🔸چهارم. فرآیند نامگذاری یا سازوکار نامگذاری: تولید گفتارهای تهی روی استنادات غیرواقعی و جا زدن آن به عنوان مطالبه عمومی سازوکار کلی فرآیند نامگذاری است. به صورت نرمال برای تبدیل یک تقاضا -یا درخواست جزئی پاسخ داده نشده از سوی سیستم- به یک مطالبه جمعی، شکلگیری زنجیره همارزی لازم است.
🔹یعنی اگر خواسته من کشاورز، یا من صنعتگر، یا من معلم، یا من استاد دانشگاه با پاسخ کاملی از سوی سیستم مواجه نشد و خروجی این درخواست و پاسخ رضایت نبود، خواستههای جزئی و متفاوت ما وقتی تبدیل به مطالبه جمعی میشود که بتواند توسط یک گفتار یا شعار نمایندگی شود.
🔹 گفتاری که بین هیچ کدام از تقاضاها تقدم و تاخر لحاظ نمیکند. یعنی همه را هم ارزش میداند. حتی در خصوص خواستههای صنفی هم نیاز به شکلگیری زنجیره همارزی وجود دارد. چون به عدد شاغلین یک صنف، تقاضاهای متفاوت وجود دارد.
🔹بنابراین یک صنف میتواند به صورت نرمال به یک شعار ارگانیک رسیده و با کسب مجوز اقدام به طرح مطالبه خود کند. یعنی صدایش را به گوش مسئولین برساند و بگوید سیاستهای اعمال شده قبلی نتوانسته رضایت جمعی ما را جلب کند.
🔹در برابر این سازوکار ارگانیک و نرمال، یک سازوکار تحمیلی وجود دارد که بر اساس واقعیت تصویری شده، بدنبال تولید مطالبهای غیرواقعی است. منتها چون از تکنیکهای گفته شده بهره میبرد، تا حدودی در ایجاد انحراف در مسیر خواستههای عمومی موفق میشود.
🔹مثلا همین شعار «زن، زندگی، آزادی» یکی از گفتارهای تهی است که بجای مطالبات واقعی زنان جا زده شده است. زنان بعد از انقلاب، شاهد یک تغییر اساسی حتی جزئی.ترین امور روزمره شان بودهاند. مطالبه واقعی جامعه زنان، میتوانست روی حوزههای واقعی این قشر، مثلا درخواست برای رفع تبعیض در استخدام هیئت علمی دانشگاهها، یا درخواست برای رسیدن به پستهای کلان تر مدیریتی در کشور، یا ایجاد کمپین برای تغییر شرایط زندگی زنان بیسرپرست یا بدسرپرست باشد.
🔹 پیامدهای آن گفتار تهی، اکنون، مطالبات واقعی جامعه زنان را نادیده گرفته و آن را تنها در یک چیز ملموس جزئی مانند حجاب خلاصه کرده است. گفتاری واقعی است که سهم زنان را در نقش آفرینی سرزمینی و تولید سیاست قویتر کند.
🔹گفتاری که پتانسیل نیمه فعال زنان را برای غلبه بر مشکلات جاری فعال کند. گفتاری که تولید امید کند نه یاس و ناراحتی و رد و طرد. گفتاری که در پی ساختن باشد، نه تخریب و خشونت و...
mshrgh.ir/1523548
http://fna.ir/3eq2xq
طعم شیرین نظم!
✍ جعفرعلیاننژادی
🔸در ادبیات دینی و گفتار عرفی ما مطرح است که «سلامتی» و «امنیت» از آن دست نعمات و دستاوردهای بدیهی شدهای است که قدرش آنچنان شناخته نمیشود. مگر وقتی که ناامنی ایجاد شود یا خدای ناخواسته سلامتیمان را از دست بدهیم.
🔸به نظر میآید میتوان علاوه بر این دو نعمت که در حالت عادی برای ما مجهول است، نعمتی دیگر را نیز افزود که در طول یکسال اخیر قدرش بیشتر شناخته شد. آن نعمت یا عنصر بدیهی شده «نظم» است. از یک نگاه میتوان، حتی نظم را پیشنیاز امنیت دانست.
🔸معنای نظم وقتی بیشتر برای ما روشن شد که گوشههایی از تجربه بینظمی را در سال گذشته از سر گذراندیم. این اتفاق هنگامی رخ داد که ارج و قرب بچههای فداکار نیرویانتظامی و پلیس، نزد برخی اذهان مورد خدشه قرار گرفت.
🔸یعنی قوای حافظ نظم در خیابان، هم در تیررس برخی نگاههای بغضآلود قرار گرفتند و هم در مقابل بینظمی آشوبگران. به این ترتیب در کوران اغتشاشات، بچههای ارزشمند فراجا را، نوعی حس تنهایی اذیت میکرد. آنها از سکوت خواص در عدم حمایت از خود نیز رنجیده بودند.
🔸با اینکه پلیس حافظ نظم بود، اما در شرایط غبارآلود آشوب، برای جداشدن صف معترضین از آشوبگران، تا پای جان صبر کرد. مردم کم کم قدر این نظم بدیهی شده را فهمیدند. مردم متوجه شدند اگر بی نظمی بر خیابان مسلط شود و تشخیص دوست از دشمن ممکن نباشد، کاری هم از دست پلیس ساخته نیست.
