eitaa logo
متن‌ْآگاهی‌|جعفرعلیان‌نژادی
346 دنبال‌کننده
301 عکس
9 ویدیو
6 فایل
تلاش‌گری در ابتدای راه آگاهی و ایستادگی ارتباط با نویسنده: @Matnagahi
مشاهده در ایتا
دانلود
جامعه پرحرف، جامعه پرشبهه! ✍ جعفرعلیان‌نژادی 🔸امروز دیگر شاید کمتر کسی باشد که به تأثیر و انرژی کلمات واقف نبوده و حرف را باد هوا بداند. یکی از بدترین وضعیت‌های ممکن در هر جامعه‌ای عارضه پرحرفی است. در یک جامعه پرشده از حرف‌ها، امکان پرسش بسیار سخت و بعید می‌شود. گویی برای همه چیز جوابهایی وجود دارد، جواب‌هایی که نمی‌گذارد، پرسش‌های واقعی شکل بگیرد. 🔸نگارنده در این یادداشت می‌خواهد بگوید، چرا جامعه نیاز به پرسش واقعی دارد و چرا شبهات جای پرسش‌ها را گرفته‌اند؟ برای پاسخ به این سوال نیاز به تامل و دقت بیشتری داریم. بگذارید از اینجا شروع کنیم که عارضه پرحرفی در یک جامعه چگونه شکل می‌گیرد. 🔸به نظر می‌آید، پرحرفی، بستر اصلی طرح شبهات یا سوالات فریبنده است. ریشه پرحرفی در تخیل، توهم و فانتزی است. برای پرحرفی در خصوص چیزی، باید آن چیز را فانتزی دید یا در موردش تخیل کرد. تخیل و فانتزی نیز خود، ریشه در رازآلود دیدن پدیده‌ها و واقعیت‌ها دارد. یک پدیده یا یک واقعیت باید چیزی غیر از آن صورتی که دیده می شود، باشد. رازی پس پشت خود داشته باشد، رازی که نیاز به رمزگشایی دارد. 🔸رازآلود دیدن واقعیت‌ها نیز ناشی از «عدم شناخت کافی» است. به بیان بهتر، وقتی در مورد پدیده‌ای حس رازآلود بودن به ما دست می‌دهد که در آن، چیزی برای کشف شدن باقی مانده باشد. یعنی از مواجهه با آن پدیده احساس عجب و حیرت کنیم. 🔸معمولا در رفتن به یک آدرس جدید یا فضایی ناشناخته دچار این حس می‌شویم. وقتی در یک شهر به آدرسی جدید می‌رویم، مدام در خصوص اینکه آیا مسیر را درست رفته‌ایم یا خیر دچار شک و تردید هستیم. به آدرس‌دادن‌های افراد، یقین نداریم. حس گم شدن، داریم. 🔸گویی در آن کوچه و خیابان چیزهایی وجود دارد که قرار است غافل گیرمان کند، در حالیکه آن کوچه و خیابان هیچ فرقی با جاهای دیگر ندارد. حتی آدم‌ها هم برایمان ناشناخته به نظر می آیند، مدام رفتارمان را می‌پاییم تا جلب توجه نکنیم. 🔸این وضعیت رازآلود، حاصل عدم شناخت کافی است. رفتار عادی مردم در آن نقطه ناشناخته، توجهمان را بیشتر جلب می کند، حس غرق شدگی در فضایی دیگر را داریم، حس می‌کنیم محیط بر ما فائق آمده است و هزار حرف دیگر. با کنار رفتن این پرده جهل، رازآلودگی محیط نیز رنگ می‌بازد. 🔸با همین مثال می‌توان گفت، شناخت کافی، نیاز به تکرار و تذکر دارد، تکرار و تذکر نیز به معنای عدم توقف و حرکت است. برای شناخت بیشتر محیط یک آدرس ناشناخته، رفتن و حرکت مجدد به سمت آن آدرس، رازآلودگی را به میزان زیادی کم می‌کند. شناخت بهتر با حرکت بیشتر ممکن می‌شود. 🔸با حرکت معکوس از «جهل به رازآلودگی« و از «رازآلودگی به تخیل و فانتزی» و از «تخیل و فانتزی به پرحرفی»، می‌توان نتیجه گرفت، یک جامعه پرحرف، جامعه‌ای است که با موانعی برای شناخت کافی مواجه است. در این جامعه، شبهه به معنای دقیق کلمه کارگر می‌افتد. شبهه یا همان گفتار شبیه به واقع. همان تخیل ناشی از عدم شناخت کافی واقعیت‌ها. 🔸به زعم نگارنده، پرحرفی جریان شبهه‌پرداز و پرگویی مطبوعات جریانات معارض با واقعیت‌های اجتماعی، ریشه در حفظ وضعیت ناشناخته‌ماندن پدیده‌ها و صحنه میدانی دارد. باید آن چنان پرتلاش گفت و جای همه مردم روایت کرد که تلاشی برای شناخت کافی واقعیت و پدیده‌ها از سوی مردم صورت نگیرد. گویی راوی، به عنوان نماینده این شناخت ناقصداز سوی مردم باور می‌شود. 🔸برای همین است که زبان جریان پرگو و حراف در روایت حرکات میدانی مردم، الکن است. حضور میدانی مردم، حرکت بیشتر مردم، مساوی با شناخت بیشتر صحنه و شناخت بیشتر صحنه به معنای اعتبارزدایی از آن روایت‌های ناقص و گفتارهای شبه واقعی است. 🔸شناخت کافی، امکان پرسش واقعی را فراهم می‌آورد. مردم متوجه می‌شوند، مساله‌شان چیست. خود را از بند مساله‌سازی‌های غیرواقعی و ناپرسش‌های اجتماعی می‌رهانند، به شناخت کافی می‌رسند و برای بهبود وضعشان مطالبات واقعی طرح می‌کنند. 🔸از همه مهم‌تر می‌توانند تشخیص دهند، روایت‌های کم‌صدایی وجود دارد که دست بر قضا برای شناخت بهتر، حرکت بیشتر را انتخاب کرده است. برای تبیین واقعیت، تلاش وافر می‌کند و قصد واقعی‌اش، تخیل زدایی، راززدایی و جهل‌زدایی است. هرچند مردم در صحنه می‌دانند، روایت واقعیت هم کم‌صداتر است هم کم‌حرف‌تر، چون حرکت را لازمه شناخت می‌داند و اهل عمل است. @jafaraliyan http://fna.ir/3e40c6 mshrgh.ir/1513661
