تهران چگونه تهران شد؟
✍جعفرعلیاننژادی
🔸چه شد که تهران پیشرو و الهامبخش حرکت انقلابی در سراسر کشور شد؟ این سوالی است که به نظر میرسد مدتهاست جای طرح آن وجود داشت اما کسی به آن نپرداخته بود. التفاتی که مقاممعظمرهبری در دیدار با اعضای کنگره بزرگداشت شهدای پایتخت، در خصوص پرداختن به شهر تهران و ادای حق آن، به ما دادند، میتواند زمینهای برای طرح این سوال باشد.
🔸در میان نظریات مربوط به مطالعات شهری، نظریه «حقبهشهر» هانریلوفور از جایگاه رفیعی برخوردار است. این نظریه بیشتر دست مایه محققین شهری برای ایجاد تغییرات کالبدی در شهر بوده و گاها ابزاری برای حمله نظرورزان اندیشه چپ به جسم و جان بیدفاع این شهر بزرگ بوده است.
🔸هانری لوفور در میان حقوق متفاوت اجتماعی شهروندان، با این نظریه حق جدیدی را معرفی و شناسایی کرد به نام «حق زندگی شهری». در واقع شهروندان یک شهر از حقی ویژه به نام حق زندگی شهری نیز برخوردار هستند که باید به نحوی این حق نیز در کنار دیگر حقوق شهروندی ادا شود.
🔸 حقی عمومی که به طور مشخص در دو موضوع حکمروایی شهری و تخصیص فضا، مورد توجه قرار گرفته است. یعنی هر شهروندی هم حق مشارکت در مدیریت شهری را دارد و هم حق استفاده از فضاهای عمومی. این حق بسته به عملکرد شهرداریها قابل افزایش یا کاهش است.
🔸این نظریه تا حدی راهنمای متخصصین و مدیران شهری برای تغییر ظاهری و کالبدی شهر بوده است. آنها بر این اساس، شهرها را طوری طراحی میکنند که هم امکان مشارکت در تصمیمات محلهای، منطقهای و شهری برای شهروندان فراهم شود و هم امکان بهرهبرداری بیشتر آنان از فضای عمومی. شاید بتوان طرح «من شهردارم» دوره فعلی شهرداری را متاثر از چنین فهمی تحلیل کرد.
🔸جریان چپ نیز به سهم خود این حق را در ستیز و تقابل شهروندان با حاکمان شهری تئوریزه کردهاند. از نظر آنان شهروندان باید دست به ساختشکنی حق «محدود شده» خود توسط حاکمان شهری بزنند. یعنی حقوق بیشتری طلب کنند. عبارت کلیدی و مهم «تولید فضا» به عنوان یک کنش شهروندی در برابر فضاسازیهای شهری در این خصوص مورد توجه قرار گرفته است.
🔸آنان بیشتر روی مقوله مصرف فضای شهری مانور دادهاند. میتوان گفت تلاش آنان نوعی معنابخشی به زندگی شهری از طریق مصرف ابتکاری یا ابتکار در مصرف بوده است. اینکه شهروندان بتوانند فضاهای جدیدی برای مصرف خلق کنند که بیرون از فضاسازیهای حاکمان شهری باشد. یا علیه سیاستهای فضایی آنها، فشاراجتماعی ایجاد کنند.
🔸با این حال جای این پرسش باقی است که آیا حق زندگی شهری، تنها به معطوف به بهبود کالبدی، جسمانی و مصرفی شهری است، یا شهروندان در حق زندگی شهری خود، خواهان بهبود فضای روحی و معنوی شهر نیز باید باشند؟پاسخ مثبت است. حرکت مردم تهران در طول 150 سال اخیر، متاثر از فضایی دیگر بوده است که با این تعاریف مألوف و معروف علمی از فضاسازی شهری، قابل فهم و شناسایی نیست.
🔸تعین این حرکتها در طول تاریخ به طور خاص در اقداماتی نظیر مخالفت با قرارداد رویترز با هدایت ملاعلیکنی، قضیه تنباکو با پیشاهنگی مرحوم میرزاحسنآشتیانی، مطالبه عدالت خانه به عنوان نقطه شروع انقلاب مشروطه و تقابل با قرارداد ننگین وثوق الدوله، بروز و ظهور کرده است. در همه این حرکات تاریخی، مردم تهران خواهان حفظ و ارتقای فضای زندگی معنوی در برابر چنان موانعی که ذکر شد، بودهاند.
🔸این فضاخواهی باطنی و معنوی، در دوران حکومت پهلوی نیز تداوم داشت و به محض شروع حرکت انقلابی امام، جامه تحقق به خود گرفت. در نماز عید فطر قیطریه به امامت شهید بهشتی، راهپیمایی عظیم تاسوعا و عاشورا و تحصن علما در دانشگاه تهران، مردم تهران علیه همان تغییر کالبدی و جسمانی شهر که میخواست هویت ملی و اسلامی و دینی تهران را تغییر داده و تبدیل به یک شهر مصرفزده اروپایی کند، ایستادند.
