eitaa logo
متن‌ْآگاهی‌|جعفرعلیان‌نژادی
346 دنبال‌کننده
301 عکس
9 ویدیو
6 فایل
تلاش‌گری در ابتدای راه آگاهی و ایستادگی ارتباط با نویسنده: @Matnagahi
مشاهده در ایتا
دانلود
برداشت‌هایی از رهبر انقلاب(۱) سیاست حسینی(بخش دوم) ✍ جعفرعلیان‌نژادی ▫️درمقابل این دو جنس سیاست، جنس دیگری نیز واقعیت دارد که موردتوجه نظریه‌پردازان علم سیاست قرار نگرفته است. آن جنس دیگر، جنس هدایت است. سیاست مبتنی‌بر هدایت نه به معنای تصمیم‌گیری شخصی صرف است و نه به معنای تصمیم‌سازی اجتماعی صرف. عنصری دیگر در این نوع تصمیم‌گیری دخالت دارد که ضامن فلاح و صلاح ملک و مملکت است. آن عنصر، عنصر دین است. یعنی هدایت مبتنی‌بر دین. ▫️البته هدایت مبتنی‌بر دین نیز به معنای هر هدایتی که مبتنی‌بر دین باشد، نیست بلکه این هدایت ذاتی اندیشه امامت است. یعنی کسانی که تبیین‌گر دین پیامبراند، عنان هدایت و رهبری جامعه اسلامی را در دست می‌گیرند. ▫️این هدایت به هیچ‌عنوان به معنای مخالفت با آزادی‌های فردی نیست بلکه به معنای ایجاد و تداوم آگاهی‌های ایمانی در مردم است و از سنت‌های الهی تغذیه می‌کند. طیف زیادی از انتقادات و شبهات واردشده به‌دلیل عدم درک تفاوت جنس سیاست مبتنی‌بر هدایت با سیاست مبتنی‌برتصمیم یا روابط است. 🔹دوم؛ جهت سیاست حسینی مجاهدانه است. قید مهم دیگری که مولفه هدایت به‌عنوان جزئی از سیاست حسینی می‌خورد، عنصر مجاهدت است. هدایت رهبر یا امام جامعه هدایتی قعودی و در حالت ایستا نیست. این هدایت به معنای توصیه صرف کلامی به انجام واجبات یا ترک محرمات نیست. این هدایت تنها به معنای آموزش احکام شرعی و اخلاقیات دینی نیست. این هدایت یک جهت مهم دارد. جهتی که زندگی ائمه(ع) مالامال از آن بود، و در قیام حسینی(ع) در عالی‌ترین وجه خود به‌منصه ظهور رسید. ▫️این جهاد به‌طور مطلق به معنای درگیری و مبارزه با قدرت‌های ارتجاعیِ ضدتعالی و تکامل انسانی است. قدرت‌هایی که ضداسلام و ضدقرآن هستند. بنابراین این هدایت به معنای مبارزه دائمی با دشمنان دین و قرآن در تمام عرصه‌هاست. در این جهاد سعی و کوشش در راه خدا با قید مبارزه علیه خصم معنا پیدا می‌کند. بنابراین سیاست حسینی، هدایتی مجاهدانه است. استقرارش در مانع‌زدایی و دشمن‌شکنی است. با این تعریف نیز بخشی از نقدها و حملات که قیام حسینی را به مفهوم مقاومت اصلاح‌طلبانه تنزل داده‌اند، بی‌معنا می‌شود. 🔹سوم؛ سیاست حسینی لازمه جامعه اسلامی است. هدایت مجاهدانه، معطوف به ایجاد همبستگی، هم‌تافتگی و تقویم روابط مومنان است. یعنی در وهله اول بین مومنان نسبت به یکدیگر ولایت ایجاد می‌کند. ولایت در لسان قرآن به معنای نزدیکی بسیار زیاد دو چیز است. نوعی نزدیکی که امکان خلل در آن یا وجود ندارد یا بسیار بعید است. ▫️در وهله دوم این ولایت مومنان بر یکدیگر مانع ولایت مومنان با غیر خود می‌شود. یعنی امکان برقرای ولایت غیرمسلمین بر مسلمین به‌طور مطلق نفی می‌شود. در وهله سوم، نیاز به‌دلیل یا همبستگی مومنان حول یک محور یا همدستی در یک نقطه وجود دارد. درغیر این‌صورت، ولایت مومنان ناپایدار است و امکان ولایت غیر وجود دارد. آن نقطه و محور ولی است. ▫️سیاست حسینی، دستمایه ولی برای تداوم ولایت مومنان و جلوگیری از ولایت غیرمومنان است. بنابراین سیاست حسینی، لازمه ایجاد یک جامعه اسلامی استکبارستیز است. بخش دیگری از شبهات و حملات با این مبنا قابل نقد و اعتبارزدایی است. مجموعه نقدهایی که احیای شعائر یا مناسک را به معنای فربگی مناسکی یا اصالت فرم بر محتوا دانسته است، از این نظر قابل ارزیابی است. 🔹چهارم؛ جمهوری اسلامی تجربه پیاده‌سازی سیاست حسینی است. جمهوری اسلامی نمونه کارآمد و پیاده‌سازی موفق سیاست حسینی در تبدیل ایمان مومنان به عمل صالح است. بازخوانی کمک‌های نهضت عاشورا با هدایت مجاهدانه امام خمینی(ره) و مقام‌معظم‌رهبری در طول تجربه چهل و چندساله انقلاب اسلامی گویای این موفقیت است. ▫️با این نگاه مصادیق پرشماری از عزت‌یابی انقلاب اسلامی وجود دارد که در زبان و بیان امامین انقلاب اسلامی هم جاری شده است. جاهایی که آن انرژی عظیم و درس‌های آن جریان بزرگ، به مدد سیاست‌ورزی حسینی امام(ره) و رهبر انقلاب آمده است. 🔶🔷جمع‌بندی: نگارنده قصد دارد برای سنجش قوت و قدرت چنین برداشتی از اندیشه عاشورایی مقام‌معظم‌رهبری، در یادداشت‌های بعدی مجموعه نقدها و سوالاتی که از زاویه عاشورایی متوجه عملکرد جمهوری اسلامی شده است، مورد بررسی قرار دهد. خوانش سریع مجموعه سوالات نشان می‌دهد این نقدها در سه ساحت کلی هدف، فرم و روش قابل دسته‌بندی است. @jafaraliyan mshrgh.ir/1510376
برداشت‌هایی از رهبر انقلاب(۲) معنایابی شهادت در سیاست حسینی(بخش‌اول) ✍ جعفرعلیان‌نژادی 🔶🔷در یادداشت قبلی سعی شد مختصات کلی «سیاست حسینی» را به‌عنوان چکیده اندیشه عاشورایی رهبرمعظم‌انقلاب مورد بحث و بررسی قرار دهیم. این ترکیب مفهومی، خصوصیات و ویژگی‌های فرعی‌تری نیز دارد که نیازمند توجه و تعریف است. اما درحال حاضر همین اشاره کلی، مقصود و منظور نگارنده را تامین می‌کند. 🔸گفته شد انرژی بی‌پایان عاشورا، سوخت حرکت سیاست حسینی در دوره تشکیل حکومت اسلامی است. انرژی بی‌پایان عاشورا در دوره استقرار حکومت اسلامی، در دو شکل درس‌ها و عبرت‌ها، اولا جلوی انحراف در مسیر را گرفته و ثانیا موجب رشد و تعالی جمهوری اسلامی شده است. درس‌های عاشورا بایدهای سیاست‌ورزی حسینی است، عبرت‌های عاشورا نبایدهای سیاست‌ورزی حسینی است. 🔸از میان درس‌های بی‌شمار یا بایدهای نهضت حسینی، مساله شهادت یکی از موضوعاتی است که به انحای مختلف مورد پرسش و نقد قرار گرفته است؛ نظیر «شهادت به‌مثابه اوج خشونت عشق» و «شهادت به‌معنای شکست در سیمای پیروزی». از طرف دیگر نقدهایی نیز متوجه نبایدها یا عبرت‌های عاشورایی است؛ نقدهایی که معتقدند عدم توجه حکومت اسلامی به حوزه نبایدهای عاشورایی، موجب فاصله گرفتن نظام از آرمان‌های انقلاب اسلامی شده است. 🔸در این یادداشت می‌خواهیم با بررسی نقدهای بخش اول، قوت منطقی و کارکردی سیاست حسینی در دوره استقرار حکومت دینی را مورد سنجش و ارزیابی قرار دهیم. 🔶🔷مساله شهادت در سیاست حسینی 🔸به بیان رهبری، در تفسیر جریان عاشورا و تحلیل قیام امام‌حسین(ع)، گرایشی وجود دارد که هدف نهضت حسینی را وصول به شهادت فرض کرده است. یعنی عده‌ای گفته‌اند و معتقدند حضرت با توجه به درک شرایط و کمیت همرزمان و یاران خود، می‌دانست که نمی‌تواند حکومت تشکیل دهد، بنابراین اساسا به کربلا رفت تا شهید شود. یعنی فهمیده بود، چون با ماندن نمی‌توان کاری کرد، باید با رفتن و شهید شدن کاری کرد. 