#مــجنون
از راهی میگذشت
جمعی نماز گذاشته بودند.
مجنون از لا به لای نمازگزاران
رد شد.
جماعت تندو تند
نماز را تمام کردند.
همگی ریختند بر سر مجنون.
گفتند :
بی تربیت کافر شده ای؟
مجنون گفت: مگر چه گفتم؟
گفتند :
مگر کوری که از لای صف نماز گزاران میگذری؟
مجنون گفت: من چنان در فکر *لــيلا* غرق بودم که
وقتی میگذشتم حتی یک نمازگزار ندیدم.
#شما چطور عاشق خدایید؟
و در حال صحبت با خدا
كه همگی مرا دیدید👌🏻👌🏻👌🏻
#قدری_مجنون_خدا_باشیم🌹🌹🌹
در گذر از جاده ی زندگی ...
آموختم که زندگی،
طولانی ترین داستان دنیاست؛
که نمیشه زودتر صفحه آخرش رو خوند و
برای دونستن آخر داستان،
باید تمام عمر و هستیت رو ؛
صرف خوندنش کنی؛
كه خدا عشقه و همیشه باید ...
به باران رحمتش امیدوار باشم.
آموختم ...
از هر کسی تنها به اندازه ی شعورش انتظار داشته باشم
اینطوری کمتر اذیت میشم
و اینکه آموختم ...
زندگي سخته ولي من از اون سخت ترم...❤️
♡
🔆 #پندانه
✍ شیطان کجاست؟
🔹واقعا شيطان را در شهر نمیبينی؟ او اينجاست و بیداد میکنه اما ما نمیبینیم.
🔸لابهلای كمفروشیهای بقال محل،
توی فحشهای ركيک همسایه به همسایه،
روی روسری بادبرده دختركان شهر،
روی ساپورتهای بدننما،
و مردانی که خودشان را مثل زن آرایش میکنند.
🔹تو واقعا صدای خندههايش را نمیشنوی؟
🔸لای موسيقیهای تند ماشينها،
توی دعواهای بیانتهای پدر و پسر،
توی بیاحترامی به پدر و مادر،
بين جيغهای پيرزن مالباخته!
🔹تو واقعا جولان دادنش را ميان زمين و آسمان نمیبينی؟
🔸نمیبينی دنيا را چقدر قشنگ رنگآميزی كرده و بیآنكه من و تو بدونیم "جاهليت مدرن" را برايمان سوغات آورده است؟
توی وجود من و تو چقدر شک و شبهه انداخته است؟
توی رختخواب گرم و نرمت موقع نماز صبح؟
زمان پنهان كردن اسكناسهايت وقت ديدن صندوق صدقات؟
🔹نفوذش را نمیبینی؟
🔸موقع باز كردن سايتهای ناجور اينترنت،
میان تغییر لب و بینی و چهره انسانها و دست بردن در کار خدا.
🔹او همين جاست. هرجا كه حق نباشد، هرجا كه از یاد خدا غافل باشیم.
🔸چقدر به شيطان نخ میدهيم!؟
💠 ای مردم از گامهای شیطان پیروی نکنید، همانا او برای شما دشمنی آشکار است. (بقره:۱۶۸)
سير الي الله
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
"""""""""""ماجرای تقی بی نماز""""""""""""""""""""""""""""
شخصی به نام سید یونس از اهالی آذر شهر ِ آذربایجان می گوید :
در سفر مشهد تمام دارائی ام مفقود گردید . پس به حرم مطهر امام رضا علیه السلام رفتم و پس از عرض سلام گفتم : مولای من ! می دانید که پول من رفته و در این دیار نا آشنا ، نه راهی دارم و نه می توانم گدایی کنم و جز شما به دیگری نخواهم گفت .
به منزل آمده و شب در عالم رویا دیدم که حضرت رضا علیه السلام فرمود :
سید یونس ! بامداد فردا ، هنگام طلوع فجر برو در بَست پایین خیابان و زیر غرفه ی نقّاره خانه بایست . اولین کسی که آمد رازت را به او بگو تا او مشکل تو را حل کند....
