eitaa logo
متن‌ْآگاهی‌|جعفرعلیان‌نژادی
344 دنبال‌کننده
301 عکس
9 ویدیو
6 فایل
تلاش‌گری در ابتدای راه آگاهی و ایستادگی ارتباط با نویسنده: @Matnagahi
مشاهده در ایتا
دانلود
حاج قاسم و سازه شجاعت ملی 🔸در این سال‌ها معلوم شده، «از چیزی نمی‌ترسیدم»، قوی‌ترین روایت تک‌خطی‌ای است که حاج‌قاسم سلیمانی از خود به جا گذاشته است. این جمله که در عین حال می‌تواند مهم‌ترین وصف قهرمانی یک قهرمان ملی باشد، اشاره به حقیقتی پابرجا و زائل‌نشدنی دارد. اینکه سازه شجاعت جمعی با قهرمان قوام می‌یابد و دوام این سازه به هستی نمادین همین قهرمان گره خورده است. 🔸بنابراین می‌توان در کنار حقیقت حیات شهید پس از مرگ جسمانی او، از نوعی هستی نمادین حرف زد که نمی‌گذارد یاد او از خاطره جمعی مردم محو و مشمول مرور زمان شود. چه بسا فاصلی زمانی، شدت آن هستی نمادین را بیشتر کرده و جلوه‌های اساطیری به او ببخشد. مردم مراقبان اصلی این هستی نمادین هستند و آثار وجودی این قهرمان و انرژی پایان‌ناپذیر او را امتداد می‌دهند. 🔸مردم ایران شانس معاصرت با واقعی‌ترین قهرمان زمانه‌شان را ارج نهاده و این هستی نمادین را مایه اصلی سازه شجاعت ملی در بحران‌های زمانه می‌دانند. مهم آن است که این قهرمان به کار مردم می‌آید و قاب عکسی روی دیوار یا داستانی بین خطوط متون مکتوب نیست؛ قصه‌ای کوتاه برای آموختن یا الگویی تنها برای شبیه شدن نیست. 🔸قهرمان زنده است، چون مردم به قهرمان نیاز دارند و لحظات دهشتناک ترس و افسونگر یأس را با او سپری می‌کنند و تاب می‌آورند.اما شجاعت به عنوان قوی‌ترین وجه ایمانی حاضرشده نزد حاج‌قاسم، چه ویژگی‌هایی داشت که آثار وجودی‌اش اینچنین پایدار و ماندگار و مردمی است. حاج‌قاسم چگونه سازه شجاعت جمعی یا ملی را قوام داد و پس از شهادت تقویت کرد. در سطور ذیل به برخی از این وجوه می‌پردازیم. 🔹اول .شجاعت و خرد: بر کسی پوشیده نیست که حاج‌قاسم به معنای واقعی کلمه، ردای خردورزی را بر تن شجاعت پوشاند. نمونه حاج‌قاسم بخوبی نشان می‌دهد تقابل با دشمن بیش از هر چیز به عقلانیت انقلابی بستگی دارد، نه تهور و خودسری. عقلانیتی که حاصل خوب دیدن صحنه نزاع و نبرد است، نه خوش‌بینی یا بدبینی؛ خردی که برای او مشخص می‌کرد دشمن اصلی که بوده و دشمن بدلی کیست. او داعش را طرح دشمن می‌دانست نه دشمن اصلی. او می‌فهمید باید طرح دشمن را به هم بزند و هل من مبارز را نثار دشمن واقعی یعنی آمریکا و رئیس‌جمهوری قماربازش ترامپ کند. شجاعت میدانی او حاصل تحلیل شجاعانه میدان بود، داعش را در حدی نمی‌دانست که برایش لباس رزم بپوشد، می‌دانست کجا فرود آمده و کجا فرمان رزم بدهد. همین شجاعت خردمندانه است که رعب او را دل داعشی‌ها و دیگر گروه‌های متجاوز منطقه‌ای انداخته بود. شیوه چشم حاج‌قاسم، در دل دشمنان ترس و دل دوستان شجاعت می‌کاشت. 🔹دوم. شجاعت و فاعلیت: انفعال جمعی، حاصل عملیات روانی دشمن یا همان چیزی است که به بیان دقیق رهبر انقلاب بزرگ‌نمایی اوست. داعش با رسانه خشونت، دل‌های مردم جبهه مقابل خود در سوریه و عراق را می‌لرزاند. ترس در مردم و یأس در قوای نظامی آنها حاصل این پروپاگاندا بود. این وضعیت نوعی حس عمومی بی‌ارادگی و تسلیم‌شدگی قبل از درگیری ایجاد و کار داعش را برای تصرف سرزمین‌ها راحت می‌کرد. جنس شجاعت حاج‌قاسم تقابل فعالانه با این شیوه از خشونت و کشتار وحشیانه بود. در برابر داعش هیچ انفعالی حتی تاکتیکی، وارد نبود. تقابل آنان از جنس بکشید یا کشته شوید بود. عقب‌نشینی در برابر این شیوه از جنگیدن، شبیه نوعی خودکشی است. حاج‌قاسم با ترکیبی از سیاست تحقیر داعش و فرماندهی شجاعانه میدان، اثر عملیات روانی آنان را خنثی کرده و در میدان آنان را سرکوب می‌کرد. با اینکه خشکاندن ریشه داعش به همین آسانی ذکر شده در این نوشتار نبود اما سرنوشت جنگ نشان داد چرا باید در برابر چنین خطراتی، فاعلانه ایستاد و لحظه‌ای غفلت نکرد. حاج‌قاسم با چنین فهمی از صحنه، میدان را تابع انفعال دیپلماتیک دولت یازدهم و دوازدهم نکرد و فاعلانه ایستاد تا آن واقعیت جعلی به مرزهای سرزمینی ما نزدیک نشود. 