متن‌ْآگاهی‌|جعفرعلیان‌نژادی
جامعه پرحرف، جامعه پرشبهه! ✍ جعفرعلیان‌نژادی 🔸امروز دیگر شاید کمتر کسی باشد که به تأثیر و انرژی ک
🔸دوست و برادر اندیشه‌ورزم، «سعیدتوتونکار»، متن کوتاهی در خصوص یادداشت اخیر بنده نگارش فرموده‌اند که توجه مخاطبین گرامی را به آن جلب می‌نمایم. 🔸«سعیدتوتونکار» کانالی با عنوان «دفترتمرین» به این آدرس دارند: https://eitaa.com/daftaretamrin 🔸متن مورد نظر به این شرح است: «گاهی برای کور کردن تشنگی، آدم‌ها را در حرف غرق می‌کنند. سؤال آدم را معنی می‌کند. سؤال به تو می‌گوید کجا هستی. آنگاه با کوتاه‌ترین بند حرف ارتباط برقرار می‌شود. وقتی حرف زیاد شد، سرنخ‌های سؤال گم می‌شود. یادت می‌رود کجا بودی. برای یک سؤال نپرسیده‌ات، هزار جواب روی سرت ریخته. چاه نکنده، مناره آمده است. حرف شنیدن بدون سؤال، مثل آب دادن زیاد به گلدان است. ریشه را می‌گنداند. آدم‌ها باید یک به یک حرف‌ها را پوست بکنند، مغزش را میل کنند و رشد کنند یا اگر میلی نیست، کنار بگذارند. وقتی حرف زیاد شد، با پوست می‌بلعی. ورم می‌کنی. پر می‌شوی؛ اما سیر نه. قبل از تشنه شدن، کلمه نوشیدن مایه درددل است، نه زنده‌دلی. اصحاب تحریف، نمی‌خواهند شما حرف‌ها را میل کنید. می‌خواهند آنها را ببلعید تا ندانید چه به خوردتان دادند. تا ندانید سؤالتان چیست و چه پاسخی دارد. نمی‌خواهند شما رشد کنید. می‌خواهند شما را بمیرانند، بگندانند، بیمار کنند.»
سیاست‌ورزی ناجور خاتمی و لاریجانی! ✍ جعفرعلیان‌نژادی 🔸برای آن دسته از افرادی که سیاست را فن «کسب قدرت»، «اعمال قدرت» و «حفظ قدرت» می‌دانند، تکنیک «برچسب‌زنی»،‌ مهارتی حیاتی است. زبان سیاسی این افراد، به وصله-پینه کردن چیزهای ناجور عادت کرده و به همین دلیل هم، ابایی از «ناجورخواندن رقیب» نیز ندارند. 🔸«برچسب‌زنی» نام شیک‌ و مجلسی «ناجورخوانی» است. برچسب زدن به زبان ساده، تحمیل یک وصله ناجور به تن یک‌ پدیده یا واقعیت است.‌ «ایدریئن بیرد» در کتاب زبان سیاست، کارکرد برچسب‌ها را رجوع سریع روزنامه‌نگاران و مفسران به یک پدیده یا شخصیت سیاسی، دانسته است. 🔸کار برچسب‌زن، خوراک حاضر و آماده دادن به طیف ژورنالیست‌ و مفسر سیاسی است تا به یک برداشت ساده از یک پدیده یا واقعیت چندلایه و چندبُعدی برسند. با این مقدمات، سوال اینجاست که، چرا سیاست‌مداران «دوررفته» و «بازنشسته»، به تکنیک برچسب‌زنی روی آورده‌اند؟ 🔸این روزها دو برچسب «خالص‌سازی» و «خودبراندازی» ابزار کار طیف روزنامه‌نگار و مفسر سیاسی اصلاح‌طلب و اعتدال‌گرا (میانه‌گیر) در هجمه به نظام و ارکان آن شده است و کمتر متنی می‌توان از عناصر این طیف سراغ گرفت که به نحو تلویحی یا تصریحی به این دو برچسب نپرداخته باشد. 🔸الف. برچسب‌ خالص‌سازی در کنار کارکرد ژورنالیستی خود، سه کارکرد دیگر را بدنبال دارد: اول. جایگزینی مناسب و مشروع‌تر برای برچسب تند «یکسان‌سازی» اصلاحات است. دوم. با ساده‌سازی واقعیت، تکثر و تفاوت منش‌ مدیریتی و حکمرانیِ قوای سه‌گانه، همه آنها را به یک چوب می‌راند. سوم.‌ می‌خواهد غیرمستقیم بگوید، مردم و نظام جایی برای بازگشت آنان به صحنه سیاست باز کنند. 🔸ب. برچسب خودبراندازی نیز در کنار کارکرد خوراک‌دهی به طیف رسانه‌ای اصلاح‌‌طلب، چند هدف دیگر را نیز دنبال می‌کند: اول. از زیر بار مسئولیت خرابی وضع موجود دولت مورد حمایتشان(اعتدال)، شانه خالی می‌کنند، دوم. بدنبال محو نقش پررنگ خود در دمیدن آتش براندازی و اغتشاش در سال گذشته هستند، سوم. می‌خواهند عاملیت مستقیم خود در بروز خشونت‌های احتمالی آتی را، پنهان سازند. 