🔸درحالی که نه در اسناد شرعی و نه مدارک اسلامی، چنین چیزی به این معنا که انسان خود را به کام کشته‌شدن بدهد، وجود ندارد. درمقابل، معنای شهادتی که در شرع مقدس مورد اشاره قرار گرفته آن است که انسان به‌دنبال هدف مقدسی برود که یا واجب است یا راجح و در این راه تن به کشته‌شدن بدهد. درواقع از این نظر شهادت هدف نیست، نتیجه است. نتیجه پیگیری هدفی مقدس و الهی، نه هر هدف غیرالهی. 🔸این گرایش، زمینه ایجاد برخی از شبهات حول مساله شهادت را ایجاد کرده است. می‌توان ماحصل چنین تلقی‌ای را تبدیل شهادت به «هدف» یا «نتیجه غیرالهی» دانست. به بیان دیگر، یا شهادت نیاز به هدفی بیرون از خود ندارد، بلکه دلیل شهادت اعتباریابی و بزرگی فردی انسان است، یا شهادت «نتیجه» عشقی دیگرخواهانه است، در این حالت هدف بهروزی دیگران است. 🔸یعنی انسان یا می‌خواهد صرفا با کشته‌شدنش به بزرگی و اعتبار برسد یا حاضر است صرفا به‌خاطر عشق به دیگران متحمل هزینه جانی شود. در دیدگاه اول «شهادت به‌مثابه شکست در سیمای پیروزی» معنادار می‌شود در دیدگاه دوم، «شهادت به‌معنای اوج خشونت عشق» امکان طرح و بحث پیدا می‌کند. 🔹الف. شهادت به‌مثابه شکست در سیمای پیروزی ▫️در دیدگاه «شهادت به‌مثابه شکست در سیمای پیروزی» چون شهادت تبدیل به هدف فرد شده است، با وجود اینکه کشته‌شدن به‌معنای وصول به هدف فردی است و برای خود فرد نوعی پیروزی محسوب می‌شود، اما از منظر بیرونی این کشته‌شدن، شکل شکست به‌خود می‌گیرد. به بیان دیگر، هیچ کارکردی جز برای خود فرد نداشته و از منظر بیرونی یا دیگران، آن فرد تنها خود را به کشتن داده است، بدون اینکه نتیجه‌ای برای دیگران حاصل کند. ▫️شهادت از این نظر، ایده‌ای منفعلانه و شکست‌خورده است که تنها داعیه یا سیمای پیروزی به‌خود می‌گیرد، نه نتیجه‌ای حاصل می‌کند و نه کارکردی دارد. در این نحوه نظرکردن به مقوله شهادت، شهادت حتی کارکرد اعزاز و بزرگی برای خود فرد نیز ندارد. ▫️اگر گمان فرد شهادت‌طلب این باشد که با کشته‌شدنش می‌تواند تبدیل به الگو یا اسوه‌ای نزد دیگران شود، به همان دلیل که گفته شد این هدف نزد دیگران حاصل نمی‌شود، بلکه بزرگی و اعزاز نیز با شهادت فرد شهادت‌خواه، کشته می‌شود. @jafaraliyan ادامه در فرسته بعدی👇
برداشت‌هایی از رهبر انقلاب(۲) معنایابی شهادت در سیاست حسینی(بخش‌دوم) ✍ جعفرعلیان‌نژادی ▫️بهره‌برداری عده‌ای از دین‌پژوهان منتقد از این معنای شهادت در نقد روحیه شهادت‌طلبی مردمی در جمهوری اسلامی هم دچار خلل منطقی است که مورد اشاره قرار گرفت، هم نافی شواهد تاریخی نهضت عاشورایی است و هم نافی کارکرد شهادت در تاریخ پس از انقلاب اسلامی است. ▫️تالی‌تلو منطقی این دیدگاه، شکست‌خوردن امام‌حسین(ع) به‌دلیل کشته‌شدن است. ریشه این خطا در عدم تفکیک بین هدف و نتیجه است. به بیان رهبری، در جبهه آن‌کس که کشته می‌شود، شکست نخورده است، آن‌کس که به هدف خود نمی‌رسد شکست خورده است. ▫️هدف دشمنان امام‌حسین(ع) این بود که اسلام و یادگارهای نبوت را از روی زمین براندازند که شکست خوردند. هدف امام‌حسین(ع) رخنه در برنامه یکپارچه‌شدن دشمنان اسلام و رساندن صدای اسلام و ندای مظلومیت بود که هم در کوتاه‌مدت و هم در بلندمدت به این هدف رسید. ▫️بهره‌گیری این‌دسته از دین‌پژوهان از چنین دیدگاهی در نقد روحیه شهادت‌طلبی مردم ایران، مشابه‌سازی این روحیه با روحیه کشته‌خواهی تکفیری است. یعنی همان روحیه‌ای که کشته‌شدن را برای فرد تکفیری، تبدیل به هدفی در خود می‌کند؛ هدفی که فرد تکفیری حاضر به معامله جان خود برای رسیدن به بهشت ساختگی می‌شود.  🔹ب. شهادت به‌مثابه اوج خشونت عشق ▫️در دیدگاه «شهادت به‌مثابه اوج خشونت عشق» شهادت نتیجه‌ای غیرالهی است که فرد شهادت‌طلب، کانون توجهش به دیگران و بیرون از خود است. درواقع نوعی عشق ناخودگرایانه. این عشق، عشق منفعل نیست بلکه فرد حاضر است برای بهروزی انسان‌های دیگر از کل جسم خود بگذرد. ▫️ یعنی متحمل خشونت شود. در این دیدگاه شهادت‌طلبی نه با هدف نیل به یک آرمان دینی یا ایدئولوژیک که با هدف بهروزی و شادزیستی انسان‌های دیگر توصیه می‌شود. درمقابل اگر کسی خشونتی را متوجه دیگران کند که خودش دستخوش زحمت نشود، می‌توان آن را خشونت نفرت نامید. ▫️یعنی اگر فردی از کسی بخواهد به‌خاطر او از جسم خود بگذرد، این خشونت، خشونت نفرت است. بر این اساس اگر خشونت مبتنی‌بر عشق در جامعه‌ای وجود داشته باشد، بنابراین آن جامعه‌ای شادتر و بهتر خواهد بود. ▫️سوالی که به‌وجود می‌آید این است که در این جامعه، اگر افرادی معتقدند باشند راهی که آنها انتخاب کرده‌اند و حاضرند برای آن از جسم خود بگذرند، بهتر است از راهی که افراد دیگر پیدا کرده‌اند، ماحصل این اختلاف چه خواهد شد؟ طبیعتا یا باید هر دو گروه خودکشی کنند یا دیگرکشی. ▫️ اگر خودکشی کنند که دیگر چنین جامعه‌ای شاد نخواهد بود، بلکه بدل به جامعه‌ای افسرده خواهد شد که پیشروانش، راه‌حل را در خودکشی می‌بینند. اگر دیگرکشی کنند که نقض غرض کرده‌اند، یعنی به‌جای خشونت عشق، خشونت نفرت پراکنده‌اند و مجددا چنین جامعه‌ای به‌دلیل امکان تخاصم، روی شادی و بهروزی به‌خود نخواهد دید. ▫️نکته دیگر آنکه، گذشتن از خود با هدف بهروزی دیگر انسان‌ها، هیچ‌گاه به‌دلیل منطق غیرالهی، امکان فرهنگ‌شدن یا تسری پیدا کردن به دیگران نمی‌یابد. نمونه‌هایی اگر موجود شود، بیشتر از آنکه نشانه فرهنگ یک جامعه غیردینی باشد، یک اتفاق یا پدیده موقت است.  🔷🔶جمع‌بندی 🔹بهره‌برداری برخی دین‌پژوهان از دیدگاه «شهادت به‌مثابه شکست در سیمای پیروزی»، به تولید نسخه شهادت منفعلانه و دیگرگریز می‌انجامد، یعنی از امکان الگوشدن یا تسری پیداکردن بی‌بهره است. تمسک به این ادبیات برای تولید پیرو، تنها در فضایی ممکن می‌شود که ادبیات فرقه‌ای جریان یابد. 🔹هرچند در این جمع‌بندی فرصت بسط این موضوع وجود ندارد، اما فی‌الجمله و به‌طور خلاصه می‌توان گفت در جوامعی که میل به ذره‌ای‌شدن یا اتمیزه‌کردن پیروان دارند و پیرو همه هویت خود را در وجود حامی می‌بیند، این دیدگاه مورد بهره‌برداری قرار می‌گیرد. 🔹نمونه دیگر کاربست این نسخه از شهادت‌طلبی منفعلانه، به دوران ماقبل انقلاب اسلامی برمی‌گردد، یعنی زمانی که تلقی عمومی از امام‌معصوم(ع) به حرکت و قیامی منتهی نمی‌شد. همان زمانی که از امامان نوعی تصویرسازی شده بود که ائمه‌هدی(ع)، شخصیت‌های ظلم‌پذیر، محکوم، غیرمبارز و تسلیم بودند و شهادت‌شان هم به‌دلیل همین سنخ از مظلومیت رخ می‌داد. امامی که تنها تولید گریه می‌کرد و صرفا مقدس شمرده می‌شد. 🔹بهره‌برداری برخی روشنفکران غرب‌خوانده که شهادت را به‌مثابه اوج خشونت عشق می‌دانند نیز نمی‌تواند در جامعه اسلامی مصداق یابد. این کاربست درواقع سکولار کردن یک مفهوم عالی اسلامی است که نه در جمهوری اسلامی مصداق یافته و نه در جاهای دیگر تبدیل به فرهنگ شده است. 🔹این یادداشت را با یک نکته نهایی پایان می‌دهیم: «اگر قیام عاشورا، بنیان فرهنگِ «شهادت به‌مثابه نتیجهِ پی‌جوییِ اهداف الهی» را پایه‌گذاری کرد، حکومت اسلامی فرهنگ شهادت را با سیاست حسینی تثبیت و تحکیم کرد. @jafaraliyan mshrgh.ir/1511021