🔹سوم. شجاعت و امید: انگیزه بالا و اراده به حرکت قوی علیه واقعیت‌های منفی، از نشانه‌های بارز امیدواری است. بین شجاعت و امید از این نظر نسبت معناداری وجود دارد. شجاعت صفت وجودی کسی است که حرکت قوی علیه واقعیت‌های منفی دارد. امیدواری نیز نوعی توان تصمیم به حرکت شجاعانه و عبور از حالت تردید و شک در انسان ایجاد می‌کند. وجه دیگر شجاعت حاج‌قاسم همین امیدواری او به تغییر واقعیت‌های منفی بود. این وصف وجودی یک قهرمان ملی است. حاج‌قاسم به نحوی این امیدواری شجاعانه را نمایندگی می‌کرد که هر کنش گفتاری یا کرداری او چه در داخل کشور و چه بیرون مرزها، منجر به امیدبخشی و تسری آن به دیگر جمعیت‌ها می‌شد. همین شجاعت امیدوارانه در حاج‌قاسم بود که منجر به نزدیک‌سازی موفقیت، ایمان به پیشرفت قطعی و عبور از روحیه «شاید نشود» در مردم می‌شد. ادامه👇
این خصلت به شکلی موج امید را در مردم ایجاد می‌کرد که از او انتظار ورود به ساحت سیاست نیز داشتند و ایمان داشتند اگر کسی مانند او سکان سیاست کشور را در دست بگیرد، یقینا کار را درمی‌آورد و ملت را به موفقیت می‌رساند. 🔸همه اینها که نوشته شد و از حاج‌قاسم یک قهرمان واقعی ساخت، هیچ‌گاه با شهادت او محو نشد، مردم هیچ‌گاه باور به نبودن او نکردند و همین انتظار بالا از تداوم حاج‌قاسم، به هستی نمادین این قهرمان ملی انجامید. با اینکه همیشه حسرت نبودن دنیایی او را می‌خورند اما برای یافتن کسی مانند او یا شباهت یافتن افرادی به او، لحظه‌شماری می‌کنند. سازه شجاعت جمعی با این تفاسیر از الگوی حاج‌قاسم انرژی می‌گیرد. مردم امیدوارند آن روح یا حقیقت بزرگ و این هستی نمادین در یادها شجاعت ملی را در ناخودآگاه جمعی ایرانیان تثبیت کند تا نه اسیر ترس شوند، نه یأس
حاج قاسمی که نمی‌شناسیم! 🔸می‌توان گفت مهم‌ترین محور تبیینی رهبر معظم انقلاب در پنجمین سالگرد بزرگداشت شهید سلیمانی، بیان وجوه عاملیت تعیین‌کننده چنین شخصیتی در زنده کردن یا احیای جبهه مقاومت در منطقه بود. 🔸عاملیتی که تابع شخصیت مکتبی حاج قاسم و جهت‌مندی،  پایبندی و باور او به این راه است؛ باوری که با شهامت، ابتکار و قدرت حاج قاسم به عمل صالح مقابله با سلطه در جبهه مقاومت انجامید. 🔸از سیاق بحث معظم له در این دیدار معلوم می‌شود باید روی وجوهی از شخصیت حاج قاسم متمرکز شد که  تاکنون کمتر  شناخته، یا به اجمال و کلی به آن پرداخته شده است. 🔹اول. «عاملیت نجات‌بخش» یعنی چگونگی نجات منطقه مقاومت از چنگال سلطه بوسیله راهبرد «احیای مقاومت» ▪️ حاج قاسم با بهره‌برداری از ظرفیت‌های موجود تسلیم‌ناپذیر در مناطق تحت سلطه، مثل جوانان مقاوم، به حمایت، سازماندهی و آموزش آنان‌ پرداخت و انرژی متراکم و هدفمندی علیه جریان سلطه ایجاد کرد. 🔹دوم. «عاملیت افق‌ساز» یعنی چرایی تداوم آثار حیات بخش حاج قاسم در جبهه مقاومت و تبیین درست صحنه کنونی بر اساس آن ▪️ مدل ترکیبی و پیچیده مبارزه حاج قاسم که دارای ابعاد سیاسی، فرهنگی و نظامی بود، حاکمیت سیاسی ایالات متحده بر عراق را با موفقیت به حاکمیت مردم تبدیل کرد. این عاملیت افق‌ساز، الگویی در دسترس جوانان غیور سوری است که هم واقعیت عینی دارد و هم می‌تواند افق رهایی را برای آنها ترسیم کند. 🔹سوم.