🔸صف معترضین کمکم از آشوبگران جدا شد و مردم خواهان اقتدار پلیس برای تثبیت نظم بیشتر شدند. مطالبه اقتدار عمومی شد و حتی در موضوع بیحجابی شدت یافت. مردم در مسأله بیحجابی، پیامدهای کم اثر شدن یا ابیاثر شدن نقش پلیس را دیدند.
🔸حالا یکسال از اغتشاشات گذشته، مردم قدر بچههای ارزشمند و جوانان فداکار نیروی انتظامی را روز به روز بیشتر فهمیدهاند. هفتهای و بلکه روزی نیست که خبر شهادت بچههای فراجا شنیده نشود. این روزها همین بچهها برای حفظ و ارتقای نظم، در ایام سالگرد اغتشاشات، روز و شب در حال پاسداری از شهر و میهن هستند.
🔸منتها حالا همه چیز فرق کرده، دیگر نه خبری از آن نگاههای بغضآلود است، نه آشوبگری جرأت به میدان آمدن دارد. گزارشات بچههای نیروانتظامی حکایت از حمایت و تقدیر و تشکر مردم دارد. آنها هم در میادین اصلی شهر، به لطف شروع ایام ربیع، گاهی بین مردم شربت و شیرینی پخش میکنند. مردم در حال چشیدن طعم شیرین نظم و امنیت هستند.
@jafaraliyan
mshrgh.ir/1529152
برای شهید یاسر شجاعیان
🔸از یاسرشجاعیان چیز زیادی نمیدانم. منظورم همین بسیجی سادهای است که چند روز پیش جانش را فدای امنیت مردم شهرش کرد. از او تنها یک تصویر با لباس تاکتیکی بسیج، ویدئویی کوتاه از خانه ساده و کوچکش و تصاویری از مادر و دختر هفت سالهاش، دیدهام.
🔸اما همین چند صحنه کوتاه، برای تصویر کردن زندگی او کافی است. شهید زندگی آنچنانی نداشت، اما همه زندگی مادر و دخترش بود. زندگی او ساده بود، آنقدر ساده که با چند جمله جمع میشد. چون نه پذیرایی جدا، نه آشپزخانه جدا و نه اتاق خواب جدا داشت. همهاش یکجا جمع بود.
🔸این خانه همه وجودش (آشپزخانه،پذیرایی،خواب) را در یک چاردیواری، جمع کرده بود. آنقدر جمع و جور که با یک ویدیوی ۹ثانیهای تمام زیر و زبرش را نشان میداد. خانه ساده بود، اما هر سه آنان را تنگ بغل گرفته بود. حکایت این خانه معلوم بود. دختر منتظر بابا، مادر منتظر پسر.
🔸درست مانند همان لحظه که خبرش را برای مادر و دختر بردند. دختر هفت سال دارد، نمیداند چگونه باید سوگوار پدر باشد، مادربزرگ اما میداند و نمیخواهد به روی خودش بیاورد. آخر او دیگر همه زندگی دختر است. حالا بابای دختر و پسر آن مادر شهید شده است. پسر چشم تنش بسته شد، اما چشم جانش را باز کرد. او مادر را بهتر میبیند، دخترش را هم بیشتر...
@jafaraliyan
ردِ پای چپها در حوادث پاییز ۱۴۰۱
✍ جعفرعلیاننژادی
🔸چگونه چپهای ایرانی به کارگران اعتراض طبقه سرمایهدار تبدیل شدند؟ برای فهم آشوبهای ۱۴۰۱، باید گروههای فعال در آشوب را بازشناسی کرد و به ادعایشان توجه ویژه نمود. یکی از گروه های فعال در آشوبهای ۱۴۰۱ چپها بودند. چپ ها هم در خیابان و هم در شبکههای اجتماعی حضور چشمگیری داشتند و به عنوان نیروهای اصلی آشوب به وضوح قابل مشاهده بود.
🔸 سوال اینجاست که چپها که مطابق همیشه باید خاستگاه اعتراضاتشان اقتصادی میبود نه فرهنگی، چطور سر از مطالبات فرهنگی و مطالبه کشف حجاب درآوردند؟ همیشه عدالتخواهی و مطالبات طبقه کارگر و فقرا مسئله چپها بود اما این بار به آشوبی با خاستگاه فرهنگی پیوستند. به آشوبی که مطالبهگرانش از طبقه متوسط و ثروتمند جامعه بودند که برای زندگی بورژوازی خود خواهان عدم مداخله دولت در نوع پوشش خود بودند؟
🔸در آشوب ۱۴۰۱ چپها در مقیاس داخلی تبدیل به کارگران اعتراضِ مطالبات فرهنگی طبقه بورژوا شدند و در مقیاس جهانی تبدیل به کارگران اعتراضِ مطالبات سرمایهداری جهانی از جمهوری اسلامی شدند؟ چگونه این اتفاق افتاد؟
🔸پاسخ را باید در رویکردهای چپ نو یافت. آنتونیو نگری، مارکسیستی است که با قرائت نو اسپینوزایی تلاش میکند صورتبندی جدیدی ارائه دهد تا شاید چپهای همیشه شکست خوردهی تاریخ را به حرکت وادارد. او به همراه مایکل هارت، کتاب اسمبلی را به نگارش درآورد که به فارسی هم ترجمه شده است. کتاب به اعتراضات پست مدرن نظر دارد و آنها را صورتبندی میکند. اتفاقات سال ۱۴۰۱ را با این کتاب میتوان توضیح داد.