🔸به زعم نگارنده، برچسب‌ «خالص‌سازیِ» لاریجانی و «خودبراندازیِ» خاتمی، دو روی یک سکه‌اند‌. نوعی انقطاع از واقعیت و به بیان بهتر هراس از مواجهه واقعی با واقعیت‌های موجود، زبان سیاست‌ورزی آنان را ناجور و ناطور کرده است. از نظر آنان بهترین راه حل در شرایط فعلی، ساده‌بینی صحنه است. از این نظر برچسب‌زنی یک تکنیک ابتکاری یا تهاجمی نیست، بلکه نشانه انفعال و ناچاری است. زبان حال سیاست‌ورز ناجوربین چنین است: اگر واقعیت صحنه به نفع ما نبود، با «ناجورسازیِ» واقعیت، صحنه را خوشایند خود می‌کنیم. 🔸به اعتراف محمدرضاتاجیک تئوریسین اصلاح‌طلب، «وضعیت مزاجی و دماغی و جسمی و روحی و روانی جریان اصلاح‌طلبی امروز، چندان مساعد نیست...روح سرگشتگی، تناقض، معضل بی‌جواب، فقدان راه، عبور ناپذیری، معما و دشواری گزینش در آن موج می‌زند» به همین دلیل به اصلاح طلبان توصیه می‌کند «نباید از دوباره سعی‌کردن، شکست خوردن و بهتر شکست‌خوردن‌ بهراسند». هراس از مواجهه با واقعیت، اصلاحات را به خودبراندازی می‌اندازد، برچسب‌زنی چیزی را عوض نمی‌کند، چون با کژبینی، واقعیت کج نمی‌شود. @jafaraliyan mshrgh.ir/1513918
یأس، پایه اعمال سلطه! ✍ جعفرعلیان‌نژادی 🔸یکی از برداشت‌های صحیحی که می‌توان از فلسفه اسپینوزا وام گرفت، آن است که «نااُمیدی سوژه‌های منقاد(تسلیم)» تولید می‌کند. می‌شود اینگونه تفسیر کرد که قدرت مادی از طریق پمپاژ «غم»، سوژه‌ها را مطیع و فرمانبردار نگاه می‌دارد. به بیان دیگر اصل متأثرکنندگی انسان‌ها (غمگین‌سازی)، پایه اعمال سلطه است. 🔸پرواضح است، خروجی مأیوس‌سازی و ناامیدکردن انسان‌ها، حس غمگینی و متأثرشدگی است. یأس‌آفرینی البته همیشه به صورت مستقیم و عریان رخ نمی‌نماید. گاهی شکل امید واهی به خود می‌گیرد. پر پیداست سوژه‌های امیدوار، انسان‌های آزاد، فعال، شاد و اهل حرکت هستند. 🔸برای تبدیل کردن انسان‌های امیدوار به سوژه‌های منقاد، گفتار مأیوسانه صرف، کارگر نمی‌افتد. در اینجاست که امید واهی پاگیر افراد پرامید می‌شود.‌ گفتمان سلطه، از طریق همین اصل متأثرکنندگی و غمگین‌سازی، سوژه‌های خود را ساخته و پرداخته می‌کند. چرا می‌گوییم سلطه، چون خروجی اعمال قدرت او تبدیل انسان‌های امیدوار‌ و آزاد به افرادی آرزواندیش و مقلد است. 🔸گفتمان سلطه تنها به معنای نظام‌‌سلطه یا جریان سلطه نیست. آنها تعین‌ بیرونی و خارجی این گفتمان هستند، منظور «روابط سلطه» است که در درون همه اجتماعات داخلی امکان‌ بروز و ظهور می‌یابد.‌ بر اساس این برداشت، روابط سلطه حتی بین دو انسان متأثرکننده و تأثرپذیرنده امکان برقراری دارد. هر کس که بذر ناامیدی را در دل دیگری بکارد، ناخواسته آن فرد را تبدیل به سوژه‌ای غیرآزاد و تسلیم شرایط و وضع موجود کرده است. از این نظر گسترش ناامیدی، بسترساز سلطه بیرونی یا همان جریان سلطه است.‌ 🔸نسخه بدیل روابط سلطه در یک جامعه، وجود رابطه‌ای است‌ که در آن دو طرف هم‌زمان روی یکدیگر تأثیرگذاری متقابل ولو با شدت و ضعف داشته باشند، نوعی هم‌جوشی و پیوند شکل بگیرد. حس هم‌افقی و همردیفی وجود داشته باشد. در این روابط امید جریان می‌یابد، حرکت خلق می‌شود و ایمان به راه شکل می‌گیرد. 🔸 بنابراین ضامن رهایی از روابط سلطه، مقابله با گفتار و گفتمان یأس است. سوژه‌های آزاد نیاز به امیدواری دارند، امیدواری فضا و محیط آزادی را بازتولید می‌کند و متقابلاً محیط یا کشور آزاد، امیدواری را. هر انسان امیدواری که کشوری آزاد می‌خواهد، باید مروج امید و ایمان به راه باشد.‌ ناامیدی روابط سلطه را مستقر می‌سازد، همانطور که امیدواری روابط اجتماعی (ولایی) را. @jafaraliyan https://tn.ai/2934829
🔸امشب بخش‌هایی از مصاحبه مهم مرحوم حجت‌الاسلام «علی ابوالحسنی» معروف به «استاد منذر» را -که در سال ۸۹ از ایشان گرفتم-، منتشر می‌کنم. این مصاحبه تماماً در خصوص «شیخ شهید» (شیخ فضل‌الله نوری) بود و حاوی نکات مهمی است.