پیش از طلوع فجر ، بیدار شدم و وضو ساختم و به حرم ، مشرف شدم و پس از زیارت ، قبل از دمیدن فجر ، به همان نقطه ای که در خواب دیده و دستور یافته بودم ، آمدم و چشم به هر سو دوخته بودم تا نفر اول را بنگرم که به ناگاه دیدم ، آقا تقی آذر شهری که متاسفانه در شهر ما به او تقی بی نماز می گفتند از راه رسید. اما من با خود گفتم :
آیا مشکل خود را به او بگویم ؟! با اینکه در وطن ، متهم به بی نمازی است ، چرا که در صف نمازگزاران رسمی و حرفه ای نمی نشیند .
من چیزی به او نگفتم و او هم گذشت و به حرم مشرف شد .
من نیز بار دیگر به حرم رفته و گرفتاری خویش را با دلی لبریز از غم و اندوه به حضرت رضا علیه السلام گفتم و آمدم.
بار دیگر ، شب در عالم خواب حضرت رضا علیه السلام را دیدم و همان دستور را دادند و این جریان سه شب تکرار شد تا روز سوم گفتم :
بی تردید در این خوابهای سه گانه ، رازی است . به همین جهت بامداد روز سوم جلو رفتم و به اولین نفری که قبل از فجر وارد صحن می شد و جز آقا تقی آذر شهری نبود سلام کردم و او نیز مرا مورد دلجویی قرار داد و پرسید :
اینک سه روز است که شما را در اینجا می نگرم ، کاری دارید ؟
جریان مفقود شدن پولم را به او گفتم و او نیز علاوه بر خرج توقّف یک ماهه ام در مشهد ، پول سوغات را نیز به من داد و گفت : پس از یک ماه ، قرار ما در فلان روز و فلان ساعت ، آخر بازار سرشوی در میدان سر شور باش تا ترتیب رفتن تو بسوی شهرت را بدهم.
از او تشکر کردم و آمدم . یک ماه گذشت ، زیارت وداع کردم و سوغات هم خریدم و خورجین خویش را برداشتم و در ساعت مقرر در مکان مورد توافق حاضر شدم.
درست سر ساعت بود که دیدم آقا تقی آمد و گفت :
آماده رفتن هستی ؟
گفتم : آری
گفت : بسیار خوب ، بیا نزدیکتر . جلو رفتم .
گفت : خودت به همراه بار و خورجین و هر چه داری بر دوشم بنشین .
تعجب کردم و پرسیدم : مگر ممکن است ؟!
گفت : آری
نشستم . به ناگاه دیدم آقا تقی ، گویی پرواز می کند و من هنگامی متوجه شدم که دیدم شهر و روستاهای میان مشهد تا آذر شهر به سرعت از زیر پای ما می گذرد و پس از اندک زمانی خود را در صحن خانه خود در آذر شهر دیدم و دقت کردم دیدم ، آری خانه من است و دخترم در حال غذا پختن .
آقا تقی خواست برگردد. دامانش را گرفتم و گفتم : بخدا سوگند تو را رها نمی کنم . در شهر ما ، به تو اتهام بی نمازی و لامذهبی زده اند و اینک قطعی شد که تو از دوستان خاص خدایی ! از کجا به این مرحله دست یافته ای ؟! نمازهایت را کجا می خوانی ؟!
او گفت : دوست عزیز چرا تفتیش می کنی ؟
او را باز هم سوگند دادم و پس از اینکه از من تعهد گرفت که راز او را تا زنده است برملا نکنم گفت :
سید یونس ! من در پرتو ایمان ، خودسازی ، تقوا ، عشق به اهل بیت علیه السلام و خدمت به خوبان و محرومان به ویژه با ارادت به امام عصر علیه السلام مورد عنایت قرار گرفته ام و نمازهای خویش را هر کجا باشم با طیّ الارض در خدمت او و به امامت آن حضرت می خوانم.