«عاملیت تبیین‌گر» یعنی قدرت فهم سیاسی حاج قاسم وعاملیت مبتکرانه ایشان بر اساس آن در سطح منطقه ▪️قدرت فهم تبیینی حاج قاسم در حوزه سیاست ناشی از نگاه جهانی و بین‌المللی او به صحنه سیاسی کشور بود. او با چنین نگاهی اثر سیاست‌های استعماری را در مسائل داخلی شناسایی می‌کرد و در آنجاهایی که به ایشان مربوط می‌شد، عملیات‌هایی علیه سرچشمه‌های شرارت ترتیب می‌داد. این فهم که هدف همه تحرکات آمریکا در منطقه ایران است و باید نقشه دشمن را قبل از رسیدن به کشور به هم زد. 🔹چهارم. «عاملیت حرمت‌بخش» یعنی منطق قوی دفاع از حرم و اعتاب مقدسه و تثبیت آن در موقعیت فعلی ▪️در نگاه حاج قاسم دفاع از حرم اصل اساسی بود. چه در عراق، چه سوریه، چه لبنان، چه فلسطین. این دفاع منطقی قوی داشت، اینکه اولا نباید به قبله دل‌ها تعرض شود، چون اثر تخریبی آن بسیار زیاد بود و عوارض سیاسی و اجتماعی نامعلومی ایجاد می‌کرد. ثانیا و به تبع محور اول، این فهم عمیق که حفظ حریم و حرمت ایران، به نجات حرم‌های مقدس وابسته است. 🔹پنجم. «عاملیت مکتبی» یعنی راه دسترس‌پذیری به الگوی حاج قاسم از طریق کنش‌گری مکتبی ▪️رهبر انقلاب راه دسترسی به الگوی حاج‌قاسم و شبیه او شدن را در ترویج مکتب ایشان که همان باور شجاعانه، مبتکرانه و قدرتمندانه به عهد الهی است، می‌دانند و کسی که در مسیر این فاعلیت مکتبی قرار بگیرد و به عمل صالح دست بزند، هم‌جهت با حاج قاسم شده و به او شباهت پیدا می‌کند. متن‌آگاهی
قله‌های یادآوری و دره‌های فراموشی شاید همه ملت‌ها از این فرصت برخوردار نباشند که در تاریخ حیات خود، روزهای متعدد پرمعنا و نقاط عطف اساسی داشته باشند. لحظه‌هایی که مانند قله‌هایی مرتفع در تقویم ملی آنان، رخ‌نمایی کرده و کارکرد قوی یادآوری داشته باشد. حافظه ملت ایران مشحون و مالامال از این خاطرات معنادار و تاریخی است. روزهایی که تجارب عمیقی را در خاطره ملی ثبت کرده و به وجدان جمعی‌‌مان راه یافته است. تجارب عمیقی که در کلام امام و رهبری، با عنوان یوم‌الله یاد شده و بیش از هر کس قدر و قیمت آن شناخته و عمق معنایش درک شده است. ۱۹ دی یکی از همین قله‌های یادآوری و ندای وجدان انقلابی مردم ایران است. رهبر معظم انقلاب بیش از همه این ندای پرطنین را شنیده و هر سال به بهترین وجه آن را بازتاب می‌دهد. آنچه اکنون محققین علوم انسانی تحت عنوان کنش یادآوری از آن یاد می‌کنند، سال‌هاست به کارآمدترین فرم بیانی در اظهارات ایشان ریشه دوانده است. یادآوری کنشی ضد فراموشی است، خصوصاً اگر در لحظه و دقیقه‌ای صورت بگیرد که سرمای غفلت و نسیان بخش‌هایی از جامعه را دربرگرفته و می‌رود به یخبندان فراموشی تبدیل شود. ۱۹ دی‌ چنین لحظه‌ای است که روی دره فراموشی، ملتی را نزد خود حاضر کرد و به سلسله‌ای از وقایع حقیقی تبدیل شد. چنین وقایعی، حقایقی عمیق به همراه خود دارد که در لحظه وقوع به راحتی دیده نمی‌شود، تنها دیدگان حق‌بینی نظیر حضرت امام(ره) است که درست ۱۲ روز بعد از ۱۹ دی، در موقعیت اوج استبداد و سرکوب رژیم، بارقه امید را دریافت و «نوید پیروزی» داد. این قله‌های یادآوری و وقایع حقیقی، چون نماد خصائل جمعی و وجدان جمعی مردم ایران، تنها خاطره‌ای دل تاریخ نیست. بلکه در هر لحظه و ساعت حیات این ملت موجود است و توانایی اثرگذاری دارد. کنش یادآوری همین است، اینکه تاریخ زنده و حیات‌بخش خود را در فهم لحظات دشواری به کار گرفت و مسیر را با قدرت بیشتر ادامه داد. رهبر معظم انقلاب با چنین فهمی از ۱۹ دی ۵۶، هر سال، درس‌های جدیدی از آن تاریخ غنی و پرمایه حاصل می‌کند و در اختیار مردم قرار می‌دهد. درس‌هایی مانند اینکه چه بودیم، آمریکا با ما چه کرده بود، چرا دشمنی آمریکا با ما تمام نمی‌شود، چرا اکنون نیز به دنبال جبران شکست خود است، چرا روش‌هایش نرم‌تر شده اما میزان خصومتش بیشتر شده، چرا نباید به منافع آمریکا نزدیک شد، چرا در این لحظات باید امیدوار بود و در نهایت چگونه باید از جمهوریت و مردم‌سالاری دفاع کرد.