برداشت‌هایی از رهبر انقلاب(۳) کربلا نه تاریخ است، نه سرگذشت قهرمانانه ✍ جعفرعلیان‌نژادی 🔶🔷شهادت موتور حرکت سیاست حسینی 🔸اجازه دهید، یادداشت سوم را از جایی شروع کنیم که نوشتار قبلی پایان یافت. در قسمت قبلی گفته شد، حکومت دینی به عنوان نتیجه دیگر قیام حسینی، شهادت را به عنوان نتیجه اول نهضت عاشورا، ثبیت و تحکیم کرد. توضیح داده شد، با پیروزی انقلاب اسلامی و سپس استقرار حکومت اسلامی، زمینه لازم برای معنایابی"شهادت"به عنوان نتیجه احیای اسلام، ایجاد شد. به بیان دیگر تجربه حکومت اسلامی، غلط بودن فهم شهادت به عنوان هدف یا نتیجه ای غیرالهی را نشان داد. 🔸نشان داده شد، "شهادت به مثابه شکست در سیمای پیروزی" نوعی صورت بندی جدید از همان مبنای غلطِ فهم شهادت به عنوان هدف است. همانطور که "شهادت به مثابه اوج خشونت عشق" نیز صورت‌بندی سکولار از شهادت به عنوان نتیجه‌ای غیرالهی بود. 🔸اکنون جای این سوال باقی است که اگر شهادت، نتیجه اولِ هدفِ امام حسین(ع) یعنی احیای دین یا نجات اسلام است، در حکومت دینی که خود نتیجه دیگر قیام حسینی(ع) است، چه معنایی دارد؟ به بیان بهتر اگر حکومت دینی، "زمینه" معنایابی "شهادت به مثابه نتیجه هدفی الهی" را ایجاد کرد، خود شهادت چه کارکردی دارد؟ 🔸پاسخ اجمالی آن است که شهادت موتور حرکتِ سیاست حسینی در مسیر ایجاد جامعه اسلامی، است. در دوره استقرار نظام دینی، هر حرکتی که به قصد الهی شروع شود و حرکت‌کننده حاضر باشد، برای ایجاد یک تغییر مثبت، مجاهدانه به مانع‌زدایی پرداخته و ابایی از دادن جان خود در این راه نداشته باشد، این حرکت، ثمره بسط معنایی مفهوم شهادت است. 🔸تغییری که رخ داد این بود که در جمهوری اسلامی، تجربه شهادت، از میدان حرکت‌های نظامی به میدان حرکت‌های اجتماعی، وارد شد. طبیعی است، این شهادت به عنوان یکی از بایدها یا درس‌های قیام عاشورا، که چنین انرژی اجتماعی تولید کرده، مورد پرسش و سوال قرار گیرد. در یادداشت قبلی تلاش شد به برخی از این پرسش‌ها و سوالات در حد توان پاسخ داده شود. 🔶🔷مساله نبایدهای عاشورا در سیاست حسینی 🔸در کنار درس‌ها یا بایدهای عاشورا، عبرت‌ها یا نبایدهای عاشورا وجود دارد. برخی سوالات ناظر به درس‌ها یا بایدهایی است که به هنگام مسجل شدن قیام و در هنگام مبارزه مطرح می‌شود؟ همانطور که گفته شد، یکی از این آموزه ها، ایثار تا پای جان برای رسیدن به هدفی است که امام (ره) به همان منظور قیام کرده است. شهادت در همین حوزه مساله گون و سوال برانگیز شده و زمینه بروز برخی خطاهای تحلیلی یا شبهات پیدا می شود. خلط بین هدف و نتیجه، یکی از همین خطاها بود. 🔸اما مسائل حوزه نبایدهای عاشورا، بیشتر روی انگیزه، زمینه و علت قیام حسینی (ع) سوار شده است. مسائلی که انکار وضعیت موجود، توسط امام حسین(ع) را، به پرسش کشیده‌اند. یعنی اولا انگیزه‌ای که موجب نفی شرایط موجود توسط امام حسین(ع) شد، مورد سوال واقع شده است. ثانیا زمینه‌ای که موجب انکار وضعیت موجود توسط امام حسین(ع)، مورد پرسش واقع شده و ثالثا در خصوص علت جهاد امام حسین (ع) نیز شبهاتی مطرح شده است. 🔸فروکاست قیام حسینی به انگیزه ای شخصی: یکی از سوالات مهم و قابل اعتنا که ضروت شناخت فلسفه قیام حسینی را صدچندان می‌کند، ایجاد این ذهنیت یا تفکر است که شاید انگیزه‌هایی موجب این حرکت و قیام امام حسین(ع) شده که آن انگیزه‌ها، موجب‌ها و علل در زندگی ما مطرح نیست. 🔸این تصور خود زمینه ایجاد دو پاسخ غیرمعتبر را ایجاد کرده است. پاسخ اول فهم این حرکت، ناشی از حکمی اختصاصی است که از جانب خداوند بر امام حسین(ع) تکلیف شده است. به بیان دیگر این حکم اختصاصی، تنها برای امام حسین(ع) تکلیف ایجاد کرده و این موضوع بار را از روی دوش دیگر شیعیان در طول تاریخ بر می‌دارد و تکلیف را آنان ساقط می‌کند. 🔸 پاسخ دیگر، روایتی است که انگیزه قیام حسینی را به جوشش غیرت علوی در ایشان مربوط ساخته و مطرح شده غیرت امام حسین(ع) اجازه نداد که ایشان زیر بار بیعت با یزید بروند. داستان‌سرایی‌های نیز در این خصوص شده است. 🔸مثلا گفته شده رد این غیرت را حتی در دوران کودکی امام حسین(ع) می‌توان پیدا کرد. غیرت ایشان هیچ گاه اجازه نمی‌داد در بازی با کودکان، متحمل شکست شود و به همین دلیل اگر در بازی‌ای شکست می‌خورد، نعوذباالله جرزنی کرده و حاضر نبود عقوبت یا تنبیهی که برای آن در نظر گرفته بودند را بپذیرد. در مقابل اگر پیروز می‌شد، ایشان با همین غیرت، کودک شکست‌خورده را تنبیه می‌کرد. 🔸فارغ از اشکالات مبرهن و واضح به شکل این روایت‌سازی‌ها، دلیل ایجاد این نوع تصورات، ناشی از عدم شناخت رابطه امام و ماموم بود. جهلی که نتیجه مانع‌سازی‌های جریان تحریف در شناخت امام بوده و هست. 🔶🔷کربلا نه تاریخ است، نه سرگذشت قهرمانی 🔸دو مانع اصلی در شناخت این بعد از امامت عبارتند از: @jafaraliyan ادامه 👇
ادمه فرسته بالا☝️ «اول تبدیل قیام حسینی (ع) به تاریخ عاشورا»، «دوم تبدیل امام حسین(ع) به قهرمان حادثه کربلا». 🔹اول. کارکردی که تبدیل کردن قیام حسینی به تاریخ عاشورا دارد آن است که حوادث تاریخی تحت شرایط خاصی اتفاق می‌افتد که در هیچ دوره ای قابل تکرار نیست. در عین حال برخی حوادث اهمیت بسیار بالایی دارد و لازم است مورد احترام قرار گیرد. ▫️چه بسا در سالگرد آن اتفاق لازم باشد، مراسم بزرگداشتی گرفته، گریه‌ای ریخته و ثوابی برای آن دنیا جمع‌آوری شود. یکی از اقتضائات مدرنیته همین تاریخی‌گری است، یعنی چون امکان تجربی بازسازی حوادث تاریخی در عصر کنونی ممکن نیست، اعتبار آن حادثه یا ماجرا کم‌تر از امور تجربه‌پذیر است. در عین حال می‌تواند به عنوان تاریخ مورد احترام باشد. 🔹دوم. کارکرد تبدیل امام حسین(ع) به قهرمان حادثه کربلا نیز احترام قائل شدن برای شخصیتی است که در دوره‌ای از تاریخ برای نجات بشر، حاضر شده از تمام سرمایه وجودی خویش، یعنی جسم و جانش بگذرد. قهرمانی که غیرقابل دسترس است و باید تبدیل به اسطوره‌ای مقدس شود. ▫️اسطوره‌ای که با نام و یادش باید برای مظلومیتش اشک ریخت. البته اشکی افتخارآمیز. باید روی سلحشوری وی و یارانش تاکید شود و روایت‌های اسطوره‌ای از صحنه‌های نبردشان ارائه شود. زمینه بروز و ظهور برخی از تحریفات عاشورا وجود همین دو مانع در شناخت مفهوم امامت است. 