🔸این کتاب به ما میگوید که باید از «ایده»ها عبور کرد و به میل رسید. بدان معنا که باید امیال را جایگزین ایدئولوژیها نمود. دیگر ایدئولوژیها حرکتآفرین نیستند بلکه این بار باید امیال آدمی بنیاد حرکتهای جمعی و اعتراضی قرار گیرد. این کتاب به ما میگوید دیگر باید از ذهن و فکر عبور کرد و به «تن» توجه داشت. باید وضعیت را تنانه تحلیل کرد.
🔸چپهای نو با گذر از فکر و ایدئولوژی به تن و امیال تن رهنمون شده تا شاید افقگشایی کنند و سرمایهداری را مغلوب نمایند. چه عجیب است که از منظر نگری و دیگرانی، برجستهکردن پرداختن بشر به امیال تنانه، راه فرض شده است. امیالی که تا دیروز به مثابه ابزار سرمایهداری برای پیشبرد سیاست کنترل اجتماعی به کار گرفته میشد! شاید نگری و دوستانش، تلهی سرمایهداری برای چپها باشند که آنها را به چنین سرابی کشانده است.
@jafaraliyan
🔹این یادداشت در صفحه اینستاگرامی گفتاران (goftaran@)، منتشر شده است.
https://www.instagram.com/p/CxbOjjzI7pO/?igshid=MzRlODBiNWFlZA==
کدام فوتبال؛ کدام رونالدو!؟
✍ جعفرعلیاننژادی
(چرا نباید در ماجرای رونالدو جامعه ایرانی را تحقیر کرد؟)
🔸اول. چه بخواهیم، چه نخواهیم فوتبال به بخشی از سرگذشت روزانه ما تبدیل شده است. این موضوع حتی برای آنانکه هضم در فرهنگ طرفداری و هواداری تیمهای فوتبالی نشدهاند، قابل چشمپوشی نیست. فوتبال از آن دست چیزهایی است که به راحتی وارد گفتار روزمره ما شده و عملا ندانستن و بیگانه بودن برخی افراد نسبت به این موضوع، چه بسا به قیمت حذف آنها در گفتارهای روزانه تمام شود. این روزها افراد معدودی هستند که حاضرند بپذیرند در این گفتگوهای داغ دوستانه، تبدیل به نظارهگری عادی و بیسخن شوند. برای بسیاری از خانوادهها حتی قرمز یا آبی شدن فرزندان یکی از سرگرمیهای شیرین پدر و مادرها بوده است. به هر حال فوتبال سرنوشتی سوا از ورزشهای دیگر پیدا کرده است. همزمان که بچهها قد میکشند، اطلاعات فوتبالی آنها نیز رشد میکند. حتی گرایش و میل آنها شدیدتر هم میشود. برای بسیاری از نوجوانان فوتبال، انگیزهای برای خروج از منازل و رفتن به باشگاههای ورزشی میشود.
🔸دوم. برای کودکان و نوجوانانی که سبقت جستن در اطلاعات فوتبالی مزیت محسوب میشود، فوتبال تنها یک ورزش برای تندرستی محسوب نمیشود. کودکان و نوجوانان ما با فوتبال زندگی میکنند. با فوتبال خود را ارائه میدهند. در فوتبال خود را جای بازیکنان بزرگ قرار میدهند. در فوتبال خود را گزارش میکنند. علاقه به بازی و گزارش کردن آن در کودکان و نوجوانان، ریشه در بروز خویشتن یا بازنمایی خویش دارد. فوتبال به او هویت میدهد. نوجوان از طریق وارد شدن در جلد ستارگان بزرگ، خود را تعریف میکند. یعنی میخواهد بگوید، من هم رونالدو هستم یا من هم مسی هستم. یعنی عنصری مهم هستم، غیرقابل نادیدهگرفتن، بدرد تیم خوردن و حتی غبطه خوردن دیگر اعضای تیم. میخواهد بگوید و به جایی برسد که سر یارکشی او، دعوا باشد.
🔸سوم. علاقه به ستارهها، یا با ستارهها خود را تعریف کردن، تنها محدود به خودگزارشگری نمیشود. نوجوان با فوتبال خود حریف میطلبد، رقابت میکند. ستارگان سوژه رجزخوانی او میشود. برای نوجوانان، چیزی که هم با آن خود را معرفی کنند و هم با آن حس رقابت جوییشان را پاسخ گویند، تبدیل به سوژه دائمی حرف زدن و گفتن میشود. به هم میگویند: «دیشب بازی رئال را دیدی، یا بازی بارسا را دیدی». چه سوژهای بهتر از این که حرکات ستارگان محبوبشان در بازی شب گذشته را بازگو کنند. فوتبال این چنین به فضای گفتار روزانه ما وارد شده و میشود. فوتبال یک چیز معمولی نیست که راحت بتوان تحلیلش کرد. در این بگو مگوها و کریخوانیها، ستارگان هم دیگر بازیکنان معمولی فوتبال نیست. بزرگ میشوند، بزرگ و بزرگتر. بزرگتر از چیزی که اول بوده. حالا همان ستاره میشود، نشانه قدرت و غلبه. اگر ستاره من گل بزند، گویی من گل زدهام و با این کار، کل دوست مقابل خودم را می خوابانم.