🔸این فضاسازی مردمی و معنوی در تهران، تبدیل به الگویی قابل سرایت به دیگر شهرهای کشور شد. حرکتی که بعد از انقلاب نیز تداوم یافت و در بزنگاههای مختلف منشا تغییر فضای شهری بود. آن انرژی بیپایان حق زندگی معنوی در تهران ریشه در باور دینی و حرکات ایمانی مردم این شهر داشت. حرکتی که تهران را الگو و الهام بخش کرد، واجد ویژگی هایی بود که مردم را در صحنه نگاه داشت و امید آنان را طی 150 سال گذشته حفظ کرد.
🔸مقام معظم رهبری در کتاب طرح کلی اندیشه اسلامی، جلسه ششم، به این ویژگی ها ذیل عنوان نویدهای ایمانی مفصلاً پرداخته است. به عنوان نکته پایانی نگارنده مبتنی بر دریافت خود، آن دوازده نوید را تبدیل به دوازده ویژگی ایمانی مردم تهران و کشور کرده است. دوازده ویژگی که میتواند، اصول حق زندگی باطنی و معنوی شهری باشد. همان که مردم تهران را با رهبری امام(ره) سرآمد کرد. (فارس، مشرق)
@jafaraliyan
ادامه👇
🔹هدایت: میدانستند چه میخواهند و راه رسیدن به آن چه بود.
🔹فهم: فهم قوی از مسیر داشتند و چشم و گوششان باز بود.
🔹تصمیم: عزم و تصمیم راسخ برای حرکت و غلبه بر شک و تردید داشتند.
🔹اطمینان: اطمینان داشتند به هدف خود میرسند.
🔹اصلاح: امکان خطا و اشتباه و تجربه غلط داشتند، یعنی از غفران و رحمت الهی برخوردار بودند.
🔹حمایت: پتششان به نیروی الهی گرم بود و دلسرد نمیشدند.
🔹یقین: در غلبه بر مشکلات و دشمنان و موانع مطمئن بودند.
🔹قدرت: از تمام رقبا و صفوف مخالفین مسیر قویتر بودند.
🔹پیروزی: بر موانع و مشکلات غلبه کامل یافتند.
🔹وصول: به صورت قطعی به هدف رسیدند.
🔹گشودگی: از مواهب آسمانی و زمینی و استعدادی در طول حرکت برخوردار شدند.
🔹خوشبختی: به پاداش و سعادت اخروی بعد از زندگی دنیوی خواهند رسید.
@jafaraliyan
روحانی، هاشمی نیست!
✍ جعفرعلیاننژادی
🔸کیست که نداند، یکی از مبرزترین شاگردان مکتب هاشمی، حسن روحانی است. او در این سالها بارها سعی کرد با کنش و منش خود، مردم را به یاد مرحوم هاشمی بیندازد. یکی از دغدغههای همیشگی او ایجاد چنین تصویری از خود بوده است. اما به واقع نتوانست و موفق نشد، جایگزین خوبی برای مرحوم هاشمی باشد.
🔸مرحوم هاشمی هم امید زیادی به روحانی داشت و تا زمانی که زنده بود هوای او را داشت تا بجای حرفهای کنایهآمیز و تند، عمل سیاسی خاص خود را داشته باشد. هر چند روحانی در آن سالها نیز منتقدین و مخالفینش را بینصیب نمیگذاشت. اما بعد از هاشمی، روحانی آن روحانیای که هاشمی میخواست نشد.
🔸با این حال این گمان با روحانی باقی مانده بود که میتواند نقش هاشمی را بازی کند. رفتار او با جناح اصلاحات و فاصلهگیری محرزش از جناح اصولگرایی، با همین گمان جلو میرفت. او میخواست مانند هاشمی، برای اصلاحات در نقش میانجیگر ظاهر شود.
🔸دولت اعتدال تعین نهادی همان نقش بود. اما در مقابل اصلاحطلبان مانند هاشمی برای روحانی اصالتی قائل نبودند و دولت او را اجارهای و انتقالی میپنداشتند که قرار است در نقش کاتالیزور، بستر بازگشت آنان به قدرت را فراهم کند. روحانی البته بیحسی اصلاحطلبان را به خود حس کرده بود، برای همین بعد از فوت هاشمی، در موضعگیری و گفتار شبیه اصلاحطلبان، کنایهزن و تند شد، خاصه آنکه از بیاثری برجام هم عصبانی بود.
🔸او با اینکه رئیسجمهور بود، اما میخواست نقش اپوزیسیون داخلی را بازی کند، تا ناکارآمدیهای دولتش را توجیه کرده و از بحرانهای بوجود آورده، سلب مسئولیت کند، اما موفق نشد. نه اصلاحطلبان را توانست جذب کند، و نه توانست دولت را به آنان تحویل دهد. مردم هم برای به پایان رسیدن دولتش روزشماری میکردند.
🔸تجربه رد صلاحیت هاشمی، حالا برای روحانی هم رخ داده است. اما او اصلاً به موقعیت هاشمی ۹۲ نمیرسد. اصلاحطلبان از او فاصله گرفتهاند، نمیخواهند، ضعف کارنامه روحانی، به پای آنان نوشته شود. مردم هم آن تراژدی هشت ساله را فراموش نکردهاند. بیانیه تلخ روحانی، نشانه همین تفاوت است.