روایت مرحوم منذر از پیشگامی شیخ‌شهید در انقلاب اسلامی ✍گزیده‌ای از مصاحبه سال ۸۹ 🔸یک نکته است که بسیار اساسی و مغفول در تاریخ انقلاب است. مرحوم شیخ به فجیع‏تر‏ین وضع شهید شد. یاران او هم یا کشته شدند، یا منزوی شدند و یا تبعید شدند. ظاهراً فاتحه شیخ خوانده شد و زحماتش از بین رفت. 🔸اما نه! شیخ با قیامش و شهادتش، شکافی عمیق بین متن مردم و ملت با حکومت ایجاد کرد. [حکومت بعد از مشروطه] حکومت‏ها همه کاری می‏کردند، تسمه از گرده مردم می‏کشیدند، هر چه می‏خواستند می‏کردند و به راه خود می‏رفتند. مردم هم به راه خود. 🔸و این مانع رسوخ غربزدگی به عمق وجود ملت ما شد چون گسست ایجاد کرد. [فهمیده بودند] این حکومت، حکومت ظلم و جور است. این حکومت، حکومت دین نیست، ضد دین است. 🔸[می‌دانستند] این حکومت روی استخوان‏های خرد شده‏ی شیخ فضل‏الله بنا شده است. بنابراین حکومت یزیدی است.‌ لذا حتی مردم حقوق‌بگیر دستگاه دولتی، حقوقشان را با پیشنماز محله، مرجع تقلید یا نماینده‏ی مرجع تقلید دست‌گردان می‏کردند. 🔸حکومت همه کار کرد. سیاست و اقتصاد و فرهنگ رسمی‏آن همه خلاف اسلام و ضد اسلام بود. اما مردم از آن برکنار بودند. مردم راه خودشان را می‏رفتند. اگر این گسست ایجاد نمی‏شد، هفتاد سال تجربه‏ی غربزدگی داشتیم. 🔸 تا مغزاستخوان جامعه‏ی ما رسوخ می‏کرد. و زمانیکه امام پرچم قیام را بلند کرد، دیگر پاسخ اجابتی به او داده نمی‏شد. امام علم قیام را در جامعه‏ای برافراشت که بین مردم متدین و توده ملت و حکومت تا بن دندان غرب زده گسست وجود داشت. 🔸به این دلیل [نوعی مقاومت اجتماعی ایجاد شده بود و حکومت] بی حجابی را با ضربه بر جامعه وارد و تحمیل کردند. روسری را [به زور‌] از سر زنان مسلمان کشیدند و چادرها را پاره پاره کردند و عمامه‏ها را برداشتند و کت‏های بلندی را که غیر روحانیون می‏پوشیدند از کمر قیچی کردند و... چون گسست ایجاد شده بود. 🔸شیخ فضل‏الله با خون خودش بزرگترین سد در برابر غرب زدگی را ایجاد کرد. گسست میان ملت متدین و حکومت صددرصد وابسته و تا بن دندان غوطه خورنده در فرامین استعمار. شیخ فضل‏الله پیروز شد. بالاترین پیروزی. 🔸مستمسک بزرگ علمای ما در طول دوران مشروطیت بعد از شیخ، اصل دوم متمم قانون اساسی است که شیخ مطرح کرد. مدرس با این اصل و در پرتو این اصل به مجلس آمد و مردم  تهران و ایران شناختنش و به آن جایگاه رفیع وتأثیرگذار ش نایل شد. 🔸حاج آقا نورالله به این عنوان پرچم قیام را بلند کرد. آیت‏الله حاج آقا حسین قمی‏با این عنوان بعد از شهریور 1320 آمد و منع حجاب را برداشت و بعضی مسائل دیگر را پیاده کرد. مثل ناظر شرعیات در کشور. 🔸رژیم می‌خواست مرحوم آیت‏الله کاشانی را در 1334 بکشد، اصل دوم به دادش رسید. امام را بعد از 15 خرداد می‏خواستند محاکمه صحرایی کنند و شهید کنند و این کار را می‏کردند. اصل دوم متمم قانون اساسی به دادش رسید. 🔸گفتند مجتهد مصونیت دارد. مجتهد می‏تواند مصوبات مجلس را وتو کند. حتی امام بعد از پیروزی انقلاب بارها به این اصل برای پاسخ دادن به شبهات مخالفین و معاندین و جا انداختن بعضی مسائل در جمهوری اسلامی، تمسک کرد. 🔸خوشبختانه نهاد شورای نگهبان هم بر همان مبنا باز تولید شد. این پیروزی کمی‏نیست. این پیروزی بسیار بزرگی است. والا مردم ما آلوده به مسائل حکومت می‏شدند و غربزدگی تا مغز استخوانشان رسوخ می‏کرد. 🔸کما اینکه ما بعد از انقلاب که وارد در مدار شبکه‏ی جهانی شدیم، عین ویروسی که از طریق اینترنت وارد کیس کامپیوتر شما می‏شود، ویروس‏هایی داخل جامعه‏ی ما شد که نمونه‏هایش را مثل بروز مسائل بی حجابی و مسائل دیگر می‏بینیم. 🔸ما از طریق حکومتی که قبول داشتیم، وارد این شبکه شدیم. گریزی هم از آن نداشتیم. شیخ اگر این گسست را ایجاد نمی‏کرد ما وارد شبکه‏ی سیاسی داخل و جهانی می‏شدیم و همان بلا به سرمان می‏رفت که قابل توصیف نیست.اما خون شیخ ما را حفظ کرد و علما هم متوجه این نکته [شده] بودند. @jafaraliyan (متن کامل این مصاحبه ۱۲سال پیش در نشریه فرهنگ عمومی منتشر شده بود) mshrgh.ir/1514226