راز تداوم معنای تاریخ جعفر علیان‌نژادی گرایشی در تاریخ اندیشه مدرن وجود دارد که بسیاری از تحولات دوران مدرن را حواله به ریشه‌های الهیات مسیحی می‌دهد. این ارجاع به عقب، بیشتر از آنکه ناشی یک انتخاب داوطلبانه باشد، ریشه در نوعی ضرورت دارد. ضرورتی که از لرزان شدن پایه‌های مشروعیت بنیاد‌های مدرن و مبانی مدرنیته حاصل شده است. اندیشه‌های بدیلی بنیادهای مدرنیته را زیر ضرب برده و خاستگاه آنها را نه یک امر عقلانی محض و خود بنیاد که دارای تباری الهیاتی دانسته است و این میراث‌خوری و دنباله‌روی را اثبات کرده است. از این نظر مدرنیته نه ثمره روشنگری و مرجعیت عقل که دنباله همان مذهب مسیحیتی است که سکولار شده و تنها لباس عقلی پوشیده است. کارل لوویت یکی از افرادی است که در کتاب «معنا در تاریخ» به این نقض غرض موکدا اشاره کرده است و مدعی شده اکثر فلسفه تاریخ‌های مدرن شامل هگل، مارکس، نیچه، وبر و کنت ریشه الهیاتی دارند و معنایی که آنها به تاریخ می‌دهند و آن را دارای آغاز، میانه و انجام می‌دانند، همگی از الهیات مسیحی نشأت گرفته است. لوویت به این ترتیب نتیجه می‌گیرد که فلسفه تاریخ مدرن بی‌اعتبار یا بی معناست و نمی‌توان با شواهد تجربی ایده پیشرفت خطی و فرارونده این فلسفه که از الهیات مسیحی گرفته شده‌ و به سمت حد نهایی خود در حرکت است، تأیید کرد، بنابراین باید به سیاق یونان باستان یا برخی ادیان شرقی تاریخ را بی‌هدف دانسته و به شکل چرخه‌های تکراری و از نو تجدید شونده، فهم کرد. بحران معنا به طریق دیگری نیز در فلسفه تاریخ اندیشه مدرن با شواهد تجربی مضاعف شده است. آنچه این اندیشه در مدرنیته متقدم به عنوان مثال در حوزه ایجاد برابری، فراوانی برای همه پیش‌بینی می‌کرد، در مدرنیته متأخر به شدت زیر سوال رفت و نه تنها آن پیش‌بینی‌ها محقق شد که وضع بدتر هم شد. اولریش بک در کتاب جامعه خطر، هبوط مدرنیته از توزیع برابر کالا به توزیع برابر ریسک یا خطر را به خوبی روایت کرده است. رد معنای تاریخ و آزمون‌ناپذیری یا عدم امکان سنجش تجربی وقایع تاریخی، منجر به بی‌اعتباری استناد به گزارشات تاریخی شده و این یعنی امکان هر گونه تفسیر یک حادثه یا واقعه وجود داشته و هیچ مناط و ملاک متقنی برای اثبات یک روایت یا قرائت وجود ندارد. همه اینها که لوویت می‌گوید، حکایت از میل قوی گسست اندیشه اروپایی از نهاد دینی است که آن را عقلانی نمی‌داند‌. گسست نافرجامی که کلان روایت فلسفه تاریخ آنان را بحرانی و بی‌معنا کرده است. در مقابل این میل قوی به تعلیق دین، پس از انقلاب اسلامی، امام (ره) و‌ رهبر معظم انقلاب فهمی از هستی تاریخی ارائه داده‌اند که تداوم منطقی فلسفه تاریخ انسان ایرانی اسلامی است. فلسفه تاریخی که به سمت امتداد و اشتداد عقلانیت با مدد و پشتوانه نهاد دین در حرکت است. نظریه انسان ۲۵۰ ساله رهبری در تبیین تاریخ امامت ائمه هدی(ع)، قابل تعمیم به کل تاریخ انبیاء و سرگذشت بشریت است و پس از غیبت امام معصوم (ع) نیز، به نحو منطقی حرکت به سمت سرنوشت انسان را معلوم می‌دارد. حال سوال این جاست که چنین نگاهی، چگونه در برابر هجوم بی‌‌وقفه سوالات و بدیل‌های مدعی مدرن، دوام می‌آورد و به حرکتش ادامه می‌دهد؟ چرا ذات این فلسفه تاریخ، بحرانی نشده و با خطر بی‌معنایی مواجه نمی‌شود؟ بیان رهبر انقلاب در مراسم عزای امام هادی(ع)، راز این تداوم و اشتداد عقلانی را بر ملا کرد. ایشان بیان داشتند: «بعضی تاریخ خوانده‌اند، [امّا] حدیث نخوانده‌اند و از کلمات ائمّه در این روایات مطّلع نیستند؛ عیب بزرگ کار اینها این است.» راز این ماندگاری در ارتباطی است که هستی تاریخی انسان با معارف حقه برقرار می کند. بر مبنای این فلسفه تاریخ معلوم می شود، کار مورخ تنها گزارش تاریخ نیست، بلکه گزارش معنادار تاریخ است. معنایی که همان معارف عقلی یا احادیث اهل بیت(ع) به تاریخ می بخشد. نه به این معنا که چیزی بر تن وقایع تحمیل کرده یا می افزاید، بلکه به این معنا که حرکت درست تاریخ و عمق ناپیدا اما موجود حوادث را در می یابد و نمی گذارد این سیر هدف مند و جهت دار، دچار بحران و بی معنا شود. بر این اساس می توان گفت فلسفه تاریخ، ما را به شکلی از روایت حقیقی وقایع رهنمون می سازد که آن را از دستبرد تحریف و انحراف مصون نگاه می دارد. رگ درست حقیقت را در آن پدیده می یابد و از دل این فهم، استمرار و تداوم حرکت به سمت افق نهایی را درک می کند. فهم تاریخ با معارف برجا مانده از اهل بیت(ع)، از قول و فعل و تقریر، ما را به این نتیجه می رساند که تاریخ، انعکاسی از تجربه بشر در نزدیک شدن یا دور شدن از سنت های الهی است. تاریخ زندگی معصومین، یا سیره عملی آنان، پیامبر اکرم (ص) و انبیای الهی از این نظر منبع غنی و سرشاری برای یادگیری شیوه های برپاداشتن سنت های الهی در زمین واقعیت است. مسیری که پس از انقلاب اسلامی، حضرت امام (ره) و مقام معظم رهبری پیش برده اند، با چنین فهمی از آن شیوه ها و درک موفقیت های آنان برای پیاده سازی عملی آنچه پس از انقلاب رخ داده، بوده است.
