زدم، مساله به خانواده ام مربوط بود، ولی او اصرار کرد. اسیرش شدم. مرا از مردی به مرد دیگر منتقل می کرد و پول می گرفت.
در حالی که خانواده ام نمی دانستند به زندگی روسپی گری منتقل شدم.
نوار منتشر شد و به دست پسر عمویم افتاد. پدرم باخبر شد و رسوایی در شهر پخش شد و خانوادهی ما با ننگ آلوده شدند.
فرار کردم تا خودم را نجات دهم. دانستم که پدر و خواهرم از ترس ننگ و بی آبرویی هجرت کرده اند.
در میان روسپی ها زندگی می کردم و این خبیث مثل عروسک مرا حرکت می داد. او بسیاری از دختران را نابود و بسیاری از خانه ها را ویران کرده بود، تصمیم گرفتم از او انتقام بگیرم.
یک روز در حالی که خیلی مست بود نزدم آمد. از فرصت استفاده کردم و با چاقو به او ضربه زدم و او را کشتم، مردم را از شرش راهت کردم و خودم پشت میله های زندان قرار گرفتم.
پدرم در حالی که با حسرت این جملات را زمزمه می کرد مرد: حسبنا الله و نعم الوکیل. من تا روز قیامت از تو ناراحتم.
[چه سخن دردناکی...]
🌹خواهرانم مواظب فریب انسان های شیطان صفت باشید😔😔
#جوانان_انقلابی
http://eitaa.com/joinchat/176947216C4c94613ff4
#شهید_فیسبوکچی!😳
به خاطر اینکه تو فیسبوک فعالیت میکرد و همیشه آنلاین بود و در جهت نشر فرهنگ مقاومت، در شبکههای اجتماعی فعالیت میکرد، دوستاش اسمشو گذاشته بودند: فیسبوکچی …😊
👈ایشون شهید محمد علی ابوحسن معروف به کاظم هستند که در منطقه قنیطره واقع در جولان سوریه، به همراه شهید جهاد مغنیه و شهید اللهداد و جمعی دیگر از مجاهدان حزبالله، توسط تیم تروریستی اسرائیل به شهادت رسیدند.💚💔
🍃روحش شاد و راهش پر رهرو باد.🌷
#جوانان_انقلابی
http://eitaa.com/joinchat/176947216C4c94613ff4
8.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
| اعترافمیکنم #پلی_بک_کردم! |
اونجاکه “برانداز” و “جمهوریاسلامی” بهم میرسن؛
“بسیج” و “اپوزوسیون”
“بسیجی” و “منفعتطلبی”
اونجاییکه “دین” و “دروغ”
“شیعه” و “تهمت و بردنآبرو”
اونجاکه “خامی” و “ادعا”
و“خطا” و “طلبکاری”
و اون نقطهای که “مکتب” و “جو”
و“دانشگاه” و“جهل” بهم میرسن
یکی اشتباهیه!
و اون منم!
پس
▪️#پلی_بک یعنی اونجاکه کسی نمیسازه؛ بسازی!
اونجاکه همه میسازن؛ نسازی!
▪️#پلی_بک یعنی چیزی بهت حمله کنه که ازش دفاع کردی!
▪️یعنی به جرم آبرو خریدن؛ آبروتو ببرن!
▪️#پلی_بک یعنی بعد اینهمه سال،
برای اولینبار بری رو جلد روزنامهها
ولی بقصد تخریب!
▪️یعنی یهدنیا پشتت بازی دربیارن...ولی حوصلهی بازی نداشته باشی #playback#
و پشتت و بکنی بههرچی بازیه!
▪️یعنی خودت برا خودت شعر بگی:
•روبروم...دشمنا و داورها
•پشتسر...دوستان و خنجرها
•یهطرف از غریبه میخوردم
•یهطرف...آه!... از برادرها!
.
یعنی #متهم .
پس اعتراف میکنم!
“من یهعمره #پلی_بک کردم”
و نهفقط دانشجوها!
از همه معذرت میخوام!
.
#پن:
۱-توضیحات راجعبه حواشی، وتصاویرکاملشون توی استوری و هایلایتاستوری
۲-هیچوقت! نه گفتهم که انقلابی و بسیجیام
نه باور داشتم که هستم!
و حالا به نبودنم مطمئنترم!
۲-این القاب رو خودتون دادید!
چیزیو که خودتون دادید؛ طبیعتا خودتونم میگیرید!
واسه همینه به هرچی که دادنوگرفتنش دستشماست؛ همیشه میخندم!
#حامد_زمانی
۹۷/۱۲/۷
#ایستائیسم
❁ ﷽ ❁
يـادتـان
خـاطره ای نيست
ڪ از دل بـرود ...
نـقش شـن نيست
ڪ از بـاور ساحـل برود ...
"شهدا زنده اند و در نزد پروردگارشان عِندَ رَبهم یرزقونند "
#جوانان_انقلابی
http://eitaa.com/joinchat/176947216C4c94613ff4
#شببیستم ویکم✔️
چهل شب عاشقـــ❤️ــے با حسیــن(ع)و یارانِباوفایش
بهقصدقربةاليا...,وترکمعصیت وحاجترواییاعضاےڪانال
به نیابتازشهید
#مهدی دیاغی
❣تقدیمبهحضرت زهرا س
#جوانان_انقلابی
http://eitaa.com/joinchat/176947216C4c94613ff4
#خاطرهشهدایے🍃
میخواست براۍ عروسیش کارت دعوتـ بنویسھ:✍🏻
اوّݪ رفته بود سراغ اهل بیتـ♡
یڪ¹ کارت نوشتہ بود براۍ امامرضا مشهد🍂
یڪ¹ کارت براۍ امامزمان مسجد جمڪران
یڪ¹ کارت هم به نیّت
حضرت زهرا انداختہ بود
توۍ ضریح حضرت معصومهـ|😍|°°
قبݪـ از عروسے♂⇓
بےبے اومده بود به خوابشـ فرموده بود:👣•••
چرا دعوت شمآ را رد کنیمـ؟
چرا به عروسے شمآ نیایمـ؟
کے بهتر از شمآ؟💭
ببین همہ آمدیمـ شمآ عزیز ما هستے♥️
/ #شهیدمصطفےردانےپور
💌 / #ڪارتعروسی
ʝσɨŋ⇣
•❥|
http://eitaa.com/joinchat/176947216C4c94613ff4 |❥•