🔸 او میداند، اصلاحات روی حمایت وی از راهبرد انتخاباتیاش، حساب نمیکند، مردم هم با گفتن و نگفتن او تصمیمشان برای شرکت در انتخابات عوض نمیشود. برای همین نتوانست بر عصبانیتش در تحمل رد صلاحیت فائق شود. همان کاری که هاشمی در سال ۹۲ کرد. او شاگرد خوبی برای هاشمی نشد. روحانی با این بیانیه گزنده، ظرفیت سیاسی راهبرد سکوت را از بین برد. سکوت و پذیرش، میتوانست برای او سرمایه ایجاد کند اما روحانی، هاشمی نیست...
@jafaraliyan
حقِ «شنیدهشدن»
✍جعفرعلیاننژادی
🔸هیچ تردیدی وجود ندارد که گفتن به قصد شنیدهشدن و نه جواب شنیدن، میلی است که کم و بیش در میان همه افراد وجود دارد. از این نظر افراد همواره سعی میکنند گوینده اصلی یک گفتوگوی دو جانبه یا چند جانبه باشند یا دست کم طوری حرف بزنند که همگان را با خود همراه سازند. معمولا کمتر کسی در فضای عمومی پیدا میشود که از این حق گفتن، صرف نظر کند. هر چند رقابت اصلی بین بهترین گفتهها است، اما این موضوع به هیچوجه نمیتواند عمومیبودن حق حرفزدن و گفتن را تحتالشعاع قرار دهد. بنابراین میتوان گفت، مردم همگی دوست دارند حرفهایشان هم شنیده شود و هم به کرسی بنشیند. یعنی از این قدرت برخوردار باشند، طوری حرف بزنند که دیگران قانع شوند.
🔸طبیعی است هر فردی ناظر به منافع، اهداف و ارزشهای خود حرف میزند و میگوید، و به همین دلیل در جامعه با تعداد بیشماری گفتارهای متفاوت و متکثر مواجهیم که همگی قصد دارند حرفشان هم شنیده شود و هم به کرسی بنشیند. در این میان، آنچه معمولا موضوع گفتگو میشود، امورات روزمره است. افراد گاهی به بهانههایی هم دور هم جمع میشوند و صحبت میکنند. هر گفتگو موضوعی و بهانهای لازم دارد. بدون موضوع و بهانه، حرفزدن بیشتر شبیه خودگویی و خودشنوی است. نجوایی درونی است. بهانه حرف زدن شاید، صرف یک چای باشد. شاید پیادهروی باشد. شاید تفریح و گردش باشد. شاید فراغت و دمی آسودن بعد از یک روز کاری سخت باشد. شاید سردرآوردن از کار یکدیگر باشد. به هر حال هر گفتگویی با یک موضوع و بهانه شکل میگیرد.
🔸جدیت یک گفتگو به موضوع و بهانه آن نیز مربوط است. هر گفتگویی جدی نیست و هر کسی، هر حرفی را جدی نمیگیرد. تنها در گفتگوهای جدی است که افراد بیشتر سعی میکند، اهداف و منافع و ارزشهایشان شنیده شود. اگر بتوان گفتگوهای دوستانه را اختیاری در نظر گرفت که گفتن و نگفتنش فرقی به حال گوینده نمیکند، مسلماً گفتگوهای جدی، ضروری و الزامی خواهد بود و حتما گفتنش بهتر از نگفتنش است. شنیده شدنش بهتر از نشنیده شدن است. با این توصیف شاید بتوان گفت، جدیترین گفتگوها میتواند، بیشترین منافع را تامین کرده و افراد را به اهداف و ارزش های خودشان نزدیکتر سازد. اما پرسش اینجاست که چه گفتگویی میتواند، جدیترین آنها باشد. هم موضوع و هم بهانهاش چیزی باشد که همه افراد را در بر می.گیرد. چیزی که نمیتوان از شدت جدیت، آن را به این راحتیها نادیده گرفت؟
🔸به نظر میآید که بهانه انتخابات و موضوع صندوق رای، یکی از این موارد باشد. گفتگویی که به بهانهاش، همه افراد و مردم از هر پایگاهی و با هر نگرشی میتوانند حرف بزنند. جدی هم حرف بزنند. با هدف شنیده شدن هم حرف بزنند. طوری هم بگویند که حرفشان به کرسی بنشیند. گفتگو به بهانه انتخابات و در مورد صندوق رای، حق همه مردم است. گفتگویی است که ماهیت طبقاتی ندارد، همه طبقات اجتماعی و اقتصادی در آن حق گفتن دارند. ماهیت سلسله مراتبی هم ندارد، پایین و بالا میتوانند حرف میزنند. گوینده فقط وزیر و وکیل و مدیر نیست، گوینده مردمند. انتخابات بهترین فرصت برای در گرفتن این نحوه گفتگو است. مردم میگویند تا نامزدها حرفهایشان را بشنوند. رقابت بین نامزدها در واقع، مسابقه برای بهتر شنیدن حرف مردم است. مردم هم به کسانی رای میدهند که بهتر حرفهایشان را می شنوند و خوبتر پیاده میکنند. (مشرق)
@jafaraliyan
مقاومت علیه شهرکُشی
✍ جعفرعلیاننژادی
🔸در میان ادبیات محققین شهری که روی مقوله عدالت شهری (just city) کار می کنند، پدیده شهرکشی (urbicide) به عنوان امری در منتهیالیه ظلم شهری شناسایی شده است.