🔸چهارم. حالا یکی از همین ستارگان به ایران آمد و رفت. برای نوجوانان و جوانانی که این چنین با فوتبال بزرگ شدهاند و با ستاره محبوبشان از پشت قاب تلویزیون ارتباط داشتهاند، یک فرصت استثنایی بوجود آمده است. یک امکان واقعی بوجود آمده است. نوجوان میداند، که برای دیدن رونالدو تنها یک روز و یک شب زمان دارد. دیدن رونالدو برای او یک تجربه ناب تکرار نشدنی است. چیزی است که میتواند مایه مباهات او باشد. چیزی که میتواند دوباره خودش را با آن توضیح دهد. رونالدو شاید چیزی حدود 40 ساعت در ایران باشد، و نوجوان این را میداند. اهمیت دیدن رونالدو به همین فرصت کم و کوتاه و سخت دست یافتن است. رونالدو برای او همه چیز نیست، او با ندیدن رونالدو چیزی را از دست نمیدهد، اما با دیدنش چیزی را بدست میآورد که میتواند عمری از آن حرف بزند.
🔸پنجم. از این نظر تلاش برای دیدن رونالدو، چیزی همپایه از دست دادن نیست، نوجوان نمیخواهد کم شود. او بدنبال بهتر شدن است. قضاوت در مورد چنین استقبالی و چنین شوری، چیزی در مورد ماهیت جامعه به ما نمیگوید. این تصاویر نشانه تخلیه هیجان نوجوان نیست. او نیامده تا هیجانش، میل به تحرکش تخلیه شود. او آمده چیزی از رونالدو به سوغات بگیرد. حتی اگر موفق نشود با او مواجه شود، نمیخواهد این شانس را از دست بدهد. هیجان نوجوان برای دیدن رونالدو طبیعی است. همه جایی است. چیزی که طبیعی نیست، هیجان استقبال برخی مسئولان تیم میزبان است. چیزی که طبیعی نیست، دادن سوغاتی گران قیمت به رونالدو است. چیزی که طبیعی نیست، گزارش لحظه به لحظه یک رسانه ورزشی از حضور رونالدو در ایران است. اینها را باید بهتر دید، بیشتر دید ...
@jafaraliyan
mshrgh.ir/1529601
سنت حسنه «چله اشک» در دامغان
✍ جعفرعلیاننژادی
🔸یکی از سنتهای زیبا و الگوساز موسم عزاداری آقا اباعبدالله(ع) در شهرستان دامغان، اقامه مجلس عزای چهل روزه به همت جمعی از مردم و هیئتیهای پای کار با عنوان «چله اشک» و ماتم است.
🔸چله اشک، در میانه ایام محرم و صفر برگزار میشود. مردم در این سنت حسنه، تصمیم میگیرند با کاروان اسرای دشت کربلا همگام و همقدم شوند و عزادار واقعی مصائب خاندان اهل بیت(ع) در شام بلا و بازگشت به صحرای نینوا باشند.
🔸چله اشک بستر چنین تجربه وجودی را فراهم میکند. روضه رکن جداییناپذیر این سنت حسنه است. روضهای که قرار نیست تنها گریه بگیرد، میخواهد نوعی آگاهی حسینی ایجاد کند. این آگاهی که همه راهها از حسین(ع) در عاشورا شروع میشود و به حسین(ع) در اربعین ختم میشود.
🔸بعد از اربعین و تجربه آن سفر و پیادهروی سخت، تازه عزادار تن و جانش مستعد تجربه حلم حسنی(ع)، میشود. اربعین تحمل سختیکشیدن و صبر را در عزادار بالا میبرد. روضهها و مجالس ادامه مییابد تا به شهادت امام حسن(ع) و رحلت (شهادت) حضرت رسول(ص) برسد.
🔸دامغانیها به ۲۸ صفر، «چهل و هشتم» میگویند. یعنی چهل و هشت روز بعد از عاشورا. عدد چهل و عدد هشت در ادبیات دینی ما معنادار است. گمان میکنم، عزادار در چهل و هشتم، میخواهد محصول عزای دوماهه خود را درو کند. جنس اشک و ماتم این روز، متفاوت است.
🔸عزادار اکنون با حلم حسنی(ع)، در جستوجوی مقام رضا است. برای او پرسش این است که آیا توانسته رضای الهی را در این عزاداری دو ماهه حاصل کند. چه پرمعناست که پایان صفر مزین به نام امام هشتم ما، یعنی حضرت رضا(ع) است.
🔸در چله اشک عزادار فلسفه حرکت حسینی (ع) را با وجود خود تجربه میکند. سر حرکت حسینی(ع)، تلاش و جهاد تا پای جان در راه رضای الهی است که جز با صبر و بردباری حاصل نمیشود. هیئت انصارالرضا دامغان بانی این سنت حسنه شده است. سنتی که در سالهای پیشرو بیشتر از آن خواهیم شنید، نه فقط در این شهر بلکه در سراسر کشور. انشاالله
@jafaraliyan
mshrgh.ir/1529619
زنان ترجیح میدهند، مردانشان پول دربیاورند
✍ جعفرعلیاننژادی
🔸وقتی از خشونت علیه زنان گفته میشود، ناغافل ذهنمان به سمت انواع آزار و اذیتهای تنانه یا درشتگوییهای کلامی علیه آنان، سوق پیدا میکند. این سوگیری غیر ارادی ذهنی، توجه ما را از تمرکز روی اشکال پیچیدهتر و سختتر خشونت -که رژیمهای سرمایهداری علیه زنان روا میدارند-، سلب میکند.