مقاومت محاسبه‌ناپذیر؛ رمز صلح پایدار 🔸در میان تمام تحلیل‌های مثبتی که از آتش‌بس رژیم صهیونیستی با جبهه مقاومت اسلامی می‌شود، چه خوب است جایی هم برای تبیین چرایی موفقیت مردم غزه بر رژیم سفاک و خون‌آشام صهیونیستی باز کنیم. 🔸رمز موفقیت مردم غزه در انتخاب درست صلح پایدار بجای صلح موقت است. مقاومت برای آنها چیزی به مثابه صلح پایدار است که با وزش هیچ طوفان و تحمیل هیچ جنایت و جنگی نمی‌شکند، بلکه شرایط را برای تحمیل صلح موقت یا آتش‌بس به رژیم آماده می‌کند. 🔸آنچه روزگار با واسطه ایمان به سوژه مقاوم غزه‌ای عطا کرده، بدن مجرب، ذهن پرخاطره و زبان شجاعانه است. یحیی سنوار در رمان خار و گل میخک به زیبایی این مقاومت درونی شده را تصویر کرده است. مقاومت یک هویت بدن‌مند شده و جسمانی شده است که مردم شیردلی چون غزه را جلوی وحشی‌ترین و جانی‌ترین موجودات عالم قرار می‌دهد. 🔸هستی سیاسی مردم غزه یا نوع بودن آنها در آن باریکه سرافراز، بر مبنای آداب مبارزه و جهاد است. هر عضو جدید که به خانواده یک غزه‌ای اضافه می‌شود، خواسته یا ناخواسته وارد جامعه‌ای می‌شود که در آن مقاومت تبدیل به یک امر اجتماعی شده است. 🔸آن‌چنان تربیت جسمانی و این چنان سازگاری اجتماعی، الگوریتم مقاومت مردم غزه را برای دشمن صهیونیستی سنجش‌ناپذیر و ناخوانا کرده است و آنان را در محاسبه هر نوع جنایت برای شکستن سد سدید مقاومت، ناموفق می‌‌کند. فرمول تحمیل جنگ در یک بازه زمانی طولانی مدت که با فشار دهشتناک، نسل‌کشی، اشغال و کشتار جمعی همراه بود نیز در برابر هویت مقاوم غزه‌ای، کارگر نیفتاد. 🔸اکنون باید گفت در ماجرای آتش بس رخ‌داده، آنچه باید خوب دیده شود و به معنای بهتر و شیواتر کلمه، مصداق «خوب‌بینی» باشد، مقاومت منتج به تحمیل اراده مردم غزه بر جنایات اشغالگران است نه صلح پس از انعقاد این آتش‌بس. مردم غزه صلح پایدار را در تجربه هر روزه مقاومت تجربه کرده‌اند نه این صلح ناپایدار. 🔸معنای شادی مردم غزه همین است، شادمان و راضی از نیروی اراده خود در تحمیل آتش‌بس. این شادی، شادی فعالانه است نه انفعال شادمانه. نشاطی که با خواست سوژه فلسطینی حاصل شد نه میل متجاوز صهیونیستی.