شهر غریبه‌ها یا خودی‌ها؟! ✍ جعفرعلیان‌نژادی 🔸می‌توان گفت، یکی از ذهنیت‌های رسوخ‌یافته‌ در سال‌های اخیر، تصور ساکنین شهر از یکدیگر به‌‌ عنوان «غریبه‌» است.‌ وجود این ذهنیت، تا حدود‌‌ «حد و مرز» رفتار مردم در فضاهای شهری را مشخص می‌سازد و بایدها و نباید‌های خاص خود را تولید می‌کند.‌ 🔸غریبه فرض کردن، مساوی با کشیدن دیوارهایی از بی‌توجهی یا بی‌اهمیتی شهروندان به یکدیگر است. این موضوع منجر به استقرار و تثبیت فرهنگ «کارنداشتن» مردم با یکدیگر شده است. کسی با کسی کاری ندارد و اگر فردی خلاف این فرهنگ عمل کرد، مصداق بارز «سرک کشیدن» در حوزه خصوصی دیگران محسوب می‌شود. 🔸رفتار ما مبتنی بر این فرهنگ، تنظیم می‌‌شود.‌ مثلاً من شهروند در مترو به خود حق می‌دهم در گوشی شخصی‌ام هر فیلمی یا تصویری را (حتی تصاویر خانوادگی) ببینیم و در همان لحظه این انتظار را از فرد کناری داشته باشم که چشمش به صفحه گوشی من نیفتد.‌ هرچند برای اطمینان گاهی با نگاه زیرچشمی او را می‌پایم. 🔸زندگی در میان غریبه‌ها، اقتضائات دیگری هم دارد،‌ مثلاً همه چیزهایی که در افراد موجب جلب توجه ما می‌شده است، باید کم‌کم عادی و بی‌اهمیت شود. با اینکه در‌ فرهنگ غریبگی میل به دیده‌نشدن‌ یا جلب توجه نکردن در اکثر افراد غالب است، اما برخی می‌خواهند هم دیده شوند، هم غریبه بمانند. یعنی طوری جلب توجه کنند که دیگران با آنها کاری نداشته باشند. 🔸به بیان دیگر با اینکه کاملاً جلب توجه می‌کنند، می‌خواهند از اضطراب نگاه‌های خیره به خود خلاصی یابند. یعنی هم می‌خواهند «دیده شوند»، هم می‌خواهند «نادیده گرفته» شوند.‌‌ در جامعه‌شناسی مدرن چنینی نیازی معتبر شناخته شده و با اصطلاح «بی‌اعتنایی مدنی» مشروعیت یافته است. حدوسطی بین نگاه خیره و نادیده گرفتن کامل. 🔸در واقع فرهنگ غریبگی از ما سازگاری با چیزهای عجیب و غریب را طلب می‌کند. هم ببینیم، هم نبینیم. اگر می‌بینیم، بی‌اعتنایی کنیم، انگار ندیده‌ایم. این روزها مسأله برهنگی و بی‌حجابی چنین سیری را طی می‌کند. وقتی با صحنه‌ای زننده مواجه می‌شویم، سرمان را پایین انداخته یا حداکثر تکانی به نشانه تأسف می‌دهیم و نادیده می‌گیریم.‌ 🔸ما بی‌آنکه بدانیم در حال سازگاری تدریجی با مسأله برهنگی و بی‌حجابی هستیم. جای بسی تأسف است که جامعه‌شناسان و متفکرین غریبه شهر ما هم در حال تئوریزه کردن چنین سازگاری‌ای هستند. در جاهایی دیدم که این برهنگی و بی‌حجابی را متفاوت پوشی خوانده و لازمه هضم آن را هم، بی‌اعتنایی مدنی فرض کرده بودند. 🔸بگذارید به جملات ابتدایی این متن بازگردیم. در شهر غریبه‌ها، نهی از منکر، مصداق کار داشتن و سرک کشیدن به حوزه خصوصی افراد دانسته می‌شود. در فرهنگ غریبگی، چنین صحنه‌هایی تاب آورده‌ نمی‌شود. ویدیوهای کتک خوردن آمرین به معروف زیاد شده است. فرهنگ غریبگی خشونت موجود در این ویدیوها را توجیه می‌کند، اما آن سطل ماست و این تذکر را ناهنجار می‌داند. 🔸شهر ما شهر غریبه‌ها نیست و اگر چنین ذهنیتی بوجود آمده یا داشته‌ایم، نیاز به بازاندیشی داریم. شهر ما شهر خودی‌هاست. شهر آشنایان دور و نزدیک. در شهر خودی‌ها، ارتباط و توجه معروف است نه منکر. همه به هم ربط داریم و به یکدیگر بی‌توجه نیستیم. ما یک شهر ارگانیک هستیم، برای رشد نیاز به هم‌جوشی و پیوند داریم. شهر ما مکانیکی نیست که برای کاهش اصطکاک نیاز به روغن‌کاری(بی‌اعتنایی مدنی) داشته باشد. همه ما برادر و خواهر هستیم، نگذاریم شهر دست غریبه‌ها بیفتد. @jafaraliyan http://fna.ir/3e5asy mshrgh.ir/1515228