*اسمش عبدالله بود . .*
*توی شهر معروف بود به عبدالله دیوونه، همه میشناختنش!*
مشکل ذهنی داشت
خانمش هم مثل خودش بود ... وضع مالی درست و حسابی نداشت
زوری خرج شکم خودش و خانمش رو میداد
تو شهر این آقا عبدالله دیوونه، یه هیئتی بود
هر هفته خونه یکی از خادمای هیئت بود
نمیدونم کجا و چطور ولی هرجا هیئت بود عبدالله دیوونه هم میومد . .
یه شب بعد هیئت مسئول هیئت اعلام کرد که هرکی میخواد هفته بعد هیئت خونه اش باشه بیاد اعلام کنه
دیدن عبدالله دیوونه رفت پیش مسئول هیئت
نمیتونست درست صحبت کنه
به زبون خودش میگفت . . . حسین حسین خونه ما💔
مسئول هیئت با خادما تعجب کرده بودن
گفتن آخه عبدالله تو خرج خودتو خانمت رو زوری میدی
هیئت تو خونه گرفتن کجا بود این وسط . . !'
عبدالله دیوونه ناراحت شد
به پهنای صورت اشک میریخت میگفت آقا ؛ حسین حسین خونه ما💔. .
خونه ما 💔💔
بعد کلی گریه و اصرار قبول کردن
حسین حسین خونه عبدالله باشه . .
اومد خونه
به خانمش گفت ، خانمش عصبانی شد گفت عبدالله تو پول یه چایی نداری
خونه هم که اجاره ست ... !!
چجوری حسین حسین خونه ما باشه
کتکش زد . .
گفت عبدالله من نمیدونم
تا هفته دیگه میری کار میکنی پول هیئت رو در میاری . .
واِلا خودتم میندازم بیرون از خونه
عبدالله قبول کرد
معروف بود تو شهر ، کسی کار بهش نمیداد هرجا میرفت قبول نمیکردن که
هی میگفت آقا حسین حسین قراره خونه ما باشه💔 . .
روز اول گذشت ، روز دوم گذشت ... تا روز آخر
خانمش گفت عبدالله وقتت تموم شد هیچی هم که پول نیاوردی
تا شب فقط وقت داری پول آوردی آوردی نیاوردی درو به رو خودت و هیئتیا باز نمی کنم . .
عبدالله دیوونه راه افتاد تو شهر هی گریه میکرد میگفت حسین حسین خونه ما💔💔💔
رفت ؛ از شهر خارج شد
بیرون از شهر یه آقایی رو دید
آقا سلام کرد گفت عبدالله کجا ؟ مگه قرار نبود حسین حسین خونه شما باشه ؟!
عبدالله دیوونه گریش گرفت
تعریف کرد برا اون آقا که چی شد و . . .
آقا بهش گفت برو پیش حاج اکبر تو بازار فرش فروشا
بگو یابن الحسن سلام رسوند گفت امانتی منو بهت بده ، بفروش خرج حسین حسین خونه رو بده💔
عبدالله خندش گرفت دوید به سمت بازار فرش فروشا
به هرکی میرسید میخندید میگفت حسین حسین خونه ما . . خونه ما💔
رسید به مغازه حاج اکبر
گفت یابن الحسن سلام رسوند گفت امانتی منو بده !
حاج اکبر برق از سرش پرید عبدالله دیوونه رو میشناخت
گریش گرفت چشمای عبدالله رو بوسید عبدالله ... !!!
امانتی یابن الحسن رو داد بهش
رفت تو بازار فروخت با پولش میشد خرج ۱۰۰ تا حسین حسین دیگه رو هم داد . .
با خنده دوید سمت خونه نمیدونم گریه میکرد ، میخندید میگفت حسین حسین خونه ما 💔
رسید به خونه شب شده بود . .
دید خادمای هیئت خونه رو آماده کردن
خانم عبدالله رفت چایی و شیرینی گرفت
چه هیئتی شد اون شب 💔
آره یابن الحسن خرج هیئت اون شب خونه عبدالله دیوونه رو داد🚶🏻♂
عبدالله خودش که متوجه نشد
ولی دیگه عبدالله دیوونه نبود ، خیلی خوب صحبت میکرد
آخه یابن الحسن رو دیده بود💔😍
میخوام بگم حسین تو حواست به عبدالله بود
حواست بود خرج هیئتت رو نداره
اینجوری هواشو داشتی
آقا حتما حواست هست نوکرات دلشون برات تنگه💔 ...