🔶🔷دعوت به شناخت امام قائم 🔸منطق رهبری در مقابل فروکاستن انگیزه قیام به نیت یا تکلیف شخصی امام حسین(ع)، دعوت مردم به شناخت مفهوم امامت است. در واقع همانطور که در یادداشت اول گفته شد، در ایجاد جامعه اسلامی به عنوان هدف سیاست حسینی، بین مردم و امام دو نوع ارتباط وجود دارد. دو نوع ارتباط محکم و خلل ناپذیر. ولایت مومنین بر یکدیگر و ولایت بین مومنین و امام. 🔸 قوام و دوام ارتباط محکم مومنین با یکدیگر، بستگی به چنگ زدن مومنین به یک ریسمان واحد یا اتحاد روی یک نقطه وحدت‌بخش است. امام یا ولی همان ریسمان یا نقطه مهم است. استحکام ولایت مومنین و امام و پایداری آن با مقدس دانستن یا افتخار یا قول به امام بودن امام حاصل نمی‌شود. 🔸این ارتباط باید ارتباط فکری، کلامی، رفتاری و کرداری باشد. حفظ قوام جامعه اسلامی بستگی به قوام ارتباط فکری، کلامی، رفتاری و کرداری مومنین با امام دارد. اینگونه نیست که اندیشه و گفتار و رفتار و کردار امام مختص خود او بوده و هیچ ارتباطی با مومنین نداشته باشد. 🔸چه در این صورت نقض غرض حاصل می‌شود، اگر سیاست‌ورزی امام به عنوان پیشوا و راهبر عملی مربوط به خود ایشان بوده و جامعه مومنین در جهات دیگر بدنبال تشریک مساعی باشند. چه اتفاقی می‌افتد؟ 🔸 اولا جامعه مومنین دلیل برای وحدت یا تداوم ولایت بین خودشان نمی‌یابند، هر گروه می‌تواند دنبال دلیلی باشد. و ثانیا امکان ولایت غیرمومنین با ولایت مومنین بوجود می‌آید. موجد این سیاست هم تفرقه است هم نفوذ بیگانه. 🔸به نظر می‌آید، دلیل مهم تنها ماندن امام حسین(ع) و قلت یاران ایشان، دقیقا همین عدم شناخت یا معرفت به مفهوم امامت است. البته نه به معنای دانایی از ارج و قرب و اهمیت فرزند رسول‌الله بودن امام حسین(ع)، که این معنا نزد مردم آن زمان روشن بود. بلکه به معنای عدم معرفت به مفهوم امامت. عدم شناختی که به قعود و ترک صحنه می‌انجامد. 🔸 در مقابل شناخت امامت، به تبعیت از قول و عمل معصوم و برقراری ارتباط محکم و ولایی با قول و عمل معصوم(ع) منجر می‌شود. 🔸از این نظر، به بیان رهبری طبیعی است عمل امام حسین (ع) هم مانند گفتارش برای ما حجت باشد، و ایشان به عنوان یک «امام»، نمی‌تواند در اسلام حکم اختصاصی داشته باشد. بنابراین هر حکمی که درباره امام بر اساس قوانین اسلام جاری است، در حق ماموم هم همان حکم جاری است. 🔸 یک تفاوت امام با نبی در همین موضوع است. پیامبر به شأن نبوت خود دارای قوانین اختصاصی است که بر ایشان واجب است، اما بر مردم مستحب است در عین حال قوانین مشمول حال پیامبر به شأن امامتش، شامل همه مامومین می‌شود. 🔸در نهایت باید گفت مساله امام حسین(ع) این است که می‌خواهد تکلیف شرعی‌اش را انجام بدهد، مساله غیرت مندی یا تکلیف شخصی نیست. بنابراین اگر از لسان روایات به دست می‌آید که تکلیف امام حسین (ع) معین و مقرر شده که جهاد و قیام کند، به آن معنا نیست که این تکلیف اختصاصی باشد. 🔸اگر چنین شرایطی در زمان امام عسکری(ع) هم به وجود می‌آمد، شهید واقعه امام عسکری بود. همانطور که اگر امام حسین(ع) به جای امام حسن(ع) بود، حتما صلح می‌کرد. 🔸به همین مناسبت و همانطور که در یادداشت‌های قبلی گفته شد، اگر زمینه و شرایطی مشابه دوران امام حسین(ع) بوجود آمد که میزان تهدیدات داخلی و خارجی اسلام تا حدی بود که بیم اضمحلال اسلام می‌رفت، تکلیف قیام معین و مقرر می شود هم برای جامعه مومنین، هم علمای دین. یعنی شرایط ماقبل انقلاب اسلامی. mshrgh.ir/1511460
دستگاه حسینی(ع) ✍ جعفرعلیان‌نژادی 🔸یکی از عبارت‌های گوش‌نواز ایام محرم، کلمه «دستگاه امام حسین(ع)» است. میزان استفاده از این واژه در سال‌های اخیر بیشتر هم شده است. تقریباً از انحصار استعمال در منابر وعظ یا تریبون‌های مداحی، درآمده و وارد کلام خیل زیادی از عزاداران حسینی(ع) شده است. 🔸شاید کاربرد زیاد این واژه، ما را از معنای واقعی آن غافل کرده باشد. در تلقی رایج، بُعد مکانی یا فضایی این کلمه غالب شده است.‌ مثلاً گفته می‌شود در دستگاه‌ امام حسین(ع) «جا» برای همه وجود دارد.‌ بر همین مبنا گفته‌ می‌شود، جلوی ورود هیچ‌کس به این دستگاه‌ را نگیرید.‌ 🔸در این فضای حسینی(ع)، نظام‌ احترامات جمعی هم تغییر می‌کند.‌ شأن عزادار حتی از منبری و مداح هم بالاتر می‌رود و عزاداران جملگی، همه‌‌ را محترم شمرده و هر گونه خدمت در این فضا را افتخار تلقی می‌کند.‌ در بسیاری از موارد همه در حال رقابت در خدمت‌رسانی هستند. 🔸در فضای حسینی گویی نگاه‌ها هم تغییر می‌کند، مردم کمتر به خود اجازه قضاوت در خصوص عزاداران بی‌قید می‌دهند و حتی بر صفای باطن آن افراد صحه می‌گذارند.‌ افراد متجاهر نیز در بسیاری موارد سعی می‌کنند، احترام این فضا را نگاه داشته و قدری بیشتر خود را به آداب این دستگاه نزدیک کنند.‌ 🔸بنابراین در تلقی مکانی یا فضایی، کارکرد دستگاه حسینی، ایجاد نوعی فضای باز، فراخ و بی مرز، برای پذیرش متنوع‌ترین طیف عزاداران است. فضایی که احترامات خاصی را می‌طلبد و عزادار مقید و بی‌قید را ناخواسته به رعایت آن وا می‌دارد.‌ یعنی نوعی خود‌الزامی یا خودداری را در مردم ایجاد می‌کند.‌ 🔸در تلقی مکانی یا فضایی از دستگاه امام حسین(ع) «کارکرد» دستگاه حسینی(ع)، یعنی تولید فضای احترام (قداست، تنبه، تربیت، حرمت) تا زمانی تداوم خواهد داشت، که دو طیف عزاداران مقید و بی‌قید، به الزامات ورود به چنین فضایی پایبند باشند. یعنی بدانند کجا آمده‌اند و این‌جا هرجایی نیست.‌‌ یا جایی است که هر کاری جایز نیست. این مکان‌، امکانی برای تجربه جایی غیر از فضاهای معمولی است. 🔸نه مکانی برای تداوم یا تکرار همان تجارب روزمره. عزادار به این‌‌ مکان‌ آمده تا از حصار و قید تکرار و روزمرگی خلاص شود، نه اینکه همان را بازتولید کند یا آن را به چشم فرصتی برای ابتکار شیوه‌های جدید روزمرگی ببینید.‌ مثلاً مکانی که در آن لباس تیره، تبدیل به تمِ مشکی شود. یا لاک رنگی تبدیل به لاک مشکی شود.‌‌ یا پرسه‌زنی روزانه دختر و پسری به موتورسواری دختر و پسری‌ بدل شود.‌ 🔸با این توضیحات معلوم می‌شود،‌ تلقی رایج مکانی یا فضایی از دستگاه حسینی(ع)، نیاز به یک افزونه یا مکمل حیاتی دارد و گرنه دچار خطای در تحلیل‌، رواداری گناه، تکرار تجارب عادی روزمره و خنثی‌شدن کارکرد دستگاه حسینی(ع) می‌شویم.‌ آن‌مکمل یا افزونه، تلقی تربیتی از دستگاه حسینی(ع) است. باید برای غلبه یافتن این معنا تلاش کرد. 🔸با این افزونه می‌توان دستگاه حسینی (ع) را چنین تعریف کرد: «فضایی مقدس که آداب خود را دارد و عزادار را برای تغییر وضعیت فعلی‌اش به خود می‌خواند.» چنین تعریفی دستگاه حسینی(ع) را هم «باید و نبایددار» می‌کند.‌ جا برای همه هست، اما همه می‌دانند برای چه آمده‌اند و چگونه باید بیایند.‌ همه گناهکاران حق آمدن دارد، اما فضای حسینی را جای گناه نمی‌دانند.‌‌ 🔸بی‌حجاب هم حق آمدن دارد، اما باید بداند دستگاه حسینی(ع)، جای تکرار عادات روزمره نیست. ادب‌ دستگاه‌حسینی(ع)، او را از درون خوددار می‌کند. می‌داند برای چه آمده، نمی‌خواهد روز را مانند همه سال شب کند، ادب می‌کند و پوشیده می‌آید. دستگاه حسینی، دستگاه تغییر است نه تکرار.‌ جا برای همه هست، اگر حرمتش را نگاه دارند. @jafaraliyan mshrgh.ir/1511959 http://fna.ir/3e2qfp