🔸کشتن شهر، از طریق تخریب نظامی همه بنیادهای شهری که شهر را شهر کرده است، در این پدیده مورد بررسی قرار گرفته است.
🔸بر این اساس یکی از مواردی که میتواند در کنار جنایات بی سابقه رژیم سفاک صهیونیستی علیه مردم غزه، مورد التفات قرار بگیرد، عزم این رژیم در کشتن شهر یا شهرکشی است.
🔸شهرکشی مقولهای چند بعدی است که علاوه بر تخریب زیرساختها، منجر به کشتن خاطرات، حافظه جمعی، حس تعلق شهری شده و در نهایت به بیرون راندن ساکنان یک شهر از سرزمین مادری خود میانجامد.
🔸اهمیت این مساله در موضوع غزه از آنجا ناشی میشود که در مقابل پدیده شهرکشی، مردم غزه بدیلی شکست ناپذیر به عنوان مقاومت ارائه داده اند که آثار این پدیده شوم را به شدت کم کرده است.
🔸سرزمین تخریب شده، زیرساختها از بین رفتنه، خانهها با خاک یکسان شده، بیمارستانها زده شدهاند، اما خاطرات این مردم، حافظه جمعیشان و حس تعلقشان ذرهای تغییر نکرده است.
🔸شهر عینی به ظاهر کشته شده است، اما شهرحقیقی زندهتر شده است. شهر زندهای که معنای مقاومت اسلامی را جهانی کرده است. غزه علیه ایده و سیاست شهرکشی رژیم سفاک مقاومتر شده است. (مشرق)
@jafaraliyan
چند پرسش دانشجویی از یک استاد دانشگاه
✍ جعفرعلیاننژادی
🔸چند روز پیش، خبرآنلاین میزگردی را با حضور آقایان دکتر میدری، احمد زیدآبادی و دکتر محمدمهدی مجاهدی برگزار کرد. در بخشی از این گفتگو محمد مهدی مجاهدی بحثی را پیرامون تفاوت حکومت و حکمرانی بیان کرد که از جهاتی قابل تحلیل و نقد است.
🔸مجاهدی در این بخش از بیان خود، حکومت را امری دانست که مستلزم حاکم کردن یک سلسله مراتب ارزشی به قیمت نادیده گرفتن و سرکوب دیگر سلسله مراتب ارزشی موجود در جامعه است. از آن طرف حکمرانی را امری توصیف کرد که تنظیم گر روال و روند گفتگو بین همه سلسله مراتبهای ارزشی در جامعه است. مجاهدی حاکم را فردی سرکوبگر جامعه و حکمران را فردی سازگار با جامعه خواند.
🔸این گفتار -با اینکه مجاهدی صراحتا به آن اشاره نکرده-،حاوی القای این پیام است که اکنون در وضعیت حکومتگری و سرکوب قرار داریم و لازم است به وضعیت حکمرانی تغییر فاز دهیم. او ابزار گفتگو را مهمترین تسهیلگر این فضا تلقی کرده است.نگارنده در برابر این تحلیل چند پرسش مطرح میکند.
▫️اول. اگر بپذیریم در وضعیت حکومتی قرار داریم، آیا منطقا تسلط یک سلسله مراتب ارزشی به معنای سرکوب دیگر سلسلههای ارزشی موجود در جامعه است. از کجا معلوم آن سلسله مراتب ارزشی حاکم، سلسله مراتب ارزشی اکثریت مردم نباشد؟
▫️دوم. آیا نمی توان دیگر سلسله مراتبهای ارزشی موجود در جامعه را به رسمیت شناخت، با آنها وارد گفتگو شد، حق گفتن به آنها داد، اما یک سلسله مراتب ارزشی حاکم باشد؟
▫️سوم. آیا نمیتوان حکمرانی را ذیل حکومت و به عنوان ابزار انتقال مطالبات از پایین به بالا و اعمال سیاستها از بالا به پایین تلقی کرد؟
▫️چهارم. آیا نباید برای حکمرانی عمومیترین، جامعترین و کلیترین سلسله مراتب ارزشی که در جامعه وجود دارد را ملاک قرار دارد و با سازوکارهای بشری نظیر صندوق رای به آن رسید؟
▫️پنجم. عمومیترین، جامعترین و کلیترین ارزشهای فعلی مردم در کشورمان چیست؟ میتواند چیزی غیر از ایران، اسلام، انقلاب و زندگی خوب باشد؟
▫️ششم. امکان گفتگوی واقعی (و نه انتزاعی و نظری)، در موضع برابر و نه از موضع شفقت یا الزام چیست؟ چیزی غیر تکیه بر اشتراکات و ریشههاست؟ آیا حکومت بر چیزی غیر از این اشتراکات و ریشهها بنیان شده است؟ (تسنیم)
@jafaraliyan
عملِ سیاسی بهینه چیست؟
✍جعفرعلیاننژادی
🔸معمولا در حوزه اقتصاد، افراد مایل به نوعی فعالیت هستند که بیشترین سود و فایده را برای آنها ممکن سازد. بنابراین در میان امکانهای مختلف عمل اقتصادی، گزینهای را انتخاب میکنند که بیشترین منفعت ممکن را به آنها برساند. بطوریکه سرمایه آنها را بیشتر کند و اطمینان بالایی به آنها در تداوم این سودرسانی بدهد. بنابراین عمل اقتصادی بهینه، انتخاب بهترین و پایدارترین کار اقتصادی است.