میشه یه شب حسین حسین بین الحرمین باشه؟!🚶🏿♂
میشه درد منم دوا کنی بیام حرم💔😔
💔😢😢
🟦🟦🟦🟦🟦🟦🟦🟦🟦
#سلام_مولای_من♥️
عمری ست لبخندهای خود را در دل
ذخيره میكنم باشد برای روز مبادا ....!!
اما، در صفحهی تقويم روزی به نام
روز مبادا نيست
آن روز هر چه باشد روزی شبيه ديروز ،
روزی شبيه فردا روزی درست مثل
همين روزهای ماست
اما كسی چه میداند شايد امروز نيز
روز مبادا باشد ....!!
مهدی جان ( عج )❣
وقتی تو نيستی، نه هست های ما چونان
كه بايدند، نه بايدها ..........
هر روز بی تو روز مباداست ..........!!!!!
#اللهــمعجــللـــولیکالفـــرج🌼
❣سه چیز است
که اجازه ترک آن به احدی داده نشده:
🌹🍃 «یکی وفای به عهده»
که اجازه نداری خلاف عهد کنی،
چه طرفت خوب باشد چه بد باید به عهدت وفا کنی
🌹🍃 «دوم ادای امانت»
اگر کسی چیزی پیش تو به امانت گذاشته،
چه طرف خوب باشد و چه بد، باید امانت را بدهی.
🌹🍃 «سوم خوبی کردن به پدر و مادر»
چه پدر و مادر خوب و چه پدر و مادر بد.
باید به پدر و مادرت احسان کنی.
#ارتباط_با_نامحرم 🚫
#از_جنس_ابراهیم_هادی_باشیم
🌷ابراهیـم همیشہ میگفـت :
🔺 تا وقتی که زمان ازدواجتون نرسیده هیچ وقت دنبالِ #ارتباطِ_ڪلامی با #جنس_مخالف نروید ؛
🔺چون آهسته آهسته خودتون رو بہ #نابودے میڪشونید !
....
🔺 فضا، فضای مجازی است ، ولی نامحرم، نامحرم واقعی است ! برایش تکتک حرفها و شکلکها حقیقی است. روی قلبش اثر میگذارد...
🍃 بله آخر عاقبت چت کردن با نامحرم در فضای مجازی می شود این 👇
▪️خیانت !
▪️بله خیانت
حالا خیانت چطور به وجود می آید⁉️
🍃 آیه ۵ مائده: خطاب به #مردان
🔻 وَلَا مُتَّخِذِي أَخْدَانٍ: و دوستان #پنهانی مگیرید.
🍃 آیه ۳۲ اسراء:
🔻 وَلَا تَقْرَبُوا الزِّنَا: و #نزدیک(با اعمالت، رفتار، گفتار) زنا نشوید
🍃آیه ۲۵ نساء: خطاب به #زنان
🔻 وَلَا مُتَّخِذَاتِ أَخْدَانٍ: مردان را در #پنهانی دوست خود مگیرید.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
✨ و در آخر یه کلام حرف حساب✨
⛔️ اگر دو تا #نامحرم در فضايي باشند که سومي نتواند وارد بشود ، بدانيد نفر سومي که وارد مي شود #شيطان است
♨️ بر اساس اين معيار خيلي ها فکر ميکنند که خلوت یعنی در اتاقي برويم و در را ببنديم
⛔️ ولي متناسب با مسائل روز خيلي از تلفنها و پيامک ها ☎️ خيلي از چت ها ، اين ها همان #خلوت_با _نامحرم است
♨️ ملاکش جايي است که نفر سومي نتواند بيايد . مي گويد : من پيام مي دهم و طرف را هم نديده ام ، خوب چرا پيام میدهی⁉️
1⃣ آيا اين پيامک هايي که مي دهيد حاضر هستيد کس ديگري آنرا ببيند؟
2⃣ حاضر هستيد ديگري هم بخواند ؟
اگر نه معلوم است که اين همان مصداق خلوت کردن با نامحرم است.