برداشت‌هایی از رهبر انقلاب(۴) امکان‌سنجی اضمحلال دین در جمهوری‌اسلامی(بخش اول) ✍ جعفرعلیان‌نژادی 🔸عمل به تکلیف هدفی بود که امام‌حسین(ع) را به قیام علیه دستگاه حکومت یزیدی وا داشت. در یادداشت قبلی گفته شد، دو تهدید داخلی و خارجی زمینه‌ساز قیام امام‌حسین(ع) شد. دستگاه سیاسی یزید به‌قدری از حکومت اسلامی فاصله گرفته بود که در موقعیت تهدید بیرونی قرار داشت. 🔸از طرف دیگر، ثروت‌اندوزی و رفاه‌زدگی قاطبه نخبگان و آقازاده‌ها به نام اسلام، چهره دین را شبیه نظام تبعیض و طبقه‌بندی اجتماعی دوران جاهلیت کرده بود. به بیان دیگر اسلام در اذهان مسلمان عادی و بی‌آلاف و علوف، دچار تغییر ماهوی شده بود. تحمل فساد علنی در دستگاه یزید برای مردم تبدیل به امری عادی شده بود و واکنشی بر نمی‌انگیخت. 🔸دستگاه حکومت نیز دوام خود را در تزریق حس تحقیر و زدودن حس اعتماد در مردم، دنبال کرده و کرامت و عزت‌نفس از مردم و مسلمانان عادی گرفته بود. تهدید داخلی به همین معنای تهی‌شدن مضمون و روح اسلام از جامعه مسلمین بود. 🔸این شرایط زمینه قیام یا جهاد امام‌حسین را به‌منظور عمل به تکلیف اسلامی فراهم کرد. گفته شد، براین اساس و از آنجایی که عمل امام برای ماموم حجت است، در هر دوره تاریخی که امکان و زمینه قیام فراهم شد، از این تکلیف و سنت الهی مقدرشده نباید اعراض کرد. ادعا شد در دوره معاصر این امکان و زمینه قیام فراهم شد. 🔸بعد از انقلاب حسینی در سال ۶۱ هجری، شرایط وقوع انقلاب اسلامی مجددا فراهم شده بود که با هدایت مجاهدانه امام‌خمینی(ره) و انگیزه مردمی به ثمر نشست. اما آیا مجددا امکان مواجه‌شدن اسلام با دو تهدید داخلی و خارجی وجود دارد؟ همین سوال البته با صورت‌بندی‌های مختلف از عملکرد حکومت اسلامی پرسیده شده و بعضا منجر به نظرورزی‌ها و قضاوت‌هایی نیز شده است. 🔷🔶پاسخ اجمالی به پرسش امکان اضمحلال دین در جمهوری اسلامی 🔸در یادداشت اول پاسخی اجمالی به این پرسش داده شد. در آنجا گفته شد، جنس سیاست‌ورزی در دوران جمهوری اسلامی، از جنس سیاست‌ورزی حسینی است. در دوران جمهوری اسلامی از طریق تحکیم و تقویت ساختارهای نظام و نقش‌یابی و قدرت‌یابی مردم، مبتنی بر سیاست حسینی، با این دو تهدیدمقابله شده است. سیاست حسینی موانع آگاهی مردم و آزادی شناخت آنان را ایجاد کرد. 🔸این موضوع یک ادعای صرف نبود، در یادداشت دوم به معنایابی شهادت به‌عنوان یکی از درس‌های قیام عاشورا، پرداخته شد؛ درسی که براساس سیاست حسینی، تبدیل به موتور محرک اجتماعی در جامعه پس از انقلاب اسلامی شده است. یعنی شهادت به‌مثابه جهاد تا پای جان، با هدف عمل به تکلیف الهی از میادین صرفا نظامی به میدان سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و دانشی وارد شد. 🔸زمینه عمل به تکلیف الهی در فضای جمهوری اسلامی با هدایت امام و رهبری توسعه یافت. لازمه استحکام و ساخت قوی درونی در برابر تهدیدات خارجی و داخلی، پیشرفت و حرکت به سمت تولید قدرت اجتماعی، قدرت فرهنگی و علمی بود؛ حرکتی که نمی‌توانست یک عمل معمولی باشد؛ چراکه اگر با مخاطرات و موانع مواجه می‌شد، متوقف می‌شد. 🔸تقریبا هیچ حرکتی در این میادین، بی‌خطر و بی‌مانع طبیعی و انسانی نبود، بلکه این مانع‌زدایی و مقابله، روحیه مجاهدانه می‌طلبید. همین فرهنگ جهادی، یکی از درس‌هایی بود که از عاشورا گرفته شد و با سیاست حسینی تبدیل به روح پیشرفت در میادین فوق‌الذکر شد.  🔶🔷پرسش از تهدیدات وجودی دین و ۲ پاسخ ناقص 🔸اصل امکان بازگشت تهدیدات وجودی دین، حتی در عهد جمهوری اسلامی، قابل‌انکار نیست. یعنی به‌عنوانی یک امکان منطقی و خطر در کمین، این موضوع همیشه، مدنظر امام و رهبری بوده است. یکی از مهم‌ترین اشارات در این زمینه، مربوط به دیدار سال گذشته رهبری با کارگزاران قضایی بود که در آنجا بیان داشتند خداوند با هیچ امتی عهد اخوت نبسته است، اگر خلاف سنت‌های الهی عمل کنیم ممکن است به سرنوشت امت‌هایی مبتلا شویم که قوم برگزیده الهی بودند. 🔸بنابراین با این نگاه، سوال مناسب در موضوع امکان مواجه‌شدن دین با تهدیدات وجودی در دوران جمهوری اسلامی، آن است که بگوییم، آیا عملکرد حکومت و مردم در نظام جمهوری اسلامی اولا مبتنی بر سنت‌های الهی بوده است یا خیر؟ ثانیا اگر بله، میزان ابتنای سیاست و جامعه، حکومت و مردم بر سنت‌های الهی چه میزان و با چه کیفیتی بوده است؟ 🔹جواب ناقص اول: یک جواب که این روزها در قالب شبهه مطرح شده، آن است که انقلاب اسلامی با تکیه بر آرمان‌ها و ارزش‌های الهی پیروز شد، اما هرچه از روز پیروزی و علی‌الخصوص دوران امام‌خمینی(ره) فاصله گرفتیم، میزان فاصله نظام سیاسی از آن شعارها و ارزش‌ها بیشتر شد. @jafaraliyan ادامه در فرسته بعدی👇
ادامه فرسته بالا☝️ برداشت‌هایی از رهبر انقلاب(۴) امکان‌سنجی اضمحلال دین در جمهوری‌اسلامی(بخش دوم) ✍ جعفرعلیان‌نژادی 🔹جواب ناقص دوم: جواب دیگری که باز هم در قالب شبهه به این سوال داده شد، آن است که جمهوری اسلامی به درس‌ها یا بایدهای نهضت حسینی توجه داشت، اما از نبایدها یا عبرت‌های منجر به واقعه کربلا غافل شد و همین موضوع، عامل انحراف مسیر شده است. 🔸 در هردوی این پاسخ‌های ناقص، انحراف از مسیر دین با تشبیه رفتارهای جمهوری اسلامی با رفتارهای حکومت بنی‌امیه، (چه معاویه و چه یزید)، جلو می‌رود. یک تئوری و سه روش کلی در این خصوص مورد استفاده قرار می‌گیرد. 