🔸اما شاید از این زاویه به حوزه سیاسی، کمتر نگاه کرده باشیم. اگر پرسش آن باشد که عمل سیاسی بهینه چیست، پاسخ چه خواهد بود. نفع مردم در حوزه سیاسی چیست؟ شاید تا کنون بیشتر در خصوص منافع سیاستمداران و نخبگان سیاسی حرف زده شده باشد یا در موردش چیزی شنیده باشیم، اما اکنون میخواهیم بفهمیم، منفعت مردم در حوزه سیاسی چه چیزی می تواند باشد؟ پس از آن است که میتوان در خصوص انتخاب نقطه بهینه عمل سیاسی حرف زد.
🔸به نظر میآید برای پاسخ به این سوال لازم است، ابتدا ببینیم آیا سیاست هم میتواند مانند اقتصاد، چیز ملموس و حسپذیری به مردم عطا کند یا خیر؟ طبیعی است اگر کالای سیاسی مانند کالای اقتصادی چنین ملموس و حسپذیر بود، حتما در موردش بیشتر شنیده بودیم یا صحبت میشد یا ذهنیتمان در مورد کالای سیاسی، به عنوان چیزی لوکس -که تنها در اختیار طیفی از نخبگان، مسئولان و سیاستپیشهگان است-، نبود.
🔸با این حال چه بدانیم چه ندانیم، همه ما کم و بیش از این کالای به ظاهر دسترسناپذیر بهرهمند هستیم و شاید اگر بیشتر و بهتر در موردش میدانستیم، میتوانستیم برای بهرهمندی بیشتر از آن، عمل سیاسی بهینه داشته باشیم. اگر حد وسط همه تعاریف موجود در خصوص سیاست را جمع کنیم، مفهوم قدرت، خودنمایی میکند. قدرت خود نیز به معنای توانایی افراد در اثرگذاری روی چیزها و دیگران معنا شده است. بنابراین هر که قدرتش بیشتر باشد، توانایی اثرگذاریش هم بیشتر است.
🔸پس بهرهمندی بیشتر از این کالای سیاسی، به معنای اثرگذاری بیشتر روی چیزها و افراد دیگر است. با این حساب طبیعی است افراد دست به عملی بزنند که توان تاثیرگذاری و اعمال قدرت بیشتری به آنها بدهد. توانی که بتواند مسائل سخت و به ظاهر لاینحل زندگیشان را رفع و رجوع کند. چیزهایی که در صورت عدم آگاهی به وجود چنین توانی، میپنداشتند جبری بوده و باید سختی و رنج آن را تحمل کنند.
🔸مسأله ولی درست از وقتی شروع میشود که بعد از این آگاهی، افراد باید دست به انتخاب یک عمل سیاسی بزنند. کالاهای موجود در بازار سیاست هم برای برگزیده شدن کم نیستند. انتخابی که میتواند افراد را از مواهب سیاست بهرهمند کند یا به گونهای معکوس قدرت آنان را کمتر کرده و یا بیاثر سازد. عمل سیاسی به این معنا شاید مهمترین و کانونیترین امکان تغییر اوضاع زندگی افراد باشد.
🔸شاید افراد با پیدا کردن نقطه بهینه اقتصادی بتوانند در «احوال» شخصی زندگی خود تغییرات مثبت ایجاد کنند، اما برای تغییر «اوضاع» زندگی خود، حتما نیاز به پیدا کردن نقطه بهینه سیاسی دارند. اگر وضعیتی که در آن زندگی افراد جریان دارد، معیوب و مشکل دار باشد، مطمئنا، احول شخصی زندگی آنان بیگزند نخواهد ماند. افراد میتوانند با پیدا کردن نقطه بهینه سیاسی، روی «وضعیتی» که درون آن زندگی شان را بنا کردهاند، تاثیر مثبت بگذارند.
🔸در بازار سیاست، کالاهایی وجود دارد که فقط معطوف به احوال شخصی مردم است و علیالظاهر میخواهد قدرت آنان را در احوال شخصیشان بیشتر کند. این کالاها مساحت تاثیرگذاری و قدرت افراد را در چارچوب خانههای شخصیشان تعریف میکند. در خارج از آن گویی افراد عناصری بیگانه از زندگی عمومی هستند، و به قول آن گفته معروف، آنها را باید از وضعیت خانهشان بشناسیم نه بیرون از آن.