گرگ‌ها اهلی نمی‌شوند! ✍ جعفرعلیان‌نژادی 🔸آیا می‌توان گرگ‌ها را هم اهلی کرد؟ پاسخ ساده است. نمی‌شود گرگ‌ها را اهلی کرد. اما برخی بدشان نمی‌آید شانس خود را امتحان کنند.‌ گمان می‌کنند، می‌شود آنها را تعلیم داد. فکر می‌کنند، مسأله فقط آن‌ است که به گرگ‌ها نباید گرسنگی داد. هم باید خوراک داد هم طعمه. خوراک برای پرکردن شکم، طعمه برای اطفای درندگی. 🔸اما گرگ‌ها‌ از دریدن سیر نمی‌شوند، آنقدر طعمه‌ها را می‌درند تا تمام شود. به ساز گرگ‌ها نباید رقصید. گرگ‌ها اهلی نمی‌شوند. گرگ‌ها را باید رهانید. گرگ‌ها توبه نمی‌کنند. اگر توبه به معنای بازگشت باشد، گرگ‌ها فقط برای دریدن بازمی‌گردند. گرگ‌ها غریزه دریدن دارند. رفتارشان اصلاح نمی‌شود.‌ با گرگ‌ها نمی‌شود مشق اصلاحات کرد.‌ 🔸گرگ‌ها زوزه می‌کشند، از بلندترین بلندی‌ها، از دورترین دوردست‌ها. گمان می‌کنند می‌توانند به هلال ماه چنگ بزنند، چون نمی‌توانند، زوزه می‌کشند. می‌خواهند صدایشان را برسانند. صدای گرگ‌ها بلند شده است. غریزه‌ به سمت طعمه هدایتشان می‌کند، اما طعمه به چنگشان نمی‌آید. صدای گرگ‌ها بلندتر شده است. گرگ گرسنه خطرناک‌تر است و غریزه‌اش قوی‌تر. 🔸گرگ گرسنه خشن‌تر می‌شود، میل به دریدن در او شدیدتر می‌شود، به هر دری می‌زند، اما این تقلا ضعیف‌ترش می‌کند. با اینکه خشم و صدایش بالاتر می‌رود، اما زورش کمتر می‌شود. صدای گرگ‌ها شدیدتر شده است اما تله‌ها بهتر کار می‌کنند. مسأله گرگ‌ها دیگر طعمه نیست، تله‌ها امانشان‌ را بریده.‌ گرگ‌های گرسنه نمی‌خواهند به تله بیفتند، اما تله‌ها از آنها قوی‌تر است. گرگ‌ها فهمیده‌اند برای رسیدن به طعمه، اول باید تله‌ها را بدرند. «گرگ‌ها اهلی نمی‌شوند، تله‌ها را کم نکنید، گرگ‌‌ها اصلاح نمی‌شوند، تله‌های قدیمی را اصلاح کنید.» @jafaraliyan mshrgh.ir/1515184
خانه‌ حریم می‌خواهد، خانواده حرمت! ✍ جعفرعلیان‌نژادی 🔸مدت‌هاست معلوم شده، تأمین آرامش و امنیت با آن‌ تصویر کودکانه داشتن خانه‌ای با دیوارهای محکم و بتنی، چقدر دور از واقعیت است. در قصه‌ها به ما گفته بودند برای امان‌یافتن، کافی است فقط خانه خود را محکم بسازید. بجای ساختن خانه‌ی حصیری‌ یا خانه‌ی چوبی، خانه‌ای سنگی و آجری بسازید که از شر گرگ‌ها در امان یابید.‌ 🔸بعدها معلوم شد، حتی خانه‌‌های بتنی بی حیاط‌ یا بی‌حریم، امنیت ندارند.‌ آخر اعضای خانه نمی‌توانند خود را درون آن چاردیواری محبوس کنند. آنها باید بیرون بیایند. چقدر ترسناک است که مرز ناامنی از جلوی درهای ورودی خانه‌هایمان شروع شود. چه تشویشی می‌آورد که پشت همین دیوارهای بی‌حریم خانه‌مان صدای تیروترقه آشوب، دل‌هایمان‌ را بلرزاند. 🔸فهمیدیم باید حیاطی هم داشته باشیم، با دیوارهای بلند، با دوربین‌های قوی، با صداگیر‌هایی حرفه‌ای تا حوادث پشت این مرزها، سوژه تماشای ما باشند. تا خیالمان راحت باشد اگر دیوارهای حیاطمان صدمه‌ای می‌بیند، خانه‌هایمان امن و امان است. دیگر مسأله‌ یا دردسر شیرین‌مان، توسعه این حیاط و استحکام بلندی‌های آن بود. 🔸اما امان از برخی اهالی ناسازگار، درون این خانه‌های محکم. کم‌کم فهمیدیم هم خانه حریم می‌خواهد، هم اعضای خانواده. حرمت پدری، حرمت مادری، حرمت برادری، حرمت خواهری و حرمت فرزندی. هر عضوی فارغ از ایفای نقش خود، نیاز به داشتن حد و مرزها و قلمروسازی‌هایی داشتند.‌ 🔸با این که گزندی استحکامات خانه و حیاط را تهدید نمی‌کرد و حق حیات اهالی خانه تضمین شده بود، اما این استحکام، دلیل کافی در تنظیم روابط اهالی خانه نبود. خاصه آنکه، وسوسه‌های قلمروزدایی روزبه‌روز بیشتر می‌شد.‌ اهالی‌ بدنبال نقش‌یابی‌های جدیدتری بودند.‌‌ برخی بر پدر خرده می‌گرفتند که این خانه چند و چون است و چرا آن‌گونه نیست. 