معنای پیام رهبر انقلاب به رسانه ملی پس از ابلاغ پیام چند هفته پیش رهبر معظم انقلاب خطاب به مسئولان رسانه ملی، موجی از مطالبی مخابره و تحلیل‌هایی عرضه شد که معطوف به لحن هشدار‌آمیز معظم‌له بود. بر مبنای همین تحلیل‌ها، قضاوت‌های بدبینانه‌ای صورت گرفت که طبیعتاً نمی‌توانست معنای اصلی این تقریر باشد. به نظر می‌رسد کماکان جای تبیین این پیام و فهم معنای آن خالی باشد. آنچه اهمیت فهم معنای این پیام را بیشتر می کند آن است که طبیعتا استخدام الفاظ در متون نوشتاری رهبر معظم انقلاب با ظرافت خاصی صورت می گیرد و معظم‌له با انتخاب واژگانی بجا و مناسب می‌خواهد، مقصودی مشخص را دنبال کند.‌ در این پیام کوتاه نیز کلمه‌ای اضافه نیامده است. اگر اینگونه به آن پیام‌ نگاه کنیم و درصدد تبیین آن باشیم باید گفت، ایشان از مسئولان عرصه رسانه خواسته است، در «خبرگیری» از میدان (گرفتن)، «خبررسانی» به جامعه (رساندن) و «تبیین» خبر (روایت)؛ «دقیق»، «مبتکرانه» و «پرتلاش» ظاهر شوند. خبرگیری از میدان، اولا باید دقیق باشد یعنی گزارشگر اخبار را بدون واسطه و به صورت مستقیم از صحنه اخذ کند. ثانیاً گزارشگر باید روحیه و انگیزه تحقیقی داشته باشد که صحنه را درست بکاود و بیابد و ثالثا در فهم درست واقعیت و اخذ خبر دارای ابتکار عمل بوده و پیش‌دستی کند. در کنار نیاز به افزایش مهارت خبرگیری، طبیعتاً و به طریق اولی اهمیت بهبود کیفیت کار زیرساختی ماهواره‌ای، مخابراتی از یک طرف و ساختاری به معنای ایجاد بسترهای کار رسانه‌ای در همه جغرافیای منطقه‌ از طرف دیگر حس می‌شود. نکته دیگر در خبرگیری از میدان، آشنایی گزارشگران با نظریات مشاهده و تئوری‌های کاربردی رصد میدانی است. گاهی یک گزارش مربوط به یک حادثه یا رویداد است که مؤونه چندانی ندارد، اما گاهی مربوط به حال جامعه در شرایط عادی است. آشنایی با نظریات جدید و روش‌های کیفی مشاهده و مردم‌نگاری، گزارشگر را از تکرار کلیشه‌های کم‌اثر، بی‌رمق و کم مخاطب رها می‌سازد و گزارش‌هایش را باورپذیر، عمیق و اثرگذار می‌سازد. مقوله بعدی مربوط به نوع رساندن پیام به مردم است. اگر کار اخذ پیام یا گرفتن خبر با مقدمات گفته‌شده درست جلو برود، حالا نوبت بازنمایی درست و باورپذیر پیام به مردم است. بازنمایی پیام در هر قالبی شامل خبر، فیلم یا سریال، نه باید خوش‌بینانه باشد نه بدبینانه، بلکه باید «خوب‌بینانه» باشد. امروزه رسانه‌های مهم دنیا، تمام تکنیک‌های لازم را به خدمت ارائه واقع‌نماترین قاب ممکن درآورده‌اند. اهمیت واقعی به‌نظر رسیدن تا حدی است که رسانه مهم بی‌بی‌سی در بسیاری از برنامه‌های کارشناسی خود، از تحلیل‌گران به ظاهر مخالف خود نیز استفاده می‌کند. با این حال، از آنجایی که بر مبنای آموزه‌های ایمانی ما، قاب‌بندی غیرواقعی برای رساندن پیام درست نهی شده و از عملیات روانی دروغ نیز برحذر داشته شده‌ایم، باید تلاش کنیم تا به نوعی قاب‌بندی ایرانی برسیم که کُنه واقعیت را آنگونه که درست است به مخاطب عرضه کند. خوب‌بینی در این زمینه به معنای کاربست دقت، تلاش و ابتکار در دیدن همه ابعاد واقعیت و قاب‌بندی درست یا خوب (نه خوش‌بینانه یا بدبینانه) جلوه‌های حقیقی واقعیت نزد مردم است. جمله آخر آنکه همه اینها به وجود نگاه تبیینی یا عاقلانه نزد رسانه و اهالی آن بستگی دارد. فقط با نگاه حق‌بینانه است که می‌توان عمل بیانگرانه داشت و روایت تبیینی را به جسم و جان مردم نیوش کرد. هم مدیر رسانه باید نگاه حق‌بینانه داشته باشد، هم سردبیران و کارگردانان، هم تهیه کنندگان و دست‌اندرکاران و هم گزارشگر و مجریان و بازیگران.