🔸گمان میکنم در بازار سیاسی فعلی، گفتارهایی که تنها احوال شخصی افراد را ملاک قرار میدهند و برای تبدیل شدن به گزینه انتخاب، مدام مسائل و مشکلات خصوصی و جزئی زندگی مردم را جلوی چشمشان میآورند، خواسته یا ناخواسته قدرت و توان اثرگذاری واقعی آنان را، روی اوضاع کلی جامعه به کمترین حد ممکن میرسانند.
🔸در این بازار اما کالاهای دیگر هم هست که هدفشان تغییر اوضاع زندگی است. پنجره انتخاب این فرصتها همیشه باز نیست اما در دسترسترین گزینه برای قدرتمند شدن و اثرگذاری بیشتر و پایدارتر مردم است. انتخابات، بهترین فرصت برای انتخاب نقطه بهینه عمل سیاسی است.
@jafaraliyan
جامعهشناسان جامعهنشناس!
✍ جعفرعلیاننژادی
🔸بسیاری از جامعهشناسان فعلی در تحلیل پدیدههای اجتماعی به تاریخی و ریشهدار بودن ویژگیهای رفتار جمعی ایرانیان، استناد میکنند. این تحلیلها معطوف به رفتارهای رویتپذیر و پدیدارشدهای است که در آثار گزارشگران، شرححالنویسان، نویسندگان و سفرنامهنویسان منعکس شده است. افرادی که عموماً یا خارجی هستند یا در جرگه روشنفکران قرار دارند یا در سلک کاتبان و دبیران درباری قرار میگیرند.
🔸اگر برداشتها و بهرهبرداریهای جامعهشناسان فعلی از آن گزارشات تاریخی را درست بدانیم، بر برداشتها و دریافتهای نویسندگان آن دوره هم صحه بگذاریم و بگوییم توانستهاند تصویر درست اجتماعی را ارائه دهند، همچنان یک پرسش باقی میماند. جای اقوال و تحلیلهای علمای دینی آن دوره در آثار این جامعهشناسان کجاست؟ روحانیت به عنوان مرجع رجوع روزمره مردم در مسائل شرعی و اخلاقی کجای کار این جامعهشناسان قرار دارد؟
🔸در پرانتز قرار دادن و نادیده گرفتن گزارشات روحانیت از احوال و اوضاع اجتماعی مردم، خود به یک روند تاریخی در مطالعات جامعهشناختی تبدیل شده است. در حالیکه آن گزارشات به خوبی میتوانستند احوال رویتناپذیر و باطنی مردم معمولی را، منتقل کند. خاصه آنکه این روزها، مطالعه زندگی روزمره و امور معمولی به سکه رایج و سوژه مورد علاقه جامعهشناسان فعلی تبدیل شده است.
🔸این عدم توجه، دلایل مختلف دارد که در این نوشته کوتاه مدنظر نیست، اما خود به عنوان یک رویه غلط و سوگیرانه، نقصی آشکار در مطالعات جامعهشناختی ایجاد میکند و تحلیلهای آنان را ناقص و زودگذر میکند. هر چند آنها این نقص را میپوشانند و مدعی بدست دادن بهترین توصیف از واقعیتهای اجتماعی هستند. تداوم این تغافل تاریخی، در زمانه حاضر منجر به ناپدیدسازی تأثیرات اجتماعی دین در زندگی روزمره مردم شده است.
🔸مقصود فراستخواه یکی از افرادی است که چندی است نظریه کنشگران مرزی را سر دست گرفته است. او به نحوی متحیرانهای از ظرفیت کنشگری (در حد فاصل میان مردم و حکومت) همه اقشار، از جمله مردم معمولی حرف میزند، اما هیچ اشاره صریح یا پنهانی به روحانیت نمیکند. پیشفرض او حذف و نادیدهگرفتن این قشر از واقعیت اجتماعی است. با این حال هنوز مردم معمولی، خصوصی و جزئیترین مسائل زندگی خود را با روحانیون محله و مسجد خود در میان میگذارند.
🔸آنها حتی پرسشهای سیاسی خود را چه به صورت اعتراض یا گفتگو با روحانیون در میان میگذارند، در دسترسترین گروه برای پرسشها، شبهات سیاسی همچنان جامعه روحانیت هستند. رجوع به آنها با هر انگیزهای همچنان تنها امکان دسترسپذیر است. دیگر اقشار اجتماعی نزد مردم به مثابه کنشگر مرزی در فاصله معناداری نسبت به جامعه روحانیت قرار دارند.
🔸شاهد مثال در این خصوص زیاد است، اما میخواهم با یک پرسش این یادداشت را تمام کنم، پاسخ به این پرسش میتواند ادعای ما را اثبات کند. چرا برای جامعهشناسی و جامعهشناسان پرسش از میل و نیاز مردم به امور دینی و معنوی، مورد مطالعه قرار نمیگیرد؟ جامعهشناسان در مقابل با طرح سوالهای جایگزین نگذاشتهاند این نکته به سوژه اصلی سوال اجتماعی تبدیل شود.