🔸برخی فرزندان خانه را ترک گفتند، برخی دیگر روزن‌هایی کوچک بر تن دیوار حفر کردند و تصمیم گرفتند همبازی بچه‌گرگ‌ها شوند. آنان که ترک گفتند، طعمه گرگ‌ها شدند، اینها هم که دیوارها را سوراخ کردند، خلق و خوی بچه گرگ‌ها را گرفتند.‌ دیگر نه حرمت پدری را پاس می‌داشتند، نه خواهری و مادری و برادری را. پدر اما همه فرزندان را دوست می‌داشت، حساب آنها که رفته بودند هیچی اما گرگ‌خویی برخی فرزندان را تحمل می‌کرد. 🔸پدر می‌دانست خانه را باید حفظ کرد، قلمرو حیاط خانه را باید افزود، بی‌حرمتی برخی فرزندان و نق و نوق دیگران را باید تحمل کرد و روزن‌های دیوار را هم باید ترمیم کرد. تن دیوار ممکن بود زخمی شود، اما پی آن هرگز نمی‌لرزید. خانه بدون حیاط و خانواده بدون حریم دوام نمی‌آورد. پدر اینها را می‌دانست، خانه را محکم‌تر می‌کرد و امید را دل فرزندان روشن‌تر. پدر خانه و خانواده را با هم می‌خواست، منتها با حفظ حریم و حرمت‌هایش. @jafaraliyan mshrgh.ir/1515843
در نکوهش گِردنویسی! ✍ جعفرعلیان‌نژادی 🔸بخش قابل ملاحظه‌ای از عناصر دست به قلم و موثر اصلاح‌طلب از مکلّا گرفته تا معمّم، یادگرفته یا عادت کرده‌اند که در قلم و گفتار نیش‌دار و گوشه‌زن باشند و در رفتار گِرد و جذاب جلوه کنند. 🔸همه ما کم‌و‌بیش به تفاوت رفتار این طیف با شکل گفتار و نوشتارشان، واقفیم و در بسیاری از برخوردهایمان این تفاوت منش‌ را مشاهده کرده‌ایم. در گفتار و نوشتار، تند و تیز و گوشه‌زن ظاهر می‌شوند، اما در رفتار بسیار خود را جذاب و روادار نشان می‌دهند. 🔸در این نوشتار کوتاه، قصد نقد چنین تفاوتی را ندارم و قضاوت در خصوص این شکل از کنش‌گری را بر عهده مخاطب می‌گذارم، اما می‌خواهم به نکته‌ای اشاره نمایم. بخش قابل توجهی از جامعه دست به قلم و تبیین‌گر انقلابی، در جایی که توجیه ندارد، ترجیح می‌دهند، گِردنویس شوند. 🔸از وصف‌های کلی در نقد فلان نویسنده نقطه‌زن و بعضاً هتاک اصلاح‌طلب استفاده می‌کنند.‌ گمان می‌کنند، ضمیر مرجع خود را خواهد یافت و ذهن مخاطب را پرسوال باقی می‌گذارند. بخشی گمان می‌کنند، اگر نقطه‌ای نقد کنند، از حمایت کافی برخوردار نبوده و سپری در برابر هجوم بی‌امان جریان مقابل نخواهند داشت. 🔸بخشی دیگر نقد را مساوی با تخریب دانسته و به اشتباه خود را گرفتار برخی ملاحظات نابجای اخلاقی می‌نمایند‌. برخی دیگر به هر شکل ممکن از قرارگرفتن در یک موضع‌ مشخص، فرار کرده و خود را فراجناحی تصور می‌کنند. 🔸قصد نگارنده، توصیه به تندنویسی بی‌منطق و عصبانی‌گویی نیست. می‌خواهد بگوید، در جایی که لازم است، خودداری و پرهیز از نقدنقطه‌ای، مصداق نقض غرض تبیینی است. باید این اطمینان را به خود و جامعه دست به قلم تبیینی بدهیم که بدون قرارگرفتن در موضع مشخص و نقدنقطه‌ای نمی‌توان انتظار تأثیر اجتماعی داشت. 🔸مردم حرف محکم را واقعی‌تر از سست‌نویسی، ملاحظه‌کاری، همه‌راضی‌خواهی و گردنویسی می‌دانند. چنین پذیرش عمومی، دلیل ساده‌ای دارد و آن اینکه در زدن حرف حق و راست نباید متزلزل بود. حرف محکم، انرژی دارد، حس دارد، ملموس است. @jafaraliyan mshrgh.ir/1515910
پروژه تولید گناه‌ جمعی! ✍ جعفرعلیان‌نژادی 🔸شاید یکی از لایه‌هایی که در مسأله رسوایی‌های اخلاقی و بی‌حجابی‌های اخیر، کمتر مورد توجه قرار گرفته، پیشرانی این دو گناه به ظاهر فردی در ایجاد فضای «گناه جمعی» باشد. 🔸در این یادداشت کوتاه می‌خواهم یکی از پشت‌پرده‌های بروز و ظهور چنین پدیده‌هایی را مورد تأمل قرار دهم و به این دو مسأله از زاویه نقش آنان در ایجاد جامعه‌ای سازگار با گناه، نگاهی ویژه داشته باشیم. 🔸شاید یکی از ابعاد حرام‌ سیاسی اعلام کردن گناه بی‌حجابی نیز همین مسأله باشد. گناه‌جمعی خروجی «جامعه سازگار با گناه» است. جامعه سازگار با گناه، یا «بی اعتنا به منکر»، مستعد انفعال و پذیرش گناه می‌شود. 