#ترک_هر_گناه =
🖤امام حسن مجتبی ع فرمودند :
🍃«روز قیامت » هیچ بنده ای قدم از قدم برنمی دارد مگر اینکه نسبت به چهار چیز موردبازجوئی و پرسش قرار می گیرد:
🔸از جوانی اش که در چه راهی مصرف نموده.
🔸و از عمرش که در چه کاری آنرا بکار گرفته.
🔸و از ثروتش که چگونه جمع و در چه راهی مصرف نموده.
🔸و از دوستی ما اهلبیت و خاندان پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم.
📚بحارالانوار ج ۴۴
رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم :
اگر عقل، خود را به صورت مردی نشان دهد، آن مرد، حسن علیه السلام است.
#لبیک_یا_کریم_اهلبیت
🔴 گونهشناسی مردم کوفه در زمان امام حسن(ع) و تطبیق آنها بر جامعه ما
🔻 مردم کوفه عبارت بودند از:
1⃣ #امویان: که بهعنوان ستون پنجم و نفوذی دستگاه معاویه در کوفه عمل میکردند و از سران اینها میتوان عمربنسعد و عَمروبنحُریث را نام برد.
2⃣ #خوارج: کسانی که فقط به درگیری با سپاه شام میاندیشیدند؛ البته نه از نگاه و رویکرد امام حسن(ع)؛ بلکه براساس مبانی خود در تکفیر اهل شام. اینها خود را از امام حسن(ع) هم اتقلابیتر میدانستند و شمربنذیالجوشن و شَبَثبنرِبعی از سران این گروه بودند. اینها برای حضرت هزینه درست میکردند و شاید بتوان گفت که نقش این گروه در تحمیل صلح بر امام حسن(ع) زیاد بود. عجب اینکه آنها در ادامه کار بهسمت معاویه چرخیدند!
3⃣ #شکاک_ها: کسانی که فریب خوارج را خورده بودند؛ اما هنوز در سلک آنها درنیامده بودند. اگرچه که مخالفتی از اینها سرنمیزد، اما قابل اعتماد نیز نبودند.
4⃣ #الحمراء: که حدود بیستهزار جنگجوی تازهمسلمان و غیرعرب بودند و بهدلیل ناآشنایی با معارف حقیقی اسلام، بهراحتی در اختیار مجموعهها و افراد قرار میگرفتند. مثلا در ماجرای مربوط به امام حسن(ع) و قضیه عاشورا بهنفع امویان حرکت کردند.
5⃣ #شیعیان: مردمانی بابصیرت که پابهرکاب حضرت، آماده جنگ و مبارزه بودند.
🔻 حال نوبت آن است که از تاریخ درس بگیریم:
🔹اگر معاویه را نماد «دشمن خارجی» بگیریم، شاید بتوان راهبردها و راهکارهای او را بر حرکات دشمنان مختلف نظام اسلامی تطبیق کرد. برخی را از عاقبت تقابل با خود میترساند و برخی دیگر را با تطمیع و تهدید از میدان بهدر میکند.
🔻نیروهای داخل جامعه هم شامل همان تقسیمبندی بالا هستند:
✔️«نفوذیها» که دل در گرو دشمن دارند و پازل دشمن در داخل کشور را تکمیل میکنند.
✔️ خوارج که همان انقلابینماها هستند و با اعمال غلط خود هزینهسازی برای انقلاب میکنند.
✔️ شکاکها که در فضای اجتماعیِ غبارآلود و کمکاری نیروهای انقلاب، ممکن است تحتتأثیر حرکات انقلابینماها یا نفوذیها قرار بگیرند.
✔️ الحمراء را شاید بتوان بر افرادی تطبیق کرد که هم شور و هیجان و قدرتعمل دارند و هم فهمشان از مبانی انقلاب و اسلام، بهاندازه کافی نیست و به همین دلیل باید به آنان آگاهی و بصیرت لازم را داد؛ وگرنه خدایناکرده ممکن است فریب بخورند.