🔸چرا برای جامعهشناسی، پدیدارهایی نظیر جشن غدیر، اربعین، تشییع شهدا، اعتکاف و ... پایه تحلیل و بررسی قرار نمیگیرد. باید دانست با اینکه تحلیل جامعهشناختی از زندگی مردم معمولی، حقایقی را روشن میسازد، اما حقایق بیشتر و زیادتری را کتمان میکند که اساس آن تحلیل را زیر سوال میبرد.
🔸 بعد از حوادث سال گذشته طبیعتاً رجوع به تحلیلهای جامعهشناختی بیشتر شد، اما این رجوع به معنای پذیرش دربست گفتار جامعهشناختی نیست.مردم هنوز سوالات خود از اوضاع اجتماعی را با نهاد دین در میان میگذارند، واقعیتی که جامعهشناسی نمیخواهد یا نمیتواند ببیند...
@jafaraliyan
متنْآگاهی|جعفرعلیاننژادی
جامعهشناسان جامعهنشناس! ✍ جعفرعلیاننژادی 🔸بسیاری از جامعهشناسان فعلی در تحلیل پدیدههای اجتماع
دیدگاه یکی از مخاطبین در خصوص این مطلب
«حقیقتا این بخش از فضای دانشگاهی ما، همچنان، در ادامهی یک روند تاریخی، روحانیت و حوزه را "رقیبِ" خود در نهاد علم میبیند و از این جهت آگاهانه نمیخواهد جایگاه آن را به رسمیت بشناسد و طبق توضیحات شما، به روحانیت و آنچه برخاستهی از هویت، جهانبینی و نظام معرفتی و اندیشگی این نهاد دینی است وقعی نمینهد و از این جهت به خروجیهای کنش متقابل آنها و جامعه نیز توجهی نمیکند.
نمی دانم آیا امثال دورکهایم و وبر وقتی به جایگاه دین در اروپای زمانه خود پرداختند، نهاد کلیسا و دین را اینگونه، رقیب خود میدیدند یا خیر...»
ایران را ایرانی، ایران میکند
فوتبال نشان داد، ایران را ایرانی، ایران میکند. خدایا شکرت
توسل به صاحبالزمان(عج) جواب داد.
برنامه خاص دشمن برای خواص چیست؟ (بخش اول)
✍جعفرعلیاننژادی
🔸میتوان گفت، برنامه خاص دشمن برای خواص، مواجهکردن آنها با سنخی از شبهات است که پاسخ راحتی برای آنها وجود ندارند. از نظر نگارنده، بیان امروز رهبر انقلاب در خصوص نقش شتابدهنده خواص در حرکت عمومی جامعه، با نظر به همین مساله بیان شد. کارکرد شبهات از این نظر بیشباهت به کارکرد تحریم اقتصادی نیست. شبهات قوه و قدرت تحلیل و تشخیص و فکر را تحت تاثیر قرار داده و کم میکند، تحریم اقتصادی هم از قدرت مادی و معیشتی میکاهد.
🔸شبهات سخت، منجر به تردید و شک نیروهای پیشبرنده جامعه میشود. همین شک و تردیدها، قدرت تصمیمگیری خواص را کم میکند. آنها را یا دچار بدتصمیمی میکند و مسیرهای انحرافی را پیش پایشان میگذارد، یا دچار بیتصمیمی میکند و به انفعال و سکوت و بیعملی میرسد، یا دچار دیرتصمیمی میکند و به تعلل و دیر رسیدن و پشیمانشدن میانجامد. اگر در جامعهای خواص، دچار بیتصمیمی، دیرتصمیمی و بدتصمیمی بشوند، باید منتظر تغییر جهت حرکت عمومی آن جامعه بود.
🔸اما ببینیم منظور از شبهات سخت چیست؟ تقریباً میتوان گفت، تا قبل از شروع دهه نود، اکثر شبهات، ماهیت نظری و تئوریک داشته و نسبت آن چنانی با زندگی روزمره مردم نداشت. پاسخ به آن شبهات هم در محافل فکری و اندیشهای صورت میگرفت و انعکاس اجتماعی خود را، تنها در بحث و فحصهای طلبگی و دانشجویی میدید. اما از ابتدای دهه نود، با نوعی دیگری از شبهات مواجه شدیم که ریشه اقتصادی داشت و به سرعت راه خود را در میان مردم باز کرد.
🔸در واقع تحریمها، موتور محرک جریان تحریف و شبههساز بودند. این وضعیت، زمینهای ایجاد کرد که آرمان و آرزوی لغو بالمره تحریمها با مذاکره، به کلام رئیسجمهور خوش خیال وقت هم راه یافت. همین احساس در جامعه هم ایجاد شد که میتوان تحریمها را با مذاکره و معامله خارجی تماماً رفع کرد. بستر شبهات سخت و تحریف واقعیت در همین نقطه ایجاد شد. ریشه خارجی تحریم به عنوان یک معضل، مانع و مشکل اقتصادی برجسته شد، اما عوامل داخلی آن مورد توجه قرار نگرفت.