🔸در جامعه پذیرای گناه و منفعل، زمینه مظلوم واقع شدن و تبعیت از ظالم ایجاد می‌شود. وابستگی، سلطه‌پذیری، یأس و کسالت از یک‌طرف، خالی کردن جبهه‌حق و میل به سکوت و بی‌عملی در دفاع و طرفداری از آن، طرف دیگر این پروژه خطرناک است. 🔸خطر از دست رفتن استقلال نیز چنین جامعه‌ای را تهدید می‌کند. بنابراین در کنار اثرات مخربِ آنی و مقطعی انتشار فلان رسوایی اخلاقی یا بی‌حجابی‌ها و بدن‌نمایی‌های خیابانی، نباید از تأثیرات جمعی، ذهنیت‌ساز و رسوب‌کننده این گناهان در روان‌جمعی غفلت کرد.‌ 🔸در این خصوص نمونه‌های تاریخی نیز قابل اشاره است.‌ شاید شهر کوفه یکی از روشن‌ترین‌ مثال‌های جامعه سازگار با گناه باشد که مرتکب بزرگ‌ترین گناه جمعی تاریخ، یعنی خالی کردن پشت ولی و امام‌ زمانه خود شد، گناهی که عذاب وجدانش هنوز هم دست‌ از سر مردم این قطعه جغرافیایی برنداشته است. 🔸نمونه دیگر، کنارکشیدن مردم صدرمشروطه در دفاع و حمایت از شیخ فضل‌الله بود،‌ موردی که به بیان و تحلیل رهبری، مصداق نوعی گناه جمعی بود. طبیعی است بعد از انقلاب اسلامی، در یک کشور با مردمی چنین آگاه، اهل حق و با تجربه، پروژه تولید گناه جمعی، باید بسی پیچیده‌تر و چندلایه‌تر طراحی شود.‌ 🔸به زعم نگارنده، دو بعد از ابعاد این پروژه پیچیده، «عمومی‌کردن پنهان‌ترین گناهان» و «عادی‌سازی عمومی‌ترین گناهان»، است. در این پروژه، جدا از نقش مستقیم دشمن و دست پیدای او، طیفی از نخبگان و متفکرین معارض قرار دارند که در حال صورت‌بندی مفهومی و نظری چنین تغییرات اجتماعی هستند. 🔸تقریباً در همه این نظریه‌های سازگاری با گناه، فصل مشترک، تئوریزه‌کردن عنصر بی‌ارادگی و ناتوانی انسان در برابر تغییرات اجتماعی و لزوم همراهی با آن است. برخی مانند همچون مهدی بازرگان در کتاب سازگاری ایرانی، چنین عنصری را ذاتی شخصیت ایرانی می‌داند(!)، که به دلیل تجربه «زیست‌زراعی»، منفعل و سازگار و توسری‌خور است. 🔸البته او این وصف را در خصوص جامعه قبل از انقلاب اسلامی روا می‌دارد و منظورش عادت ظلم‌پذیری در برابر حاکم ظالم است. اما همین ایده که متناسب با فضای جامعه پیشاانقلابی است مستمسک جامعه‌شناسی دیگر همچون سعید معید‌فر در نظریه «سازگاری عرفی» برای توجیه فرهنگ بی‌قانونی یا قانون‌ستیزی می‌شود. 🔸او می‌خواهد فرهنگ قانون‌گریزی برخی از مردم را توجیه کند، بنابراین می‌گوید مردم قانون را به زبان خودشان ترجمه می‌کنند. انفعال در برابر تغییر منفی در این نظریه مشهود است. 🔸 مورد زننده‌تر دیگر فردین علیخواه جامعه‌شناس جوان‌تر این جبهه است که در یادداشتی با بهره‌گیری از نظریات فلان جامعه‌شناس غربی بی‌حجابی را به تفاوت و تکثر در پوشش(متفاوت‌پوشی)، تقلیل می‌دهد و برای پذیرش آن پیشنهاد می‌کند بی‌اعتنایی مدنی، لازمه زندگی شهرنشینی است! 🔸از این دست موارد هر چند اندک اما باز هم وجود دارد. غرض آن بود که بدانیم، پشت ظاهر چنین گناهانی، ابعادی نادیدنی‌تر موجود است که زمینه تولید گناه جمعی را فراهم می‌سازد. گناه جمعی موجب توقف، کندی‌ حرکت، کسالت، سلطه‌پذیری و در نهایت خلوت‌شدن جبهه حق می‌شود‌. نسخه بدیل و راهگشا، سازگاری جامعه با سنت‌های الهی است نه بی‌اعتنایی به گناهان. @jafaraliyan https://tn.ai/2939025 mshrgh.ir/1516635
یادداشت «پروژه تولید گناه جمعی» 🔸ارتکاب حرام سیاسی، زمینه ایجاد «جامعه سازگار با گناه» را فراهم می‌کند. جامعه سازگار با گناه، فضای تولید «گناه جمعی» را آماده می‌کند. در حال حاضر پروژه تولید گناه جمعی با دو عملیات مخرب دنبال می‌شود: اول. «عمومی‌کردن پنهان‌ترین گناهان» (اشاعه فحشای پنهان) دوم. «عادی‌سازی عمومی‌ترین گناهان» (بی‌اعتنایی مدنی به بی‌حجابی). گناه جمعی، جامعه را مستعد شکست کرده و سرآمدی امت اسلامی را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد. @jafaraliyan