✔️ و نهایتا انقلابیون مؤمن، که به آرمان انقلاب وفادارند و با فهم درست از تحولات داخلی و بینالمللی، همواره پای کار انقلاب مانده و با همه سختیها و مشقتها، کار انقلاب را پیش بردهاند.
✅ تاریخ نیز چیزی جز برآیند این نیروها بر هم نیست. پس هرگاه مؤمنان انقلابی که متناظر بر شیعیان مخلص دوران امام مجتبی(ع) هستند، به وظایف خود عمل کنند و با شکست توطئه نفوذیهای دشمن و انقلابینماها، سایر طیفهای جامعه را هدایت درست کنند، قاعدتا میتوان آینده جامعه را آیندهای مطلوب و تضمینشده دانست؛ آنچنانکه در دوران انقلاب اسلامی، این اتفاق رخ داده است.
💠 امام رضا (علیه السلام) میفرماید:
🔸 رَحِمَ اللّه ُ عَبْدا اَحیا اَمْرَنا … یَتَعَلَّمُ عُلومَنا وَ یُعَلِّمُهَا النّاسَ، فَاِنَّ النّاسَ لَوْ عَلِموا مَحاسِنَ کَلامِنا لاَتَّبَعونا
🍃 رحمت خدا بر بنده اى که امر ما را زنده کند، دانش هاى ما را فرا گیرد و به مردم بیاموزد. اگر مردم زیبایى هاى سخنان ما را مى دانستند از ما پیروى مى کردند.
📚 معانى الأخبار، ص ۱۸۰، ح ۱
🔔🎥انسانهای مدرن امروز تبدیل به بردگانی حلقه به گوش در دستان جریانات فراماسونری وصهیونیست جهانی شده اند که با سیطره خود بر فرهنگ جهان، انگارکه آدمها را تبدیل به حیواناتی مسخ شده کرده اند.
▪︎بی عقلی و کم خردی راببینید که چطور شعور انسانها را در نوع پوشش لباس با مد کردن لباسهای پاره
به سخره گرفته وآن را بعنوان ارزش شخصیت تبلیغ می نمایند...
#جاهلیت_مدرن
REC0055.MP3
15.49M
سخنرانی حجت الاسلام دکتر هدایی
دهه آخر صفر
استان چهارمحال و بختیاری
شهرستان بروجن
مسجد امام رضا علیه السلام
دوشنبه
۱۴۰۰/۰۷/۱۲
عنوان:
انسان دردنیا
REC0056.MP3
10.11M
سخنرانی حجت الاسلام دکتر هدایی
دهه آخر صفر
استان چهارمحال و بختیاری
شهرستان بروجن
هیات سادات
دوشنبه
۱۴۰۰/۰۷/۱۲
عنوان:
دلسوزی و مهربانی معصومین علیهم السلام
REC0057.MP3
14.96M
سخنرانی حجت الاسلام دکتر هدایی
دهه آخر صفر
استان چهارمحال و بختیاری
شهرستان بروجن
حوزه علمیه خواهران
سه شنبه
۱۴۰۰/۰۷/۱۳
عنوان:
شاخصه های روحانی مطلوب
REC0058.MP3
13.25M
سخنرانی حجت الاسلام دکتر هدایی
دهه آخر صفر
استان چهارمحال و بختیاری
شهرستان بروجن
مسجد النبی صلی الله علیه و آله و سلم
روز رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم
سه شنبه
۱۴۰۰/۰۷/۱۳
عنوان:
عظمت وجودی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم
درملک و ملکوت
REC0059.MP3
16.44M
سخنرانی حجت الاسلام دکتر هدایی
دهه آخر صفر
استان چهارمحال و بختیاری
شهرستان بروجن
مسجد امام رضا علیه السلام
سه شنبه
مورخه
۱۴۰۰/۰۷/۱۳
عنوان:
برزخ وویژ گی های آن