🔸 در آن تئوری گفته می‌شود، ام‌المسائل جمهوری اسلامی، انحصار قدرت، ایجاد شرایط استبدادی و قرارگرفتن در موقعیت غیرپاسخگو است که نمی‌گذارد رفتارها و منش‌ حاکمیت موردنقد و اصلاح قرار بگیرد. روش‌های نقد بر اساس این تئوری نیز چنین است: ▫️در روش اول هر آسیب و ناکارآمدی نظام سیاسی به‌عنوان شاهد مثالی از وضعیت امروز با یک مثال تاریخی از حکومت بنی‌امیه تطبیق داده می‌شود. ▫️در روش دوم هر رخداد ایمانی همچون برپایی مجالس عزاداری حسینی، راهپیمایی اربعین، سرود سلام فرمانده، جشن غدیر و... تابع اهداف سیاسی حکومت تعریف می‌شود که مناسک را از خلوص دینی و خودجوشی مردمی خالی می‌کند. ▫️در روش سوم گفته می‌شود نظام با ایجاد آگاهی کاذب و تزریق جهل مقدس در مردم، نظیر حکومت بنی‌امیه، روح اسلام و مسلمانی را در مردم میرانده و تنها یک صورت و جسم بی‌جان از اسلام باقی گذاشته است.  🔶🔷بررسی مهم‌ترین دعاوی ۲ جواب ناقص بالا 🔸در هردوی این پاسخ‌های ناقص، ادعا شده هرچه از ابتدای پیروزی انقلاب و علی‌الخصوص دوران امام‌خمینی(ره) فاصله گرفته‌ایم، میزان فاصله نظام از آرمان و ارزش‌های الهی بیشتر شده است. به بیان دیگر، میزان پایبندی یا ابتنای نظام به سنت‌های الهی روز به روز کمتر از قبل شده و اکنون با حکومتی مواجهیم که به‌جای تنظیم خود با سنت‌های الهی، آن سنت‌ها را با خود تطبیق می‌دهد. 🔸یعنی از سنت‌های الهی برای توجیه اقدامات و رفتارهای خود استفاده می‌کند. علی‌الاصول در چنین حکومتی هم از دین استفاده ابزاری می‌شود، هم از دینداری، هم از دینداران. به بیان دیگر، نظامی که با هدف احیای دین دست به انقلاب در صورت و سیرت نظام سیاسی قبلی زد، اکنون دچار چرخش هدف شده و اسلام را وسیله‌ای برای هدفی دیگر قرار داده است. 🔸 عموما گفته می‌شود این هدف، افزایش قدرت نظام سیاسی بوده و این پدیده موجب افزایش قدرت حاکمان و کاهش قدرت مردم و اسلام شده است. حتی گفته می‌شود نظام سیاسی به‌دلیل نداشتن پایگاه یا قدرت مردمی، فرار به جلو کرده و درحال پیشروی خارجی و ایجاد قدرت منطقه‌ای است.  🔶🔷پاسخ کامل؛ ابتنای سیاست حسینی به عبرت‌های عاشورا 🔸در بند قبلی تقریبا امهات دعاوی مطرح‌شده دو پاسخ ناقص، به نحو اجمالی مطرح شد. از اینجا به بعد قصد داریم چرایی این پاسخ‌های ناقص را مورد بحث و بررسی قرار دهیم. با توجه به اینکه به پایان یادداشت چهارم نزدیک می‌شویم، تنها به محورهای کلی تحلیل این پاسخ‌ها پرداخته و تفصیل آن را به یادداشت پایانی موکول می‌کنیم: 🔹اول؛ اصالت‌بخش به فرم و نادیده گرفتن محتوای حکومت اسلامی در قضاوت و تحلیل. این مساله ناشی از غلبه رویکرد جامعه‌شناسی فرمالیستی است که برای تحلیل پدیده‌ها، محتوا را بی‌اعتبار خوانده و فرم را اصیل می‌پندارد. با همان مبنای فرمالیستی، تمام رژیم‌های مدرن را می‌توان متهم به انحصار قدرت از طریق کنترل و نظارت بر مردم، حتی در حوزه خصوصی افراد کرد. 🔹دوم؛ بنای سیاست حسینی بر منطق نبایدها یا عبرت‌های عاشورا. یعنی همان بیان رهبری که می‌گوید باید ببینیم، اولا چه حادثه‌ای اتفاق افتاده و ثانیا چه واقعه‌ای ممکن است اتفاق بیفتد. به صورت مختصر، رهبری عمده بحث عبرت‌ها را مخصوص دوره حکومت اسلامی می‌داند. ▫️درمورد اینکه چه حادثه‌ای در جامعه اسلامی اتفاق افتاده ایشان نزول چهار شاخص عبودیت، معرفت، عدالت و محبت در 50 سال منتهی به واقعه کربلا را تحلیل می‌کنند. در این بحث روشن می‌شود ریشه تغییر چهره و ظاهر یک نظام سیاسی، در تغییر ماهیت و روح آن نظام سیاسی است. ▫️درمورد اینکه چه واقعه‌ای ممکن است اتفاق بیفتد نیز، بحث مهم نزول خواص اهل حق است. در این بحث نیز روشن می‌شود تغییر ماهیت یک نظام اسلامی بستگی زیادی به فرازوفرود خواص اهل حق آن دارد. در انتها نیز می‌توان با این دو راهبرد، تحلیل کرد آیا حکومت اسلامی در مسیر اضمحلال یا انحراف دین قرار دارد یا اقتدار و اصلاح دین. @jafaraliyan mshrgh.ir/1512199
برداشت‌هایی از رهبر انقلاب(۵-پایانی) جمهوری اسلامی در کشتی نجات حسینی(ع) ✍ جعفرعلیان‌نژادی 🔸در یادداشت قبلی پیرامون موضوع «امکان انحراف یا اضمحلال دین در حکومت اسلامی» ابتدا به طرح پرسش از چنین امکان پرداختیم و گفتیم، پرسش درست آن است که بگوییم، میزان تمسک سیاست و جامعه یا حکومت و مردم به سنت‌های الهی، درطول دوران جمهوری اسلامی چه میزان و با چه کیفیتی بوده است؟ 🔸پس از بررسی دو پاسخ ناقص و روایت مدعیات آنها، مقرر شد در این یادداشت به‌نحو تفصیلی، ضمن جواب قطعی به این سوال مهم، دلیل نقصان آن دو پاسخ را مورد تحلیل و بررسی قرار دهیم. 🔸دو محور کلی که در یادداشت آخر به آن خواهیم پرداخت؛ ▫️یکی بررسی چگونگی ابتلای دو پاسخ ناقص به رویکرد فرمالیستی(ظاهری) در تحلیل واقعیت‌های اجتماعی ▫️و دیگری شاخص‌گذاری درست براساس نبایدهای عاشورا در سیاست حسینی است. 🔶🔷اول. اصالت فرم و نادیده گرفتن محتوای حکومت اسلامی در قضاوت و تحلیل 🔸فارغ از تمام ضعف‌ها و ایرادات متعدد واضح بر دو پاسخ ناقص ارائه‌شده، شاید مهم‌ترین و مبنایی‌ترین ایراد، قصد آگاهانه یا ناآگاهانه این دسته از پژوهشگران دینی در تحمیل زاویه دید دانش مدرن به مقوله‌ای اساساً ناهمساز با آن است. 🔸این تعمیم و تطبیق، هم منجر به درک ناقصی از پدیده‌های تاریخی می‌شوند که خارج از دوران مدرنیته هستند، هم از تحلیل پدیده‌های بیرون از فلسفه مدرنیسم نظیر حکومت اسلامی عاجز است. یکی از مهم‌ترین نشانه‌های این نقصان، تحلیل کالبدی و جسمانی پدیده‌های اجتماعی است. 🔸به بیان دیگر در این نگاه، اولا آن چیزی به‌عنوان واقعیت اجتماعی دارای اعتبار است که حتما پدیدار شود و ثانیا هر پدیداری که بتوان از آن الگوی تعمیم‌پذیر قابل‌انطباق با پدیدارهای مشابه بیرون کشید، معتبر است. 🔹الف. بلاموضوع بودن علایق، معنا و محتوای روابط اجتماعی در برابر فرم این تعاملات ▫️گئورگ زیمل یکی از جامعه‌شناسان معاصری است که به‌صورت شفاف و بدون‌تعارف، به لزوم تفکیک بین صورت و سیرت پدیده‌ها اشاره کرده و نوشته است اگر قرار باشد علمی وجود داشته باشد که موضوع آن جامعه و نه چیز دیگری باشد، باید منحصرا به بررسی این تعاملات، این انواع و فرم‌های جامعه زیستی بپردازد. ▫️به‌اعتقاد وی در دانش جامعه‌شناسی آن چیزی که در صحنه جامعه قابل‌دیدن است، تعاملات بین افراد و آثار و تاثیرات ظاهری این ارتباطات است. از نظر وی غیر از این، هر چیز یا محتوای دیگری که درون جامعه یافت می‌شود، جامعه نیست. ▫️بنابراین وظیفه جامعه‌شناس، سوا کردن فرم‌های تعامل یا جامعه زیستی از محتوایشان به‌وسیله تحلیل و جمع کردن آنها به‌نحو نظام‌مند در ذیل یک دیدگاه علمی منسجم، به‌معنای دقیق کلمه است. ▫️زیمل بر این اساس نتیجه می‌گیرد، ما درمی‌یابیم که فرم واحدی از تعامل میان افرادی در گروه‌های جامعوی که به‌لحاظ هدف و معنایشان کمترین شباهت ممکن را دارند، حکم‌فرماست. ▫️به‌عنوان‌ مثال، فرم‌های مشابهی چون؛ برتری، فرودستی، رقابت، تقسیم‌کار، تشکیل احزاب، نمایندگی، «همبستگی درونی توام با انحصاری بودن نسبت به بیرون» و ویژگی‌های مشابه بی‌شمار دیگر، هم در دولت، هم در اجتماعی دینی، هم در باند توطئه‌گران، هم در انجمنی اقتصادی، هم در مدرسه و هم در خانواده یافت می‌شوند. ▫️وی در پایان با عبارتی تکان‌دهنده می‌نویسد، هرچقدر علایقی که به این مجامع، منجر می‌شوند متفاوت باشند، فرم‌هایی که علایق در آنها متحقق می‌شوند عین هم هستند.  