🔸 در گفتگوی اخیر خانم علمالهدی با رسانه آمریکایی، نکتهای توجه نگارنده را جلب کرد که بی ارتباط با موضوع این یادداشت نیست. ایشان به نحوی، رابطهای بین فمینیسم و خشونت برقرار کردند و دلیل رواج جنبشهای فمینیستی در غرب را گرایش به خشونت در میان جامعه زنان این کشورها دانستند.
🔸نگارنده قبلا در دو یادداشت «زن، مرد نیست» و «زن، وجود ندارد»، تا حدودی به آن شکل پیچیده خشونت سیستماتیک علیه زن غربی پرداخته است. اکنون به بهانه مصاحبه اشاره شده، میخواهد زوایای تاریکتر بحث را روشن سازد.
🔸در یک جمله ساده ریشه اصلی خشونت علیه زن غربی، فرهنگ منحط انکار تفاوت بین زن و مرد است. تقریبا از میانه قرن ۱۶ میلادی که فرهنگ سرمایهداری در سراسر اروپای غربی فراگیر شد، همزمان ارزشهای آن نیز در میان مردمان این کشورها مسلط شد.
🔸 به گفته مک کلاسکی اقتصاددان آمریکایی، مردم در کشوری مانند هلند برای اولین بار در اواسط قرن 16، عمل پسانداز و انباشت سرمایه را بر عادتِ روزی خوری و دم غنیمت شماری، ترجیح دادند. دیری نگذشت این اقدام آنها تبدیل به فضیلتی سراسری شد. یعنی تلاش برای تولید ثروت انباشته و فراتر از حد نیاز، تبدیل به عرفی سراسری شد.
🔸کسانی هم موفقتر محسوب میشدند که توانایی تولید ثروت بیشتر داشته باشند. طبیعتا از این نظر مردان قدرت بیشتری داشتند و جالب است که همزمان تغییرات مذهبی (رشد مذهب پروتستان) درون آیین مسیحیت نیز ارزشهای مردانه را بر صدر مینشاند.
🔸این تغییرات، زنان را برای تبدیل شدن به عناصر ارزشمند جامعه سرمایهداری، محکوم به الگوگیری از مردان میکرد. در یک پروسه طولانی آنان سعی کردند، خود را به الگوی مطلوب اقتصادی جامعه غربی نزدیک کرده و شبیه سازند. انکار تفاوت بین زن و مرد مهمترین پیامد چنین فرآیندی بود.
🔸همه مشکل از همین جا شروع شد. یعنی زنان تعریفی مردانه از هویت زنانه خویش داشتند. اولین بارقههای خشونت در چنین نقطهای پدیدار شد. در واقع زنان با انکار هویت زنانه، درگیر نوعی خودآزاری شده بودند. همچنین، استقلال در خودبیانگری را از دست داده بودند.
🔸در واقع اجازه دادند، تعریفی از زن در جامعه جا بیفتد که مردان به آن مایل بودند. انکار تفاوت، زنان را دچار نوعی رنج شیءگشتگی کرده بود. جریانهای فمینیستی در چنین بستری پدید آمده و رشد کردند. آنان به راستی به دنبال احقاق حقوق زنان بودند، اما حقوقی که تفاوتهایشان را با مردان کمتر میکرد نه اینکه متمایز کند.
🔸در امواج بعدی فمینیسم (رادیکال)، مسأله بغرنجتر میشود، چون این آگاهی کاذب پیدا میشود که تلاش برای احقاق حقوق زن، یعنی پذیرش انفعال و زنانگی. در عوض باید بگوییم اصلا زن و مردی وجود ندارد. زن مرد است، همانطور که مرد هم میتواند زن باشد. همه این تفاوتها اعتباری است و قابل تغییر.
🔸بنابراین انواع انحرافات جنسی روابط نظیر «زن با زن» و «مرد با مرد»، «زن مردنما با زن معمولی»، «مرد زن نما با مرد معمولی»، مشروع شد. این وسط اما قربانی زن بود. زن سوژه اصلی خشونت سیستماتیک بود. هویت زن در فرهنگ سرمایه داری انکار شد و در فمینیسم «زن انکار شده»، ناپدید شد. جنسیت اعتباری شد.
🔸 بنابراین رواج فمینیسم، یا تمایل به جریانات فمینیستی، نشانه پنهان وجود خشونت نهادینه و سیستماتیک در یک جامعه است که ریشه در انکار تفاوت بین مرد و زن دارد. در مقابل تایید تفاوت، زمینه هویت یابی زنانه و آزادی و استقلال جامعه زنان را ایجاد میکند.
🔸تایید تفاوت، نقشهای واقعی زن و مرد را تثبیت میکند. زن نیازی نمیبیند که شبیه مردان شود. زنان ترجیح میدهند مردانشان بیرون کار کرده و پول دربیاورند. البته زنان ایرانی بیرون هم کار میکنند، اما نه برای شبیه شدن به مردان، بلکه برای زن ماندن و الگوشدن.
@jafaraliyan
شهیدان زنده میدارند، اللهاکبر!