🔸دیروز دوست و برادر خوبم، آقا سعید توتونکار ایده‌ای ناب را مطرح و آرام آرام صورت بندی کرد که نور امید و گشایش را بر عرصه تاریک پساحقیقت می‌تاباند. این ایده که به‌طور خلاصه می‌توان آن را در دو کلمه جمع کرد: «اقتصاد تبیین». من خیلی نمی‌خواهم آن‌ را شرح و بسط دهم. ایشان به زیبایی از پس این کار بر می‌آیید. در ضرورت انبساط مفهومی این ایده باید گفت که اگر به خوبی صورت‌بندی و معناپردازی شود، می‌تواند راه‌حل عملی و کنشگرانه‌ای در ایجاد انگیزه حرکت تبیینی در مردم باشد. اگر بتوان برای مردم روشن کرد، دلیل بسیاری از فروبستگی‌های اقتصادی، ذهنیت‌های رفتارساز غلطی است که حاصل تردیدآفرینی شبهات و تحریکات غلط غیر واقعی است، حتماً حاضرند مشقت فهم حرف درست را به جان خریده و سیگنال‌های ضعیفش را لابلای امواج سهمگین و پرسروصدای شبهات، شناسایی کنند.🔹
شهر پویا علیه شهر ایستا فرض اساسی و کلیدی درک ما از معنای شهر، فهم آن به مثابه یک موجود زنده و در حال حرکت  است. معلوم است که این استعاره برگرفته از مردم شهری است که آن شهر را می‌شناسانند یا نمایندگی می‌کنند.  این فهم درست در نقطه مقابل گرایشی قرار می‌گیرد که شهر را بعد از تبدیل آن به یک شی بی‌جان، می‌فهمد یا معنا می‌کند. این نکته ستون فقرات یا چارچوب اصلی ارائه امروز است که با فرض آن و زیرنظر داشتن آن، ابعاد بحث روشن می‌شود. شهر پویا همان شهر زنده  و در حال حرکت است که در توضیح و تبیینش باید این پویایی لحاظ شود و باید به صورتی نیمه تمام، رشد یابنده و فرارونده از آن گفت. در اینجا ایده اصلی کنشگری در محیط است و مکان در ملائمت با این پویایی ساخته و پرداخته می‌شود. در این جا با بعد مکانی شهر زنده  سرو کار داریم. یعنی کنشگر با حرکت خود ابتدا فضایی ایجاد می‌کند و در آنجاست که  سر و کله مکانیت شهری پیدا می‌شود. شهر ایستا همان شهر بی‌جانی است که در آن کالبد شهری بر کنشگر آن ارجحیت و اولویت دارد و  حرکت شهری را صرفا در تغییر جسمانی یا کالبدی شهر می‌فهمد. در اینجا ایده اصلی محیط مسکون است و ساخت مکان بر حرکت کشنگر مقدم است. با چنین درکی است که می‌فهمیم احتمالا معماری انقلاب اسلامی نمی‌تواند بدون درک مناسبات فضایی یا کنش‌های فضامند و فضاساز  و به عبارت دیگر  فهم منطق حرکت کنشگران درون شهر  ممکن شود. تجربه 150 سال اخیر شهر تهران نشان می‌دهد، تنها اقشاری که قادر به شناسایی میل مردم به حرکت شهری بوده‌اند، کسانی‌اند که «انسان شناسی محیطی قوی» داشته‌اند. تفصیل ارائه👇 https://tn.ai/3251308
فرمول بعثت علیه دشمن می‌توان گفت بهترین راهنما برای درک سازه تبیینی رهبر معظم انقلاب در روز عید مبعث، کشف «فرمول بعثت» در این بیان پرنکته و مهم است. رهبر معظم انقلاب در این سخنرانی با صورت‌بندی معنایی رخداد بزرگ بعثت، این الگو را شناسایی و تبیین کردند. صورت‌بندی ایشان چنین است: بزرگی یک رخداد به تحول فکری در گستره مردم یک جامعه، پایداری این تحول فکری در آن مردم و تداوم آن تا تثبیت نظم جدید اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی بستگی دارد. محرک اصلی این رخداد بزرگ انبیای الهی هستند که با ابزار عقل و ایمان آن را بوجود می‌آورند. یعنی آنها با بیدار‌کردن عقل مردم، ایمان را به یاد آنها می‌آورد. می‌توان از همین بیان دریافت که موضوع عقل، ایمان و موضوع ایمان توحید است که هر دو در وجود همه مردم به ودیعه گذاشته شده است. کار نبی بیدارسازی همه مردم برای برقراری نظم توحیدی است. در اندیشه مادی، فرمول «رخداد، فکر و عمل» نیز شناسایی شده، اما سوژه رخداد نه همه مردم که تنها افراد خاصی هستند که با تحریک احساسات و نه عقل، یک جرقه پرسروصدا اما ناپایدار را خلق می‌کنند. بزرگی رخداد همانطور که اشاره شد به گستردگی تحول فکری، پایداری تأثیر و تثبیت آن در پوشش یک نظم جدید است که با برانگیختن عقل و ایمان در همه مردم شکل می‌گیرد. الگوی بعثت بر این اساس، نشان می‌دهد هرجا عقل را برای برانگیختن ایمان مردم به حقیقت و خدا، بکار بگیریم، رخداد‌‌ بزرگ و تحول آفرین خلق می‌شود. تداوم بعثت یا همیشگی بودن آن در همین الگوگیری پیامبرگونه است. انقلاب اسلامی، حاصل همین الگوگیری پیامبرگونه حضرت امام(ره) است که با انبعاث عقل و ایمان مردم به برقراری نظم توحیدی(جمهوری اسلامی) انجامید. حال نکته اساسی آن است که تداوم فرمول بعثت در دوران نظم جدید، بستگی به تداوم حیات عقلی مردم و مسئولین دارد. با این فرمان است که درک واقعیات زندگی بشر و حقایق عالم هستی ممکن می‌شود. با فرمول بعثت می‌توان علیه هر نظم تحمیلی از سوی دشمن ایستاد و راه مواجهه عقلانی‌ با او را درک کرد. به بیان رهبر انقلاب همین عقل راهنما به ما می‌گوید، استعمار تحت سلطه قدرت‌های مالی درجه یک دنیا، بدنبال تحقق سه هدف غارت منابع طبیعی، تخریب فرهنگ‌های اصیل و تغییر هویت‌ ملی و اسلامی ملت‌های منطقه است. مقاومت پاسخ عقلانی و بعثت‌گونه‌ای است که از ایران شروع شد و اکنون در پهنای جبهه مقاومت به عزت و سربلندی رسیده است. فرمول بعثت در مواجهه عقلانی‌ با دشمن به ما می‌گوید باید حقیقت دشمن او را شناخت تا بتوان با واقعیت دشمنی او مقابله کرد. این الگو در میدان دیپلماسی نیز قابل امتداد است، فهم حقیقت دشمن با بهره‌گیری از بصیرت‌های معارف الهی به ما می‌گوید، آنچه در واقعیت دشمنی دشمن نمایان است، متناسب با حقیقت و نهان دشمنی او نیست. عقل به ما ذات دشمنی او را نشان می‌دهد و به یاد ما می‌آورد که این تنها خداست که بالاترین تکیه‌گاه و مورد اعتمادترین وجود است. اقتضای حکمت شناخت ذات دشمن است، اقتضای عزت نفوذناپذیری در برابر دشمن با تکیه عملی به وعده الهی و اقتضای مصلحت مواجهه عقلانی‌ با دشمن در واقعیت صحنه است. باید اهداف واقعی دشمن را شناخت، فریب ظاهرسازی او را نخورد و در هر گونه تعامل با او فرض را بر نیرنگ او گذاشت.