🔹ب. اهمیت معنا و محتوای روابط مردم در مجامع مختلف ▫️در یادداشت چهارم اشاره شد، آن دو پاسخ ناقص از یک تئوری کلی نشات می‌گیرند که در آن گفته می‌شود، ام‌المسائل جمهوری اسلامی، انحصار قدرت، ایجاد شرایط استبدادی و قرار گرفتن در موقعیت غیرپاسخگو است که نمی‌گذارد روش‌ها و منش‌های حاکمیت مورد نقد و اصلاح قرار گیرند. ▫️ با شرحی که در بند قبلی داده شد، دلیل نقصان این پیش‌فرض یا تئوری کلی روشن می‌شود. نقص تحلیل در آنجایی راه می‌یابد که پژوهشگر دینی ابتدا به تفکیک «شکل» تعامل مردم و حاکمان از «محتوای» این تعامل می‌پردازد. ▫️سپس با اصالت دادن به آن شکل یا مدل تعامل، دست به قضاوتی ارزشی می‌زند، یعنی هم منطق کار علمی خود را که باید حداقل در ظاهر نمایانگر بی‌طرفی باشد، نقض می‌کند و هم خواسته یا ناخواسته با ملاک و شاخصی دینی یعنی شاخصی محتوایی، این مدل تعاملات را تحلیل می‌کند. ▫️در مقابل اگر از همان ابتدا، تحلیل خود را براساس محتوا و معنای این تعامل استوار می‌کرد، هم دچار این تناقض‌گویی منطقی نمی‌شد و هم نقد مناسب‌تری ارائه می‌داد. ▫️واقعیت آن است که اگر بخواهیم میزان یا تطابق رفتار یا تعامل مردم و حاکمان را با سنت‌های الهی بسنجیم، باید ببینیم آیا این رابطه، به‌معنای قرآنی، رابطه‌ای ولایی است یا غیرولایی. @jafaraliyan ادامه در فرسته بعدی👇
ادامه فرسته بالا☝️ ▫️بر این اساس می‌توان دو شاخص تعیین کرد؛ یکی میزان وحدت و اتفاق بین صفوف مومنین و دیگری میزان ایمان و گرایش مومنین به ولایت‌الله. ▫️اگر این دو شاخص، رو به زوال باشد، مدعای آن دو پاسخ ناقص، بیراه نیست، اما اگر این دو شاخص بهبود یافته باشد، بنابراین نه‌تنها دین در مسیر اضمحلال قرار ندارد، بلکه در ریل تعالی و پیشرفت حرکت می‌کند. ▫️ مقایسه حوادثی مانند اغتشاشات سال گذشته با رخدادهایی نظیر سرود سلام فرمانده، جشن غدیر، عزاداری محرم و رخدادهای پیش رو همچون اربعین حسینی(ع) می‌توانند سنجه مناسبی درخصوص کیفیت این دو شاخص باشند. 🔶🔷دوم. تمسک سیاست حسینی بر منطق نبایدها یا عبرت‌های عاشورا 🔸همانطور که قبلاً گفته شد، برای این منظور، اولا باید دید، چه حادثه‌ای اتفاق افتاده و ثانیا چه واقعه‌ای ممکن است اتفاق بیفتد؟ گفته شد رهبری، در مورد اینکه چه حادثه‌ای در جامعه اسلامی اتفاق افتاده، نزول چهار شاخص عبودیت، معرفت، عدالت و محبت در 50سال منتهی به واقعه کربلا را ملاک قرار می‌دهند. 🔸 در این بحث روشن می‌شود، ریشه تغییر چهره و ظاهر یک نظام سیاسی، در تغییر ماهیت و روح آن نظام سیاسی است. در مورد اینکه چه واقعه‌ای ممکن است اتفاق بیفتد نیز بحث مهم نزول خواص اهل حق را بیان کرده‌اند. در این بحث نیز روشن می‌شود، تغییر ماهیت یک نظام اسلامی بستگی زیادی به فرازوفرود خواص اهل حق آن دارد. 🔸با بررسی این دو بحث، می‌توان تحلیل کرد، آیا حکومت اسلامی در مسیر اضمحلال یا انحراف دین قرار دارد یا اقتدار و اصلاح دین. 🔹الف. چه بر سر جامعه نبوی آمد؟ ▫️شاید سوال درست برای ورود به این بحث، این باشد که آیا هر جامعه اسلامی، به همان عاقبت جامعه نبوی دچار می‌شود که به واجب شدن تکلیف قیام بر امام حسین(ع)، رخداد آن فجایع، تنها ماندن امام(ع) و شهادت همه یاران وی منجر شد؟ ▫️پاسخ کوتاه است و معنادار؛ اگر جامعه اسلامی عبرت بگیرد، خیر؛ اگر عبرت نگیرد، بله. در اینجاست که نبایدهای عاشورا معنا می‌یابد، یعنی نبایدهای دوران جمهوری اسلامی همان عبرت‌های عاشورای حسینی است. به بیان رهبری، پیامبر اکرم(ص) نظامی به‌وجود آورد که خطوط عمده آن چهار مقوله مهم بود: ▫️اول، معرفت شفاف و بی‌ابهام؛ معرفت نسبت به دین، معرفت نسبت به احکام، معرفت نسبت به جامعه، معرفت نسبت به تکلیف، معرفت نسبت به خدا، معرفت نسبت به پیامبر و معرفت نسبت به طبیعت. ▫️دوم، عدالت مطلق و بی‌اغماض؛ عدالت در قضاوت، عدالت در برخورداری‌های عمومی و نه خصوصی، عدالت در اجرای حدود الهی، عدالت در مناصب و مسئولیت‌دهی و مسئولیت‌پذیری. ▫️سوم، عبودیت کامل و بی‌شریک در مقابل پروردگار، یعنی عبودیت خدا در کار و عمل فردی، عبودیت در نماز، عبودیت در ساخت جامعه، در نظام حکومت، نظام زندگی مردم و مناسبات اجتماعی میان مردم. ▫️چهارم، عشق و عاطفه‌ جوشان؛ عشق به خدا، عشق خدا به مردم، محبت به پیامبر، محبت به اهل‌بیت(ع)، محبت به همسر و محبت به فرزند. ▫️به بیان رهبری پیامبر درطول 10سال اول، به‌معنای واقعی کلمه این خطوط را بنا کرد، اما فرصت تعمیق نیافت. در همین‌جاست که مساله امامت، وصایت و تداوم مسیر معنادار می‌شود، منتها این فرصت از دست رفت و جامعه نبوی رفته‌رفته و به‌تدریج رو به ضعف رفت و جامعه حتی فرصت کوتاه حکومت علوی و حسنی را نیز از دست داد. در یادداشت‌های قبلی به برخی مصادیق و زمینه‌های این انحراف علی‌الخصوص در دوران یزید پرداخته شد. 🔹ب. چه بر سر جمهوری اسلامی ممکن است، بیاید؟ ▫️در پاسخ به این سوال که اگر از عبرت‌های عاشورا درس نگیریم، چه چیزی ممکن است بر سر جمهوری اسلامی بیاید، مساله عوام و خواص اهمیت می‌یابد. به بیان رهبری اگر چشمان تیزبینی باشند که اعماق را ببینند، نگهبانان امینی راه را نشان دهند، مردم صاحب‌فکری کار را هدایت کنند و اراده‌های محکمی پشتوانه این حرکت باشند، مسیر دین و انقلاب دچار انحراف و اضمحلال نخواهد شد. ▫️در کلام رهبری، مردم در هر جامعه و کشوری به دو دسته عوام و خواص تقسیم می‌شوند. خواص کسانی هستند که بر مبنای فکر خود، از روی فهمیدگی و آگاهی و تصمیم‌گیری کار می‌کنند. با این مبنا خواص صرفا نخبگان ثروت، قدرت، دانش، دین و صاحب‌شان اجتماعی نیستند، بلکه ممکن است در آنها فقیر و بی‌سواد و بی‌قدرت و بی‌شأن و غیرروحانی هم باشد، ملاک فهمیدگی و عمل براساس تصمیم‌گیری و تشخیص است. ▫️درمقابل عوام دسته‌ای هستند که نمی‌خواهند بفهمند، یا تحلیل و درک کنند. به تعبیر دیگر تابع جو هستند و دنبال آن را می‌گیرند. بر این اساس ممکن است در این دسته همان نخبگان ثروت و قدرت و دانش و دین نیز باشند. @jafaraliyan ادامه در فرسته بعدی👇