✍ جعفرعلیاننژادی
🔸گاهی یک قطره خون، عصاره و چکیده یک گفتار عمومی فراموش شده است و به مردم یادآوری میکند، از چه چیزهایی غفلت کردهاند. هرچند حافظه جمعی یک جامعه به این راحتی پاک نمیشود، اما هیچ تضمینی وجود ندارد که گاهی روی آن غباری نشسته و مردم گذشتهشان را از یاد ببرند.
🔸خون کار خودش را میکند، اما نه هر خونی. خونی که یادآور باشد. مثل خون شهدا. از این نظر شهدا نگهدار حافظه جمعی یک ملت هستند، نمیگذارند میراث باشکوه یک ملت تبدیل به تاریخ شود. شهید از آن دست واقعیتهایی است که تمام نمیشود، راه شهادت هم به پایان نمیرسد.
🔸مهم آن است که در تاریخ یک کشور، کسانی باشند که برای ملت شدن، از جان مایه گذاشتهاند. خاکی که خون دیده باشد، دست به دست نمیشود. شهید پایه این استقامت است. مردم ما با شهدا مردم ماندند. ملتی که شهادت ندارد، آزادی هم ندارد. ملتی که آزاد نباشد، دوام نمیآورد.
🔸شهدا به فرموده امام خمینی(ره)، ذخائز عالم بقا هستند، گمان میکنم به همین نسبت دلایل بقای دنیای فانی نیز هستند، چون نمیگذارند گرد فراموشی روی برخی گفتارها بنشیند. به شکل عجیبی نوا و صدای رزمندگان شهید دوران دفاع مقدس، همین الان ما را خطاب قرار میدهند. وقتی حرف از فراموشی یک گفتار یا معروف کمرنگ شده زده میشود، پای خون است که به معرکه باز میشود.
🔸خون دروغ نمیگوید، خون امضایی پاک نشدنی و تضمینی همیشگی پای صداقت یک گفتار یا عملکرد مجاهدانه است. شهید جان جهان مردم است. راهش تمام نمیشود. تداوم پیدا میکند، علیالخصوص وقتی جامعه برای مدت کوتاهی یادش برود چه بوده و چگونه چنین شده است.
@jafaraliyan
اتحاد بر محور یک کتاب زنده
✍ جعفرعلیاننژادی
🔸با خود فکر میکردم، اگر جمهوری اسلامی برای سیوهفتمین بار کنفرانس بینالمللی وحدت اسلامی را برگزار نمیکرد، چه بر سر آرمان اتحاد اسلامی میآمد. برایم سوال بود آیا برگزاری بیوقفه این کنفرانس طی چند ده سال، تأثیری واقعی هم روی مقوله وحدت اسلامی داشته است.
🔸راستش را بخواهید، بنده دوران دانشجویی خود را از دانشگاه مذاهب اسلامی تهران، شروع کردم. همان دانشگاهی که نقش اول مشارکت در برگزاری این کنفرانس را ذیل مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی داشت. من در آن دوران با دیده تردید، به این کنفرانس نگاه میکردم.
🔸اصلا در محافل دانشجویی رویکرد انتقادی داشتن به مسأله تقریب و کنفرانس وحدت مُد بود. با این حال همه منتظر بودیم تا کنفرانس وحدت برگزار شود و ما هم به عنوان مدعو افتخاری در سالن اجلاس سران حاضر شویم. کنفرانس وحدت، تنها اتفاق مهم سال بود که دانشگاه کوچک ما را سر زبانها میانداخت و همین برای ما کافی بود.
🔸ما در آن سالها، پیرو همان رویکرد انتقادی، «ایده تقریب بر پایه مقارنت فقهی مذاهب چهارگانه اهل سنت و مذهب شیعه» را غیر موثر و کم فایده میدانستیم. گمان ما این بود که ملاک وحدت باید تکیه روی اشتراکات باشد، نه از بین بردن تفاوتها. تفاوتها باید به رسمیت شناخته میشد و برای وحدت، طرحی دیگر درانداخته میشد.
🔸در واقع آن سالها، بخاطر همان ژست انتقادی، منطق حاکم بر ذهن ما، «نه این، پس آن» بود. ما فکر میکردیم باید تقریب را کنار گذاشت تا مقوله وحدت معنا پیدا کند. بعدها متوجه شدیم، درک ما از تقریب سادهاندیشانه و ظاهرگرایانه بود. ما تقریب را به هدفی در خود، کاهش داده بودیم. در حالی که تقریب دلیل و بهانهای برای وحدت بود.
🔸تقریب، خوانشی دیگر از مقوله ولایت اجتماعی به معنی همتافتگی و همجوشی مومنین در جامعه اسلامی بود. بهانهای برای تألیف قلوب بین شیعه و سنی. ما باید به یک اجتماع همجوش مسلمانی میرسیدم تا ادعای بینالمللی وحدت اسلامی، باورپذیر میشد. مسأله اصلا انکار تفاوت نبود، مسأله در پرانتز قرار دادن تفاوتها بود.
🔸نه قرار بود شیعه سنی شود و نه سنی شیعه. آحاد شیعه و سنی باید «ما» میشدند. کارکرد ایده تقریب در این سالها، قوامبخشی به این «ما» بوده است. تقریب ترجمهای کارآمد از مفهوم ولایت اجتماعی بود. تجسم عینی همبستگی مسلمانان. تقریب مذاهب این چنین تبدیل به واقعیتی اجتماعی و قابل الگوگیری در تمام جهان اسلام شد.