🔸یعنی این نکته که یک اقتصاد قوی و مقاوم تحریمناپذیر است و تحقق آن بر مبنای یک حرکت مستمر درونی ممکن است، نه بر مبنای تکیه و خوشبینی به عامل تحریمکننده. این بستر شبههخیز اقتصادی، جریان تحریف را فعال کرد. معطل شدن بسیاری از کسب و کارهای خرد، تعطیلی تعداد قابل توجهی از کارخانهها، کم شدن میزان تولید داخلی و اعتماد عمومی به ارزهای خارجی، بینسبت با اختلال در همین تشخیص صحیح و درست از عامل واقعی مسائل اقتصادی نبود.
🔸جریان تحریف، با بهرهگیری از وجود این حس در جامعه، بدقولی طرف خارجی در عمل به بندهای برجام را نادیده گرفته، پوشانده و انگشت اتهام را سمت نیروهای داخلی میگرفت. دولت اول اعتدال به هر ضرب و زوری و برای حفظ آبروی برجام و به قدرت رسیدن دوباره، به شکل دستوری و مداخله گرانه، جلوی رشد منطقی قیمتها، ارز و سوخت را گرفت. بعد از سال 96 موجی از گرانیها بر مشکلات قبلی اقتصادی بار شد و شکلی از آشوب برای اولین بار در دیماه همان سال اتفاق افتاد.
@jafaraliyan
ادامه 👇
برنامه خاص دشمن برای خواص چیست؟ (بخش دوم)
✍ جعفرعلیاننژادی
🔸سال 98 هم بعد از آزادسازی قمیت بنزین، همین حوادث تکرار شد. جریان تحریف همچنان پرقدرت مشغول طرح شبهات سخت بود، رئیس جمهور وقت هم بدش نمیآمد، با ابراز بی خبری از این موضوع، بنزین روی آتش حوادث بریزد. رفع مسئولیت و گریز از پاسخ قانع کننده به افکار عمومی در بدنه دولت نیز دیده میشد. به هر حال انفعال دولت در برابر دشمن خارجی، منجر به جسور شدن آن هم شد. هم برجام را پاره کرد، هم با دستور مستقیم فرمان ترور و شهادت حاج قاسم را داد.
🔸ثمره «دادن وعدههای بیشمار و عمل نکردن به آن» و «شبهات جریان تحریف»، راه یافتن استعاره دروغ در مردم، خطاب به مسئولین شد. استعارهای که بعد از ماجرای هواپیمای اوکراینی با وجود صدور بیانیه شرح ماوقع در کمترین زمان ممکن، شاهد مثال پیدا کرد. حالا دیگر مواجهه خواص با شبهات سختتر هم شده بود. در اغتشاشات سال گذشته نیز با وجود تغییر دولت و بازگشت به مسیر ترمیم فضای روانی، این موضوع تاحدی خود را نشان داد.
🔸شبهات سخت را میتوان همان شبهات عینی نامید. با این مرور سریع، معلوم میشود، این شبهات، در یک انگاره اشتباه و خطا ریشه داشت که منجر به رشتهای از خطاهای بعدی شد، خطاهایی که دست جریان شبههساز را برای تاخت و تاز و ایجاد شک و تردید در خواص باز کرد. آن انگاره غلط بازکردن گره مسائل اقتصادی داخلی با اعتماد به نیروهای خارجی بود. حالا مجددا رهبر انقلاب این توجه و تنبه را به خواص داد که دشمن برای آنان برنامه خاص دارد.
🔸نکته مهم این تذکر آن است که باز شدن گره کور همه شبهات سخت و عینی که به شکل روزمره با آن دست و پنجه نرم میکنیم، به صحیح بودن حرکت عمومی جامعه بستگی دارد. نقش خواص به بیان معظمله، شتاب دادن به این حرکت صحیح و حفظ جهت حرکت است. این حرکت به تصمیم قاطع و عزم جدی، بستگی دارد. شبهات عینی بیشتر از آنکه پاسخ گفتاری داشته باشد، نیازمند حرکت عملی است. خواص با فهم و تشخیص ریشه شبهات، میتوانند سلسلهجنبان این حرکت عمومی باشند.
🔸رهبر انقلاب دو سال پیش مختصات این حرکت را در سخنرانی خطاب به مردم تبریز بیان کرده بودند. حرکت صحیح عمومی همان استمرار حرکت انقلاب است. یعنی همه نیازهای کنونی و آتی خود، که ما را به اهداف انقلاب میرساند، تأمین کنیم. هدفهای انقلاب پیشرفت، عدالت اجتماعی، اقتدار، تشکیل جامعهی اسلامی و در نهایت رسیدن به تمدّن نوین اسلامی است. خواص به معنای افراد دارای قدرت تحلیل در همه اصناف، گروهها و مردم، طبیعتاً تشخیص خواهند داد، در وضعیت فعلی، انتخابات، مهمترین ابزار تأمین نیازهای «فعلی و آینده» مردم و حفظ حرکت صحیح آنان با توجه به اهداف انقلاب است.
@jafaraliyan