ادامه فرسته بالا☝️ ▫️در میان خواص هم دو دسته وجود دارد، خواص جبهه حق و خواص جبهه باطل. هر عقل سلیمی حکم می‌کند که تکلیف خواص طرفدار حق از یک‌طرف آن است که با خواص طرفدار باطل بجنگند و مقابله کنند و از طرف دیگر از قرار گرفتن در جبهه عوام نیز حذر کنند، یعنی براساس درک و تحلیل و بصیرت عمل کنند. ▫️امروز جمهوری اسلامی برخوردار از خواص طرفدار حق است و دقیقا دشواری کار از همین‌جا شروع می‌شود، یعنی مساله نبایدها در این نقطه معنا پیدا می‌کند، زیرا خواص طرفدار حق نیز خود دو دسته‌اند: یک نوع کسانی هستند که در مقابله با دنیا، زندگی، مقام، شهوت، پول، لذت، راحت، نام و همه‌ متاع‌های خوب قرار دارند، اما مجذوب آن نمی‌شوند و در صورت لزوم از آن دست برمی‌دارند. ▫️دسته دیگر نمی‌توانند و مجذوب می‌شوند. رهبری نتیجه می‌گیرد اگر در جامعه‌ای خواص طرفدار حقی که می‌توانند در صورت لزوم از متاع دنیا دست‌ بردارند در اکثریت باشند، هیچ ‌وقت چنین جامعه‌ای به سرنوشت جامعه دوران امام حسین(ع) مبتلا نخواهد شد. 🔶🔷ج. جمع‌بندی 🔹چهار شاخص عبودیت، معرفت، عدالت و محبت در جامعه اسلامی وقتی در سراشیبی ضعف و سقوط قرار می‌گیرد که اکثریت خواص اهل حق آن، به‌گونه‌ای مجذوب متاع دنیوی شوند، که در هنگام لزوم یا آزمون‌های دشوار، نتواند دست از آن بشوید. 🔹این موضوع، همان بلایی بود که بر سر جامعه نبوی آمد و به بیان رهبری موجب شد، حسین بن علی به مسلخ کربلا رفته، یزید بر سر کار آمده و بنی‌امیه هزارماه بر کشوری که پیغمبر به‌وجود آورده بود، حکومت کند. 🔹درست در همین‌جاست که جامعه امامت به جامعه سلطنت تبدیل می‌شود. «جامعه اسلامی، جامعه امامت است، یعنی در راس جامعه، امام است. انسانی که قدرت دارد، اما مردم از روی ایمان و دل، از او تبعیت می‌کنند و پیشوای آنان است. اما سلطان و پادشاه کسی است که با قهر و غلبه بر مردم حکم می‌راند، مردم دوستش ندارند. مردم قبولش ندارند. مردم به او اعتقاد ندارند.» 🔹اکنون که در پایان یادداشت آخر، معلوم می‌شود برای پاسخ کامل به کمیت و کیفیت میزان ابتنای جامعه اسلامی به سنت‌های الهی، شاخص درست چیست، می‌توان از پژوهشگران دینی خواست با چنین روش و شاخصی عملکرد جمهوری اسلامی را نقد و بررسی کنند. پاسخ احتمالی روشن می‌سازد، آیا جمهوری اسلامی در مسیر اضمحلال و انحراف دین قرار دارد یا اقتدار و اصلاح دین. @jafaraliyan mshrgh.ir/1512472
جامعه پرحرف، جامعه پرشبهه! ✍ جعفرعلیان‌نژادی 🔸امروز دیگر شاید کمتر کسی باشد که به تأثیر و انرژی کلمات واقف نبوده و حرف را باد هوا بداند. یکی از بدترین وضعیت‌های ممکن در هر جامعه‌ای عارضه پرحرفی است. در یک جامعه پرشده از حرف‌ها، امکان پرسش بسیار سخت و بعید می‌شود. گویی برای همه چیز جوابهایی وجود دارد، جواب‌هایی که نمی‌گذارد، پرسش‌های واقعی شکل بگیرد. 🔸نگارنده در این یادداشت می‌خواهد بگوید، چرا جامعه نیاز به پرسش واقعی دارد و چرا شبهات جای پرسش‌ها را گرفته‌اند؟ برای پاسخ به این سوال نیاز به تامل و دقت بیشتری داریم. بگذارید از اینجا شروع کنیم که عارضه پرحرفی در یک جامعه چگونه شکل می‌گیرد. 🔸به نظر می‌آید، پرحرفی، بستر اصلی طرح شبهات یا سوالات فریبنده است. ریشه پرحرفی در تخیل، توهم و فانتزی است. برای پرحرفی در خصوص چیزی، باید آن چیز را فانتزی دید یا در موردش تخیل کرد. تخیل و فانتزی نیز خود، ریشه در رازآلود دیدن پدیده‌ها و واقعیت‌ها دارد. یک پدیده یا یک واقعیت باید چیزی غیر از آن صورتی که دیده می شود، باشد. رازی پس پشت خود داشته باشد، رازی که نیاز به رمزگشایی دارد. 🔸رازآلود دیدن واقعیت‌ها نیز ناشی از «عدم شناخت کافی» است. به بیان بهتر، وقتی در مورد پدیده‌ای حس رازآلود بودن به ما دست می‌دهد که در آن، چیزی برای کشف شدن باقی مانده باشد. یعنی از مواجهه با آن پدیده احساس عجب و حیرت کنیم. 🔸معمولا در رفتن به یک آدرس جدید یا فضایی ناشناخته دچار این حس می‌شویم. وقتی در یک شهر به آدرسی جدید می‌رویم، مدام در خصوص اینکه آیا مسیر را درست رفته‌ایم یا خیر دچار شک و تردید هستیم. به آدرس‌دادن‌های افراد، یقین نداریم. حس گم شدن، داریم. 🔸گویی در آن کوچه و خیابان چیزهایی وجود دارد که قرار است غافل گیرمان کند، در حالیکه آن کوچه و خیابان هیچ فرقی با جاهای دیگر ندارد. حتی آدم‌ها هم برایمان ناشناخته به نظر می آیند، مدام رفتارمان را می‌پاییم تا جلب توجه نکنیم. 🔸این وضعیت رازآلود، حاصل عدم شناخت کافی است. رفتار عادی مردم در آن نقطه ناشناخته، توجهمان را بیشتر جلب می کند، حس غرق شدگی در فضایی دیگر را داریم، حس می‌کنیم محیط بر ما فائق آمده است و هزار حرف دیگر. با کنار رفتن این پرده جهل، رازآلودگی محیط نیز رنگ می‌بازد. 🔸با همین مثال می‌توان گفت، شناخت کافی، نیاز به تکرار و تذکر دارد، تکرار و تذکر نیز به معنای عدم توقف و حرکت است. برای شناخت بیشتر محیط یک آدرس ناشناخته، رفتن و حرکت مجدد به سمت آن آدرس، رازآلودگی را به میزان زیادی کم می‌کند. شناخت بهتر با حرکت بیشتر ممکن می‌شود. 🔸با حرکت معکوس از «جهل به رازآلودگی« و از «رازآلودگی به تخیل و فانتزی» و از «تخیل و فانتزی به پرحرفی»، می‌توان نتیجه گرفت، یک جامعه پرحرف، جامعه‌ای است که با موانعی برای شناخت کافی مواجه است. در این جامعه، شبهه به معنای دقیق کلمه کارگر می‌افتد. شبهه یا همان گفتار شبیه به واقع. همان تخیل ناشی از عدم شناخت کافی واقعیت‌ها. 🔸به زعم نگارنده، پرحرفی جریان شبهه‌پرداز و پرگویی مطبوعات جریانات معارض با واقعیت‌های اجتماعی، ریشه در حفظ وضعیت ناشناخته‌ماندن پدیده‌ها و صحنه میدانی دارد. باید آن چنان پرتلاش گفت و جای همه مردم روایت کرد که تلاشی برای شناخت کافی واقعیت و پدیده‌ها از سوی مردم صورت نگیرد. گویی راوی، به عنوان نماینده این شناخت ناقصداز سوی مردم باور می‌شود. 🔸برای همین است که زبان جریان پرگو و حراف در روایت حرکات میدانی مردم، الکن است. حضور میدانی مردم، حرکت بیشتر مردم، مساوی با شناخت بیشتر صحنه و شناخت بیشتر صحنه به معنای اعتبارزدایی از آن روایت‌های ناقص و گفتارهای شبه واقعی است. 🔸شناخت کافی، امکان پرسش واقعی را فراهم می‌آورد. مردم متوجه می‌شوند، مساله‌شان چیست. خود را از بند مساله‌سازی‌های غیرواقعی و ناپرسش‌های اجتماعی می‌رهانند، به شناخت کافی می‌رسند و برای بهبود وضعشان مطالبات واقعی طرح می‌کنند. 🔸از همه مهم‌تر می‌توانند تشخیص دهند، روایت‌های کم‌صدایی وجود دارد که دست بر قضا برای شناخت بهتر، حرکت بیشتر را انتخاب کرده است. برای تبیین واقعیت، تلاش وافر می‌کند و قصد واقعی‌اش، تخیل زدایی، راززدایی و جهل‌زدایی است. هرچند مردم در صحنه می‌دانند، روایت واقعیت هم کم‌صداتر است هم کم‌حرف‌تر، چون حرکت را لازمه شناخت می‌داند و اهل عمل است. @jafaraliyan http://fna.ir/3e40c6 mshrgh.ir/1513661