🔸اما نزدیک شدن(تقریب) مسلمانان به یکدیگر در سطح بینالمللی، باید متناسب با نیازهای زمانه تغییر و تحول پیدا کند. ایده تقریب به عنوان یک واقعیت اجتماعی موجود در جوامع اسلامی، باید با یک واقعیت سیاسی در سطح دولتهای اسلامی همراه و همطنین شود.
🔸حساسیت جوامع اسلامی روی موضع صیانت از قرآن، نشان میدهد، آن خط و مشی واحد سیاسی، میتواند بر اساس این کتاب زنده در سطح دولتهای اسلامی شکل بگیرد. دشمنان درکی از انرژی بیپایان این کتاب زنده ندارند. نمیداند، نمیشود با قرآن درافتاد. حمله به قرآن وارد شدن آنها به بازی خطرناکی است که کمترین پیامد آن، میتواند اتحاد سیاسی جهان اسلام باشد.
@jafaraliyan
شهید؛ سازنده حافظه جمعی به نفع مردم
✍ جعفرعلیاننژادی
🔸در میان مطالعاتی که روی موضوع حافظه جمعی صورت گرفته است، مسأله دستکاری حافظه جمعی و سیاست حافظه، بحثی جدی است. برای کشورهای بیتاریخ و بیریشه، یا حاکمان گسسته از مردم، ساختن شکلی از حافظه جمعی از نان شب واجبتر است. جریان قدرت در این کشورها به شکلی دستساز اقدام به خلق حافظه جمعی میکند.
🔸حافظه جمعی، یک آگاهی بالفعل و زنده در میان مردم یک کشور است که خاطرات و مخاطرات یک ملت را نمایندگی میکند. افتخار به پیروزیها و عبرت از شکستها، به شکلی نمادین در حافظه جمعی یک ملت کدگذاری شده است. حافظه جمعی، لحظه حال و اکنون یک ملت را میسازد و رو به آینده دارد.
🔸اهمیت حافظه جمعی از تفاوت آشکار آن با تاریخ مشخص میشود. در حافظه جمعی تنها رویدادها و زوایایی از تاریخ حاضر است. مردم بازیگران اصلی به یادآوردن آن هستند، نه مورخان و استادان تاریخ. عمومیترین جلوه حضور بخشی از گذشته پرافتخار یک ملت است.
🔸 اثری عینی دارد، اگر ملتی متحمل سختی، فشار خارجی(استعمار، جنگ و تحریم) و فشار داخلی(ظلم و استبداد) شود، حافظه جمعی به یاداو میآورد چگونه بر این گردنههای صعبالعبور فائق آمده است. انگیزه جمعی ایجاد میکند و قدرت حرکت و پیروزی به آنان میدهد.
🔸آنچه لحظه و دقیقه پیروزی یا شکست را در حافظه جمعی مردم حک میکند، جلوههای شورمندانه و سلحشورانه نبرد است که انگیزه جمعی را نمایندگی میکند. اگر در تاریخ یک ملت، کسانی باشند که حاضر به هزینه کردن خود برای حفظ هویت جمعی کشورشان باشند، آن دقیقه تاریخی با این نام و یاد این شخصیت سلحشور گره میخورد.
🔸آن شخصیت دیگر یک فرد نیست، هویتی جمعی است که در گذشته باقی نمیماند. در حافظه جمعی مردم ماندگار میشود و زندگی میکند. در واقع شهید چنین نقشی را بازی میکند. هر چند عناصر دیگری در کار ساخت حافظه جمعی هستند، اما شهید از یک امتیاز ویژه برخوردار است. شهید نمیگذارد حافظهجمعی یک ملت، مورد دستکاری حاکمان مستبد قرار گیرد تا منافع آنان را ابدی کند.
🔸نقش شهید، نگارش تاریخ به نفع مردم است. در حافظه جمعی جاگیر میشود نه در تاریخ رسمی. شهید به هیچ تاریخی تعلق ندارد، شهدای وطن چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب، هویت جمعی مردم را حفظ میکند. قبل از انقلاب، در تقابل با تاریخسازی تکبعدی حاکمان مستبد، حافظه مردم را از گزند تغییر هویتی خاندان پهلوی، مصون نگاه داشتند. بعد از انقلاب هم حافظ هویت مردمی نظام در مقاطع مختلف شدند.
🔸شهید حافظه جمعی میسازد، هویت مردمی را حفظ میکند. شهید کشته نیست. کشتهسازی، پروژهای ضد حافظه جمعی است. از کشتهشدگان هیچ شهیدی در نمیآید که به لحظهها و دقیقههای تاریخی فتح و ظفر گره بخورد. کشته زخمی در روان جمعی ایجاد میکند، این زخم نه کهنه میشود و نه جایش میماند. کشته تمام میشود، میمیرد، اما شهید زنده میماند و زندگی میکند. نه فقط در ساحت باطن عالم، که در همین زندگی روزمره، در حافظه جمعی ما.
@jafaraliyan
جبهه مقتدرِ مظلومِ پیروز!
✍ جعفرعلیاننژادی
🔸میتوان گفت، هیچ مقاومتی در حالت سلطه و قدرت عریان، شکل نمیگیرد بلکه هر شکل از مقاومت در مقابل سلطهگری و زورگویی پدیدار میشود. به معنای دیگر مقاومت در حالت غیر مسلط و مظلوم قرار دارد، اما میتواند به شکل مقتدر جلوه کند.