تبیین؛ بیرون از حصار جنون قدرت در برابر تداوم خطای محاسباتی دشمن، اصرار بر نشان دادن حقیقت امور به او یک پیشرط اساسی دارد و آن این است که در داخل کشور نیز چنین بصیرتی تقویت و تحکیم شود. بیان رهبر معظم انقلاب در دیدار خاطره‌انگیز ۱۹ بهمن را باید با توجه به این نکته، درک نموده و فهمید. رژیم حاکم بر ایالات متحده که تحت نفوذ و تسلط کارتل‌های مالی وابسته به صهیونیسم جهانی است، دچار نوعی توهم اقتدار نظامی در پهنه جهانی شده است. پر قدرت‌تر از تهدیدات نظامی و مستقیم ترامپ، باور این قدرت‌نمایی در مردم کشورهای مخاطب هیئت حاکمه ایالات متحده است. آنچه باور این تهدیدات را بیشتر می کند، تخمین بالا بودن میزان عملی کردن تهدیدات آمریکا در دوره ترامپ بدلیل بی ملاحظه و منطق بودن این فرد است. اگر قدری عمیق تر به این معادله نظر بیفکنیم، متوجه یک مدل رفتاری می شویم که از سوی دولت جدید آمریکا، دنبال می شود، مدلی که می توان نام آن را «قدرت جنون» نامید. رژیم صهیونیستی به شکل مشابهی طی 15 ماه گذشته با این مدل رفتاری آن جنایات بی سابقه را رقم زد. آنچه بیش از همه کارآمدی این مدل رفتاری را بیشتر می کند، ملاحظه کاری و کنار آمدن کشورهای مخاطب تهدیدات جنون آمیز ترامپ است. هر پالس ضعفی در برابر این مدل رفتاری، جرات و جسارت اقدام جنون آمیز را در او بیشتر می کند، نه کمتر. در مقابل این مدل، طبیعی است منطقی ترین عاقلانه ترین تصمیم، کاری است که این فرد متوهم را سر عقل آورد. اقدام بر اساس خوف از بی عقلی او، دست ما را بسته و ما را در حصار جنون قدرت او قرار می دهد. بر ای اساس اولا باید با قدرت تمام نشان داد چرا به گونه داخلی و خود بسا، توان حل مشکلات خویش را داریم و ثانیا با تهدید متقابل، به دشمن بفهمانیم چرا این تهدیدات، روی کشور مقاوم ما اثری ندارد. جنون قدرت با پیش بینی پذیر کردن و محدود کردن امکان انتخاب ملت های تهدیده شده، اهداف خود را دنبال می کند. تکیه به توان داخل و تهدید متقابل، همان معادله ای است که جنون قدرت از پس محاسبه آن بر نمی آید و ابتکار عمل را برای تحمیل اراده ملت به دشمن، در اختیار کشور قرار می دهد. آنچه امید و امکان عملیاتی شدن این رفتار عقلانی را در ملت بیشتر کرده است، ذهنیت مجرب مردم، در دهه نود است. آنها تجربه تلخ بدعهدی آمریکا را آن هم در دوره یک رئیس جمهور به ظاهر عاقل مثل اوباما دیده اند. کشور دو سال معطل عملیاتی شدن اهداف برجام شد، چیزی حاصل نشد، تا نوبت به ترامپی رسید که آن انفعال را فرصتی دوباره برای اعمال جنون قدرت خود یافت، برجام را پاره کرد و تحریم ها را صدبرابر کرد.
🔹الله‌اکبر راز اشتباه محاسباتی دشمن است. رازی که فریادش می‌کنیم و می‌گویم چرا خدا بزرگ‌تر از هر محاسبه دنیایی قدرت است و اوست که منبع و منشأ و مجرای هر نیرویی در این عالم است. الله‌اکبر الله‌اکبر الله‌اکبر....