🔸قدرت عریان؛ سریع، بیواسطه، برتریجویانه، مستبدانه، آشکار و بیرحمانه، اراده صاحب خود را تحمیل میکند. در ذات قدرت خشونت و اجبار نهفته است. در مقابل مقاومت؛ تدریجی، باواسطه، متواضعانه، پنهان و مهربانانه، تولید اقتدار میکند. در ذات مقاومت، لطافت و رضایت نهفته است.
🔸قدرت عریان، ممکن است دفعتا بدست آمده و بلافاصله از بین برود. اما مقاومت تدریجی و آهسته، آهسته، جلو میرود. موقعیت اعمال و فرود قدرت، ابدان انسانی است. اما موقعیت اعمال اقتدار، دلهای مردم است. اقتدار، نفس سرکش قدرت را مهار میکند و آن را تبدیل به خیر کثیر میکند.
🔸قدرت عریان با اعمال زور و تزریق ترس تداوم مییابد، اقتدار با ایجاد رضایت و تولید آرامش ادامهدار میشود. قدرت میل به فردی شدن و استکبار دارد، اقتدار میل به عمومی شدن و انتشار دارد. قدرت سوژههای خود را تسخیر میکند، اقتدار سوژههایش را تبیین. قدرت بدنها را کنترل میکند، اقتدار اذهان را همراه میکند.
🔸اقتدار امنیت پایدار حاصل میکند، قدرت امنیت معلق. اقتدار دیرپاست، سلطه از بینرفتنی است. با قدرت عریان نمیتوان تولید اقتدار کرد. اما با مقاومت میتوان به اقتدار رسید. جریان طرفدار سلطه و زور عریان تحمل شکست ندارد، اما در جبهه پیرو مقاومت و اقتدار، شکست موضوعیت ندارد. مقاومت محکوم به پیروزی است، همانطور که سلطه محکوم به شکست و هزیمت...
@jafaraliyan
بازی «پلیس و مافیا» یا «شهروند و مافیا»؟!
✍ جعفرعلیاننژادی
🔸تقریباً چندسالی است انواع و اقسام بازیهای گروهی و جمعی مافیا و پدرخوانده، وارد حوزه سرگرمیها و تفریحات بخشی از جوانان کشور ما شده است. امروز در تاکسی، رادیو داشت در خصوص هفته نیروانتظامی و پلیس حرف میزد. به یکباره ذهنم متوجه بازی مافیا شد. قدری پایین بالای این بازیها را در ذهنم برانداز کردم.
🔸این سوال در ذهنم شکل گرفت، واقعاً نقش پلیس در بازی مافیا چیست. پلیس کجای کار قرار میگیرد. در این چند مدلی که از بازی مافیا به شبکه ویدیوی خانگی راه یافته، یا نقشی به نام پلیس وجود ندارد، یا نام او تغییر یافته و کماثر شده است. در عوض شهر به موجودی بیدفاع در برابر تیم پدرخوانده، قاتلین سریالی و جوکرها تبدیل شده است.
🔸گویی با شهری بیپلیس مواجهیم که وظیفه دفاع از خود را، خود برعهده گرفته است. شهر با اینکه حرفهای دارد، دکتر دارد، احیاگر دارد، اما در وضعیت ترس و اضطراب فراگیر قرار دارد. شهروندان خود را نمیشناسند، اما مافیا میشناسد. برای همین شب که میشود، ترس کشتهشدن خواب راحت را از چشم شهروندان میرباید. هرچه هست، شهر پلیس ندارد. اما نیاز به کارکرد او وجود دارد.
🔸این بینقشی موجب شده، شهروندان مجبور باشند خود کارکردهای پلیس را بازی کنند که مهمترین آن یافتن گروههای مخل امنیت شهر است. در قریب به اتفاق این بازیها، تیم مافیا و گروه منفی است که پیروز میشود. پیروزی شهروندان به میزان زیادی بستگی به وجود بازیکنهای قویذهن و تیز دارد که تصادفا و به صورت شانسی ممکن است در طرف شهر قرار گیرد.
🔸در شهر بیپلیس، قهرمان شهروندانی هستند که بود و نبودشان تصادفی است. به همان نسبت امنیت شهر نیز شانسی و کمیاب است. بازی مافیا در حوزه سرگرمی قرار دارد، اما گفتار این بازی به فرهنگ عمومی سرریز میکند. جمله «نگذارید شهر دست مافیا بیفتد» از دل این بازی به گفتار روزانه و زبان عمومی راه یافته است.
🔸سوال اینجاست، چه کسی قرار است نگذارد شهر دست مافیا بیفتد؟ شهروند یا پلیس؟ پاسخ روشن نیست. در دنیای واقعی اما گزاره یا جمله «مردم شهر راحت بخوابید، شهر در امن و امان است» قرار دارد که به روشنی ضمیر امنیت در آن پلیس است. آدمها در بازی مافیا، تجربه شهر بیپلیس را بازی میکنند، شاید با کمی ترس و اضطراب شیرین، اما در دنیای واقعی این پلیس است که از شهر دفاع میکند. این واقعیت را نمیشود به بازی گرفت.
@jafaraliyan
mshrgh.ir/1534454